eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
796 دنبال‌کننده
140 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 شیعه‌ی بنی‌اسرائیلی | یک 🟡 کم‌رنگ شدن مرز میان واژه‌ها و مفاهیم، اغتشاش در زبان و اندیشه را پدید می‌آورد. از دیگر سو برای شفاف کردن برخی مواضع سیاسی یا حتی فهم راهبردهای اساسی، نیازمند مرزکشی میان مفاهیم و واژگانیم. ⚫️ مثلا: باید میان "حرکت" و "تحرک" فرق گذاشت. چنانچه میان "مردم" و "توده" فرق است و بین "جمهوری" و "دموکراسی" تفاوت! 🟡 حرکت، با آگاهی رخ می‌دهد و تحرک با تحریک! در حرکت، اراده وجود دارد و در تحرک میل. ⚫️ به بیان ساده‌تر: گاهی شما را از چیزی آگاه می‌کنید و آن‌ها با اراده و خواست خود، به سمتی حرکت می‌کنند و گاهی امیال را تحریک می‌کنید تا آن‌ها را به تحرک وادارید. 🟡 قائل بودن به تفاوت میان حرکت و تحرک، در طبقه‌بندی و صورت‌بندی و قضاوت سیاست‌گذاری‌های یک حکومت و حاکمیت بسیار مفید است. ⚫️ بخش مهمی از ایرادهای بنی‌اسرائیلی که به اسم نقد درون گفتمانی به عملکرد جمهوری اسلامی وارد می‌شود، بازگشت به نفهمیدن بن‌مایه‌های اصلی و اصیل جمهوری اسلامی دارد. 🟡 مثلا: عده‌ای "مردم" را صرفا "توده" می‌دانند و درنتیجه از حاکمیت تقاضای تحریک امیال توده را دارند، درحالیکه جمهوری اسلامی در افق دید خود دنبال حرکت مردم است! در نگاه این افراد، اگر رسانه‌ی ملی نتواند سلبریتی‌ها را برای تحریک توده به خط کند، ایرادات خود را به سمت آن نشانه می‌روند. ⚫️ البته اینجا یک سوال جدی بروز می‌کند: آیا جمهوری اسلامی می‌تواند از ابزارهای مدرن در جهتی خلاف غایت آنها استفاده کند یا خیر؟ مثلا درحالیکه رسانه برای تخدیر و تحریک امیال توده‌هاست، آیا می‌تواند به دنبال رسالت آگاهی‌سازی عمومی برود؟ 🟡 این سوال چون در سطح نظری پاسخ درخوری نگرفته منتقدان، دو گروه می‌شوند: یا نسخه‌ی هر امر مدرنی را با گفتن"ذاتا پلید است" می‌پیچند و یا تقاضای تن دادن به تمام لوازم هر امر مدرنی را دارند. گویی در میان این دو بودن ممکن نیست، چون التقاط است و شترگاوپلنگ. ⚫️ همین اتفاق را در عرصه‌ی علمی/نظامی می‌توان شاهد بود. آنجا نیز یا باید به قواعد جنگ‌های نوین تن داد و سلاح کشتار جمعی ساخت و حتی از تریبون‌های نمازجمعه تقاضای تغییر فتوای رهبری را فریاد زد و توده را به سمت مطالبه‌ی رونمایی از بمب اتم تحریک نمود و یا از اساس منکر هر نوع برنامه‌ی هسته‌ای شد ولو به نحو صلح‌آمیز آن. دراین‌باره بیشتر خواهم نوشت.. @Masihane
🔰 شیعه‌ی بنی‌اسرائیلی | دو ⭕️ در باب برگزاری فاطمیه در بیت و بهانه‌های بنی‌اسرائیلی دو گروه از شیعه ⚫️ برچسب "سنی‌گری" سابقه‌ی درازمدتی در جامعه دارد و منظورش رفتارهایی است که برخی شیعیان در راستای کم کردن اختلافات میان شیعه و سنی انجام می‌دهند ولی در نظر "برچسب‌زنان" کوتاه آمدن از هویت شیعی و نوعی "سنی‌گری" است. 🟡 یکی از بهانه‌های شیعه‌ی بنی‌اسرائیلی آنجاست که جمهوری اسلامی نسبت به مناسکی مانند جشن نهم ربیع و عزای دهه محسنیه و... برخورد "سنی‌گرانه" دارد. چرا؟ چون نه تنها به توسعه‌ی این مراسم‌ها کمک نمی‌کند که مانع ترویج آنها هم می‌شود. ⚫️ برخی هم کمی هم‌دلانه‌تر و دلسوزانه‌تر این تئوری را می‌سازند که اگر جمهوری اسلامی با تمایلات شیعی خاص و تندو‌تیز همراهی نکند، این تمایلات به شکل رادیکالی در تقابل با اهل‌سنت یا سرشاخ شدن با خود جمهوری اسلامی بیرون می‌زند. پس بهتر است به این تمایلات شیعی میدان و بها داده شود. 🟡 اینجاست که می‌شود فهمید برخی اساسا حکومت دینی و جمهوری اسلامی را تا زمانی می‌خواهند که درخدمت مناسک خاص و سنی‌ستیزانه باشد وگرنه بود و نبود این حکومت دینی هیچ اهمیت یا حتی توجیهی ندارد و حتی‌تر ممکن است سنی‌گری را ترویج کند. پس باید به بهانه‌های مختلف، نظم و نظام مستقر را کوبید و راه‌هایی برای نافرمانی مدنی در سطح برپایی مناسک یافت. ⚫️ جالب آنکه در همین نقطه باز "امت‌گرایانی" هستند که چنان به کمرنگ شدن مرزهای هویتی قائلند که برگزاری فاطمیه در بیت رهبری را مورد نقد قرار می‌دهند و این موضوع را تناقض رفتاری حاکمیت با شعارهای وحدتی می‌دانند. یعنی می‌گویند: حاکمیت از یک‌سو شعارهای وحدت و برادری با اهل‌سنت می‌دهد و از سوی دیگر در بیت رهبری مراسم فاطمیه برگزار می‌شود. این تناقض است. 🟡 با این زمینه و این سبک از بهانه‌های بنی‌اسرائیلی، حالا می‌شود فهمید برگزاری مراسم فاطمیه توسط رهبرانقلاب چقدر واجد اهمیت است. اینکه در بالاترین سطح از حا‌کمیت، مراسمی مثل فاطمیه برگزار می‌شود که به لحاظ تاریخی متضمن تقابل با بزرگان اهل سنت است ولی هرگز به اختلاف شیعه و سنی دامن نمی‌زند، یعنی جمهوری اسلامی درحال ساخت‌و‌پرداخت فرمولی است که در عین حفظ مرزهای هویتی مشخص با اهل سنت، دعواها و نزاع‌های فرقه‌ای را ترویج نمی‌کند. کاش قدر این تعدیل‌کنندگی‌ها و عقلانیتِ در میانه ایستاده‌یِ جمهوری اسلامی را بدانیم! @Masihane
🔰 شیعه بنی‌اسرائیلی | سه: تاریک‌خانه سوریه 🔹 طبق اخباری که از می‌رسد، گویا این کشور اعم از مردم و ارتش -به استثناء برخی- تصمیم بر عدم مقاومت (نه عدم تصمیم بر مقاومت) دارند. تصمیم بر عدم مقاومت یعنی سوریه به صورت کاملا آگاهانه، بنایی بر مقاومت ندارد. این تصمیم نه ناشی از نوعی بی‌ارادگی که ناشی از اضطرار است. گویا سوریه به این نقطه رسیده که راهی جز پیوستن به مدل توسعه آمریکایی ندارد. 🔸 این روزها به ما نشان می‌دهد که مقاومت در برابر توحش گروه‌های تروریستی با همه دشواری‌ها، آسان‌تر از مقاومت در برابر ایده‌ها و مدل‌های ماهیتا آمریکایی/استعماری است. 🔹 با این زاویه‌ی دید، نه می‌توان دولت‌مردان ایرانی را به ضعف متهم کرد و نه فرماندهان لشکری را به سستی و نه حتی می‌توان بر صداوسیما خرده گرفت. سوریه نه مستعمره‌ی ما بوده که اکنون سخت نگران از دست رفتن منافع استعماری خود باشیم نه نیروی نیابتی ما در منطقه. هرچند پشتیبان مهمی برای جبهه مقاومت بود. طبعا و قطعا نقدهای زیادی به سیاست و عملکرد ما در قبال سوریه وارد است ولی عجالتا شکل کلی تصمیم نظام غلط نیست چون نمی‌تواند بی‌نسبت با خود حوادث سوریه و تصمیم‌شان باشد. 🔸 من نگرانی‌های مسئولانه برای جبهه و ناراحتی‌های دلسوزانه را درک می‌کنم ولی در همین نقطه و لحظه، از عمق دل و قلب به شرف و وفاداری مردم ایران درود می‌فرستم که چهل سال با وعده‌های رنگین "قطر و کویت و امارات و عربستان شدن" سراغ‌شان می‌آیند تا مقاومت خود را در برابر طرح کلی آمریکا و مدل توسعه‌ی حاکم بر منطقه بشکنند و تنش‌ها را با اسرائیل به مثابه‌ی دروازه‌ی تجاری/اقتصادی کم کنند و اگر نه دست دوستی که دست‌کم دست از دشمنی با این غده‌ی سرطانی بردارند و چشم بر روی جنایت‌ها و کودک‌کشی‌ها ببندند و مظلومی را وانهند و نهایتا در قامت یک سازمان خیریه‌ی بین‌المللی چون قطر ظاهر شوند و عذاب وجدان اسلامی را کاهش دهند؛ اما این مردمِ مقاوم ایران با تمام سختی‌ها و مصائب کوتاه نیامده و نشان داده که می‌خواهد نظم استعماری/استکباری/استحماری آمریکایی را بشکند. این میزان از اراده‌ی جمعی و مقاومت ملی را در کدام کشور اسلامی می‌توان یافت؟ 🔺سوریه و هر کشوری که بنای مقاومت دارد، همچون نگاتیوی است که به تاریک‌خانه می‌رود و یا در آن به ظهور توانایی‌های خود می‌رسد و یا از هستی ساقط می‌شود. @Masihane
در روزهای پسا بشار در سوریه باید منتظر ماند و دید آیا سوریه مسیر یکپارچگی ملی و هم‌بستگی اسلامی را طی کرده و با بهره‌گیری از مدل توسعه‌ی غربی، به سوی قطر و امارات و... شدن گام برمی‌دارد، یا سوریه همچون لاشه‌ای با چنگ و دندان‌های طمّاع داخلی و خارجی تجزیه شده و به سمت لیبی شدن خواهد تاخت؟! هرکدام که رخ بدهد، در شکل‌گیری ذهنیت و تصمیم ایرانی بسیار مؤثر خواهد بود! ۱۸ آذر ماه سال۳ @Masihane
🔰 یک سوزن و یک جوال‌دوز با تپ‌سی آمدم ایستگاه قطار محمدیه. راننده یک مرد حدودا چهل ساله است. از این‌ها که توی پشت صحنه‌ی موکب‌ها زیاد می‌بینیم. هیکلی. با ریش تقریبا بلند و صدای تو پُر. می‌گوید اهل سفر رفتن نیست ولی سالی هفت‌هشت‌باری کربلا می‌رود. بحث می‌رسد به سوریه. به نگرانی‌هایش که این‌روزها شبیه آن را توی استوری رفقا و دایرکت اینستاگرام زیاد دیده و خوانده‌ام. خلاصه‌اش