✨پول تو جیبیهاتون رو چکارش میکنید؟
پول تو جیبی که پدر [شهید بهشتی] به ما میداد، فقط بابت خرید خوردنی و ... نبود، بلکه به ما میگفت: «شما از همین پول، لوازم التحریر و دفتر مورد نیازتان را هم بخرید. اگر هم میخواهید برای کسی هدیهای بخرید، مقداری از این پول را جمع کنید و هدیه بخرید.» با این روش، ما چگونگی خرج کردن پولمان و مدیریت اقتصادی را یاد میگرفتیم. اگر گاهی پولمان کفاف یک هدیه را نمیداد، به ما پولی قرض میداد تا فرهنگ قرض الحسنه هم در خانه رعایت شود. به تشویق پدر، صندوق قرض الحسنهای در منزل تهیه کرده بودیم و پول هایمان را روی هم می گذاشتیم تا در موقع نیاز به هم قرض دهیم. کارمان خیلی حساب و کتاب داشت. دفترچههای کوچکی برای پرداخت اقساط تهیه کرده بودیم.
📚 ناگفتههایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۱
#سیره_شهدا
#شهید_بهشتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅ مادرها حق بزرگی به گردن ما دارند.
🔘سختیهای طاقتفرسایی را متحمل شدند. نه ماه تمام حمل ما را به عهده داشتند. دو سال از شیره جانشان به ما دادهاند. بیدار خوابیهایی که در کنار بستر ما کشیدهاند. چقدر حرص و جوش به خاطر بیماری و مشکلات ما خوردهاند.
🔘اگر میخواهیم بوی بهشت را استشمام کنیم. اگر از نعمتهای بهشتی بخواهیم بهرهمند شویم. باید بدانیم رسیدن به تمام اینها در گرو رضایت و خدمت به مادر است. خدمتی قطع نشدنی و مداوم. مگر بارها نشنیدهایم بهشت زیر پای مادران است.
✅ در همین مورد حدیثی از حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نقل شده است: الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ؛ همیشه در خدمت مادر و پاىبند او باش، چون بهشت زیر پاى مادران است و نتیجه آن نعمتهاى بهشتى خواهد بود.
📚كنزل العمّال، ج۱۶، ص۴۶۲
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍جمعه ای متفاوت
🍃عصر پنجشنبه ملیحه و سحر به منزل عمویشان که هم محله ای بودند، رفتند. دختر عمو پریناز بحث زیارت را میان حرفهایشان پیش کشید و گفت: «ما همیشه با داییم به یکی از جاهای زیارتی می ریم؛ یکی دو روز اونجا می مونیم و با خودمون چادر و خوراکی به اندازه این چند روز می بریم. اونجا سرسبزه و پر از درخته، کوه هم داره. با بچه های دایی همیشه میریم بالا کوه خیلی خوش میگذره.»
☘ سحر دلش هوایی شد و برای چند لحظه تصور صفای زیارت و آرام کردن روح و سیاحتی در گذشته ی تاریخ او را بی قرار کرد؛ آرزو کرد: « ای کاش! ما هم بتونیم با پدر و مادرمون به آن مکان زیارتی بریم.»
✨ سحر در حال و هوای خودش بود که صدای ایمان را شنید: « ملیحه و سحر بلند شید برین خونه؛ مادرتون گفت برای سفر زیارتی سیاحتی فردا کارهاتون را باید انجام بدید. »
🌾سحر و ملیحه ذوق کردند؛ برق خوشحالی در چشمانشان درخشید. بلند شدند و به سمت خانه دویدند.
🍃آن دو با کمک مادر وسایل سفر را آماده کردند. سحر زود به رختخواب رفت. در خواب مردی با چهره مخفی در تاریکی به او گفت: «فردا دخلت رو میارم. » از خواب پرید، قلبش به شدت بر سینه اش می کوبید. صلوات فرستاد و به خودش گفت: « زیادی شام خوردی، کابوس دیدی، همین. » با دلداری دادن به خودش قلب پرتپشش را آرام کرد و دوباره خوابید.
🌸 بعد نماز صبح دیگر نخوابید. سریعتر از همه صبحانه خورد و همراه ملیحه زودتر از بقیه پشت در حیاط منتظر بقیه ماند. خیره به در، خوابش را به یاد آورد. دسته ساک میان مشتش شُل شد. یک چشمش به در بود و یک چشمش به پنجره اتاقش، نمی دانست چه کار کند؟ برود یا بماند. گامهای پدر و مادرش را از پشت سر شنید. قلبش آرام شد: « فقط یِ خواب بود ، اگر هم بخواد اتفاقی بیفته پدر و مادرم هستن و هوامو دارن. » آرام شد.
🎋 صدای نیسان پدربزرگ آنها را خندان و دوان دوان به کوچه کشاند. دیدن عمه و مادر بزرگ خنده روی لبشان را عمیقتر کرد. سریع سوار ماشین شدند.
