eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
795 دنبال‌کننده
140 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
روزهای بعد از شهادت حاج قاسم را به یاد می‌آورم. وقتی که حال و هوای مردم سراسر مبارزه با آمریکا بود و جنگ با این تجسم و تجسد ابلیس و استکبار از هر زمانی نزدیک‌تر؛ عده‌ای از مذهبی‌های سنتی را می‌دیدم که از ترس جنگ، در بحث‌ها چشم‌های‌شان در حدقه می‌چرخید و ناگاه رنگ از رخساره‌ها می‌پرید. روزهای آغازین طوفان‌الاقصی هم همینگونه. وقتی حوادث چنان سرعت گرفته بود که ما در آستانه‌ی یک نبرد رودررو با غده سرطانی صهیونیستی بودیم، همین مذهبی‌های سنتی، گویی خُل(آتش زیرخاکستر) به شلوارهای‌شان ریخته بود. آرام و قرار نداشتند و ناتوان بودند از پنهان کردن وحشت عجیب‌شان. در بحث‌ها حتی توان نشستن نداشتند و گویی زهره‌ها درحال ترکیدن بود. اما.. در هر دو ماجرا که دیرزمانی هم از آنها نگذشته، وقتی آب‌ها تقریبا از آسیاب افتاد و زمزمه‌ی «جنگ نخواهد شد» در دهان‌ها پیچید، خیال‌ها راحت شد و بال‌ها فارغ. سپس نوبت تسویه حساب رسید. تسویه حساب ترس‌هایی که از آمریکا و اسرائیل به درون این جماعت سنتی-مذهبی ریخته بود و از چهره‌ها و چشم‌ها سرریز کرده بود. اما نه تسویه حساب با عاملان ترس‌شان یعنی آمریکا و اسرائیل. که با ما. چون عزت را طلب کرده بودیم و آرمان حمایت از مظلوم را پرورانده بودیم. زبان‌های قفل شده از ترس، گشوده شد به طعن و کنایه. متلک‌ها سرازیر شد که: خب از انتقام سخت‌تان چه خبر؟ نکند موشک‌هایی که مدام پُز آنها را به عالم و آدم می‌دادید، فیک است و دروغ؟ پس چرا کاری نکردید و نمی‌کنید؟ لات کوچه خلوتید؟ اینجاست که با پوست و گوشت و استخوان می‌شود این آیه را لمس کرد: أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ بر شما بخیلند و توان خویش را از شما دریغ می‌دارند، فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ به هنگامه‌ی خطر، آنها را می‌بینی که چشم‌های‌شان از شدت وحشت در حدقه چشم می‌چرخد. پنداری در آستانه مرگند و جان‌شان به لب رسیده است، فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ اما همین که ترس خطر برطرف شود، با زبان‌های تیز بر شما می‌تازند، أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً این جماعت بخیل از خیری که به شما می‌رسد غمگینند. آنها خدا را نمی‌خواهند و خدا اعمال آنها را حبط می‌کند که این برای او بسی آسان است.(احزاب/19) @Masihane
📌سیزدهمین جلسه‌ی هم‌اندیشی با موضوع: مروری بر تاریخ هفتاد ساله درگیری فلسطین و اسرائیل: - اسرائیل، مالک یا اشغالگر؟ - نبردها و انتفاضه‌ها - سرانجام: صلح یا محو؟ با حضور «سید میثم میرتاج‌الدینی» ⏰پنجشنبه ۱۱ آبان ،ساعت ۱۰ @ketabshahre_kerman
موسی رسید به معرکه و دید یک مرد قبطی با یک مرد بنی‌اسرائیلی درحال قتال است. یکی شیعه‌ی موسی بود و یکی دشمن موسی! موسی چه کرد؟ فوکزه موسی (قصص/۱۵) یک مشت به قبطی زد و او مُرد. بعدها که موسی به رسالت مبعوث شد، دیگر درگیر قبطی‌ها نشد. صاف رفت سراغ اصل کار... سر مار! یعنی فرعون! من می‌گویم فرعون تو بخوان آمریکا! جای آن قبطی یا آن شهروند فرعونی هم بگذارید اسرائیل و جای آن فرد بنی‌اسرائیلی هم، فلسطین. سوال مهم من این است: ما موسای قبل رسالتیم یا موسای بعد رسالت؟! درضمن موسای بعد رسالت، عصایی داشت که اژدها می‌شد... من می‌گویم اژدها تو باز بخوان موشک! اما اژدها فرعون را نخورد! @Masihane
قدیم‌ترها که قالی را سرپنجه آدمیان می‌بافت، برخی نقش‌ها چنان پرپیچ و خم بود که فقط هنرمند با تجربه از پسش برمی‌آمد. تازه‌کارها به این پیچ و تاب نقش که می‌رسیدند، ناگزیر جا خالی می‌گذاشتند. تا آنکه کسی بیاید و جاهای خالی را با هنرش پر کند. آن کس جاخالی باف بود و کار و هنرش جای خالی بافتن. همین «جا خالی بافی» شد مَثَل. مردم که دختر شوهر می‌دادند و دار زندگی دونفر را بلند می‌کردند، گهگاه دستشان نمی‌رسید همه مایحتاج را ببافند به گَل ریس‌ها تا گُل از گُل قالی بشفکد. گاه لابه‌لای خرت و پرت‌های زندگی چیزهایی نبود. پیچ و تاب‌هایی که وسع‌شان نمی‌رسید تدارک ببینند. می‌گذاشتند جایش خالی بماند تا روز مبادایی که مهمان نورسیده‌ای بیاید و برای اهل خانه، کادوپیچ آن وسیله را بیاورد. این هدیه در دهان‌ها مشهور شد به «جا خالی باف». سه شنبه است.. و ما، یعنی ستمدیدگان یک تاریخ سترگ و صبرکنندگان بر ابتلای عظیم، رفته‌ایم خانه‌ی بخت. چهل سال است که دار قالی را علم کرده و ریس‌ها را آویخته و تاروپود یک سنت قدیمی را به اشتیاق طرحی نو برافراشته‌ایم. با لاکی خون در حاشیه و مرزها کلوزار امنیت را کوفته‌ایم، چنان محکم که کسی را جرات آلودن لاجوردی متن آسمان قالی، به دود و غبار و سیاهی بمب‌هایش نباشد. اما خودمان می‌دانیم که پیچیدگی این نقش بس فراتر از توان ماست. هرچند ما بیکار ننشسته‌ایم ولی مُقرّیم که برای پر کردن بسیاری از جای خالی‌ها، وسع‌مان نمی‌رسد. بار سنگین و عهده‌ی ما نحیف! کاستی‌ها رو به فزونی است و قالی ما هنوز نقشش درنیامده. رسیده‌ایم به پیچ و تاب‌هایی که اهل هنری می‌خواهد با تجربه‌ای به قدمت ۱۴۰۰سال غیبت. جای همه پیچیدگی‌ها را خالی گذاشته‌ایم برای روزی که بیاید و جای خالی ببافد.. بیاید تجهیزمان کند برای یک زندگی دیگر، یک زمانه‌ی نوتر. برای آخِرین زمان و آخَرزمان! @Masihane
فرمود: وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (فرقان/۲۰) و ما برخی از شما را برای بعض دیگر مایه آزمایش قرار می‌دهیم.. چنانچه امروز مردمی در غزه مایه آزمایش مردم جهانند! آیا در این آزمایش هردو سوی ماجرا مقاومت می‌کنند؟ پروردگار که همواره می‌بیند! سپس گویی به ما آموخته‌اند دعا کنیم: رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (ممتحنه/٥) خدایا! در این دنیایی که محل فتنه و معرکه‌ی آزمودن است، ما را مایه‌ی آزمایش کافران قرار نده.. @Masihane
🔰 امام رضای واقعی ▪️زیارت برای من، همیشه با چرخیدن توی صحن و رواق‌ها شروع می‌شود. من خیلی بلد نبودم با همان ذکر و ورد و ادعیه‌ای که از لحظه‌ی غسل و تطهیر تا آنِ ملاقات را پوشش می‌دهد، خودم را مهیای یک دیدار کنم. برای من پرسه‌زدن و تماشا کردن زمینه‌ساز زیارت است. انگار کتابی را تورق می‌کنم که پایانش ملاقات است با شخصیت اصلی داستان. برای همین توی بحر جزئیات این پرسه‌زنی و تماشا، غرق می‌شوم تا لحظه‌ی نجاتم برسد و او، از لای لاجوردی کاشی‌ها و لاکی فرش‌ها و آمدوشد آدم‌ها بیرونم بکشد؛ همو که خودش اصل قصه است! ▪️این‌بار که نشستم به تماشا و گوش تیز کردم برای شنیدن ریزریزِ زمزمه‌ها، دیدم امام رضا برای ما چقدر واقعی است! مثل یک رفیق، مثل یک صاحب‌خانه، مثل یک بزرگِ بارعام داده، مثل یک قاضی و حتی مثل یک متشاکی است برای مردم! مثلا یکی جلوی غذاخوری صحن غدیر، می‌گفت "قربون امام رضا برم دفعه‌ی قبلی گلایه کردیم از مهمون‌نوازیش، این سری ژتون غذا داد که از دلمون دربیاره." لحنش شوخی بود ولی در پس حرف‌هایش، معلوم بود جدی جدی باور دارد این رفاقت و میزبانی را... واقعی بودن امام رضا را. یا توی فرورفتگی سه‌گوش پایین پای حضرت ایستاده بودم که یکی اشک‌ریزان می‌گفت: "نگذار شکایتت رو ببرم نجف!" دل‌شکسته بود ولی باور داشت امام رضا اینقدر واقعی است که می‌شود از وی شاکی هم شد. ▪️اصلا عوام که هیچ! من امام رضای واقعی را در رفتار بزرگان هم دیده‌ام. مثلا وقتی که همان ورودی حرم می‌گفتند: أ أدخل یا حجةالله! اشکی داغ چنان فرو می‌ریخت و شوقی مطبوع چنان بر چهره‌های گر گرفته می‌شکفت که گویی شنیده‌اند: اهلا و سهلا!! 🔺امام رضای واقعیِ دوست‌داشتنی! رزق تماشا را برای ما ابدی کن! پنج‌شنبه، ۲۵ آبان‌ماه سال ۲، مشهدالرضا. @Masihane
و برزخ روابط 💠 پنج‌شنبه شب در جمع رفقا حرف از یک دختر دانشجو بود. شکل حادثه: سقوط از طبقه چندم خوابگاه. معمولا تحلیل‌ها درباره چنین حادثه وحشتناکی زیاد است.. بعدد ما احاط به علم الله! اما من همیشه خوش‌بینانه باور دارم بسیاری از این رخدادهای غمناکِ رواداشتن مرگ بر خویشتن، با تبادل چند کلمه، دست‌کم به تاخیر می‌افتند. گویی برای کسی که تصمیم به خودکشی گرفته، جای خالی کسی که «کلمه» بگوید-تبشیرا یا انذارا- با هیچ چیز پر نمی‌شود مگر مرگ! پس باید پرسید: «جالی خالی» را چگونه باید پُر کرد؟ 💠 جمعه‌شب چند دقیقه‌ای هم‌کلام می‌شوم با یکی از نزدیکان. ترم اول روزگار دانشجویی است. در شهری که با خانه و خانواده، نهایت یک‌ساعت فاصله دارد. از رشته و درس و دانشگاه می‌پرسم و از دوستان و خوابگاه. کمابیش توضیح می‌دهد. احوال یک آشنای دیگر را هم می‌پرسم. می‌گوید همدیگر را می‌بینیم، به قاعده وقت‌های حضور در آشپزخانه‌ی عمومی خوابگاه. رابطه در حد سلام و علیک و یک لبخندِ دخترانه‌ی از سر زور است. اینها را طوری سرد می‌گوید که انگار همین دیدوبازدید اندک را هم میل ندارد. ذهنم گره می‌خورد به هندسه‌ی این نوع روابط که معماری خوابگاه آن را ناگزیر می‌کند. به شبکه‌ای از روابط عجیب و پیچیده و قابل تحلیل که در خوابگاه‌ها جریان دارد. 💠 سپس به محیط عمومی و خصوصی فکر می‌کنم. به اینکه در یک خوابگاه اتاق محیط خصوصی است و آشپزخانه عمومی؛ یک تفکیک عجیب و البته موجه و لابدّی! در ذهنم ترسیم می‌کنم چطور آدم‌ها فرآیند تولید را پیش چشم یکدیگر پیش می‌برند و در مصرف به حیات خصوصی و حیاط خلوت می‌خزند؟ ما با یک شکل از روابط انسانی متفاوت مواجهیم؛ ابتدائا جذاب... و استمرارا آسیب‌زا! ما با یک زندگی دیگر طرفیم. زندگی در خوابگاه. یعنی محیطی که در آن نوع حضور آدمی متفاوت از حضور در خانه و خانواده و بازار و مدرسه و محل کار است. محیطی که مثل همه جا، ما با آدم‌هایش در چیزهایی شریکیم و در بسیاری چیزها نه! اما متفاوت! در خوابگاه ما فضای عمومی یکدیگر را رصد می‌کنیم، ولی قدمان به فضولی از فضای خصوصی نمی‌رسد. مثل سهیم شدن در بو برنگ غذاها و خوراکی‌ها، بی‌آنکه در طعم و مزه‌اش شریک شویم. برخلاف خانه و خانواده که جورکش بو و هم‌سفره‌ی مزه‌هاییم. اینجاست که در خوابگاه تعلقی در پس شناختن‌ها نیست. چون خوابگاه یعنی زندگیِ موقت. در این لحظه مدام به ما یادآوری می‌شود که دغدغه و کار اصلی تو اینجا و در میان این آدم‌ها نیست. آمده‌ای که بگذری، نه خو بگیری و زندگی کنی! 💠 این نمای بیرونی ریخته شده در فضای عمومی [مثل] آشپزخانه‌ی خوابگاه، دوسر باخت است. از سویی به قول والریا لوئیزلی ما را به «فرضیه‌پردازی درباره خوشحالی دیگران وامی‌دارد که بر اثر مقایسه با خودمان، می‌شود دلیل اصلی ناراحتی ما» و از سوی دیگر ما را در محدوده‌ای از زندگی دیگران سهیم می‌کند که باب گفتگوها را جز به اندازه‌ی اضطرار یا رسم ادب نمی‌گشاید. تو مجازی سلام کنی و لبخند بزنی، نه بیشتر! چون آدمها پیش خودشان گمان می‌کنند: «با اینها از هیچ چیز نمی‌شود حرف زد». پس وقتی یکدیگر را در آشپزخانه می‌بینیم، به رسم ادب سری تکان می‌دهیم ولی در ادامه ترجیح‌مان شنیدن صدای قاشق چنگال‌هاست. 💠در خوابگاه، ما هستیم و نیستیم! این حالت برزخی و موقتی، «جای خالی» می‌سازد برای لحظه‌هایی که یکی به کلمه محتاج است تا از خر خودکشی پیاده شود. به‌راستی، سخت‌افزار و نرم‌افزار حضور در چنین پدیده‌ی مدرنی چگونه باید باشد؟ گویا هنوز خیلی نمی‌دانیم! لکن در عین ندانستن، این سبک زندگی خوابگاهی را در شکل معماری شهری دنبال می‌کنیم.. با آن آپارتمان‌های بلند و متراکم و تکثر فضاهای عمومی و لبریز از «جای خالی»! @Masihane
🔰 ایمان چیست؟ تقوا چیست؟ در کلام حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) 🔹این دو سوال، در عین آنکه همواره مورد بحث و گفتگو و ترجمه و شرح و تفسیر قرار گرفته‌اند، اما خاصیت ابهام‌گونه خود را حفظ کرده‌اند. خاصیتی که نشان از پویایی و رشد و زایندگی «کلمه طیبه» دارد. «ایمان و تقوا» به‌سان رندی خردمند، همواره کیسه و جیبی ناپیدا دارد که درست در زمانی که همه گمان می‌کنند تمام بُن‌مایه‌ی آن را جوریده و تمام معنایش را مکیده‌اند، ناگهان برای کام‌های تشنه و جان‌های جوینده انبانی دیگر رو می‌کنند. 🔸حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) در ذیل خطبه‌ای که برای زنان انصار و مهاجر به وقت عیادت از حضرتش خوانده، ایمان و تقوا را به شکلی از جامعه‌سازی گره می‌زند که یکی از ابعاد مهم آن، کیفیت رفتار حاکمان در برابر مردم و در بهره‌بری از تمامی امکانات مادی است. چگونه رفتاری؟ 🔹 حضرت می‌فرماید: «حاکم در آشکار و نهان (در رسانه‌ها و در جلسات محرمانه و خصوصی و حتی در درون سینه‌ی خویش)، خیرخواه مردم است.» خیرخواه مردم بودن، یعنی علاقمندی به رشد آنها. رشد جز از مسیر تبیین درست از غلط و سپس آزاد گذاشتن برای انتخاب، میسر نیست که فرمود: لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی. دین شما را افسار نمی‌زند، بلکه برای شما رشد را از غی تبیین کرده و در انتخاب آزاد می‌گذارد. اما اگر مردم بدی را برگزیدند و به مسیر غلط و غَیّ پا گذاشتند، آیا حاکمِ خیرخواه بی‌تفاوت می‌نشیند و نظاره می‌کند؟ طبعا پاسخ منفی است. پس چه می‌کند؟ 🔸حاکم دو حوزه برای کنش و فعالیت دارد: الف) مداخله‌گری در حیطه «انتخاب» و دستکاری «آزادی» مانند استفاده از ابزار قدرت در مهار و جلوگیری از ورود مردم به مسیر غیّ و غلط. ب) سرپرستی حیطه «گرایش و بینش» و تلاش برای روشن شدن مسیر درست و تمایز آن با راه غلط. مانند تلاش برای تغییر نظام حب و بغض به واسطه فهم زیبایی‌ها و زشتی‌ها، محبوب‌ها و مغضوب‌ها(خوش‌آمدنی‌ها و بدآمدنی‌ها). 🔹بخشی از متفکران معتقدند حاکمیت اجازه دخالت در هیچ یک از دو حوزه «الف» و «ب» را ندارد، برخی باور دارند حاکمیت در حوزه «ب» اجازه ورود دارد ولی در حوزه «الف» نه. برخی هم معتقدند حکومت می‌تواند در هر دو حوزه ورود کند. مسئله این نوشتار تعیین یکی از این نظریات به عنوان مبنا و سپس توضیح حدود و ثغور دخالت حاکمیت نیست بلکه می‌خواهد بگوید هنر حاکمیت ایده‌آل این است که میزان دخالت در هر دو حوزه «الف» و «ب» را خوب می‌شناسد و چنان متعادل عمل می‌کند که مردم را به سمت خیر حرکت می‌دهد بدون سلب آزادی یا حتی تزریق حس عدم آزادی! 🔸حضرت زهرا در ارائه یک تصویر از حکومت امیرالمومنین خطاب به زنان مهاجر و انصار می‌فرماید: «اگر مردان‌تان در سپردن حکومت به علی سستی نمی‌ورزیدند، او شتر حاکمیت را به سمت مقصد می‌برد بدون آنکه مردم نشسته بر این شتر ملول و ناراضی شوند.» درحالیکه دیگران شتر را چنان غیراصولی به سمت مقصدی ناروا می‌کشند که راکب و مرکب هردو ناراضی و ملول می‌شوند. مانند نارضایتی مردم در حکومت ابوبکر که منجر به جنگ‌هایی متعدد شد، یا نارضایتی مردم از خلافت عمربن‌خطاب که به خفقان انجامید، یا نارضایتی مردم از خلافت عثمان که به شورش علیه خلیفه و قتل او رسید. علی هم که روی کار آمد، برای برگرداندن شتر حکومت و مسئولان به مسیر درست، مجبور به دادن هزینه شد، چون این شتر به چریدن آبشخور مردم و امکانات جامعه عادت کرده بود. 🔹لذا باز حضرت زهرا در تکمیل تصویر نحوه حکمرانی علی می‌فرماید: «اگر علی بر مسند حکومت نشسته بود، هرگز بهره‌های فراوان به خود اختصاص نمی‌داد و از دنیا به مقدار رفع گرسنگی و تشنگی بسنده می‌کرد. ثمره‌ی چنین رفتاری آن بود که خداخواهان از دنیاطلبان به راحتی شناخته می‌شدند و راست‌گویان از دروغ‌گویان.» 🔸سپس حضرت زهرا ادامه می‌دهد: چنین جامعه‌ای یکی از ابعاد مهم ایمان و تقوا را داراست و طبق وعده قرآن «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر مردم ایمان آورند و تقوا به خرج دهند، برکات آسمان و زمین بر آنها گشوده می‌شود. یعنی رفاه مادی در کنار گشایش معنوی. ...آیا تمدن ساختن چیزی جز این است؟ اینجاست که می‌بینیم معنای ایمان و تقوا، در سطحی دیگر خودش را عرضه کرده و برای ما آورده‌ای در راستای رفع نیازهای اندیشه‌ای‌مان دارد. @Masihane
برخی زمین و زمان را می‌گردند در پی استادی که حرکت‌شان دهد. برخی هم به دنبال استادی می‌گردند تا با او قرار یابند. این‌ها همان‌هایند که عمریست پر شر و شور می‌چرخند؛ چون صوفی در سماع! حرکت دارند و قرار نه. قبله‌ای باید.. تا "گردیدن" طواف شود و رمیدن، پریدن! است.. حکایت جهیده‌ای مکان‌نیافته! بامداد ۹ آذرماه سال ۲ @Masihane
یه مصاحبه تقریبا مختصری بود که به اقتضاء فرصت محدود نشریه عهد، مختصرتر هم شد. در ادامه پی‌دی‌اف نشریه رو می‌ذارم و امیدوارم در فرصت مناسبی بتونم باز اصل حرف در باب "نقش حضرت زهرا در حفاظت از پیوندهای اجتماعی مدنظر اسلام" رو در کانال قرار بدم! @Masihane
دوتا ظرف غذا بود. از طرف بچه‌های هیئت. مثل هرشب. یکی سهم رفیقم شد و یکی هم دادم به نگهبان مجتمع. توی جاده داشتم به این فکر می‌کردم چقدر کم‌توفیق بودم تبرکی حضرت به من نرسید. یک‌دفعه دیدم چقدر بد فکر کردم. مگر دفعات قبل که سر این سفره می‌نشستم، از لیاقتم بود؟ حاشا و کلا. تمامش کَرَم اهل بیت بوده. بعد به مادرم زهرا گفتم: چقدر هوای ما بیچاره‌ها رو داری! من با نذر شما، "کریمی" می‌کنم و کرامت به خرج میدم! نذری که یکی دیگه پخته و یکی دیگه بانی بوده و یکی دیگه توزیع کرده و... ولی من باهاش کریمی می‌کنم که این هم از لطف شماست! @Masihane