می‌شود نگرانی از کم شدن یک دانه کاشی از حرم. می‌ترسد که مبادا کار به عراق هم بکشد و دوباره زرتی مرز را ببندند. می‌گوید تنها دلخوشی‌ام همین زیارت است. می‌فهمم. از این آدم‌ها قبلا هم دیده‌ام. ماجرای عشق است. البته دلم می‌خواهد یک سوزنی نثارش کنم ولی نمی‌شود تا قبلش جوال‌دوزی به خودمان نزنم. حالا چرا سوزن و چرا جوال‌دوز؟! بگذارید طوری بگویم که متهم نشوم. کدام بچه‌شیعه‌ای را می‌شناسید که حضرت زینب جانش نباشد و کدام بچه‌سیدی را می‌شناسید که با فکر تعرض به در و دیوار حرم عمه‌اش، از فرط غیرت مجنون نشود؟ من هم یکی از آن همه. اما واقعا چرا آنقدری که افتادن یک خال به کاشی حرم زینب کبری نگران‌مان می‌کند، ستم دیدن هزاران انسان در سوریه به دست اسد یا به چنگ داعش و تکفیری و تحریری؛ نگران‌مان نمی‌کرد و نمی‌کند؟ من غیرت دوستانم را درک می‌کنم ولی بی‌خیالی‌شان نسبت به "مردم" را نه! مردم هم یعنی مردم! یعنی "الناس"! نه صرفا شیعه! این از سوزنش. اما جوال‌دوز! مگر ما جماعت حزب‌الهی هم در یک سطح دیگر، نگران مقاومت نیستیم و سوریه را صرفا به مثابه‌ی خط مواصلاتی باروبنه و باروت به حزب‌الله عزیز نمی‌خواستیم؟ باز هم تقریبا بی‌خیال مردمی که نه در دولت اسد سرنوشت معینی داشتند و نه در حکومت این جماعت قدیمی/سلفی و تازه از راه رسیده! همین الان مگر چیزی غیر از این نگرانی در لابه‌لای سطور تحلیلی متبلور است؟ حتی آنها که تحلیل می‌کنند "در سوریه شکست خوردیم چون مردم سوریه را نداشتیم!" ته همین حرف از مردم هم می‌رسد به خرج کردن‌شان به نفع یک ایده. صریحش قول همان بزرگواری است که می‌گفت: "ولو نصف مردم دنیا کشته شوند!" مگر نمی‌گویند و نمی‌شنویم: گوربابای بشاراسد؛ ما را برای می‌خواستیم نه برای بشار! حالا پسر حافظ اسد رفته که رفته! مراودات را با دولت و حاکمیت جدید برقرار می‌کنیم! به چه غایتی؟ آوردن‌شان سرخط تا راهبرد کلان‌مان درهم نریزد. اسمش هم می‌شود: استراتژی ما! خب همین یعنی سوریه را برای مردمش نمی‌خواهیم! وگرنه شاید همه چیز طور دیگری پیش می‌رفت! البته من منافع ملی و عمق راهبرد و... را می‌فهمم. برقراری روابط با همسایه و کشورهای منطقه را هم. اتفاقا این تنها راه است برای منزوی نشدن ایران. من مبارزه با اسرائیل حتی دوشادوش شیطان را هم می‌فهمم. اما نگرانم. صدبرابر نگرانی راننده‌ی تپ‌سی. نگرانم که مبادا چشم وا کنیم و ببینیم شدیم شبیه کسی که سال‌ها با آن جنگیده‌ایم.. شبیه استکبار جهانی! بی‌توجه به "مردم". فدا کنندگان آنها برای نیل به مقاصد حتی مقدس! اینجاست که دلم برای مردی تنگ می‌شود که خودش را فدایی "مردم" و خدای مردم می‌خواست وقتی که می‌نوشت: سلاح به دست گرفتم برای دفاع از آن زن هراسان. چقدر ما شبیه‌اش نیستیم! ۱۹ آذرماه سال۳ @Masihane
ما مردم و تحمیل بی‌خبری! 1⃣ در نظام اسلامی دوگانه «رهبر» و «مردم» دوگانه‌ای متضاد نیست. لذا رابطه‌ای دوسویه پدید می‌آید به نام «ولایت» مبتنی بر این آیه از قرآن: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه/71). 2⃣ مترتب بر چنین نظامی، باید به وجود دو جایگاه هم‌سو قائل شد: یکی «ولیّ فقیه» و دیگری «ولیّ نعمت»ها که مردمند. 3⃣ مسئولان کشوری باید درباره مسائل و موضوعات به «ولیّ فقیه» توضیح بدهند و به «ولیّ نعمت»ها پاسخ! 🔺بگذریم از اینکه علاوه بر این دو امر «توضیح» و «پاسخ» که اموری پسینی هستند، امری پیشینی هم داریم که شکل کلی آن «مشورت» است: وَ أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ (شوری/38) 🔸در موضوع جبهه مقاومت و حوادث سوریه، ذهن بخش مهمی از مردم درگیر سوالاتی از این جنس بود: چرا ده سال پیش ما در سوریه جنگیدیم؟ چرا در این حوادث اخیر به کمک سوریه نرفتیم؟ رهبر انقلاب در سخنرانی 21 آذرماه به اهمّ این سوالات پاسخ روشن داد. 🔹اما اکنون ذهن بسیاری از مردم -به ویژه بدنه انقلابی- به طور جدی درگیر سوالاتی است درباره عملکرد نیروها و مسئولانی که با عناوین نظامی و فرهنگی و حتی اقتصادی طی سالیان گذشته در کشورهای جبهه مقاومت حضور یافته و حتمی مبالغ قابل اعتنایی را خرج و هزینه کرده‌اند! سوالاتی نظیر اینکه آیا این تلاش‌ها و هزینه‌ها نتیجه‌ای عینی و ملموس دربرداشته یا صرفا گزارش‌کارهایی سازمانی برای رفع تکلیف اداری بوده است؟ 🔸درباره اینکه مسئولان مربوطه توضیحی به «ولیّ فقیه» می‌دهند یا نمی‌دهند، قضاوت امکان‌پذیر نیست چون دسترسی به آنها وجود ندارد. اما ما مردم به عنوان «ولیّ نعمت»ها هنوز پاسخ مناسبی دریافت نکرده‌ایم و البته نمی‌دانیم آیا باید امید پاسخ داشته باشیم یا خیر! 🔹ادامه‌دار شدن این عدم پاسخ‌دهی و عدم مسئولیت‌پذیری، می‌تواند به معنای بریده شدن پیوند ولایی میان «مردم» و «مسئولان مربوطه» قلمداد شود که نشانه‌ای است بر تضعیف مکرر جمهوریت و سربرآوردن «اربابی»! همان آفتی که قرآن در موارد متعدد گوشزد نموده و هشدار می‌دهد: «وَ لا یَاْمُرَکُمْ اَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ اَرْباباً...» (آل‌عمران/80) ادامه آیه هم چنان عجیب است که خواندنش را به خود مخاطب وامی‌گذارم. ⁉در پایان: این شکل از بی‌توجهی به افکار عمومی فارغ از پیامد بی‌تفاوت کردن مردم نسبت به سرنوشت سیاسی کشور، آیا موجب «خالی شدن دل مردم» نیست؟ اگر بله آیا دستگاه‌های مربوطه جرأت اعلام جرم علیه عاملان آن را دارند؟ @Masihane
شهیدی را کشت! دلم طاقت نمی‌آورد. هرکار می‌کنم و درباره‌اش با هر که حرف می‌زنم باز هم انگار باید بنویسم تا آرام شوم. فیلم مناظره‌ی عبدالکریمی را با نصیری دیدم. همان دو روز پیش که منتشر شد. یک بخش‌هایی ماند برای دیشب. مهدی نصیری خیلی حرف‌ها زد که به چرتیات یک پیرمرد ورشکسته‌ی نشسته در دورهمی‌های شوهرعمه‌ای شباهت داشت. محض خنده است و گرم کردن مجلس آن هم به رسوایی. اما یک چیزی گفت هرچه درباره‌اش با بقیه حرف می‌زنم، دلم آرام نمی‌گیرد. نصیری برای من مهم نبود.. نیست و نخواهد بود. ولی آن حرفش بدجور مرا سوزاند. انگار منتظر بود به بهانه‌ای اسم بیاید و یک‌جوری زهرش را بریزد. به محض اینکه عبدالکریمی ضمن حرف‌هایش نامی از حاج‌قاسم آورد، میدانی یافت برای عقده‌گشایی. توسن وقاحت را هِی کرد و مسیر شرارت را شتابان طی کرد. اسم حاجی را سر دست گرفت و خطاب به عبدالکریمی گفت: شما چطور از فردی که هزاران انسان بی‌گناه را کشته، به عنوان اسطوره و قهرمان یاد می‌کنید؟! کار نصیری شبیه این بود که شهیدی را از مزارش بیرون بکشد و بر دروازه‌ی شهر بیاویزد به قصد هتک حرمت و التیام حقدها و خالی شدن عقده‌ها. یا بر پیکر شهیدی بتازد با نعلی تازه، به نیت لگدمال کردن ستبران زیر سم ستوران. آن هم شهیدی که برای میلیون‌ها نفر انسان، قهرمان ملی بوده و هست! نصیری شهیدی را دوباره کشت و من که همیشه برایم سوال بود چطور می‌شود بنی‌اسرائیل در یک روز، پهلو و سینه و جگر چندین تن از انبیاء و اولیاء الهی را بدرند و بشکنند و به‌نیش بکشند؛ باورم آمد که می‌شود! نصیری، شهیدِ قرن را تبدیل کرد به تروریست! خیلی دردم آمد. نه آنکه نصیری کسی باشد. قطعا این عوعو سگان نیز بگذرد. دردم آمد چون به تبع فرمانده، حتمی صدها تن از بهترین رفیق‌های گرمابه و گلستان ما را و به تعبیر عبدالکریمی فرزندان این خاک را، نیروهای اجتماعی و تاریخی این بلاد را، تروریست خواند و ما فقط توانستیم تماشایش کنیم! پ.ن: گویا راست است که آدم‌های بدسگال نمی‌میرند مگر آنکه از همه‌ی فضائل انسانی تهی شوند.. خدا عاقبت همه ما را به حسینی شدن ختم کند! بامداد ۵ دی ماه سال ۳ @Masihane
این‌روزها تلوزیون دوباره رفته سروقت سریال . نمی‌دونم موقع پخش اول بهش اعتنایی شده و پیرامونش کسی چیزی گفته و نوشته یا نه! اما به‌نظرم کار قابل اعتناییه. فریبرز (پژمان جمشیدی) تقریبا نماینده قشر قابل‌توجهی از مردمه. مردمی که دنبال گنج و کلید گنج ثروتمندیِ خودشون بودند و ناگزیر و گاه ناخواسته له یا علیه کسی و جریانی و حا‌کمیتی، در موقعیت ویژه قرار می‌گرفتند و در این لحظه دیگر خودشان نبودند! مردمی که هنوز هم هستند و چیزی نمی‌خواهند جز همان گنج دریغ شده که از قضا توی حیاط خانه‌ی پدری‌شان یافته‌اند و البته این روزا دیگه در مطرح کردنش زیاد لکنت و ترس ندارند. کلیدواژه‌ی "زندگی معمولی" مهم‌ترین تجلی این خواست و تمایله و جمهوری اسلامی (اصلاح‌طلب و اصول‌گرا و انقلابی) هم به این مردم گفته (البته به شیوه‌های مختلف) مانع اصلی رسیدن شما به زیرخاکی(نفت/ثروت/زندگی معمولی) آمریکاست. این مردم هم اتفاقا روایت جمهوری‌اسلامی رو در این زمینه کاملا باور کردند و لذا تمنای مذاکره با آمریکا خیلی جدی شکل گرفته. چون این قشر از مردم نمی‌خوان دوباره از این گنج با جنگ دور بشن. طرف مقابل هم که مخالف مذاکره با آمریکاست، نمی‌تونه درست توضیح بده که از توی این لپ‌لپ و تخم‌مرغ بدشانسیِ مذاکره (طبق تجربه) "گنج و زندگی معمولی" درنمیاد. ۲۸دی‌ماه سال ۳ @Masihane
سیدحسن نصرالله را با سنگرشکن شهید کردند. و برای من این معنایی نداشت جز اینکه سیدمقاومت، یک فرد، یک تن، یک نفر نبود. یک سنگر بود. بعد از شهادت سید، خیلی‌هامان افسرده بودیم. فروریخته. شبیه همان تلنبار و آوار مشهد سید. توی صحبت با یکی از رزمندگان دفاع مقدس، ناامیدانه گفتم: تقریبا مقاومت تمام شد. خندید و گفت: نه! شاید من هم توی دلم خندیده بودم به این خوش‌خیالی. ولی خوش‌خیالی نبود. یک اطمینان، یک استحکامی داشت که سنگرشکن هم از پسش برنمی‌آمد. حالا که غزه از پس یک مقاومت طولانی و صعب به روز بعد از جنگ رسیده آن هم فاتحانه، مشخص است مقاومت تمام نشد، نمرد، کشته نشد. به این فکر می‌کنم که آن رزمنده حق داشت بخندد. اطمینان او از چه ریشه می‌گرفت؟ فکرم به جایی قد نمی‌دهد جز اینکه این مردان دارند. همانی که نسل ما ندارد. همانی که دلسوزانه، بزرگ‌ترهایی نگذاشتند ما لمسش کنیم. نازک‌نارنجی بار آمدیم. بی‌طاقت. پرتوقع. غیرواقعی. فانتزی. رمانتیک. تجربه شکست کاری می‌کند که به این راحتی فاتحه‌ی یک حرکت عظیم تاریخی را نخوانیم. همانگونه که نمی‌گذارد سهل و ساده رجز فتح و پیروزی در جنگ با پیچیده‌ترین ماشین‌های جنگی را بخوانیم. پس از هر تجربه‌ی شکست، حالت انکسار می‌آید. انکسار افتادگی می‌آورد. غرور را کنار می‌زند. عُجب را بیرون می‌کند. عجب همان به تعجب درآمدن از امکانات است. انکسار، قلب را رقیق می‌کند. اما همانقدر که در ابتلائات دل‌مان نازک می‌شود، باید پوست‌مان کلفت شود. شاید اینگونه مستحکم شویم و مطمئن. 1بهمن‌ماه سال 3 @Masihane
در روایت آمده کنیزی برای امام حسین دسته‌ی گلی آورد. به‌نشانه‌ی احترام، محبت و ابراز ارادت. حضرت گُل را گرفت و سپس به کنیز فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. کوتاه و شاهکار! باید لحظات را کُند کرد و به‌تماشا نشست. چون تا همین‌جا هم خیلی اتفاق مهیبی افتاده! ولی من فکر می‌کنم بعدش قصه مهابت بیشتری می‌یابد. در ادامه روایت آمده: شخصی آن‌جاست و از حسین(علیه‌السلام) می‌پرسد: در برابر شاخه‌ی گُلی، آزادش کردی؟!! و حسین این آیه را می‌خوانَد: وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا (نساء/۸۶) مترجمان گفته‌اند اگر یکی به تو درودی فرستاد، با بهتر از آن پاسخ بده! مثلا جواب سلام را با علیک سلام بده. اما من ذهنم می‌رود سراغ ریشه‌های واژه‌ی "تحیّت". از ح‌ی‌ی، از حیّ، حیات، زندگی. گویی حسین یک شاخه گُل گرفتن از کنیزی را حیات‌بخشیدن قلمداد کرده و درنتیجه پاسخی بهتر داده که همان بخشیدن زندگی و اراده‌ی بر حیات خویش است.. یعنی آزاد کردن کنیز! حالا حساب ‌کنید که توی زندگی چقدر از این کارهای جزئی کوچک هست که تحیّت است و حیات‌بخشی. روح تازه دمیدن است و مروح کردن. ما چقدر مراقب این چیزها نیستیم! این جزئی‌هایِ کوچکِ حیات‌بخش.. این تحیّت‌ها! @Masihane
پاپلی‌یزدی در کتاب "شازده‌حمام" میگه توی کودکی سه‌تا محیط بود که طبقاتی بودن جامعه رو میشد اونجا به وضوح دید: ۱- حمام؛ که طبقه‌ی مرفهین جای مخصوص داشتند. ۲- مکتب؛ ملّاباشی بچه‌ها رو دو دسته می‌کرد. شپشوها و بی‌شپش‌ها. ولی مترش برای شپشو بودن و نبودن، پول بود نه خود شپش. ۳- حسینیه و تکیه؛ پولداران و صاحبان‌صنف دورتادور می‌نشستند و به دیوار تکیه می‌دادند و کارگرهای بی‌صنف و فقرا باید وسط می‌نشستند. گو اینکه نداشتن اجازه برای تکیه دادن، استعاره‌ای بود از نداشتن تکیه‌گاه حتی توی تکیه‌ی امام حسین. شاید اصطلاح "طبقاتی" باعث بشه اینطور حرفا برچسب "چپ‌گرایی" بخوره ولی حرف پاپلی‌یزدی حاکی از یک وضعیته که در طول تاریخ همواره جریان داشته. وضعیتی که سهم عمومی و حق عمومی نادیده انگاشته می‌شد. لذا خدا انبیاء رو می‌فرستاد تا مردم قیام کنند برای قسط. قسط یعنی سهم و با توضیحی، ترکیبی است از آزادی و عدالت. تمایز کار انبیاء با زورمندان و حتی مدعیان عدالت‌خواهی هم نه در "قسط" که در "قیام ناس" است. در اولی یعنی طرح انبیاء، مردم به حاکمان/مسئولان سهم می‌دهند و ولیّ نعمت‌اند و در دومی حاکمان/مسئولان به مردم سهمی از آزادی یا عدالت می‌دهند و قیّم‌اند. عید برانگیختن مردم برای قسط و گرفتن سهام و مبارک! @Masihane
اميرالمؤمنين نامه‌ای دارد به عثمان‌بن‌حنیف.. نامه‌ای که شهرتش بابت عتاب علی است نسبت به کارگزار خویش وقتی که بر سر سفره‌ی اغنیا نشست. اما فراز دیگری در نامه وجود دارد که توضیح دهنده‌ی وضعیت امروز ماست وقتی که می‌بینیم آدم‌ها هرچقدر مرفه‌ترند، بیشتر نِق می‌زنند و نسبت به آرمان‌های بلند، سست‌ترند. علی به پسر حنیف می‌نویسد: أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. هرچند درختان بیابانی آب کمتری می‌خورند ولی چوب سفت‌تری دارند و درختان سرسبز کنار سواحل هرچند آب بیشتری می‌خورند، ولی پوست سست‌تری دارند. گیاهان صحرا، آتشی قوی‌تر دارند و دیرتر خاموش می‌شوند. @Masihane