فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک خون طلبِ ماست از این قوم ستمکار...✌️
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#مناسبتی🇮🇷
تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبران هست، ما هستیم.(امام خمینی ره)
📣 فرا رسیدن سیزدهم آبان روز دانش آموز و روز مبارزه با استکبار جهانی گرامی باد.
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نماهایی متفاوت از حالوهوای دیدار نوجوانان با آقا 💛
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#قرآن_خوانی
💠برگزاری کلاس قرآن خوانی و آموزش تجوید توسط استاد رضا طاقداری👤
▪️یکشنبه ها ویژه خواهران
▪️چهارشنبه ها، دوره تخصصی تجوید
ویژه نوجوانان پسر
🔸زمان: بعدازنمازعشاءوقرائتزیارتعاشورا
🔹مکان: مسجد امام رضا(ع)دیلم
#پیشنهاد_شرکت_در_مجالس_قرآن_خوانی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#حدیث_روز
❣️امام حسن مجتبی (ع):
🌸کسی که در دلش هوایی جز رضایت خدا نگذرد، من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند.
📚 بحارالانوار ، ج۴۵، ص۴۵۱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کن...
⚪️ @jazbeh_eshgh
#حدیث_روز
❣️امام علی (ع):
🌸ای فرزند آدم!! اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا، زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزی تو را خواهد رساند.
📚 نهجالبلاغه ، حکمت ۲۶۷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد🎬: حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬:
ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این منطقه در آن زمان تحت فرماندهی واحد و یکپارچه ای نبود و عرب هایی که از حجاز به آنجا مهاجرت کرده بودند و به نام هیکسیوس معروف بودند حاکمیت آن منطقه را بر عهده داشتند.
حاکم آن منطقه هم مانند دیگر مناطق زمین، ماجرای آتش ابراهیم و معجزه خدای او به گوشش رسیده بود و با احترام به استقبال ابراهیم و یارانش آمد، گرچه به نظر نمی رسید ایشان یکتا پرست باشد اما به افتخار ابراهیم میهمانی بزرگی برپا نمود و به آنها بسیار احترام گذاشت تا جایی که دختری زیبا که در دربار خود داشت به ساره همسر حضرت ابراهیم هدیه داد تا در خدمت او باشد، این کنیز زیبا نامش هاجر بود، دختری مؤمن و یکتاپرست و بسیار فهمیده که خیلی زود خودش را در دل ساره جا کرد و رفیقی دلنشین برای او شد.
ابراهیم در آنجا مضیف راه اندازی کرد، میهمانسرایی بزرگ که میزبان کاروان های زیادی که از این راه بین المللی می گذشتند، میشد و در پذیرایی از میهمانان کم نمی گذاشت و البته در هنگام پذیرایی از خدای یکتا می گفت و نعمت هایی که به آنها داده و سپس اعتقادات خودش را برای دیگران تبیین و تشریح می کرد، بنابراین هر مسافری که از این راه میگذشت و مهربانی و محبت ابراهیم را میدید، خود یک رسانه متحرک می شد برای رساندن اعتقادات ابراهیم و پرستش خدای یکتا به دیگر جاهای کره زمین...
مدتی از اقامت ابراهیم در اورشلیم و شام می گذشت و ابراهیم متوجه شده بود که در این منطقه اکثریت خورشید پرست و ستاره پرست هستند، پس تصمیم گرفت همانطور که با یک برهان عملی در مقابل بت و بت پرستی در بابل ایستاد، در اینجا هم تمام تلاشش را برای بیرون آمدن مردم از گمراهی بکند، پس یک روز از خانه اش به سمت قبیله ای که ستاره ها را می پرستیدند حرکت کرد و خود را در بین آنها جا کرد و رو به بزرگ قبیله فرمود: زمانی که به ستارگان آسمان نگاه می کنم حسی بسیار خوشایند به من دست می دهد و من میتوانم از طرز قرار گرفتن ستارگان، سخنان ستاره ها را بفهمم، پس من هم خدایی به زیبایی و هوشمندی ستاره ها می خواهم، اراده کرده ام تا خدای من هم یکی از ستارگان باشد.
بزرگ قبیله که آوازه ابراهیم را شنیده بود، از اینکه چنین شخص مهمی به ستاره پرستی روی کند خوشحال شد و ورود او را به آیین ستاره پرستی تبریک گفت.
چون غروب آفتاب بود، ابراهیم نگاهی به آسمان کرد و از بین ستارگان«ناهید» را که از دیگر ستارگان پرنورتر و بزرگ تر بود به خدایی برگزید و مانند دیگر ستاره پرستان شروع به تقدس ستارهٔ ناهید نمود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬: ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این من
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_دوم🎬:
شب تا صبح حضرت ابراهیم به همراه افراد قبیله ستاره ناهید را پرستید و وقتی سپیده دم سر زد و ستاره ها در آسمان ناپدید شدند با حالتی دستپاچه خودش را به رئیس قبیله رساند وگفت: وای من! وای من!
رئیس قبیله با تعجب به سمت او برگشت و گفت: چه شده ابراهیم که اینچنین پریشانی؟!
حضرت ابراهیم به آسمان اشاره کرد و فرمود: خدای من! آن ناهید زیبا و درخشان ناپدید شده و مرا تاب دوری از خدایم نیست.
رئیس قبیله خنده ای کرد و گفت: خوب همه ستاره ها در روز ناپدید می شوند و دوباره شب هنگام در آسمان پدیدار می گردند.
حضرت ابراهیم رو به رئیس قبیله که حالا افراد زیادی دورشان را گرفته بودند فرمود: من خداوندی که افول میکند نمی خواهم، خداوندی که نیمی از شبانه روز باشد و نیمه دیگر غایب شود به درد پرستیدن نمی خورد.
رئیس قبیله گفت: ای ابراهیم، کفر نگو، همه میدانیم که ستاره ها روزها نیستند، چرا تو چنین خدایی نمی خواهی؟!
حضرت ابراهیم فرمود: من خدایی می خواهم که همیشه در کنارم باشد، هر زمان که احتیاج کردم در دسترسم باشد، هر وقت که او را خواندم جوابم را گوید، هر وقت که حاجتی داشتم، همان لحظه به محضرش برسم و حاجتم را برگویم، خدایی که روزها در کنارم نباشد، ارزش ستایش و خدایی کردن ندارد، همانا خدایی را می پرستم که خود خالق تمام ستارگان است و همیشه و هر زمان با من است.
در مقابل سخنان حق و با منطق ابراهیم کسی جوابی نداشت و در این زمان تعدادی از افراد قبیله که نور ایمان دلشان را روشن کرده بود به ابراهیم و خدایش ایمان آوردند و همراه او شدند.
بعد از این واقعه، حضرت ابراهیم به سراغ قبایلی که خورشید را می پرستیدند رفت و دوباره طبق همین نقشه و سناریو پیش رفت با آنها همراه شد و شب هنگام از افول خدا شکایت کرد و باز اعتقادات مردم را به چالش کشید و هر انکس که اهل عقل و تفکر بود به او گروید.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#حدیث_روز
❣ امیرالمومنین علی(علیه السلام) :
🌸 از زمین خوردن کسی شاد مشو ، که نمیدانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد.
📚 غررالحکم/۱۰۲۹۰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سلام
اگر کسی خونه اجاره ای سراغ داره با شماره زیر تماس بگیره:
09162568576
ادبی.