✨نیسان شروع به حرکت کرد. عبور از کنار دریاچه و از میان کوههای سر به فلک کشیده آنها را غرق لذت کرده بود تا به مقصد رسیدند.
🌸همه ی مسافران پیاده شدند و به سمت زیارت گاه رفتند. سحر به همراه بقیه برای زیارت به داخل رفت. موقع برگشت سحر مشغول حرف زدن با عمه اش بود که یکدفعه پیشانی و بینیاش به بالای در کوتاه و چوبی زیارتگاه خورد. بینی اش زخمی شد؛ اما خوشحال بود که به آرزویش رسید و از پدر و مادرش تشکر کرد که جمعه متفاوتی را برایشان ایجاد کردند.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_آلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
به نام خالق مادر
از: عطش #کد۱۸
به: مادرِ هدایتگر
سلام مادر روشنگرم! تو چراغ راهِ زندگیم هستی. فرمودی امام، مانند کعبه است که مردم باید به سمت او بروند. اما من، شاگردِ راحت طلبِ مکتبِ درسِ تو، در انتظارِ آمدنِ فرزندت هستم تا ظهور کند و کارها را سامان دهد. در حالیکه او منتظرِ من است تا به سمتش بروم و گِردِ اوامرِ او طواف کنم و حداقل با زمینهسازی ظهور به پیشوازِ آمدنش بروم تا فرجم حاصل شود.
مادرم عزیزتر از جانم! به نوازشهای مادرانهات محتاجم تا کودک بازیگوش درونم قدری بزرگ و عاقل شود.
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾
#مسابقه
#نامه_خاص
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_معصومین
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌹 زیباترین غزل زندگی
☀️با طلوع خورشید، زن و شوهر کنار هم دار قالی زندگی را رج به رج سر میاندازند.
😊 لبخند همسران، بهترین عاشقانههاست.
گوش دادن به حرفهای یکدیگر دلنشین است.
🌺هر روز عشق ورزیدن همسران، زیباترین غزل زندگیشان است.
#صبح_طلوع
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای همسرت چقدر احترام قائلی؟
روزی یک بنده خدایی آمد و بین علما نشست، گفت: آقا! ذکری، دستوری به من بده. والد [مرحوم سیدهاشم حداد] این طور بود که اگر کسی می آمد باطنش را می خواند که چگونه است؛ ظرفیتش چقدر است. ظاهرا آن شخص با خانمش بی احترامی و بدخلقی می کرد. والد خیلی ناراحت شد و گفت: برو. آمدی این جا، می خواهی ذکر و دستور از من بگیری؟ چه فایده! برو پیش همسرت و به او احترام کن؛ رعایت او را بکن. این دست ما امانت است، خیانت و اذیت نکن؛ مثلا ظهر رفتی دیدی غذا تمام شده، حق نداری عصبانی شوی؛ حق نداری مثلا بگویی برای من آب بیاور. اصلا و ابدا. شما برو و این را درست کن.
این بنده خدا مشکلش را فهمید و رفت پیش خانمش. بعد از سه روز آمد و گفت: آقا! دستش را گرفتم و گفتم مرا ببخش. والد گفت: حالا این درست است.
📚دلشده، ص۱۱۹، به نقل از سیدعبدالامیر حداد، فرزند مرحوم سیدهاشم حداد
#سیره_علما
#آیتالله_حداد
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 همسرتان را زیبا صدا بزنید
✅ صدا زدن همدیگر با الفاظ زیبا محبت را دو چندان میکند.
💑خوب است زن و شوهر همدیگر را با الفاظ زیبا صدا کنند.
☘چون باعث نزدیکتر شدن زوجها به هم میشود و علاقه همسران بهم بیشتر میشود.
🌷زن و شوهرها میتوانند به جای صدا زدن نام همدیگر از کلمات قشنگی همچون:
عزیزم، جانم، خانمم و...... استفاده کنند.
✅ حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام که الگوی کاملی برای ما در زندگی هستند، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را (سیّدتی) به معنای بانوی من، صدا میزدند.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️همدلی
🍃زنگ ساعت به صدا در آمد. دستش را به سمت آن برد. زنگ ساعت را خاموش کرد. ساک دستیاش را روی مبل گذاشت. به طرف آشپزخانه رفت. یخچال را باز کرد یک لیوان شیر برای خوردش ریخت و خورد. لیوان را در درون ظرفشویی گذاشت.به سمت اتاق رفت: «رویا! نمیخوای بلند شی؟ من دارم میرم ... کاری نداری؟»
🎋رویا خودش را به خواب زد و جواب نداد.
🔸_میدونم بیداری، یعنی خداحافظی هم نمیخوای بکنی؟!
🔹رویا باز هم چیزی نگفت.
🍃آرین در اتاق را آرام بست تا مادر بزرگ همسرش خواب زده نشود. طولی نکشید خانم جون ضربهای به در اتاق نواخت. رویا از تختخواب بلند شد. دستپاچه اشکهایش را پاک کرد. خانم جون در را باز کرد. بی مقدمه گفت: «شوهرت رو با کم محلی راهی کردی!»
☘️رویا نمیدانست چه بگوید. فقط لبش را گاز گرفت. خانم جون در حالی که به چشم های رویا خیره بود.:«ببین! مادر جون، شوهرداری کردن راه و رسم داره، باید با روی خوش شوهرت رو بدرقه میکردی!»
🍂_دو روز تعطیلی آخر هفته رو رفت خونهی خواهرش شهرستان.
🍁_خب، چه اشکالی داره؟ تو چرا نرفتی؟ آرین بهم زنگ زد که دو روز میره شهرستان، منو آورد پیش تو که تنها نباشی.
▪️_خب! مجبور نبود بره، یه دفعه عید میرفتیم.
🍃_زن باید همدل و همزبون مردش باشه، این در رو می بینی؟ اگه لولایش با هم چفت نشه، اصلا به درد نمی خوره.
☘️_مادر جون! دوست نداشتم، برم.
🍂_دخترجون! ناز کردن هم حدی داره، از حد که بگذره به جای عزیز شدن، آدمو خوار میکنه. حالا خود دانی.
✨خانم جون دستی به زانویش کشید و از اتاق بیرون رفت.نزدیک غروب صدای زنگ گوشی رویا بلند شد:«بابا! چی شده!؟»
☘️_مامانت، از چهار پایه افتاده دستش در رفته، الان از دکتر اومدیم.
🍂_ الان حالش خوبه؟
🍁_آره، دکتر مسکن داده، خوابیده.
🍃خانم جون به رویا گفت: «بهتره یه سری به مادرت بزنم، دو ساعت دیگه میام پیشت.»
🔘_خانم جون کمی صبر کنید، یه زنگ بزنم.
🍃شماره آرین را گرفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «صبح رفتارم خیلی بد بود، ببخش ... خانم جون رو با اسنپ می فرستم خونه مادرم که دستش در رفته.»
🌸_حتما با خانم جون برو، بمون خونه مادرت میام دنبالت.
✨_ممنونم، خیلی با محبتی.
🍃بعد از خداحافظی گوشی را قطع کرد و به خودش گفت :«خونش توی شیشه کردی ... که چی؟! می خواد بره کمک خواهرش؟»رویا سرش را پایین انداخت در حالی که صورتش سرخ شده بود.
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسم رب زهرای اطهر
از: شمیم گل نرگس #کد۲۶
به: فاطمهی مدافع حریم ولایت
حقیقتا شما اولین مدافع حرم هستید. مدافع حریم ولایت و چه جانانه با تمام وجود از آن دفاع کردید. نه تنها جان خودتان را فدا کردید محسنتان را نیز در این راه فدا نمودید و با تمام ضرباتی که به شما وارد کردند، تمام تلاشتان را کردید تا چادرتان که جزء شعایر الهی است از سرتان نیفتد.
آری چارتان خاکی شد و سوخت اما از سرتان نیفتاد. ولی منِ بچه شیعه حاضر هستم شاید بخاطر خودنمایی و جلب توجه دیگران به راحتی چادرم را دور بیندازم و فراموش کنم که این چادر یادگار چه کسی است که به من رسیده است.
یا مولاتی یا فاطمه زهراء در حق تمام زنان مسلمان دعا کن که شما را الگوی همه جانبه برای خود قرار دهند.آمین🤲
🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴▪️
#مسابقه
#نامه_خاص
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_معصومین
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔چطور باشیم خوبه؟
🌸همیشه مثل گُل لطیف باش.
☀️مثل خورشید بخشنده باش.
🌊مثل دریا دلی وسیع داشته باش.
🏔مثل کوه صبور باش.
🧕مثل مادر مهربان باش.
💥به خاطر خدا، عشق را تجربه کن و غم را از دلت برطرف ساز.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا برای نماز خواندن جایزه گرفتی؟
من هر موقع پیش امام میرفتم، مرا تشویق به نماز میکردند. یادم میآید وقتی ۵ ساله بودم، وارد اتاق آقا شدم، دیدم دارند نماز میخوانند. من هم پشت سر ایشان نماز خواندم. پس از نماز، امام ... به من جایزه دادند.
📚 پا به پای آفتاب، ج۱، ص۳۵۳، به نقل از سیدرضا مصطفوی، نوه امام
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 رفیق فرزندت هستی؟
✅ در دوران نوجوانی، فرزند ما نیاز به همدم رازدار دارد.
🔘 والدین باید برای اعتماد و ارتباط دوستانه تلاش کنند.
🔘باید با فرزند خود رفیق باشند، به گونهای که برای کمک خواستن، اول از همه به سراغ پدر و مادر بیاید.
✅ حواسمان باشد ما میتوانیم با رفتارمان الگوی خوبی برای فرزند خود باشیم. آن وقت در انتخاب دوست خوب هم میتوانیم یاریاش کنیم.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte