eitaa logo
مسار
333 دنبال‌کننده
5هزار عکس
542 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨همراهت هستم تا آخرین لحظه‌ی عمر 🍃با هم قرار گذاشته بودیم، هر کدام از ما زودتر از دنیا رفت، آن دیگری، شب اول قبر تنهایش نگذارد. 🍃حالا آمده بودم به عهدم وفا کنم. هر چه مادرم اصرار کرد که حداقل چند دقیقه‌ای بیا داخل ماشین گرم شو. قبول نکردم. به حمید قول داده بودم. 🍃بعضی‌ها تعجب می‌کردند و می‌گفتند: مگر شما چند سال باهم زندگی کردید که چنین قول‌هایی به هم داده بودید. 🍃آن شب بقیه می‌رفتند و می‌آمدند؛ اما من تا صبح سر مزار حمید برایش قرآن خواندم. 📚یادت باشد؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، صص۳۱۳-۳۱۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠فخرفروشی ممنوع ✅خانواده همسر بخش مهمی از زندگی ما و همسرمان هست؛ پس در رفتار با آنها باید نکاتی را رعایت کنیم که عبارتند از: 🔘در برابر دیگران، بدگویی آن‌ها را نکنیم. بابت کوچکترین محبت، تشکر کنیم. 🔘از کارهای خوب و موفقیت آن‌ها، تعریف کنیم. آن‌ها را در جمع و حتّی خانه تحقیر نکنیم. با ثروت و تحصیلات، بر آن‌ها فخرفروشی نکنیم. 🔘در حضور بچه‌ها، از خانواده همسر گلایه نکنیم. در کمک به خانواده، همسرمان را همراهی کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گوشه‌ی خالی 🌸معصومه غرق فکرهای جور واجورش بود. چند وقتی بود با فاصله ی اندک چند نفر از عزیزانش از دنیارفته بودند. دنیا برایش تیره وتار شده بود. 🍃درعالم خودش غرق بود؛ ولی سعی می‌کرد با همسرش همراهی کند. درماشین نشسته بودند و برخلاف آنچه می‌خواست در راه خانه ای بود که اصلا دوستش نداشت. مجید کولر ماشین را روشن کرد و بوی عرق مجید درفضا پخش شد. 🌺معصومه ازبوی عرق تنفر داشت. عطر کنار دستش را برداشت و چند پیس زیر بغل مجید که درحال رانندگی بود زد. صدای فریاد محید بلند شد:«احمق» ☘معصومه هل کرد. قلبش به تپش افتاد. مجید عادت داشت لحظه ای داد بزند و بعد انگار نه انگار که توهین کرده و داد زده، بدون معذرت خواهی و دل‌جویی انتظار هم‌کلامی از طرف مقابل را داشت. 🌸اما معصومه، انگار هربار با فریاد مجید، چیزی در وجودش مچاله می‌شد. هرچند برای مجید، اصلا اهمیتی نداشت زیرا هرگز به او حق نمی‌داد. 🍃این بارهم با فریاد مجید، معصومه برای بارهزارم درخودش فرو ریخت. 🌺اشک معصومه بارید وبرای هزارمین بار دانست درگوشه ای از دلش، همسرش را آن طور که باید دوست ندارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴تقاص کدوم گناهه؟ این‌ فراق است که هر ثانیه‌اش یک‌ سال است .. خدایا‌ اشتباه‌ کردیم ...💔 اللهم‌اغفِرلی‌الذنوب‌التی‌تُنزل‌البلاء در آرزوی کربلاء 🆔 @tanha_rahe_narafte
💵تا حالا از بانک وام گرفتی؟ 💳هیچ وقت با خودتان نگویید؛ مملکت اسمش اسلامی است، پس بانکهایش شرع را رعایت می‌کنند. 💰هنگام گرفتن وام، چند درصد بودن آن را حتما در نظر بگیرید. با دفتر مرجع‌تان تماس بگیرید و از میزان درصد اجازه داده او مطلع شوید. اکثر مراجع درصدهای بالا را ربا می‌دانند و شاید بدانید؛ ربادهنده و رباگیرنده هر دو در آتش هستند. 💸اجازه ندهید برای رفع نیازتان در دام بدترین گناه گرفتار شوید. نگذارید لقمه حرام یا شبهه‌ناک وارد زندگی‌تان شود. 🌸امروز سی‌ و نهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌸 کاش سلام‌مان را درست روبروی ضریحت می‌دادیم 💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫 کاش کنارت بودم. 😔این روزها دلمان گرفته که ارباب به حضور نپذیرفت ما را... 🌸ارباب من! مولای من! از همین راه دور خاک پای زائرانت را توتیای چشمان بی نور و فروغم می‌کنم. اشک‌هایم می‌ریزد تا شاید مرهمی بر فراغت باشد. 🌺عزیز زهرا! کاش کنار ضریح شش گوشه ات با تو حرفهایم را می‌زدم. کاش قسمتم بین الحرمینت می‌شد. آقاجان کاش روز عاشورا در کربلا بودم و جانِ بی مقدار را فدایت می‌کردم. کاش... کاش... کاش... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فرصت‌ها را غنیمت بشمار 🍃علامه حسن زاده برای تحقیق و پژوهش و کاوش در آثار و اندیشه های بزرگان از لحظات گوناگون زندگی بهره می گیرد و اگر عواملی برایش در این راستا مزاحمت ایجاد کند به شدت ناراحت می شود، یکی از شاگردانش نوشته است یک بار وقتی به درب منزل استاد رفتم، آقازاده درب را گشودند و چون استاد به بیرون منزل تشریف آوردند دیدم قلمی در دست ایشان بود که نشان می‌داد از هر فرصتی استفاده می نماید، آن روز مصادف با ششمین روز، از ماه مبارک رمضان بود و استاد با دهان روزه و ایام تعطیلی دست از کار تحقیقی نکشیده بود، زیرا ذائقه پژوهش تعطیل بردار نمی‌باشد. 📚 در محضر استاد، ص ۷۸ 🥀رحلت عالم ربانی علامه حسن زاده آملی را محضر امام زمان علیه‌السلام و رهبر عزیزمان تسلیت عرض می‌کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠خیرخواهی ✅ در فرهنگ اسلامی ، نصیحت مترادف خیرخواهی است. 🔘در این زمانه، متأسفانه به اشتباه نصیحت، مترادف دخالت وفضولی معرفی می شود از این رو نگاه های منفی نسبت به این موضوع گسترش پیدا کرده. امّا خیلی از ما نگران آموزش به کودک و نوجوانمان هستیم. 🔘 به نظر می رسد با صحه نگذاشتن بر ایـن موضوع امّا پرهیز از سخنرانی طولانی راجع به مسائل تربیتی و اخلاقی، و بهره برداری از شرایط ایجاد شده، در هنگام ایجاد یک موقعیت، در یکی دو جمله به اصل مطلب بپردازیم تا شکل ناخوشایندی به خود نگیرد. ✅ مثلا در این شبها، وقتی در مجلس عزا، هنوز فرزندمان با روضه، ارتباط برقرار نکرده، از او بخواهیم صورتش را بپوشاند و تباکی کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍میان نخل‌ها ☀️خورشید قصد نداشت دست از وظیفه‌اش بردارد. خاک سرد را کوره آتش، بدن‌های خسته را خشک و لب‌های تر را کویری می‌کرد. 💠حسین عرق از پیشانی‌اش پاک کرد. زبان روی‌لب‌های خشکیده اش کشید. چشم‌هایش میان شبح‌های انسانی به دنبال قامت رعنای علی گشت. 🔘ساعتی قبل پسرش را در آغوش گرفته بود. شانه‌های پهنش را وجب و چشم‌های سیاهش را نظاره کرده بود؛ بازوهایش را میان بازوهای خود گرفته و پیشانی‌اش را بوسیده بود؛ اما تمام وجودش همچنان تشنه به آغوش کشیدن علی بودند. 💠صدای علی را از میان جهش جرقه‌های آهن و هیاهو جمعیت شنید: « تشنه‌ام بابا، جرعه‌ای آب می‌خواهم. » حسین به میان نخل‌ها چشم دوخت جایی که آب خنک و روان از میان درختان عبور می‌کرد. سمت نخل‌ها قدم برداشت. چهره‌های سرخ و عرق کرده‌ی جماعت عهد شکن مقابلش صف کشیدند. تیر و نیزه از هر سو به سمتش پرتاب شد. سپر مقابل صورت گرفت و تیر و نیزه‌ها را پیش از رسیدن به بدنش به آغوش خاک مهمان کرد؛ اما قبل از اینکه قدمی دیگر بردارد موج دیگری از تیر و نیزه به سمتش پرتاب شد. 🔘لب‌های تشنه‌ی علی از جلو چشم‌هایش دور نمی‌شد. رو به سوی علی از میان لب‌های ترک خورده اش فریاد زد: « کمی صبر کن پسرم، به زودی جدت را ملاقات می‌کنی، او چنان شربت آبی به تو بنوشاند که هرگز تشنه نشوی.» 💠لبخند روی لب‌های علی را بدون دیدن هم حس کرد. او عاشق پدربزرگش بود و همیشه دلش می‌خواست او را ملاقات کند. 🔘میان چکاچک شمشیرها و قدم‌هایش به سمت نخلستان، قلبش صدای افتادن قامت علی را شنید. چشم به سوی جماعت و گردوغبار دور علی دوخت. به سمتش پرواز کرد. جمعیت دورش را با شمشیر از هم شکافت. 💠جلوی بدن پاره پاره و خونی علی نشست. سر علی را از روی خاک داغ بلند کرد و روی پای خود گذاشت. لب‌های خشکش را به صورت خاکی علی چسباند. کنار گوشش نجوا کرد: « خداوند بکشد کسانی که تو را کشتند! چقدر اینان نسبت به خداوند و هتک حرمت رسول خدا گستاخ شده‌اند. پسرم! بعد از تو خاک بر سر این دنیا.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پرده نشین خانه وحی زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده‌نشین خانه وحی است، پرورده غیرت‌هاست. همان خاتونی است که زنان کوفه صف اندر صف در انتظار دیدار اویند تا در درس تفسیرش بیاموزند که چنین بی‌مانند تفسیر قرآن بر سرنیزه خوانده شده را فریاد می‌کند، چنان‌که به قدرت قرآن، جان‌های بی‌وجدان اهل شهر نفاق را زنده کرد و حیات حسینی به رگ‌هامان تزریق کرد. آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب سلام الله علیها از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و همه را از نو بسازد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴 چهلمین روز 💫چهل روز با هم همراه شدیم، بر در خانه اهل بیت علیهم‌السلام رفتیم. امام حسین علیه‌السلام و یارانش را واسطه کردیم تا از ایشان ظهور امام زمان ارواحنافداه را طلب کنیم. ▪️خودمان را فریب ندهیم. آدم‌های خوب در دنیا هستند، اما وقتی تدبیرکننده اصلی بالای سرشان نباشد، نخواهند توانست اثرگذاری حقیقی را داشته باشند. ▫️ما همه به ظهور او نیازمندیم. وجودمان طفیلی وجود اوست. گره تمام مشکلات‌مان با دست‌های او باز خواهد شد. می‌دانیم عدالت‌گریزان تاب عدالت او را ندارند. می‌دانیم برای در امان ماندن از شر آنها از دیده‌ها غایب شده است. می‌دانیم اگر ما فریب عدالت‌گریزان را نخوریم و پشت او بایستیم، او خواهد آمد. 💡پس چرا پشت امام زمان‌مان نمی‌ایستیم؟ 🌸امروز آخرین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز دعاهای‌تان در حق امام زمان ارواحنا فداه، تمام اعضای گروه و خانواده‌تان مستجاب باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🏴 روز اربعین همگی صبح را با سلام آغاز کنیم 💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️چشمانت را به روی مهربانی بگشا 🌺اسطوره مهربانی را با باز شدن چشمانت یاد کن. با گفتن یاعلی از جا برخیز. ☘از او بخواه تا روز اربعین در بندگی خدا یاورت باشد. 🌸صبح علوی و حسینی‌ات به خیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عشق تو چیه تو دنیا؟ 🍃علی بدو بدو از مسجد آمد خانه. گفت: «اجازه بده برم. اگر اجازه ندی نمیرم.» زدم توی گوشش. گفتم: «چهار سالت بود که پدرت فوت کرد. با بدبختی بزرگت کردم.» 🍃سرش را انداخت پایین و گفت: «بگو بمیرم، ولی اجازه بده.» 🍃افتاد به دست و پایم و اشک ریخت. دلم نمی‌آمد برود. گفتم: کاری از دست تو بر نمی‌آید. گفت: آب که می‌توانم دست رزمنده‌ها بدهم. آن قدر قربان صدقه‌ام رفت تا راضی شدم. آن روزها فقط شانزده سالش بود. 📚یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، خاطره شماره ۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
‏─┅•═༅❁🏴﷽🏴❁༅═•┅─ 🌱اربعین یاد پدر زنده می شود.🌱 🌅 راه کربلا از نجف آغاز می شود . 🕯 تا شما را نشناسیم کربلا همان قصه است که مادران کوفه برای فرزندانشان تعریف کردند . 🚩عاشورا وقتی شروع شد که امیرالمومنین و پدر امت را نشناختند . ☑️ بی بصیرتی نسبت به امام از بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شروع شد و با بریدن سر امام تکمیل شد . اگر نبود روشنگری زینب کبری سلام الله علیها قطعا نسل امروز مسلمان شیعه علی علیه السلام نداشت . 🌺«وَ قَالَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی اللّه عليه و آله و سلّم یقُولُ أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَیهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَی وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَی دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِیةِ بِخِیارِ الْأَحْرَارِ» علیّ بن ابی طالب علیه السلام فرمود:” شنیدم از رسول خدا «صلّی اللّه عليه و آله و سلّم» که فرمود: من و علی دو پدر این امّت هستیم و حقّ ما بر این امّت، از حقّ پدر نسبی شان بیشتر است؛ زیرا اگر از ما اطاعت نمایند، آنان را از آتش نجات می دهیم و به بهشت رهنمون می شویم و از راه بندگی خدای متعال، آنان را به برگزیدگان آزاده ملحق می نماییم.“ ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾‌🏴✾𖣔༅═•┅─ 📚 بحارالانوار، ج ۶۶ ، ص ۳۴۳ ،‌ باب ۳۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چشمان تر چشمان زمین دوباره تر خواهد شد ماه از سر شب بدون سر خواهد شد تاریخ دوباره به خودش می لرزد شق القمری بزرگتر خواهد شد 📚آینه عزا، ص۳۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴حسین ساختگی حسرت اربعین، روی قلبت چنگ می‌زند. اسم حسین فاطمه که می آید، سبزی دیوارها ی قشنگ حرم که پیش چشمت می‌آید، مروارید اشک روی گونه هایت می بارد. می دانم اگر اربعین حتی یکبار هم رفته باشی، لحظه به لحظه و موکب به موکب جلوی چشمانت نقش می بندد و تو با خودت می خوانی. چشماتو ببند، خیال کن کربلایی؛ البته اگر هنوز حسرت زده باشی، تصویر مبهم وغبار آلودی از آن همه شلوغی و همهمه و پذیرایی عربها، از ذهنت می گذرد. می‌دانم وقت و بی وقت پای روضه، اشک می‌ریزی و اگر دست و پایت بسته باشد، پادکست و صوت مداحی یکی پس از دیگری، اشک را مهمانت می‌کند. اما بیا جور دیگری به این قصه ی عاشقی نگاه کنیم. چقدر مطمئنی اگر همین الآن او را ببینی، از پای عاشقانه هایت بلندت کند و بگوید: «حرف بس است، نوبت عمل رسیده. » چه می‌کنی؟ راستش را بگو، عشق سرجایش، چقدر معرفت به حسین فاطمه داری؟! غیر از مظلومیتش در دشت بلا، چه شناختی از او داری؟! اشکت را بریز. هروله ات را بکن. حسرتت را بکش؛ اما فراموش نکن گاهی ما برای حسینهای ساختگی مان اشک می‌ریزیم، حسینی که تنها هنرش مظلومیتش بود و این حسین، حسینی نیست که عالم همه پروانه ی اوست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگار بین زائرانت جای ما نیست امسال هم‌ گویا نصیبم کربلا نیست آخر چه خاکی باید از این غم به سر کرد هجران برای عاشقان کم از بلا نیست جامانده‌ها راهی به جز گریه ندارند جز اشک بر درد فراق ما دوا نیست رفتندو ما ماندیم با قلبی شکسته آری شکستن هم یقینا بی‌صدا نیست ما از حرم دوریم اما دل که داریم بُعد مسافت مانع دلداده‌ها نیست از دوست هر چه میرسد نیکوست اما ای دوست مارا طاقت این ابتلا نیست محمد‌جواد‌مطیع‌ها حسرت‌کربلاء..💔 اربعین ۱۴۴۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ رزق اربعین 💥یا صاحب الزمان! ☘️پدر مهربانم هر سال این روزها ، کوله‌پشتی ام را سردوشم می‌گذاشتم برای سفر، به شوق اینکه در جاده کربلا کنار قدم‌هایِ سبزتان با شما هم قدم شوم؛ به شوق اینکه همنوا با صدایِ زیبایِ شما زیارتنامه اربعین بخوانم ... ❄️امسال اما؛ اربعین را با خاطره و حسرت و آه بدرقه می‌کنم... 🔥نمی دانم کدام گناه بزرگم، رزق اربعینم را از بین بُرد؛ اما؛ کَرَم شما از گناه من بزرگتر است. از کرم و مهربانی ات، بگذار دوباره با شما هم سفر شوم! ▪️يا رب الحسين بحق الحسين ▪️إشف صدر الحسين بظهور الحجة 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اولین کار برای مراقبه ثواب زیارت و سلام به امام حسین❤️ 💔السلام علیک یا اباعبدالله همین یک جمله چنان اجر و ثوابی بدنبال دارد که انسان را متحیر از مقام و منزلت امام مظلوم ما می‌کند. هر جا که باشیم و هرزمان که باشد، ارادت و سلام خود را به ارباب عرضه کنیم. یقینا بی پاسخ نخواهد ماند🌺 خواندن زیارت عاشورا، روزانه و یا حتی سلام کوتاه به آن امام والا مقام اجری بس عظیم بدنبال دارد گویی که با هر سلام بارها خانه کعبه را طواف کرده‌ای!!! 🌺السلام علیک یااباعبدالله🌺 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای ارتقای زندگیت چکار کردی؟ 🍃حمید همیشه سعی می کرد راه رشد من بسته نشود. خیلی سعی این راه رشد از مسیر قرآن بگذرد. 🍃هر بار که می خواست برود جبهه بی طاقتی نشان می دادم. خیلی گریه می کردم. تا اینکه یک بار رفتم سر وقت آن دفترچه یادداشت مشترک. نوشته بود: به جای گریه، هر وقت که میروم بنشین برای خودت قرآن بخوان! در این صورت هم خودت آرام می گیری و هم من با دل قرص می روم. 🍃می گفت: تو کنار منی و همراه من. اما خودت هم باید مسیری داشته باشی که مال خودت باشد و در آن رشد کنی؛ پیش بروی. در یکی از نامه هایش نوشته بود: از فرصت نبودنم استفاده کن و بیشتر بخوان مخصوصا قرآن را. چون وقتی باهم ایم آفتم و نمی گذارم به چیزی نزدیک شوی. راوی: فاطمه امیرانی؛ همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه ، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید؛ نویسنده: حبیبه جعفریان،صفحه ۱۰ و ۲۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅سیاست‌های مردانه 💠 وقتی در خانه هستید، طوری رفتار کنید که جوّ خانه با نبودتان فرق داشته باشد. اگر هر بار که به خانه برمی‌گردید، ساکت و خسته باشید، حس سردی در خانه حکمفرما می‌شود! 💠 چند دقیقه از خود هیجان و نشاط نشان دهید تا به همسر و اهل خانه نشاط و آرامش انتقال دهید. 🆔@tanha_rahe_narafte
✍دفترچه مراقبه 🌸کشو میز کامپیوتر را جلو کشید. تمام وسایل داخلش را زیر و رو کرد. با صدای بلند پرسید:«خانم گلم، یه دفترچه کوچولو خریده بودم، گذاشتمش تو کشو کامپیوتر، شما ندیدیش؟» 🍃مریم ظرف‌ها را آب کشید. دستکش را از دستش بیرون آورد. به طرف اتاق رفت. کنار سعید ایستاد. با انگشت به گونه‌اش اشاره کرد:« اول بوس. » 🌺سعید چشمان ریز شده‌اش را به سمت مریم چرخاند. لبخند زنان گفت:« اول دفترچه رو پیدا کن و بده به من، بعد بوس بخواه.» 🍃مریم به طرف آشپزخانه چرخید و گفت:«راه نداره. اصلا چکارش داری؟» سعید بازوان مریم را گرفت:« کجا فرار می‌کنی؟» 🌸گونه او را بوسید. مریم صورتش را پس کشید. همزمان با ماساژ جای بوس گفت:« چه ریشایی داری.» خندید و گفت:« مثل کاکتوسه. برا خارش خوبه.» 🍃لبخند روی لبان سعید نشست:«همه مردا همینن. حالا دفترچه منو میدی؟» 🌺مریم دستش را ته کشو برد. مثل جادوگران، عجی مجی گفت و دفترچه را یک ضرب بیرون آورد. سعید دست دراز کرد تا آن را بگیرد. مریم آن را پشتش پنهان کرد:«تا نگی برا چی می‌خوای نمیدم.» 🍃سعید سرش را پایین انداخت و آهسته گفت:« برا حساب کتابام می‌خواستم.» 🌸مریم خودش را تاب داد و گفت:« الکی نگو. دفترچه حساب که داری.» 🍃- خب می‌خوام بعضی حسابامو تو این بنویسم. 🌸اشک روی گونه مریم با یادآوری گذشته غلتید. نتوانست بایستد. افتاد. روی نمره بیستِ محبت به همسر را پوشاند. بالای صفحه مقابل صورت مریم نوشته بود:«محاسبه اعمال روزانه» 🍃ذهن مریم به روزی برگشت که دفترچه را برای سعید پیدا کرد. چشمان سعید برق زد. آنقدر از مریم تشکر کرد که مریم دهانش باز ماند. نمی‌دانست این چه دفتر حساب کتابی است که آنقدر برای سعید ارزشمند است. آن روز هرگز در ذهن مریم نمی‌گنجید، سعید را در بدترین شرایط از دست بدهد. 🌺سعید مقابل مریم دو زانو روی زمین نشست. اشک روی صورت او را با دست کوچکش پاک کرد. بغضش را فرو داد:«مامان این چیه دستته؟ چرا گریه می‌کنی؟» 🍃- دفترچه مراقبه باباته. می‌خوام تو هم مثل بابات بشی. مهربون و خوش اخلاق. 🌸- بابا از پیش حضرت زینب برنمی‌گرده؟ مریم سعید را در آغوش گرفت. سرش را بوسید و با گریه گفت:«خانم باباتو کامل خرید. هیچیش رو به ما پس نداد.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۸۷ از: دختر تنها به: سیدالشهدا سلام امام حسین 🌹 سلام امام غریبم 🖤 سلام سردار بی کفن😢🖤 یا امام حسین دستم به دامنت سردار بی سر نجاتم بده به مظلمویتت قسمت میدم آقا رهام نکن به جان رقیه ات دستوم بگیر 😢😔روسیاهم آقاشرمندم اما دوستتون دارم میدونم که به لطف شماست که هستمو نفس میکشم 😢به هر دری در میزنم دادرسی نیست شما به دادم برس مظلوم کربلا 🙏😔اللهم صل علی محمد وآله محمد وعجل فرجهم 🌹 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨خدا نه نمی‌گوید 🌼باور نمی‌کنم که هیچ‌گاه خدا به ما بگوید: نه! ✅خدا سه گزینه دارد ✨آری ✨باشه ولی الان نه ✨و من پیشنهاد بهتری برایت دارم ✨فقط صبور باش. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دلت میاد اشک مامانت رو ببینی؟ ❇️دوستان همرزمش برای عرض تسلیت به خانه ما آمدند؛ برای آنها تعریف کردم: «وقتی پسرم می‌خواست سوار ماشین شود، او را بوسیدم و گفتم: سوار ماشین که شدی، کنار پنجره بنشین تا خوب تو را ببینم، اما وقتی رفت، حدود نیم ساعت به اتوبوس‌هایی که رزمندگان را به جبهه می بردند، نگاه کردم اما او را ندیدم. این موضوع تا مدت‌ها مرا می‌رنجاند.» 🔘یکی از دوستانش با چشمانی اشک آلود گفت: «مادر جان! جعفر یک ماه قبل از اعزام خواب دیده بود این بار که جبهه برود، دیگر برنمی‌گردد. او خوابش را برای من تعریف کرد و گفت که تا لحظه شهادت آن را برای کسی بازگو نکنم. جعفر گفت: من کنار پنجره اتوبوس ننشستم؛ زیرا نمی‌خواستم در لحظه‌های آخر گونه‌های اشک‌آلود مادرم را ببینم.» 📚مادر خورشید، نویسنده: عبدالرحیم سعیدی راد،ناشر:کتاب مسافر، صص۳۵-۳۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️دوست داری فرزندت احترامت رو بگیره؟ 🧕مادر خانواده نباید در مقابل فرمان حقی که پدر به فرزند می‌دهد، ضد آن را از فرزند درخواست نماید؛ چرا که باعث دوگانگی تربیتی در فرزند شده و حرمت پدر از بین می‌رود. فرزندی که از مادرش یاد بگیرد به پدر خویش احترام نگذارد، روزی می‌رسد که احترام مادر را هم نگه نمی‌دارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ریخت و پاش 🌺حسن دیر کرده بود و می دونستم الان که بیاید خیلی گرسنه هست . سفره را پهن کردم. ماست، سالاد، آب و سبزی را سر سفره گذاشتم. ☘سناسادات را با فاصله زیاد از سفره گذاشتم . دستان کوچولویش را دراز کرد به طرف سفره: « قربونت بشم گُشنه شدی، الان برا دختر گُلم غذا میارم. » 🌺رفتم غذای سناسادات را آوردم همان جا با فاصله از سفره داشتم غذایش را می‌دادم، که تلفن زنگ خورد، رفتم جواب بدهم. ☘خواهرم زهرا بود: «سلام زهراجون چه خبرا؟ » همین یک جمله من زهرا را به سر ذوق آورد تا خبرهای خواجه حافظ شیرازی را هم در صحبت هایش بیاورد. آنقدر حرف زد که به کُل، بچه را فراموش کردم. چند دقیقه گذشت به یاد سناسادات افتادم بلافاصله عذرخواهی و خداحافظی کردم. 🌸 با عجله به سالن رفتم با دیدن سناسادات خشکم زد و جیغ کوتاهی با چاشنی وااااای کشیدم. غذای خودش را ریخت و پاش کرده بود، چهار دست و پا خودش را به سفره رسانده بود. گوشه سفره را مچاله کرده و پارچ آب ریخته بود . خودش را وسط سفره رسانده و کاسه های ماست خوری را یا روی سفره یا روی لباس و سرش واژگون کرده بود. دستانش را درون ماست فرو برده بود و صورتش را ماستی کرده بود. ☘من که به سراغش آمده بودم، با خنده و شیطنت به من نگاه می‌کرد. مانده بودم بخندم یا اخم کنم. خنده‌اش چنان تو دل برو بود که من هم خندیدم: «بلا نگیری شیطونک مامان. » 🌺بین خنده من و سناسادات ، حسن کلید را به در انداخت و در را باز کرد و هاج واج به ما نگاه کرد و گفت: «معلومه چه خبره؟ خنده تون تا تو پارکینگ میاد. » با دیدن سناسادات او هم خنده بر لبانش نقش بست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: دختر تنها به: یگانه هستی بخش الهی ای نزدیک‌تر از ما به ما ! به دلم دردی ست که تنها تو را درمانگر است،😔 به جانم خواهشی‌ست که تو را می‌طلبد،🙏 به دلم تمنایی‌ست که شوق تو دارد. ای طراوت بخش لحظات تنهاییم! نه لطف تو مرا درخور. نه ثناء تو مرا توان. نه معرفت تو مرا سزا و نه انس تو مرا یار! دریاب این بنده‌ی پریشان روزگار را اشتیاق خویش را به دلم بیشتر کن  و آندم که به درگاهت رسیدم در بگشا که مرا نیازی‌ست ز تو…!یاالله🙌 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh