#گزارش_مسجد_دیلم
#دعای_ندبه
🔰برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه با نوای گرم حاج آقا ترابی و نوجوان علی بنده نیاز
🗓 صبح روز جمعه، 11 آبان ماه🍂
🌐مسجد امام رضا(ع)دیلم
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
29.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است
بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز..
⚪️ @jazbeh_eshgh
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_ششم🎬: بعد از ماجرای معجزه آتش، ابراهیم نیرویی مضاعف گرفته
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_هفتم🎬:
باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینبار تخت زرین نمرود را بر صدر مجلس قرار داده بودند و نمرود با لباسی که سرتا پا زردوزی شده بود و تاجی از طلا که با یاقوت و زمرد و الماس های بزرگ تزیین شده بود بر سر نهاده بود، برتخت تکیه داشت، یک طرف مجلس ، بزرگان و متمولین بابل بودند و یک طرف هم خیل عظیم مردم که شانه به شانه هم نشسته بودند و جای تکان خوردن نداشتند، به چشم می خورد.
مردم در مقابل نمرود ساکت بودند و مجلس غرق سکوت بود و این سکوت با صدای قدم های آرام و شمرده حضرت ابراهیم که وارد تالار می شد، در هم شکست.
ابراهیم روبه روی نمرود ایستاد و نمرود از اینکه ابراهیم به او تعظیم نکرد برآشفت، می خواست حرکتی کند و او را توبیخ نماید که مشاور ارشدش با اشاره ای نامحسوس به او فهماند که حرکتی نکند و نمرود ساکت شد و مشاور از جا برخاست و رو به ابراهیم گفت: به موقع آمدی، که اگر نمی آمدی همه مردم بر باطل بودن اعتقاداتت مهر تایید میزدند، هر چند که تا دقایقی دیگر این باطل بودن عیان می شود و بعد همانطور که سر تعظیم به سوی نمرود فرو آورده بود ادامه داد: خدایگان نمرود، سوالاتتان را بپرسید تا ابراهیم هم بر قدرت خدایان اقرار کند و دست از حرفهای ناشیانه بردارد.
ابراهیم با طمأنیه این سخنان را شنید و منتظر بود تا نمرود سخن بگوید.
نمرود گلویی صاف کرد و همانطور که سراتا پای ابراهیم را از نظر می گذراند گفت: ای ابراهیم جلوی تمام این جمع برگو که پروردگار تو کیست؟
حضرت ابراهیم همانطور که مردم را از نظر می گذارند و سپس خیره در چشمان نمرود شد و پاسخ داد: پروردگار من کسی است که به تو پادشاهی و حکومت عطا کرده!
و این پاسخ باعث شد اخم های مشاور اعظم نمرود در هم رود چرا که حضرت ابراهیم با این پاسخ، حساس ترین و مهم ترین بحث را مورد بحث قرار داد.
اصلی ترین بحث این بود که چه کسی رئیس باشد و چرا باید رئیس باشد و اصلا فلسفه حکمرانی اش بر چیست؟
حضرت ابراهیم به جای این که یک پاسخ اعتقادی به او بدهد، زیرکانه پاسخی از سنخ سیاست را مطرح می کند.
ایشان با این کار می خواهد اشاره کند که اگر خدایی وجود دارد پس خود او هم باید حاکمیت را داشته باشد. پس تو در این منصب جایی نداری و اگر خداوند در نظام تکوین همه کاره است پس باید در نظام تشریع هم همه کاره باشد.
ابراهیم با این جواب سلطنت نمرود را زیر سوال می برد.
حالا نوبت ابراهیم بود پس با صدایی رسا که در تالار می پیچید رو به نمرود فرمود: پروردگار من که به تو ملک عطا کرده همان کسی است که زنده می کند و می میراند.
حضرت ابراهیم اشاره به مهم ترین نیاز انسان ها در این دنیا می کند که عبارت از مرگ و حیات است.
در این هنگام نمرود لبخندی زد و با صدای کشدار گفت: اینک به تو نشان می دهم که من هم دست کمی از پروردگار تو ندارم و بعد رو به مردم غرق در جهالت کرد و ادامه داد: و شما شاهد باشید که قدرت من چگونه قدرتی ست...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_هفتم🎬: باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_هشتم🎬:
تاریخ ثابت کرده که احیاء و اماته مهم ترین دغدغه ی انسان است و بی شک کسی که قدرت بر احیاء و اماته دارد بقیه ی قدرت ها نیز در دست اوست چرا که نفوسی را که او احیاء کرده اینک باید آن ها را اداره کند و او آن ها را خلق کرده و حیات بخشیده و اوست که به نیازهای آن ها احاطه دارد پس هم اوست که باید معین کند در جامعه چه کسی ریاست کند.
در این لحظه چشمان نمرود برقی زد و اشاره ای به مشاورش کرد، مشاور نزدیک او شد و نمرود در گوشش چیزی نجوا کرد و بعد از گذشت دقایقی نفس گیر سربازی از در تالار به همراه دو زندانی داخل شد گویا
نمرود امر کرده بود تا دو زندانی را حاضر کنند.
مردم با تعجب نگاهی به نمرود و سپس ابراهیم و آن دو زندانی کردند، در این هنگام نمرود به یکی از زندانی ها اشاره کرد و گفت: اراده کرده ام که تو را آزاد کنم و سپس رو به سرباز کرد و با اشاره به زندانی دوم گفت: هم اینک این زندانی را گردن بزنید.
امر نمرود در کمتر از یک دقیقه انجام شد، آنگاه نمرود نیشخندی زد و رو به ابراهیم کرد و گفت :با چشم خود دیدی که من هم قدرت بر زنده کردن و میراندن انسان ها دارم، بنگر که من به یکی از آنان حیات دادم و حیات را از دیگری گرفتم.
سپس نمرود رو به مردم کرد و با صدای بلند اعلام کرد: همه با چشم خویش دیدید که من هم قدرت حیات و اماته دارم.
فریاد سپاس خداوندگار مردم بر آسمان بلند شد و نمرود با فخر فروشی به ابراهیم خیره شده بود او خود را پیروز میدان میدید
نمرود اصل قضیه ی کلی را انکار نکرد که آن کسی خداست که قدرت بر احیاء و اماته دارد، او فقط با یک مغالطه ذهن مردم را فریب داد و مردم ساده انگار هم به راحتی فریب خوردند.
حضرت ابراهیم در پاسخ این مغالطه نمرود استدلال دیگری آورد، استدلالی که نمرود در جوابش ماند و فهمید نمی تواند با ابراهیم در این عرصه زورآزمایی کند.
حضرت ابراهیم فرمود: ای نمرود، به این قدرت غره نشو که اصلا قدرت اماته و احیا در دست تو نیست، تو بواسطه فرمان روایی که داری فقط دستور دادی وگرنه مرگ و زندگی همه مردم در دست خداست حال اگر راست می گویی و تو هم قدرتی مشابه خدای من داری به میدان بیا، پروردگار من خورشید را از مشرق بالا می آورد و تو اگر می توانی آن را از مغرب بالا بیاور!
ما منتظریم، حال تو اگر ادعا می کنی که قدرت داری این کار را بکن.
در این زمان نمرود هیچ پاسخی برای استدلال ابراهیم نداشت و ساکت شد و با خود می گفت کاش این مجلس را برپا نکرده بودم و بسیار پشیمان بود چرا که در جواب این استدلال ابراهیم نمی توانست حرکتی کند او اگر می گفت من می توانم که خورشید را از مغرب بالا بیاورم، سخن گزاف و دروغی گفته بود چرا که خوب می دانست او چنین توانایی را ندارد.
و اگر هم میگفت پروردگار تو خورشید را از مغرب بالا بیاورد ممکن بود معجزه ی دیگری برای اثبات دروغش ایجاد شود چرا که خوب فهمیده بود چنین معجزاتی از خدای ابراهیم بعید نیست!
در این هنگام، نمرود بهت زده شده بود و هیچ جوابی نداشت و مردم و کاهنان و هر آنکس که در آنجا جمع بود با تمام وجود حس کردند که نمرود شکست سختی خورده است، درست است که نمی توانستند اقرار کنند و فریاد بزنند که نمرود شکست خورده اما چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
در اینجا نه تنها نمرود شکست خورد بلکه بابل و تمدن بابل در هم پیچیده شد و آخرین تیر بابل نیز به شکست انجامید.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_رئیسی_عزیز...💔
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#حدیث_روز
❣️امام زمان (عج):
🌸من مایه امنیت زمینیان هستم، همانطور که ستارگان مایه امنیت آسمانیان اند.
📚 بحارالانوار ، ۱۸۱:۵۳
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی مداحان برای لبنان پابهتوپ شدند
🔹جمعی از مداحان، ورزشکاران و اصحاب رسانهٔ کشور برای کمک به مردم لبنان و فلسطین در مسابقهٔ خیریهٔ فوتبال شرکت کردند.
@Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
وضعیت اسرائیل...😂😂
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی(ره)
🔸دیدار هزاران نفر از دانشآموزان و دانشجویان
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
🔆مقام معظم رهبری﴿مدظلهالعالی﴾:
✨اولین مضمون سیزده آبان عبارت است از: رویارویی رژیم آمریکا با نهضت اسلامی و بیداری اسلامی.
💠اطلاعیه برگزاری راهپیمایی ١٣ آبان، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و روز دانشآموز با شعار «نظم نوین جهانی با نسل آرمانی» :
⏰ساعت آغاز راهپیمایی:
رأس ساعت ١٠:٣٠ صبح
👥مکان تجمع: مسجد کوشکنو
✊مسیر راهپیمایی:
بلوار امام خامنهای «مدظلهالعالی» - خیابان امامخمینی «رحمةاللهعلیه» - مصلی امامخمینی«ره» اردکان
🛑همچنین بعد از راهپیمایی؛ در مصلی امامخمینی«ره» قطعنامه قرائت و اجرای سرود بهمناسبت روز دانشآموز نیز خواهد شد.
#نظم_نوین_جهانی_با_نسل_آرمانی
💠ستاد برگزاری مراسم نمازجمعه و راهپیماییهای شهرستان اردکان:
💠http://eitaa.com/shamimejomehardakan
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_هشتم🎬: تاریخ ثابت کرده که احیاء و اماته مهم ترین دغدغه ی
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_نهم🎬:
بعد از جلسه مناظره حقانیت ابراهیم بر همگان از بزرگ و کوچک تا متمول و فقیر، اثبات شد، اما تعداد کمی به ابراهیم و خدای یکتا ایمان آوردند.
حالا ابراهیم علنا در کوچه و بازار از اعتقاداتش سخن می گفت و با مردم به گفتگو می نشست و این به مذاق مردمی که عمری دست به دامان ابلیس داشتند و پادشاه انان که اداعی نیمه خدایی می کرد، خوش نیامد.
روزی تعدادی از مردم به سمت ابراهیم آمدند، در این جمع هم مردم معمولی بودند، هم نخبگان بابل و هم کاهنان و هم نماینده ای از طرف نمرود، یکی از آنها حرف دل همگان را زد و رو به حضرت ابراهیم گفت: ای ابراهیم! ما معجزه خدای تو را دیدیم، سخنان و استدلالات تو را شنیدیم و همگان اقرار می کنیم که تو از حق و حقیقت سخن می گویی، تو خدایی قدرتمند داری و ما خدایی ضعیف، تو در همه حال دست برتر را داشتی و داری و ما و پادشاه و کاهنان و بت هایمان در مقابل تو شکست خورده اند، اما با تمام این احوالات ما خوش نداریم به دینی که تو می گویی در آییم و خدایی که تو می گویی را بپرستیم، ما را پرستش بت ها کفایت می کند و تو دیگر در این شهر جایگاهی نداری، درست است ما توانایی کشتن تو را نداریم، چرا که خداوندی قدرتمند داری که تو را حمایت می کند، اما می توانیم برای تو و مریدانت مشکلاتی ایجاد کنیم.
ای ابراهیم! اگر در این شهر بمانی، هیچ کدام از مردم با تو و یارانت داد و ستد نمی کند و کم کم آنچنان فشار به شما بیاوریم که مرگ را بر این زندگی برگزینید.
حضرت ابراهیم که خوب به گفته های آنان واقف بود و تا الان که نزدیک سی و اندی سال از سنش می گذشت و در میان اینها بود، کاملا متوجه شده بود راه هدایتی برای اینان که سخت درگیر عادات غلط شده اند، نیست، پس رو به آنان کرد و فرمود: یعنی منظورتان این است من و مومنینی که به من ایمان آورده اند از این جا هجرت کنیم؟
یکی از کاهنان سری تکان داد وگفت: دقیقا ما از شما می خواهیم بابل را ترک کنید و این کار به اختیار خودتان نیست، یک نوع اجبار است و نمرود می خواهد شما را تبعید کند پس پیشنهاد می کنم قبل از اینکه حکم تبعیدی برایتان صادر شود، از بابل بیرون روید، اگر الان بیرون روید اختیار انتخاب سرزمین برای زندگی خود را دارید و به هر سو که می خواهید می توانید بروید اما...
ابراهیم سری تکان داد و فرمود: سخنتان را متوجه شدم و همانا یکی از راه هایی که خداوند در مقابل انبیاء خود قرار داده تا دین را گسترش دهند و دین در یک نقطه نماند و خفه نشود، همین هجرت است.
چند روز بعد از رد و بدل شدن این سخنان در روزی از روزهای خدا، حضرت ابراهیم به همراه همسرش ساره و خواهرزاده ساره که نامش لوط بود و جمعی از مومنین که به او ایمان آورده بودند از بابل خارج شدند و ابراهیم راهی را در پیش گرفت که به سمت سرزمینی بسیار غنی منتهی میشد، سرزمینی که می توانست یک «آنتن تمدنی» قوی باشد، سرزمینی که خداوند اراده کرده بود نقطه عطفی در حوادث آخرالزمان باشد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_نهم🎬: بعد از جلسه مناظره حقانیت ابراهیم بر همگان از بزرگ
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد🎬:
حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل خارج شدند، حضرت ابراهیم کاملا می دانست که باید به کدام طرف برود و در کجا ساکن شود، او به سوی جاده ای مهم حرکت کرد.
در این زمان از تاریخ، جاده بسیار مهمی وجود دارد که بین النهرین را به مصر وصل میکند.
این مسیر که جاده اعظم نامیده می شد و جاده دیگری هم از حوالی یمن که آن جا هم یک منطقه تمدنی است وجود دارد، این جاده طول رشته کوه حجاز را رد میکند و در شهری به نام سدوم در کنار رود اردن و در کنار
دریاچه بحرمیت به جاده اعظم می رسد.
سدوم بر سر راهی بسیار مهم و پر رفت و آمد قرار دارد که به سمت مصر منتهی می شود که بعدها به این جاده، جاده «بخور» می گویند.
و بعدها که جاده ابریشم بوجود می آید نیز از انشعابات همین جاده ها خواهد بود.
کاروان حضرت ابراهیم از بین النهرین به سمت سواحل مدیترانه و جغرافیای بیت المقدس و
اورشلیم حرکت می کند.
این منطقه یعنی منطقه شام یا بیت المقدس یا همان اورشلیم از یک طرف در رابطه ما بین
النهرین و تمدن های آنجا متصل است و از طرف دیگر از طرف پایین با آفریقا و حوزه مصر در
ارتباط است و بعد ها در ارتباط با طرف دیگر مدیترانه یعنی اروپا خواهد بود.
این منطقه یک آنتن تمدنی بسیار قوی است، یعنی هر چیزی که در اینجا تولید شد به سرعت این قابلیت را دارد که در همه دنیا پخش شود.
بنابراین اگر کسی بر این جا مسلط باشد می تواند سخنان و اعتقادات خودش را به گوش بیشتر جهانیان برساند.
اگر نگاه جهانی داشته باشیم از آن جایی که حضرت ابراهیم یک پیامبر اولوالعزم است میتواند رسالت خودش را از این مکان به گوش جهانیان برساند.
پس لازم است که رسانه ی بزرگی را در اختیار داشته باشد.
چرا به آنجا اورشلیم می گویند؟ این هم برای خود فلسفه ای دارد که جوابش را اینچنین می توان داد:
پس از ماجرای معجزه ی آتش در بابل، خبر آتش ابراهیم و معجزه بزرگ خداوند یکتا به همه جا رسیده بود و بیشتر مناطق از آن خبر داشتند.
توقف قبلی حضرت ابراهیم در شهر اور متعلق به بابلیان بود.
اور همان مکانی ست که آتش را برپا کردند و برای حضرت ابراهیم آتش و عذاب آور اما اوری که بعد از اور اول حضرت ابراهیم در آن
ساکن شد برای حضرت ابراهیم امنیت و سلامت به ارمغان آورد.
پس تبدیل شد به اور سلیم یعنی اوری که برای حضرت ابراهیم سلامت آورد.
بعدها سین به شین تبدیل شد و اور شلیم شد.
و اینک ابراهیم به همراه مریدانش ساکن شهر اورشلیم شدند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
شرکت همیار پرداز
فروش نقد و اقساط انواع کارتخوان از برند های مختلف📠
خدمات پس از فروش و تعمیرات🔧
فروش انواع لوازم جانبی کارتخوان🔌
https://eitaa.com/sherkatrasampardaz
#حدیث_روز
❣️امام صادق(ع):
🌸اگر به کسی خوبی کردی، آن را با منت گذاشتن زیاد و به رخ کشیدن تباه مساز
📚 بحارالانوار ، ج۷۶، ص۲۸۳
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک خون طلبِ ماست از این قوم ستمکار...✌️
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#مناسبتی🇮🇷
تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبران هست، ما هستیم.(امام خمینی ره)
📣 فرا رسیدن سیزدهم آبان روز دانش آموز و روز مبارزه با استکبار جهانی گرامی باد.
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهایی متفاوت از حالوهوای دیدار نوجوانان با آقا 💛
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#قرآن_خوانی
💠برگزاری کلاس قرآن خوانی و آموزش تجوید توسط استاد رضا طاقداری👤
▪️یکشنبه ها ویژه خواهران
▪️چهارشنبه ها، دوره تخصصی تجوید
ویژه نوجوانان پسر
🔸زمان: بعدازنمازعشاءوقرائتزیارتعاشورا
🔹مکان: مسجد امام رضا(ع)دیلم
#پیشنهاد_شرکت_در_مجالس_قرآن_خوانی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#حدیث_روز
❣️امام حسن مجتبی (ع):
🌸کسی که در دلش هوایی جز رضایت خدا نگذرد، من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند.
📚 بحارالانوار ، ج۴۵، ص۴۵۱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کن...
⚪️ @jazbeh_eshgh
#حدیث_روز
❣️امام علی (ع):
🌸ای فرزند آدم!! اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا، زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزی تو را خواهد رساند.
📚 نهجالبلاغه ، حکمت ۲۶۷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد🎬: حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬:
ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این منطقه در آن زمان تحت فرماندهی واحد و یکپارچه ای نبود و عرب هایی که از حجاز به آنجا مهاجرت کرده بودند و به نام هیکسیوس معروف بودند حاکمیت آن منطقه را بر عهده داشتند.
حاکم آن منطقه هم مانند دیگر مناطق زمین، ماجرای آتش ابراهیم و معجزه خدای او به گوشش رسیده بود و با احترام به استقبال ابراهیم و یارانش آمد، گرچه به نظر نمی رسید ایشان یکتا پرست باشد اما به افتخار ابراهیم میهمانی بزرگی برپا نمود و به آنها بسیار احترام گذاشت تا جایی که دختری زیبا که در دربار خود داشت به ساره همسر حضرت ابراهیم هدیه داد تا در خدمت او باشد، این کنیز زیبا نامش هاجر بود، دختری مؤمن و یکتاپرست و بسیار فهمیده که خیلی زود خودش را در دل ساره جا کرد و رفیقی دلنشین برای او شد.
ابراهیم در آنجا مضیف راه اندازی کرد، میهمانسرایی بزرگ که میزبان کاروان های زیادی که از این راه بین المللی می گذشتند، میشد و در پذیرایی از میهمانان کم نمی گذاشت و البته در هنگام پذیرایی از خدای یکتا می گفت و نعمت هایی که به آنها داده و سپس اعتقادات خودش را برای دیگران تبیین و تشریح می کرد، بنابراین هر مسافری که از این راه میگذشت و مهربانی و محبت ابراهیم را میدید، خود یک رسانه متحرک می شد برای رساندن اعتقادات ابراهیم و پرستش خدای یکتا به دیگر جاهای کره زمین...
مدتی از اقامت ابراهیم در اورشلیم و شام می گذشت و ابراهیم متوجه شده بود که در این منطقه اکثریت خورشید پرست و ستاره پرست هستند، پس تصمیم گرفت همانطور که با یک برهان عملی در مقابل بت و بت پرستی در بابل ایستاد، در اینجا هم تمام تلاشش را برای بیرون آمدن مردم از گمراهی بکند، پس یک روز از خانه اش به سمت قبیله ای که ستاره ها را می پرستیدند حرکت کرد و خود را در بین آنها جا کرد و رو به بزرگ قبیله فرمود: زمانی که به ستارگان آسمان نگاه می کنم حسی بسیار خوشایند به من دست می دهد و من میتوانم از طرز قرار گرفتن ستارگان، سخنان ستاره ها را بفهمم، پس من هم خدایی به زیبایی و هوشمندی ستاره ها می خواهم، اراده کرده ام تا خدای من هم یکی از ستارگان باشد.
بزرگ قبیله که آوازه ابراهیم را شنیده بود، از اینکه چنین شخص مهمی به ستاره پرستی روی کند خوشحال شد و ورود او را به آیین ستاره پرستی تبریک گفت.
چون غروب آفتاب بود، ابراهیم نگاهی به آسمان کرد و از بین ستارگان«ناهید» را که از دیگر ستارگان پرنورتر و بزرگ تر بود به خدایی برگزید و مانند دیگر ستاره پرستان شروع به تقدس ستارهٔ ناهید نمود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•