eitaa logo
مسار
343 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
574 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨تفریح فرزند 🍃یکی از لذت بخش ترین تفریحات فرزندان گفتگوی روزانه و هم صحبتی با پدر و مادر است. 🌸این رفتار ارزشمند از جانب پدر و مادر موجب حس با ارزش بودن در وجود فرزند می شود. 🆔@tanha_rahe_narafte
✍️محبوب‌ترین خلق 🏞 از سرزمین شام همان‌جایی که پُر از نیرنگ و فریب است، آمده بود. آنجا که حاکم خودخواه و حلیه‌گری همچون معاویه داشت. همو که دستور داده بود بر فراز منبرها بهترین خلق خدا را لعن و دشنام دهند. 🕌خسته‌راه، تشنه و گرسنه بود. وارد مسجد شد. به نزدیک‌ترین ستون تکیه داد. دورتادور آقایی را جمعیتی گرفته بودند و به حرف‌هایش گوش می‌دادند. کنار ستون پسر جوانی در حال نماز خواندن بود. رمق حرف زدن نداشت با هر سختی بود از او پرسید: «اون آقا کیه که همه به حرفاش گوش می‌دن؟» 🌸جوان با تعجب نگاهش کرد. سر و وضع خاک‌آلودش را برانداز کرد و گفت: «به نظر می‌آید مسافری و گرنه چه کسی حسن بن علی، نوه بزرگ پیامبر را نمی‌شناسد؟! » با شنیدن نام او با عجله از جایش بلند شد، با قدم‌های بلند به طرف جمعیت رفت. با دو دستش مردم را کنار زد. به یک قدمی او رسید. 🍁بدون مقدمه و سلام شروع به توهین و جسارت کرد. حتی به خودش مهلت نفس کشیدن نمی‌داد. 🌺امام با تبسم و مهربانی نگاهش می‌کرد. در کمال آرامش و سکوت به او مهلت خالی کردن خودش را داد. به کسانی که اطرافش بودند، اجازه نداد برخورد تندی با او داشته باشند. ❄️ توهین و ناسزاگویی‌هایش که تمام شد. امام دستش را گرفت و فرمود: «مسافری؟ برویم خانه استراحت کن. به نظر تشنه‌ و گرسنه می‌آیی. بیا برویم آب و غذا به تو بدهم. » مرد شامی با چشمان دُرُشت به امام خیره شد. قدرت حرف زدن نداشت. 🌼امام او را به خانه‌اش بُرد. آنجا غذا خورد. استراحت کرد. در پایان هم یک دست لباس هدیه گرفت. مرد شامی رفت در حالی‌که مکرر می‌گفت: «روی زمین کسی بهتر و محبوب‌تر از حسن‌بن‌علی علیهماالسلام نیست. » 📚منتهی الامال، ج۱، ص۲۲۲. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: بهاردلها به: یگانه منجی سلام آقای خوب و مهربانم آنقدر غرق در روزمرگی‌های زندگی شده‌ایم که مدتی است حضور شما متأسفانه در زندگی‌هایمان کمرنگ شده است. غافل از این که اصل کلید مشکلات و دل مشغولی‌های ما با یاد و حضور شما حل خواهد شد. ببخش ما را آقای خوبم انشاءالله از این پس قول می‌دهیم بیشتر با شما باشیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
♨️به چه مجوزی؟ 🔥دخترک با پاشنه‌های کوچک پایش دل خاک را می‌خراشید. دست‌های کوچکش را تکان می‌داد. زبان گفتن نداشت؛ وَ اِلاّ شاید با شیرین زبانی‌اش دلِ سنگ او را نرم می‌کرد. هزاران کودک در جاهلیت پیش از اسلام، چشم ‌و دهانشان پُر از خاک شد تا اینکه اسلام و پیامبر مهربانی‌ها، به فریادشان رسید وقتی که فرمود: ✨بأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؛ به کدامین گناه کشته شدند؟ 📖سوره‌تکویر، آیه9. تا پدران بدانند دختر، ریحانه‌ایست بوئیدنی و بوسیدنی. 🍂در جاهلیت اُولی، از ترس فقر و تنگدستی دست به چنین جنایتی می‌زدند؛ امّا فرزندکشی، به دنیای به اصطلاحْ مدرن کنونی سرایت کرده است. 🍁در جاهلیت مدرن به خاطر نگرانی از افزایش جمعیّت و کمبود اقتصادی و گاهی برای فرار از مسئولیت و هوس‌بازی‌ها حق حیات را از کودک بی‌گناه می‌گیرند. سقط جنین را مجاز می‌دانند. اینجا دیگر دست و پا زدن کودک را کسی نمی‌بیند. صدای گریه‌هایش را کسی نمی‌شنود. در تاریکی رحم مادر، مظلومانه بدنش قطعه قطعه می‌شود. ✨ولاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءاً كَبِيراً ؛ فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مى دهيم. يقيناً كشتن آنان گناهى است بزرگ! 📖سوره‌اسراء،آیه٣١. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ولادت نور 🍃هوای خوب ماه اول بهار رو به پایان بود .همه چیز رنگ و بوی دیگری داشت . 🎶حتی صدای پرندگان. انگار خبری داشتند. خبر چه بود ؟! 💫پسری متولد شده که از نوادگان دُخت رسول‌الله است. 🇮🇷او پرچم‌دار انقلاب، خامنه‌ای خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عشق به جهاد 🍃هر وقت همه اعضای خانواده جمع می شدند، مادر حسین، بحث جبهه رفتن حسین را پیش می کشید که پسرم! دیگر جبهه نرو. تو که تکلیفت را انجام دادی. الان هم زن و بچه داری آنها هم چشم انتظارند بهتر است پیششان بمانی. 🌺حسین می گفت: «اگر همه ما در خانه بمانیم می دانی چه می شود؟ یک دفعه می بینی دشمن همه کشور را اشغال کرد. آزادی مان را گرفت. ایمان و اعتقادمان را گرفت. آن وقت هر بلایی که خواستند سر ما می آورند. این دشمن پستی که من دیدم هر کاری از دستش بر بیاید دریغ نمی کند؛ نه دین دارند و نه شرف و انسانیت. این وظیفه شرعی ماست که به جنگ برویم. » ☘وقتی حسین این ها را می گفت، مادر حسین سکوت می کرد و چیزی نمی گفت؛ اما گاهی حرف های مردم خیلی اذیتم می کرد. رفته بودم مسجد و یکی از بچه‌ها مریض بود و بی تابی می کرد. حسین هم داشت دعای کمیل را می خواند. زن ها هر کدام چیزی می گفتند. می گفتند تو که بچه شیرخواره داری و مرتب مریض می شوند، چرا می گذاری پدرشان به جبهه برود. حسین آقا حرف ها را شنید. وقتی آمد خیلی ناراحت و شرمنده بود. راوی: زهرا سحری؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهان ماه ، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، صفحه ۴۵ و ۶۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
⚡️جانْ فدایِ ملت 🌲در کنار هم ایستاده اند با اقتدار و سربلندی، برای امنیت مردم سرزمین عزیز شان از جان هم می‌گذرند. 🙏چگونه قدردان این ارتش جان برکف باشیم؟؟ 🇮🇷قدم‌های محکم و باصلابتشان در رژه‌ی روز ارتش، لرزه بر اندام دشمن می‌اندازد؛ وای بر حالی که پا به عرصه نبرد گذارند. 🎉نیروی زمینی ارتش روزتان مبارک. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بهشت و جهنم 🌸زن و شوهر جوانی به دیواره‌ی پل تکیه داده بودند. به رودخانه و منظره‌های اطراف نگاه می‌کردند. معلوم بود به هم علاقه‌ی زیادی دارند. لبخند از لب‌هایشان دور نمی‌شد. 💫هیچ آرزویی نداشتم جز آن که روزی من و ریحانه مثل آن‌ها، کنار هم بایستیم و با عشق و محبت به هم لبخند بزنیم و از هر دَری صحبت کنیم. از بالای پُل به مرغابی‌های شناور در آب نگاه می‌کنم. 🌺ریحانه را دوست دارم؛ ولی او اولویت اولش مادرش است. به او حق می‌دهم به مادر بیمارش رسیدگی کند؛ ولی نه اینکه همه‌چیز را فدای یک چیز کند. دو سال از عقدمان می‌گذرد. ریحانه بهانه پشت بهانه می‌آورد، تا رفتن به سرِ خانه و زندگی‌مان را به تأخیر بیندازد. 🎋امروز باید کار را تمام کنم. فکرهایم را کرده‌ام: «الو ریحانه جان می‌خوام باهات حرف بزنم. الان کجایی؟»شنیدن صدای ریحانه عجب آرامشی بر دلم می‌نشاند. 🍃_ همونجا باش میام دنبالت نزدیک دانشگاه هستم. 🍀نسیم خنک بهاری طراوت تازه‌ای به جانم می‌نشاند.از راه دور که ریحانه را می‌بینم دلم برایش می‌تپد. چقدر برایم خواستنی‌ست. 🍃_ علی جان! چیزی شده نگرانم کردی. 🌼دستانش را می‌گیرم. نگاهی به صورت دل‌نگرانش می‌کنم: «ریحانه یه پیشنهاد واست دارم.» 🌺نگاه ریحانه تغییر کرد. با دهانی باز به من نگاه کرد: «اگه قبول کنی، بریم طبقه بالای خونه مامانت زندگی کنیم. اینجور خیال تو هم راحت میشه. » 🌾لب‌های ریحانه از هم کش آمد. چشمانش برق زدند. هاله‌ای از اشک درون آن‌ها جمع شد: « ترسیدم وقتی گفتی کارم داری! می‌ترسیدم یه روز مامانم رو تنها بذارم. مامانم بهشت و جهنم منه. می‌خوام با محبت به او بهشتی بشم. » 🔹پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله فرمودند: لَمّا سُئلَ عَن حقِّ الوالِدَينِ على وَلَدِهِما: هُما جَنَّتُكَ ونارُكَ ؛ در پاسخ به سؤال از حقّ پدر و مادر بر فرزندانشان: آن دو بهشت و دوزخ تو هستند. 📚الترغيب والترهيب، ج۳، ص۳۱۶، ح۱۰؛ منتخب ميزان الحكمه، ص۶۱۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: قطب عالم امکان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه 🌺آقا جان همه کائنات و هستی با وجود شما باقی و زنده هستند. ارزش همه و همه به خاطر وجود شماست که تجلی‌گاه صفات خدایی هستید. 🍁مولای من! غریب مهربانم! می‌دانم کلید ظهورتان در دست ما شیعیان است. ببخش آنقدر درگیر دنیا و زرق و برق پوشالی‌اش شده‌ایم که از اصل خود جدا اُفتاده‌ایم. 🌸آقا جان! بیا و گره‌های چون کلاف پیچیده‌ی وجود آلوده به گناهمان را باز کن تا لایق دیدار شویم. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌒 شب‌های کویر 🍁برایتان اتفاق اُفتاده است یک شب از کویر بگذری و یا همان‌جا زیر طاق آسمان بخوابی؟! آسمان را دیده‌ای؟ منظره زیبای آن را با چشمانت شکار کرده‌ای؟ در خیالت دستت را دراز نموده‌ای تا یکی از آن نقاط نورانی را بچینی؟ برای آن‌ها اسم گذاشته‌ای؟ یکی را برای خود در نظر گرفته‌ای؟ از این همه زیبایی کِیف کرده‌ای؟ 🌸شاید با خود گفته باشی عجب منظره بکری! ساعت‌ها نشسته‌ای یا خوابیده‌ای و به آن صحنه خیره مانده‌ای. از شگفتی و قشنگی آن، در دل، آفریننده‌اش را تحسین کرده‌ای. عاشق و دلباخته چنین خدایی شده‌ای. بارها و بارها یاللعجب گفته‌ای! دلت لبریز نور و روشنایی شده است.* ✨*وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ؛ ما آسمان پائين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم. 📖سوره ملک، آیه5. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍸جام محبت ⏳ضیافتش، چه زود به نیمه رسید. عزیرترین میزبان عالم چه عالی حق میزبانی را به‌جا می‌آورد. ☂️یا ستارالعیوب بدی‌هایم را چه راحت می‌پوشاند. ❤دارم می‌بینم که چگونه همه را عاشق خود کرد‌ه‌ است. می‌ترسم از آغوش محبتش و گستردگی رحمتش جا بمانم. 🌃سحرهای میزبانی‌اش بیدار مانده‌ام تا از جام محبت و رحمتش سربکشم. می‌خواهم شبیه او شوم. 🤲خدایا مرا، شبیه خودت عزیز و دوست‌داشتنی می‌کنی؟ 🌱یاالله... یاالله... یاالله.... یاستار...یاستار...یاستار... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨سنگ بنای زندگی مشترک 🍃بعد از عملیات خیبر منطقه کمی آرام شده بود، مادر علی اصرار کرد، برویم خواستگاری. علی سعی می کرد از زیر این اصرارها در برود و می گفت: «من مرد جنگم. دوست ندارم دختر مردم را بی سرپرست رها کنم.» 💠 بالاخره اصرارهای مادر جواب داد و علی برای ازدواج با دختر خاله اش اعلان موافقت کرد. قرار شد خواهرش، شرایط علی را به دختر خاله اش بگوید. بالاخره قرار خواستگاری گذاشته شد. موقع رفتن علی یک کتابی درباره حضرت زهرا (س) با خود برداشت و رفتند. ☘بین مراسم گفتند عروس و داماد بروند اتاق دیگری تا صحبت کنند. وقتی نشستند علی کتاب را گذاشت جلوی عروس: «این کتاب را بخون. توی زندگی باید حضرت علی و حضرت زهرا (س) الگوی من و تو باشه. شغلم هم میدونی که خطرناکه. ممکنه فقط یک روز کنارت باشم و یا یک عمر. فکرهات رو بکن.» 🌸خیلی زود این وصلت سرگرفت و قرار بر جشن ازدواج ده روز بعد از مراسم عقد، در روز مبعث رسول خدا (ص) گذاشته شد. 📚 هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، صفحه ۱۷۰-۱۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte