#امیرالمونین
#حضرت_علی_علیهالسلام
عین و لام و یا ست ، عین و شین و قاف
جز سه حرف عشق ، هر حرفی گَزاف
وصفِ دلبندم زبانم را گشود
کعبهٔ دل می خورَد از لب ، شکاف
بندگی ، عمری ست که در بندِ شاه
رفت تا بندِ کفَن از بندِ ناف
از تُرابِ خالصیم از بوتراب
در نیاید شیعه از خاکِ مُضاف
با مَعَ الْحَق ، کُفرها رو می شود
عشق ، بی تهدید گیرد اعتراف
جَلدِ بازارِ خریدارانِ او
مادرِ گیتی ست در دستش کلاف
در گدایی پادشاهی لاف نیست
او که بگذارد به دستت دست لاف
راهِ مولا رفت و برگشتش یکی ست
هر که سَمتش رفت ، برگشت از خلاف
چونکه خِشتِ اولِ دین شد علی
تا ثُریا می رود دیوار ، صاف
خانه زادِ حقّ و حج ، حُبِ علی ست
یا علی دورت بگردم شد طواف
می طپد در حُجرهٔ صحنِ نجف
قلبِ کعبه ، پایتختِ اعتکاف
کَشف دارد کَفشِ او ، کِی ممکن است
کاشِفَ الکَربِ نبی را اکتشاف
پا به محشر می گذارد ذوالفقار
پا که بیرون می گذارد از قلاف
در اَبَرمردانِ مَردستان ، علی
هست اول با صد و دَه اختلاف
دستِ او زنجیرِ تاب و کودکان
گَرمِ بازیِ عمو زنجیر باف
زندگی یعنی علی و فاطمه
مَردِ غیرت ، ماهْ بانویِ عفاف
میوه های باغشان نوبر شدند
شیعیانِ با پدر مادر شدند
عاجزند از دَرْکِ او اِدراک ها
اوست منظورِ « وَ ما اَدراکْ » ها
راهِ « نَعبُد » ، جان پناهِ « نَستَعین »
با علی معنا دهد « اِیّاکْ » ها
حق ، علی ؛ لا رَیْبَ فِی الْحَقُّ الْیَقین
کافرند الحق همه شکّاک ها
رو به ایوانِ نجف ، هو می کشد
کعبه در رأسِ گریبان چاک ها
او ضریحش هم به نوعی ساقی است
مِی تعارف می کند با تاک ها
اوجِ ذکرِ کاریِ خاتم ، علی ست
اوجِ خاتم کاریِ حکّاک ها
با علی جایِ پیمبر سبز شد
وَرنه بایِر بود از آن خاشاک ها
اتفاقِ شیعه را دامن زنند
رزق و شیرِ پاکِ دامن پاک ها
خوش گِلَند اولادِ زهرا و علی
والدینِ آب ها و خاک ها
حُبِّ او آخر به دادم می رسد
تا مُنادی می رسد پَژواک ها
جامهٔ تقوا به نَفْسش خوش نشست
تَن خورَش عالی ست این پوشاک ها
یا علی بَرداً سلامِ دوزخ است
تا کجاها رفته این کولاک ها
شیر ، وقتِ سَرکشی ها می برَد
سَرکشان را سَر درونِ لاک ها
همزمان چون تیغِ اَبرو می کشد
پاره گردد زَهره از بی باک ها
زَهره چشمِ او ندارد پادزهر
می کِشد روح از تَنِ ضحّاک ها
وصل شد جریانِ بَرقِ ذوالفقار
خُشکشان زد ارتشِ چالاک ها
لشکر از هر سو بتازد باک نیست
« یَل علی » وقتی ز هر سو یَل علی ست
مَن مَنی گر هست ، مُنحَل می شود
چونکه حَلّال ، اوست ؛ مَن ، حَل می شود
کارها را چون مُحّوِّل می شود
کارها بر او مُحَوَّل می شود
هر که دل باخت به او باخت نداد
بُرد با باخت مُسَجَّل می شود
یا علی گفتم زبان شد ذوالفقار
دَم به دَم این تیغ ، صیقَل می شود
ساقی آن باشد که با دستش ، خَراب
قَصر می گردد مُجَلَّل می شود
شَرحِ صَدرش در مقامِ یَم ، کز آن
قطره ای هم صدرِ جدول می شود
در جهادِ نَفْس ، کرّاری که خود
قاتل و مقتول و مقتل می شود
هم جمال و هم جلالِ کبریاست
لیلی از آنسو یَلِ یَل می شود
حُبِ او اَجرِ رسالت پیشگی ست
هر رسولی را که مُرسَل می شود
شیرِ حق آهو نَوازی می کند
بی علی قانونِ جنگل می شود
یک ، دو ، سه ، نه ؛ چار شد صاحب لَوا
آن لَوا کز آخر ، اول می شود
مصطفیٰ لازم ولی کافی نبود
دینِ حق با حیدر اَکمَل می شود
نقطه ها دارد ؛ یکی شد تحتِ با
شرحِ مُجمل ها مُفَصَّل می شود
اصلِ او را در نجف پیدا کنی
کربلا امّا مُبدَّل می شود
پَرده پَرده کربلا اکرانِ اوست
سِیْرِ از گهواره تا میدانِ اوست
با علی نازی و نازی با علی
ناز یعنی بی نیازی با علی
فوقِ کوهی کان فراز است و نشیب
تو فراز اَندر فرازی با علی
ذره ها را آفتابی می کُند
خاک زی گردد هوا زی با علی
نامِ ساقی رازِ کَشفِ مستی است
فرق دارد کَشفِ « رازی » با علی
بِینِ میدان یکّه خوردن با سپاه
بِینِ میدان یکّه تازی با علی
چیست عترت ؟ جمله ، تکرارِ علی
چیست قرآن ؟ جمله سازی با علی
پَرده های صوتی اش بی پَرده ، حق
تَک نَوا را تَک نوازی با علی
از طرازِ عقل خارج گشتن است
ادعایِ همطرازی با علی
فاطمه همدوش و همپایِ علی ست
سِیرِ حق کرده موازی با علی
ثبت شد پَرتابِ معراجِ نبی
یکصد و ده امتیازی با علی
کیست یارِ غارِ احمد ؟ عنکبوت
قُرب دارد بَند بازی با علی
بَختِ عالَم بر جَهازِ ناقه ها
باز شد با سَرجهازی با علی
کاش بخشد خاتمِ عترت مرا
کار دارم در نمازی با علی
هست در چشمِ علی زیبا خدا
هست در چشمِ خدا زیبا علی
نَزْدِ او خود را ببینی بَر دَری
نَزْدِ او خود را نبینی دَر بَری
#مهدی_زراعتی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امیرالمونین
#حضرت_علی_علیهالسلام
خوشم تمامِ عمر را در کَنَفِ علی خوشم
عبدِ وظیفهٔ شَهم جان به کَفِ علی خوشم
نوشت تکلیفِ مرا نبی به سَرخطِّ وَلا
از آن زمان که گشته ام مُکَلَّفِ علی خوشم
یوسفِ بَه بَه آفرین بر او صد و ده آفرین
کلافِ دل به دست ، در تَهِ صفِ علی خوشم
به لطفِ مقدمش حرم زد اسم و رَسمِ خود به هم
گفت : به عشقِ دُر ، به اسمِ صدفِ علی خوشم
کلامِ حق به نقطه ای اشاره کرد نکته ای
که در مقامِ رتبهٔ مُخَفّفِ علی خوشم
مور و شَرفیابِ سلیمان شدنش حُجّتِ من
اگر به اینکه می شوم مُشرّفِ علی خوشم
نغمهٔ وصلِ دوستم که هجر ، کَنده پوستم
از اینکه دستِ غم مرا کرده دَفِ علی خوشم
چِلّه نشسته ام که چون تیر ، رها ز خود شَوم
ز چِلّه تا نشستنِ بر هدفِ علی خوشم
تا برسم به وادیِ اَیمَنِ لٰا تَحْزَنِ حق
قدم قدم به وعدهٔ لٰا تَخَفِ علی خوشم
قرارِ قول با من و قولِ قرار ، با علی
سَرِ قرارها به قولِ شرفِ علی خوشم
اگر که صیدِ چون مَنی درخورِ صیّاد نشد
همینکه بِینِ دام ، گَردم تَلَفِ علی خوشم
هر که در این جهان ، دلش خوش است پیشِ دلبری
من دَمِ ایوانِ طلایِ نجفِ علی خوشم
به رَغمِ خُلفِ وعده ها ناخَلَفم نخوان که من
ز کودکی حسینیَم با خَلَفِ علی خوشم
#مهدی_زراعتی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امیرالمونین
#حضرت_علی_علیهالسلام
بِسمِ اللَّه ای نورُ الْهُدیٰ روحُ البَقا فَتحُ المُبین
شمسُ الضُّحایِ ذَرّه بین این ذَرّه را یک ذَرّه بین
اَلحَمدُاللهِ الَّذی حُکمُ النَّبی لاٰ یَنْقَضی
مولایِ حقِّ عالم این مربوبِ رَبِّ الْعالَمین
نا شُکرِ اَلرَّحمٰن نیَم لیک اَلرَّحیمی کُن کَرَم
سَلمانُ مِنّاٰ کن ز لطف ، این روزبه را بهترین
واجب ترین آیینِ دین اِکمالِ دین تضمینِ دین
مِی ریزِ یومُ اللهِ خُم مالک ، به یَومُ الدّینِ دین
رو بر تو آوردیم و بس ایّاکَ دارد نَعْبُد و
حولِ تو می گردیم و بس ایّاکَ دارد نَستَعین
عالِم ترین عامِل تویی عاشق ترین عاقل تویی
مولاترین عبد ، اِهدِنا قَصدُ السَّبیلِ سالکین
شَرطی به ذکرِ یا علی شد قُوّتِ زانویِ ما
دل زیرِ دِیْنِ دینِ تو چون عِندَ ذِی الْعَرشِ مَکین
قالَ النَّبی : اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیمَ یا علی
شاخص چو شخصِ توست پس لاٰ رَیْبَ فی الحَقُّ الیَقین
تصویر تو مرآتِ حق ماتِ رُخِ تو ماتِ حق
مِشکاة را مِصباحی و با اَلزُّجاجَه همنشین
یاٰ قاضیَ دَیْنِ رسولُ الله ، روحُ المُصطفیٰ
ساده چو گویم او امین است و تویی روحُ الاَمین
اَلْحَمْد ، که بعد از صِراط و اَلَّذینَ با توایم
یعنی تو اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم هستی و ما مُنعِمین
علّت تویی مَعلول ، ما ای سِرِّ لولاکِ خدا
واقف به اسرارِ سماواتی فراتر از زمین
لَیْسَ کَمِثْلِک ، اِستنادم لاٰ فَتیٰ اِلّا علی
لا سَیْفَ اِلّا ذوالفقارِ حقّ و حق ، نَبْوَد جُز این
یک راه دارد غَیْرِ مَغضوبِ عَلَیْهِم ؛ حُبِّ تو
یک بارِ معنا در نَعَم مولاست و لَا الضّٰالّین
بِسمِ اللَّه ای دُر در صدف ای حُجَّةَ اللَّهِ نجف
لَبَّیکِ مقبول است در حُبِّ تو بابُ الْحاجّین
یعسوبِ دین ؛ قُل می زند در خُمِّ کندویت عسل
از شَهدِ یاس است این عسل نوشینِ هر کندو نِشین
نامِ تو در هو ذوب شد روحِ تو در او ذوب شد
یک جمله در شرحِ تو خالق گفت : اَحْسَنْ خالِقین
خَطّاطِ سَر خَطِّ وَلا نَقّاشِ نَقشِ اِنَّما
لبریز کن از خود مرا کَأْساً دِهاقِ مُتّقین
در بیشهٔ عترت ، اَسَد آیاتِ قرآن را سَنَد
یا حُجَّةَ اللّهِ اَحَد جانم امیرالمؤمنین
ای اَوَّلُ مَنْ آمَنَ باللّٰه مُهرِ دین تویی
لازم بُوَد غَربالِ مِهرت تا در آید کُفرِ دین
واجب ، دل و جان ، مُستَحَب این مَستِ حُب آن مُستَحَب
این را بِخَر با آن بِبَر دِل دِل نکن دُل دُل نشین
میزانُ الاَعمالی علی میزان کُنِ حالی علی
زَیِّنْ بِخَیْر اَعمالُنا یا زَیْنِ خَیْرُ الْمُرسَلین
ای قصدِ اَللّٰهُ الصَّمَد چون لَمْ یَلِد بی حَصر و حَد
از او وَلَمْ یولَد به ذات از تو صفاتی اینچنین
پُر از توام خالی ز خود عکست چه زیبا قاب شد
بنگر وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً اَحَد یعنی همین
لالای تا تَلقینشان یک عمر بود اما در آن
لُکنت گرفتند از بیان وصفِ تو عَجزُالواصفین
یکریز اگر نقطه سَرِ خط از تو گویم باز هم
یک چیز باید آخرِ جمله گذارم ؛ نقطه چین ...
#مهدی_زراعتی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امیرالمونین
#حضرت_علی_علیهالسلام
اَلا یا اَیُّها السّاقی مِی از تو ساغرش با ما
ز پِیکی مست کن دل را جنونِ پیکرش با ما
بیا بنشین به سَر ؛ بنشان به کُرسی ، حرف عشقت را
همیشه منبری با تو همیشه منبرش با ما
وجودِ پَرتِ ما را نظم دِه بر وزنِ شمشیرت
ردیفِ سَر ، پَس از قافیهٔ هر دو سَرش با ما
اگر دُرِّ نجف باشد نِگین ، هفت آسمان گوید
اگر قابل بدانی حلقهٔ انگشترش با ما
لوایِ فتح ، وقتی دستِ کَرّار است باید هم
از آن لشکر جَزَع خیزد که وای از لشکرش با ما
قَسیمُ النّارُ وَ الجَنَّه تویی و بی تو شاهنشه
حرامِ ما بسازد گر بهشت و زیوَرش با ما
امیرالمؤمنین بایست عَجزُالواصفین باشد
مُکرّر نَقلِ اَوْ اَدْنیٰ کند خاکِ درش با ما
سماواتی ترین خاکی شَهِ لولاکِ افلاکی
در این اقلیم شاهی کن کنیز و نوکرش با ما
مؤذِّن لحظهٔ « حَیَّ عَلیٰ خَیرُ العَمَل » دارد ؛
روایت می کند حُبِّ تو را از داوَرش با ما
زیارتنامه خواندن در حریم توست مِی خوردن
ضریحت بَس تعارف دارد انگورِ تَرَش با ما
رَواقِ مَنظرِ چشمانِ زهرا آشیانِ توست
از آن منظر تَفضُّل کن به لطفِ محضرش با ما
امیری فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با خود
یقیناً فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با ما
علی ؛ حُبِّ تو شد شرطِ قبولِ بندگی یعنی
سَرِ دین ، شرط بسته حق ، به روی حیدرش با ما
تویی در باطن و ظاهر هُوَالاَوَّل ، هُوَ الاخِر
نمی ماند شّهِ اوّل بجز تو آخرش با ما
یقین ، تکلیفِ هر کس از کتابِ توست ، در محشر
اَمان در دست می گویی : حسابِ دفترش با ما
#مهدی_زراعتی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14