eitaa logo
مشام
671 دنبال‌کننده
59 عکس
68 ویدیو
10 فایل
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ارسال اشعار @mehrshadvahedi
مشاهده در ایتا
دانلود
خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود بهترین آینه ی عالی اعلی..،حیدر انبیا را به خداوند رسانده است علی ذکر توحیدی موسی و مسیحا..،حیدر مرتضی مطمئِناً بوده سراپا احمد مصطفی مطمئِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن،عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا،حیدر خانه ی اهل تشیُّع،نجف اشرف اوست کاش باشیم شبی منزلِ باباحیدر عبد خاطی به کجا جز در مولا برود آخرین ملجا درماندگی ما..،حیدر هر زمان در زده ام،در به رویم باز شده بخدا رد ننموده است گدا را حیدر زیر قرآنِ علی رنگ خدا می گیریم سایبان سر ما در شب احیا..،حیدر بَه..،چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم برگه ی بندگی ام را کُند امضا حیدر بعلیًّ بعلیًّ بعلیًّ بعلی.. این قسم رمز نجات است..،به مولاحیدر تا خداوند گناهان تو را پاک کند صد و ده بار شبِ قدر بگو:یا حیدر مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
مانده از ذات خداوند سراسر خالی آن اذانی که شد از اشهد حیدر خالی کعبه‌ای که علی از آن نتراود بیرون صدفی می‌شود از نعمت گوهر خالی تا چهل خانه اگر سیر نشد همسایه همچنان پهن شود سفره‌ی حیدر خالی دست خالی احدی از در مولا نرود مانده از عدل ولی دست برادر خالی شانه‌ی فنّ بیان با سخنش خالی کرد که ز هر نقطه‌ شده بر سر منبر خالی دست خود را که سوی قبضه‌ی شمشیرش برد همه دیدند که شد آن‌سوی لشکر خالی آنکه در جنگ سری داشت میان سرها رفت از پیش علی با تنی از سر خالی هر نود زخم تنش بین اُحد اذعان کرد با علی که نشود پشت پیمبر خالی نامه‌ای نغز و بلیغ است ولی بی امضا آن اذانی که شد از اشهد حیدر خالی مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
موضوع اين نشست سر يك عقيده بود مهلت تمام شد زمان سر رسيده بود يك سو پر از روایت و يك سو پر از سکوت در بين جمعيت دو سه تا قد خميده بود اين پيرمرد عالم اهل تسنن است اين مرد در مباحث علمي پديده بود با افتخار لعن علي نيم خيز شد گويا علي سر پدرش را بريده بود هر دوگروه منتظر لحظه ي شروع تا قرعه زان ميانه كه را برگزيده بود قرعه رسيده بود به شيعه شروع كرد از هرچه خواتده بود ، هر آنچه شنيده بود از مسلم و صحيح بخاري مثال زد مانند پازلي همه را خوب چيده بود درليلت المبيت به جاي نبي كه خفت آن جام زهر را چه كسي سر كشيده بود معراج جاي كيست نبي و خدا درست اما چرا صداي علي را شنيده بود آنقدر گفت و گفت كه مجلس شلوغ شد رنگ از رخ گروه مقابل پريده بود در چهره ها تعلل و ترديد موج زد حالا زمان ضربه ي آخر رسيده بود لم يعرف امام زمان مات ميتت و زهرا به مرگ جاه... زبان را گزيده بود (جاهليت) قبل از شروع نوبت خود شيعه گشته بود آن كس كه دور نام علي خط كشيده بود مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
شرح اجلال علی را به زبان حاجت نیست که عیان‌ست و عیان پس به بیان حاجت نیست فطرتاً ذکر لبم یا علی و یا علی است که جز این کار دهان را به زبان حاجت نیست نامش انگیزه‌ی عبدست به هنگام نماز ورنه بر ماذنه‌ها صوت اذان حاجت نیست بوترابی‌ش به سلطانی او می‌چربد بر تن شاه جهان رخت گران حاجت نیست سیری‌‌ او به غذا نه ، به کرم وابسته‌ست که سر سفره‌ی افطار به نان حاجت نیست به پیمبر به غدیرِ خُم و اَکمَلتُ قسم بعد احمد به فلانیّ و فلان حاجت نیست مرتضی از همه‌ی دهر کهن‌سال‌تر است بی‌گمان خلقت او را به زمان حاجت نیست از شب مرگ علی هر که خبر داد ، بگو فاطمیه‌ست یقیناً ، رمضان حاجت نیست مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
عین و لام و یا ست ، عین و شین و قاف جز سه حرف عشق ، هر حرفی گَزاف وصفِ دلبندم زبانم را گشود کعبهٔ دل می خورَد از لب ، شکاف بندگی ، عمری ست که در بندِ شاه رفت تا بندِ کفَن از بندِ ناف از تُرابِ خالصیم از بوتراب در نیاید شیعه از خاکِ مُضاف با مَعَ الْحَق ، کُفرها رو می شود عشق ، بی تهدید گیرد اعتراف جَلدِ بازارِ خریدارانِ او مادرِ گیتی ست در دستش کلاف در گدایی پادشاهی لاف نیست او که بگذارد به دستت دست لاف راهِ مولا رفت و برگشتش یکی ست هر که سَمتش رفت ، برگشت از خلاف چونکه خِشتِ اولِ دین شد علی تا ثُریا می رود دیوار ، صاف خانه زادِ حقّ و حج ، حُبِ علی ست یا علی دورت بگردم شد طواف می طپد در حُجرهٔ صحنِ نجف قلبِ کعبه ، پایتختِ اعتکاف کَشف دارد کَفشِ او ، کِی ممکن است کاشِفَ الکَربِ نبی را اکتشاف پا به محشر می گذارد ذوالفقار پا که بیرون می گذارد از قلاف در اَبَرمردانِ مَردستان ، علی هست اول با صد و دَه اختلاف دستِ او زنجیرِ تاب و کودکان گَرمِ بازیِ عمو زنجیر باف زندگی یعنی علی و فاطمه مَردِ غیرت ، ماهْ بانویِ عفاف میوه های باغشان نوبر شدند شیعیانِ با پدر مادر شدند عاجزند از دَرْکِ او اِدراک ها اوست منظورِ « وَ ما اَدراکْ » ها راهِ « نَعبُد » ، جان پناهِ « نَستَعین » با علی معنا دهد « اِیّاکْ » ها حق ، علی ؛ لا رَیْبَ فِی الْحَقُّ الْیَقین کافرند الحق همه شکّاک ها رو به ایوانِ نجف ، هو می کشد کعبه در رأسِ گریبان چاک ها او ضریحش هم به نوعی ساقی است مِی تعارف می کند با تاک ها اوجِ ذکرِ کاریِ خاتم ، علی ست اوجِ خاتم کاریِ حکّاک ها با علی جایِ پیمبر سبز شد وَرنه بایِر بود از آن خاشاک ها اتفاقِ شیعه را دامن زنند رزق و شیرِ پاکِ دامن پاک ها خوش گِلَند اولادِ زهرا و علی والدینِ آب ها و خاک ها حُبِّ او آخر به دادم می رسد تا مُنادی می رسد پَژواک ها جامهٔ تقوا به نَفْسش خوش نشست تَن خورَش عالی ست این پوشاک ها یا علی بَرداً سلامِ دوزخ است تا کجاها رفته این کولاک ها شیر ، وقتِ سَرکشی ها می برَد سَرکشان را سَر درونِ لاک ها همزمان چون تیغِ اَبرو می کشد پاره گردد زَهره از بی باک ها زَهره چشمِ او ندارد پادزهر می کِشد روح از تَنِ ضحّاک ها وصل شد جریانِ بَرقِ ذوالفقار خُشکشان زد ارتشِ چالاک ها لشکر از هر سو بتازد باک نیست « یَل علی » وقتی ز هر سو یَل علی ست مَن مَنی گر هست ، مُنحَل می شود چونکه حَلّال ، اوست ؛ مَن ، حَل می شود کارها را چون مُحّوِّل می شود کارها بر او مُحَوَّل می شود هر که دل باخت به او باخت نداد بُرد با باخت مُسَجَّل می شود یا علی گفتم زبان شد ذوالفقار دَم به دَم این تیغ ، صیقَل می شود ساقی آن باشد که با دستش ، خَراب قَصر می گردد مُجَلَّل می شود شَرحِ صَدرش در مقامِ یَم ، کز آن قطره ای هم صدرِ جدول می شود در جهادِ نَفْس ، کرّاری که خود قاتل و مقتول و مقتل می شود هم جمال و هم جلالِ کبریاست لیلی از آنسو یَلِ یَل می شود حُبِ او اَجرِ رسالت پیشگی ست هر رسولی را که مُرسَل می شود شیرِ حق آهو نَوازی می کند بی علی قانونِ جنگل می شود یک ، دو ، سه ، نه ؛ چار شد صاحب لَوا آن لَوا کز آخر ، اول می شود مصطفیٰ لازم ولی کافی نبود دینِ حق با حیدر اَکمَل می شود نقطه ها دارد ؛ یکی شد تحتِ با شرحِ مُجمل ها مُفَصَّل می شود اصلِ او را در نجف پیدا کنی کربلا امّا مُبدَّل می شود پَرده پَرده کربلا اکرانِ اوست سِیْرِ از گهواره تا میدانِ اوست با علی نازی و نازی با علی ناز یعنی بی نیازی با علی فوقِ کوهی کان فراز است و نشیب تو فراز اَندر فرازی با علی ذره ها را آفتابی می کُند خاک زی گردد هوا زی با علی نامِ ساقی رازِ کَشفِ مستی است فرق دارد کَشفِ « رازی » با علی بِینِ میدان یکّه خوردن با سپاه بِینِ میدان یکّه تازی با علی چیست عترت ؟ جمله ، تکرارِ علی چیست قرآن ؟ جمله سازی با علی پَرده های صوتی اش بی پَرده ، حق تَک نَوا را تَک نوازی با علی از طرازِ عقل خارج گشتن است ادعایِ همطرازی با علی فاطمه همدوش و همپایِ علی ست سِیرِ حق کرده موازی با علی ثبت شد پَرتابِ معراجِ نبی یکصد و ده امتیازی با علی کیست یارِ غارِ احمد ؟ عنکبوت قُرب دارد بَند بازی با علی بَختِ عالَم بر جَهازِ ناقه ها باز شد با سَرجهازی با علی کاش بخشد خاتمِ عترت مرا کار دارم در نمازی با علی هست در چشمِ علی زیبا خدا هست در چشمِ خدا زیبا علی نَزْدِ او خود را ببینی بَر دَری نَزْدِ او خود را نبینی دَر بَری مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
خوشم تمامِ عمر را در کَنَفِ علی خوشم عبدِ وظیفهٔ شَهم جان به کَفِ علی خوشم نوشت تکلیفِ مرا نبی به سَرخطِّ وَلا از آن زمان که گشته ام مُکَلَّفِ علی خوشم یوسفِ بَه بَه آفرین بر او صد و ده آفرین کلافِ دل به دست ، در تَهِ صفِ علی خوشم به لطفِ مقدمش حرم زد اسم و رَسمِ خود به هم گفت : به عشقِ دُر ، به اسمِ صدفِ علی خوشم کلامِ حق به نقطه ای اشاره کرد نکته ای که در مقامِ رتبهٔ مُخَفّفِ علی خوشم مور و شَرفیابِ سلیمان شدنش حُجّتِ من اگر به اینکه می شوم مُشرّفِ علی خوشم نغمهٔ وصلِ دوستم که هجر ، کَنده پوستم از اینکه دستِ غم مرا کرده دَفِ علی خوشم چِلّه نشسته ام که چون تیر ، رها ز خود شَوم ز چِلّه تا نشستنِ بر هدفِ علی خوشم تا برسم به وادیِ اَیمَنِ لٰا تَحْزَنِ حق قدم قدم به وعدهٔ لٰا تَخَفِ علی خوشم قرارِ قول با من و قولِ قرار ، با علی سَرِ قرارها به قولِ شرفِ علی خوشم اگر که صیدِ چون مَنی درخورِ صیّاد نشد همینکه بِینِ دام ، گَردم تَلَفِ علی خوشم هر که در این جهان ، دلش خوش است پیشِ دلبری من دَمِ ایوانِ طلایِ نجفِ علی خوشم به رَغمِ خُلفِ وعده ها ناخَلَفم نخوان که من ز کودکی حسینیَم با خَلَفِ علی خوشم مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
بِسمِ اللَّه ای نورُ الْهُدیٰ روحُ البَقا فَتحُ المُبین شمسُ الضُّحایِ ذَرّه بین این ذَرّه را یک ذَرّه بین اَلحَمدُاللهِ الَّذی حُکمُ النَّبی لاٰ یَنْقَضی مولایِ حقِّ عالم این مربوبِ رَبِّ الْعالَمین نا شُکرِ اَلرَّحمٰن نیَم لیک اَلرَّحیمی کُن کَرَم سَلمانُ مِنّاٰ کن ز لطف ، این روزبه را بهترین واجب ترین آیینِ دین اِکمالِ دین تضمینِ دین مِی ریزِ یومُ اللهِ خُم مالک ، به یَومُ الدّینِ دین رو بر تو آوردیم و بس ایّاکَ دارد نَعْبُد و حولِ تو می گردیم و بس ایّاکَ دارد نَستَعین عالِم ترین عامِل تویی عاشق ترین عاقل تویی مولاترین عبد ، اِهدِنا قَصدُ السَّبیلِ سالکین شَرطی به ذکرِ یا علی شد قُوّتِ زانویِ ما دل زیرِ دِیْنِ دینِ تو چون عِندَ ذِی الْعَرشِ مَکین قالَ النَّبی : اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیمَ یا علی شاخص چو شخصِ توست پس لاٰ رَیْبَ فی الحَقُّ الیَقین تصویر تو مرآتِ حق ماتِ رُخِ تو ماتِ حق مِشکاة را مِصباحی و با اَلزُّجاجَه همنشین یاٰ قاضیَ دَیْنِ رسولُ الله ، روحُ المُصطفیٰ ساده چو گویم او امین است و تویی روحُ الاَمین اَلْحَمْد ، که بعد از صِراط و اَلَّذینَ با توایم یعنی تو اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم هستی و ما مُنعِمین علّت تویی مَعلول ، ما ای سِرِّ لولاکِ خدا واقف به اسرارِ سماواتی فراتر از زمین لَیْسَ کَمِثْلِک ، اِستنادم لاٰ فَتیٰ اِلّا علی لا سَیْفَ اِلّا ذوالفقارِ حقّ و حق ، نَبْوَد جُز این یک راه دارد غَیْرِ مَغضوبِ عَلَیْهِم ؛ حُبِّ تو یک بارِ معنا در نَعَم مولاست و لَا الضّٰالّین بِسمِ اللَّه ای دُر در صدف ای حُجَّةَ اللَّهِ نجف لَبَّیکِ مقبول است در حُبِّ تو بابُ الْحاجّین یعسوبِ دین ؛ قُل می زند در خُمِّ کندویت عسل از شَهدِ یاس است این عسل نوشینِ هر کندو نِشین نامِ تو در هو ذوب شد روحِ تو در او ذوب شد یک جمله در شرحِ تو خالق گفت : اَحْسَنْ خالِقین خَطّاطِ سَر خَطِّ وَلا نَقّاشِ نَقشِ اِنَّما لبریز کن از خود مرا کَأْساً دِهاقِ مُتّقین در بیشهٔ عترت ، اَسَد آیاتِ قرآن را سَنَد یا حُجَّةَ اللّهِ اَحَد جانم امیرالمؤمنین ای اَوَّلُ مَنْ آمَنَ باللّٰه مُهرِ دین تویی لازم بُوَد غَربالِ مِهرت تا در آید کُفرِ دین واجب ، دل و جان ، مُستَحَب این مَستِ حُب آن مُستَحَب این را بِخَر با آن بِبَر دِل دِل نکن دُل دُل نشین میزانُ الاَعمالی علی میزان کُنِ حالی علی زَیِّنْ بِخَیْر اَعمالُنا یا زَیْنِ خَیْرُ الْمُرسَلین ای قصدِ اَللّٰهُ الصَّمَد چون لَمْ یَلِد بی حَصر و حَد از او وَلَمْ یولَد به ذات از تو صفاتی اینچنین پُر از توام خالی ز خود عکست چه زیبا قاب شد بنگر وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً اَحَد یعنی همین لالای تا تَلقینشان یک عمر بود اما در آن لُکنت گرفتند از بیان وصفِ تو عَجزُالواصفین یکریز اگر نقطه سَرِ خط از تو گویم باز هم یک چیز باید آخرِ جمله گذارم ؛ نقطه چین ... مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
اَلا یا اَیُّها السّاقی مِی از تو ساغرش با ما ز پِیکی مست کن دل را جنونِ پیکرش با ما بیا بنشین به سَر ؛ بنشان به کُرسی ، حرف عشقت را همیشه منبری با تو همیشه منبرش با ما وجودِ پَرتِ ما را نظم دِه بر وزنِ شمشیرت ردیفِ سَر ، پَس از قافیهٔ هر دو سَرش با ما اگر دُرِّ نجف باشد نِگین ، هفت آسمان گوید اگر قابل بدانی حلقهٔ انگشترش با ما لوایِ فتح ، وقتی دستِ کَرّار است باید هم از آن لشکر جَزَع خیزد که وای از لشکرش با ما قَسیمُ النّارُ وَ الجَنَّه تویی و بی تو شاهنشه حرامِ ما بسازد گر بهشت و زیوَرش با ما امیرالمؤمنین بایست عَجزُالواصفین باشد مُکرّر نَقلِ اَوْ اَدْنیٰ کند خاکِ درش با ما سماواتی ترین خاکی شَهِ لولاکِ افلاکی در این اقلیم شاهی کن کنیز و نوکرش با ما مؤذِّن لحظهٔ « حَیَّ عَلیٰ خَیرُ العَمَل » دارد ؛ روایت می کند حُبِّ تو را از داوَرش با ما زیارتنامه خواندن در حریم توست مِی خوردن ضریحت بَس تعارف دارد انگورِ تَرَش با ما رَواقِ مَنظرِ چشمانِ زهرا آشیانِ توست از آن منظر تَفضُّل کن به لطفِ محضرش با ما امیری فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با خود یقیناً فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با ما علی ؛ حُبِّ تو شد شرطِ قبولِ بندگی یعنی سَرِ دین ، شرط بسته حق ، به روی حیدرش با ما تویی در باطن و ظاهر هُوَالاَوَّل ، هُوَ الاخِر نمی ماند شّهِ اوّل بجز تو آخرش با ما یقین ، تکلیفِ هر کس از کتابِ توست ، در محشر اَمان در دست می گویی : حسابِ دفترش با ما مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
سینهٔ خود را محلِّ کَسبِ فیضت کرده ام جنسِ آن را جور کن گر چه دُکانم کوچک است تا که در منظومهٔ مِهرِ تو هستم مُشتری صد چو قُرصِ ماه پیشِ قُرصِ نانم کوچک است قَد کشیدم در لباسِ نوکری آنقدْر که رَختِ شاهنشاهیِ کُلِّ جهانم کوچک است نیستم راضی کسی سوگند بر جانم دهد تو علی جانی ؛ مگر سوگندِ جانم کوچک است ؟ اَشهَدُ اَنَّ علیً حُجَّةُ اللّه ام بلند زانکه بی نامِ بلندِ تو اذانم کوچک است بوتُرابا از تُرابت فیضِ تُربت می رسد در نجف کِی کربلایِ من به نوبت می رسد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
خُمار غَمکده‌ ها ساغرِ شعف کم داشت طنین شادی عُشاق ضرب و دف کم داشت نشست چهره‌ی دلبندِ عشق در قابی... برای داشتنش ، عرش ، قوسِ رَف کم داشت تمام هَست به خط شد زمان اِجلالش فضای کون و مکان جا برای صف کم داشت سَرِ کلافِ کلام از اساس گم شده بود همیشه تیر بیانِ بشر ، هدف کم داشت خمیره‌ی خِرَدِ خَلق تازه شکل گرفت شعورِ ناقص ما خِصلتِ شرف کم داشت برای فخر‌فروشی به عالم لاهوت زمین در عمق وجودش فقط نجف کم داشت خدای کعبه علی را به خانه دعوت کرد خدا چُنین گوهری را در این صدف کم داشت اگر شریعت حیدر ، طریقت همه بود "جهان" به بَطن خودش طفل ناخَلف کم داشت کسی که منکر عشق علی‌‌ست..، عاقل نیست پس از مباحثه با او بگو : طرف کم داشت! شروع علم لَدُنّی‌ست عَینِ نام علی " علی امام من است و منم غلام علی" به نام نامی حیدر به نام شمشیرش شکست هِیمنه ی کُفر را تدابیرش کسی که سر به سر ذوالفقار بگذارد نوشته اند دَرَک را برای تقدیرش یلی که عَبْدُوَدِ دَهر را زمین کوبید کشید ظلم زمان را به بندِ زنجیرش کنار در ، دل خود را به مرتضی داده... چقَدر قلعه‌ی خیبر شده است درگیرش! گرفت آیه‌ی تطهیر دامن او را گرفت خاک نجف را برای تطهیرش مسیر حرکت خورشید باب میلش نیست... خدا به میل علی داده است تغییرش علی‌ست رازِ پسِ پرده ی شب معراج نبی شناخت صدا را بدون تصویرش کسی که حضرت عیسی ، مسیح گفته به او کسی که خضرِ پیمبر صدا زده پیرش خدا به دست یدالله داده کوثر را علی اجازه گرفته برای تکثیرش امیر عالم و آدم غذای سیر نخورد... غم مَعیشت ما کرده از جهان سیرش به شوق دیدن لبخند او یتیم شدیم طمع نداشت دل ما به کاسه‌ی شیرش شفیعِ محشرِ ایتامِ مرتضیٰ ، زهراست خدا کند که نباشیم دست و پاگیرش کنار جلوه‌ی خورشید ، ماه هم داریم علی و فاطمه داریم ما ، چه کم داریم! علی رسید ، نبی دید یار یعنی چه حریم آینه را پرده‌دار یعنی چه دُکان کاسبی اهل زُهد تخته شده است به وقت مدح علی کسب و کار یعنی چه؟! زمان حمله‌ی حیدر به قلب لشکر کفر نگاه‌ کن که بفهمی فرار یعنی چه یکی زده است ، دو تا جسم بی سر افتادند خودت محاسبه کن ذوالفقار یعنی چه علی‌ کنار نبی ماند و آن دو در رفتند که شاهد است اُحُد ، یار غار یعنی چه! قسم به مومن آل قریش ابوطالب حرامزاده چه داند تبار یعنی چه تمام حیثیت مأذنه ، اذان علی‌ست بلال شرح دهد اعتبار یعنی چه کشیده است مرا جذبه‌ی ضریح پدر به جبر تن بدهم ، اختیار یعنی چه! نجف به هجده ذِی‌الْحَجّه خوب ثابت کرد طواف حضرت پروردگار یعنی چه نگفته ایم خداوند ما علی ست..،ولی شبیه ذات خداوند کیست؟! شخص علی! مقام چشمه‌ی او را کویر می فهمد لباس کهنه ی او را حریر می فهمد بزرگ مکتب ما عشق تاج و تخت نداشت بزرگ مکتب ما را حصیر می فهمد علی غنی است ولی فقر را بغل کرده... فقیر را چه کسی جز فقیر می فهمد! شبیه کارگران چاه آب می کنده خطوط دست علی را اَجیر می فهمد زره به پشت نمی بست حیدر کرار شجاعت علوی را ، دلیر می فهمد شگرد رزم علی را حسن مسلط شد چه زود معرکه را بچّه‌شیر می فهمد کسی به زور غلام علی نمی گردید گذشت کردن او را اسیر ، می فهمد نماز بود که هوش از سر علی می بُرد کجا قیام علی دردِ تیر می فهمد! نبی به آینه ی خود ، علی ، نگاه انداخت امیر بودن او را امیر می فهمد همیشه دستِ یدالله دستِ بالا بود... حقیقتی که جهان در غدیر می فهمد بدون عدل علی ، کار عالمی زار است ولی چه فایده ، این قوم دیر می فهمد پس از رسول ، علی در حریق غم‌ها سوخت چه خوب شد که پیمبر ندید ، زهرا... مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14