eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
10.1هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما پنج تا خواهر بودیم که من دختر آخر بودم ،،یادمه اولین خواهرم وقتی فهمید بابام به خاستگارش جواب مثبت داده خیلی گریه کرد اما مامانم یه چیزایی بهش گفت که اونم راضی شد،اوایل یکم با نامزدش مشکل داشت ولی بعد از مدتی دیگه چسبید به زندگیش شوهر خواهرم ادم خوبی بود با اینکه اوضاع مالی خوبی نداشت اما تمام تلاشش رو میکرد تا بهترین شرایط رو برای خواهرم فراهم کنه، زمان ازدواج خواهر دومم که رسید دعوا و بحث و جدل زیادی تو خونمون برپا شد ،یادمه بابام اصرار داشت با خاستگاری که اون میگه ازدواج کنه اما سارا راضی نمیشد، درنهایت حرف بابام شد و با همون شخص عروسی کرد،خواهر سوم و چهارم با اینکه خیلی تلاش کردند باانتخاب خودشون ازدواج کنند باز هم نشد که نشد ❌کپی حرام
بابا بهشون اجبار کرد که باید با اونی که من میگم ازدواج کنید و همین طور هم شد ، چند سال پیش بابام طبق معمول اصرار میکرد که من هم مثل بقیه ی خواهرهام بمحض دیپلم گرفتن با کسی که ایشون دستور میده ازدواج کنم اما من با خواهرهام فرق داشتم به مامانم گفتم هرچقدر هم که از بابا کتک بخورم راضی نمیشم،من دلم میخواد دانشگاه برم تحصیل کنم و با یه ادم تحصیل کرده ازدواج کنم، مامانم که یه ادم مذهبی و خوش صحبت بود چند وقت سر موضوع ازدواج باهام صحبت کرد، حرفا زیاد بود که الان مجال گفتنش نیست فقط یه جمله که تو همه ی صحبتهاش بود این بود که پدر قبل از ازدواج و شوهر بعد از ازدواج هر ادمی تو زندگیش حکم ولی و سرپرست اون شخص رو دارند حتی اگه ادمای خوبی نباشند، ❌کپی حرام
اگه انسان بخاطر اجرای امر خدا و رضایتش به حرف پدر یا شوهر گوش کنه خدا خیر رو از زبون اونها براش جاری میکنه. گفت بابات از اول ادم خودرای و زورگویی بوده اما من بخاطر خدا و ارامش بچه هام همیشه حرفش رو گوش میکردم،خواهرهات همگی به اجبار بابات راضی به ازدواج با شوهرهاشون شدند اما اگه دقت کنی میبینی فقط خواهر بزرگت و سومی تو زندگیشون خیلی موفق هستند،میدونی چرا؟ چون اون دوتا به حرفای من گوش کردند از همون اول زندگیشون بخاطر رضایت خدا و احترام باباتون راضی به ازدواج با اونی که باباتون اصرار داشت شدند برای همین الان بهترین زندگی رو دارند اما سارا و حمیده با اینکه به اجبار بابات ازدواج کردند و اصلا رضایت و احترام بابات رو درنظر نگرفتند، ❌کپی حرام
برای همین خیلی زندگی خوبی ندارند، (بابای شما بابت اشتباهاتش اون دنیا باید جواب پس بده،) اما ما ادما میتونیم از همین اجبارها برای خودمون خیر و خوبی بچینیم که اونم بستگی داره به نیتهای خودمون . اما من لجبازتر از این حرف ها بودم ، با همه ی کتکهایی که از بابا خوردم اما زیر بار حرف زور نرفتم ،دانشگاه رفتم و ادامه تحصیل دادم،سال اخر دانشگاه با همسرم که از بچه های دانشگاهم بود ازدواج کردم، پسر فوق العاده خوبی بود زندگیمون خیلی خوب بود،یه روز به مادرم گفتم میبینی مامان جان من زیر بار حرفهای اجباری بابا نرفتم ولی الان خوشبختم،خواهرهام بخاطر شما و ترسهاتون ازدواج اجباری رو قبول کردند،شما اشتباه میکردید حرف زور رو از هیچ کس نباید قبول کرد حتی پدر خود ادم، مامان با ناراحتی گفت نمیدونم چی بگم ، ❌کپی حرام
ولی خدا هر دستوری میده حتما یه دلیلی داره، سواد من زیاد نیست و نمیدونم چطوری برات توضیح بدم،،،، تازه یاد احترام بابا افتادم،شاید اگه الان ازخودم راضیش کنم دوباره زندگی روی خوشش رو بهم نشون بده،برای همین خودخواهی رو کنار گذاشتم و دستای مامان و بابا رو بوسیدم و ازشون خواستم برای بهتر شدن زندگیمون دعا کنند،نمیدونم این کارمن چه سری داشت که به ماه نکشیده همسرم یشب گفت تصمیم داره اعتیادش رو ترک کنه،بعد از اون هردو روحیه ی بهتری پیدا کردیم،و دوباره پیشرفت کردیم، هر دو ازمون استخدامی شرکت کردیم و الان معلم هستیم . روز به روز زندگی بهتر شده. احترام به پدر و مادرم برکت رو به زندگیمون برگردوند.همه ی پدرها خیرخواه بچه هاشونند فقط گاهی راهش رو بلد نیستند... . ❌کپی حرام❌