یک روزهایی
بودند :
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_محمد_اسدی
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_رضا_سنجرانی
و بقیه رفقایی که نیستن دیگه ...
یادش بخیر
تو استخر فک رضا سنجرانی گرم شده بود
وای ملت رو دیوونه کرد بس که شلوغکرد و خاطرات گفت
انقدر تو سونا و جگوزی سروصدا کرد ملت در میرفتن
البته تعدادمون هم زیاد بود
از منطقه برگشته بودیم و همه قرار گذاشتیم مشهد استخر ...
بیداری؟
فردا روز اول هفته س هااا
باید بخوابی سر حال باشی هاااا
ولی حالا که اصرار داری برات یک خاطره میگم
ولی از زبون #شهید_شیخ_علی_تمامزاده
در باره ی شهید بزرگ و عزیزمون
#شهید_حاج_حسین_بادپا
حالش رو داری بخونی؟!
برای حسین:🌷
🌷🌷🌷
برای حاج حسین
بچه ها خبردار شدن تکفیری ها قصد نزدیکی وتصرف اتوبان درعا- دمشق رو دارن در اهمیت این جاده همین بس که تکفیری ها برای گرفتنش باهم رقابت می کردند و هر دفعه دست از پا درازتر تلفات زیادی می دادن و برمی گشتن.جبهة النصره ، جیش الحر ، داعش ، احرار شام و...اگر چه در سوریه مثل کارد و پنیر هستند اما بخاطر توصیه بابا بزرگ موقتا اختلافات رو کنار گذاشته و حداقل در این مورد خاص متحد شده بودن بابابزرگ بهشون قول داده بود در صورت سقوط این جاده منطقه پرواز ممنوع ایجاد می کنه بابابزرگ تکفیری ها(اسرائیل) انواع واقسام موشک های نقطه زن کورنت و تاو2 و...روبهشون هدیه داده بود.اون شب تکفیری ها با دوعامل انتحاری از تپه های 82 حمله خودشون رو شروع کردند چندکیلومتر قبل از جاده اصلی بچه ها جلوشون دراومدن چندصد تکفیری در مقابل خودشون یک تیپ ندیدن! یک گردان هم ندیدن! حتی یک گروهان هم ندیدن!! اونشب حاج حسین با 25 نفراز دلاور مردان افغانستانی در برابرشون قد علم کرد! از زمین وآسمان سر بچه ها آتش می ریختن همه بچه ها یقین کردن که سرنوشت همه شون با شهادت رقم خواهد خورد اما مگر نه این است که قرآن وعده داده"کم من غلبت...باذن الله" حاج حسین فریاد می زد و می گفت: "من آمده ام امشب خونم بر زمین ریخته بشه اما این جاده سقوط نکنه" وبالاخره این نیروی ایمان بود که بر جنود شیطان پیروز شد. حوالی صبح تکفیری ها با برجاگذاشتن صدجنازه متعفن فرار می کنن اتوبان درعا به دمشق سقوط نکرد اما کسی نمی دونست که حاجی با نگهداشتن این جاده از محاصره شش هزار نفرجلوگیری کرده کسی نمی دونست که اگر جاده سقوط می کرد نه تنها استان درعا بطور کامل جدا می شد بلکه تمام شهرهای حدفاصل درعا تا ازرع همه سقوط می کردن و خدا می دونست تکفیری ها چه بلایی سر مردم بیچاره می آوردن...
گذشت وگذشت تا عملیات بصرالحریر پیش آمد قبل از این عملیات بود که حاج حسین به شیخ رضایی گفته بود خواب دیدم باهمسرم راه می رویم تا به یک دو راهی رسیدیم به همسرم گفتم از اینجا راه من از تو جدا می شه من می رم زیارت خانه خدا...
توکربلای بصرالحریر حاجی مجروح زمین می افته پی ام پی میاد بالا سرش تا سوارش کنه اما حاجی می گه اول مجروحین فاطمیون رو ازمعرکه خارج کنید سری بعد اگه پی ام پی (نفربر) برگشت منهم سوار می شم... امدادگرها مجروح ها رو سوار می کنن بخاطر کثرت زخمی ها دیگه جایی برای سوار کردن حاجی نبود پی ام پی شروع می کنه حرکت کردن بعد از تخلیه بلافاصله برمی گرده تا حاجی رو هم سوار کنه امّا میانه راه با موشک نفربر رو از کار می ندازن ...
حاجی زخمی بر زمین افتاده بود که تکفیری ها نزدیک و نزدیک تر می شن خیلی تلاش می کنن زنده بگیرنش اما مقاومت سرسختانه حاج حسین اونهم با بدن مجروح تکفیری ها رو کلافه می کنه و در نهایت وقتی می بینن گرفتن حاج حسین بصورت زنده امکان نداره نامردانه با گلوله مستقیم اس پی جی شهیدش می کنن...ایام فاطمیه بود و تکفیری ها عکس حاجی رو تو صفحه اینترنت منتشر کرده بودن ترکش های موشک اس پی جی پهلوی حاج حسین بادپا رو درهم دریده بود پیکر مظلوم حاج حسین بدست تکفیری ها افتاد وهیچ گاه برنگشت...
به قلم
#شهید_شیخ_علی_تمامزاده
مشق عشق٬دمشق
ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست
حرفهاي دل یک جامانده از شهدا
شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم
والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم
كه شايد باز لايق شوم
دفترمشق ما
سرمشقش٬عشقه
دم و بازدم ما
سرمنشأش٬عشقه
محل عاشقیمون
دمشقه...
https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
بس که
خورشیـد به روی
تو تبسم کرده ،
دیدنت اول هر
صبـــح تماشــا دارد
#صبحتون_شهدایی
#کانال_مشق_عشق_دمشق
@mashghe_eshgh_dameshgh
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
#شهید_مصطفی_صدر زاده
ذکر روز شنبه
5 مرتبه به نیابت از دوست شهیدت 😍
🌸یا رَبَّ الْعالَمین🌸
شهید شـهــــ❤️ـیـدت می کنه ... 👌
@mashghe_eshgh_dameshgh
ای شهید
منو دست خودم نسپار
می دانم از اینجا که من نشسته ام
تا آنجا که تو ایستاده ای
فاصله بسیار است
اما کافیست تو فقط دستم را بگیری
دیگر فاصله ای نمی ماند
#کانال_مشق_عشق_دمشق
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─----
مشقِ عشق ٬ دمشق
💢اطلاع رسانی 🔹تشییع پیکر شهید مدافع وطن #ایمان_یوسفی زمان:یکشنبه ۹۷/۴/۲۴ ساعت:۰۸:۳۰ مکان:مصلی بیرج
#از_اسارت_تا_شهادت
🌐مرزبانی که چندین ماه در اسارت تروریست ها بودو سپس به شهادت رسید.
درهنگ مرزی جکیگور
۲۲مرداد ۸۳ باتروریست ها درگیر شدند که به اسارت دراومد.
پس از تحمل ماهها اسارت و شکنجه ۱۲مهر ۸۳ به دست تروریستها به شهادت میرسد.
شهید مهدی ایمانپور
#شهید_شهیدت_میکند
#مشق_عشق_دمشق
خدا همهپدر مادر ها روحفظ کنه
اونهایئ همکه اسیر خاک صدند خدا غفرانو رحمت نصیبشون کنه
بابامهمیشهمیگه :
منوظیفمهبرای زنو بچه مخرید کنمو تامینشون کنم اما پدرم خدا بیامرز بهم یاد داد حتی برای زن و بچه ت میخوای میوه هم بخری یگو خدایا برای رضای تو میخرم
مومن همیشه باید زیرک باشه باهوش و بتونه از تموم فرصتهاش برای معامله با خدا استفاده کنه
اوس کریم خودش میگه منپاهل معامله هستم و هرکسی باهام معامله کنه بیشتر از حقش میدم
تو جرا بخیلی؟!
پس اب هم میخوای به کسی یکپلیوان بدی با خدا معامله کن
حالا تو هم اگر تو ایران کاسبی و شغل داری بگو : خدایا با اینکه این حسن گند زده تو مملکت و خیلی سخت شده درامد و زندگی ولی برای رضای تو میجنگم و تلاش میکنم (واسه شکم خودم و خانوادم نیست که واسه رضای تو هستش
الکی مثلا من و تو فقط برای خدا کار میکنیم) پس خودت ببیین و بخر و قبولش کن ...
درس میخونی بگو برای رضای تو میخونم تا تمومش کنم و جایگاهی پیدا کنم که خدمت نکنم نه مثل بعضی دولت مردامون دزدی کنم...
زنی و ازدواج کردی
بگو برای رضای تو برای همسرم خانومیمیکنم خدمت میکنم
تا تو ببینی و عاقبتم رو ختمبه خیرکنی
بچه ها تو خط مقدم همینجوری هستن
میگن خدایا
تو عملیات
وقتی اتفاقی برای کسی بیفته
میتونم جونمرو بردارمو فرار کنمولی برای رضای تو جون یکی دیگهرو حتی اگر جونم به خطر بیقته نجات میدم
اصن فلسفه ی شهادت خیلی از بچه ها همینه
مثلا؟!
#شهید_مرتضی_عطایی
چجوری؟
نحوه ی شهادتشرومیدونی یا برات بگم؟!
ماجرای شهادت اقا مرتضی از اینقراره
بذار از قبلترش بگم
اصنماجرای سفر اخرشوخوشگل تر شدنش روبگم
حالش رو داری؟!
پسبخون
اقا مرتضی همونطور که قبلاتومعرفیش گفتمهمیشهدوربینبدستبود واینبرای خیلی از اقایونسخت بود ...
واسه همین مدتی جلوی اعزامشروگرفتن
شیش ماه زمینگیر بود تا بتونه بره و بالاخره بی بی طلبیدش
رفت حلب یک عملیات بود و تو اون عملیات دو تا اسیر گرفت و پونصد دلار از حاج قاسم جایزه گرفت
همونجا گوسفند خرید و برای بچه های فاطمیون غذا درست کرد با پاداشش
از اونجا فرستادنش لاذقیه
تو لاذقیه که یک شهر ساحلیه و خیلی زیباس چند وقتی بود تا عملیاتی شد برای پاکسازی چندپتا تپه و یکسره کردن کار دشمن ...
قرار نبود مرتضی تو عملیات باشه
چون دوماهش پر شده بود و برای اینکه برنگرده ایران هماهنگ کرد خانواده ش برن سوریه
بخاطر همین ممنوعش کرده بودنتو عملیات باشه
اما مرتضی یک جا بشیننبود که
با اینکه همونروززن وبچهپهاش میرسیدندمشقولی با اصرار رفت تو عملیات و قرار شد بعداظهرش بره دمشق زن و بچه هاش رو برداره از فرودگاه
خلاصه براتون بگم
یکی از رفقا
ابوطاها
تو محاصره میفته و پشت بی سیم به مرتضی میگه به دادمبرس ابوعلی
مرتضی هم که شهادت داداشابوطاها ( #شهید_حسن_قاسمی_دانا ) رو دیده بود و نبود کاری کنه ...
با خودش نتونست کنار بیاد وجلو نره ...
موتور روبرمیداره و یاعلی مدد به سمت منطقه ی درگیری و محاصره ی بچه ها
پشت بی سیم به سردار صلاحی میگه
از دستورت سرپیچی کردم ولی نمیتونم برگردم مشهد اگر ابوطاها چیزیش بشه ...
روی دیدن خانواده ش رو ندارم
میرسه به منطقه و با ارپیجی شروع میکنه حمایت بچه ها که بتونن خودشون رو عقب بکشن
اولی رومیزنه و یکی میاد
دومی زومیزنه و نفر بعدی
سومی روکه پا میشه بزنه حرمله ی حرومزاده ی دشمن گلوش رو میزنه ...
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اقا جان اشکهامواسه رفیقمنیست
وایه ی روزی که هیچ روزی جاشرونمیگیره
لایوم کیومک یا اباعبدالله...
مرتضی چهل و چند سالش بود
اما علی اصغر شیش ماهه بود ...
گلوله ی دشمن دو زمانه بود
یعنی یکبار شلیک یک بار انفجار
گلوی مرتضی با اون گردن ضخیم رو دریده بود
اما گلوی طفل شیش ماهه؟!؟!
الا لعنت الله علی القوم الضالمین ....
من شهادت مرتضی رو به عینه ندیدم
ولی بی بی شهادت تک تک عزیزاشو هم روز عاشورا هم تا به امروز میبینه
و وای از دل زینب سلام الله علیها
وای از غم قلب بی بی
وای بر این همه داغ سینه ی بی بی
از طایفه ی یوز پلنگیم همه
باروت نه ٬ شلیک تفنگیم همه
ترسو صفتان قوم بنی اسرائیل
لاتیم ولی عاشق جنگیم همه
ای قوم بدانید که شر یعنی چه
کبریت زجنس پر خطر یعنی چه
انروز که تلاویو شود ویرانه
انوقت بفهمید جگررررررر یعنی چه
بالاسر مزارش همین رجز روخوندم
رجزی که خودش خونده بود ...
گفتیمبدانندهمه
که برای دشمنان اژده های هفت سریم
گر ببرند زما سری ٬ سر دیگر میدهیم
#شهید_مرتضی_عطایی
روز خاکسپاری
دست بگذار به قلب نگرانم بابا
تا که #آرام_شود_روح_و_روانم بابا
چند وقت است صدایم نزدی دختر من
چند وقت است نگفتم به تو جانم بابا 😭
روز دخترهای شهدا مبارک❤️
@mashghe_eshgh_dameshgh
💖کرم از دست تو ای دست عطا میچسبد
💜در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد
💓به قول «خادم صحن رضوی» در حرمت
💚بیشتر از همه جا ذکر «رضا» میچسبد
@mashghe_eshgh_dameshgh