eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.3هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ توی ی خانواده مذهبی بدنیا اومدم پدر و مادرم هر دو مداح بودن و توی محله معروف بودن به ادم هایی که خیلی مذهبی هستن همه اهل محل برای خانواده ما احترام خاصی قائل بودن همیشه پدر مادرم واسطه کار خیر میشدن از ازدواج گرفته تا کمو به مردم و مور و وسیله جمع کردن برای فقرا، اگر توی محل یکی مشکلی داشت میومد در خونه ما کمک میخواست بجز من سه خواهر و سه برادر هم داشتم که همه مثل پدر مادرم بودن و راه اونا رو میرفتن به جز من که دوست داشتم متفاوت باشم مثل اونا بودن برام جذاب نبود از محله مون که دور میشدم یواشکی چادرم رو میذاشتم توی کیفم و موهام رو میذاشتم بیرون یواشکی یکم ارایش میکردم و فکر میکردم خیلی زیبا میشم مامانم برام همه جور امکاناتی رو فراهم کرده بود و نمیذاشت کمبودی داشته باشم بهم اعتماد کامل داشت و میگفت محاله مریم پاشو کج بذاره و خیالم ازش راحته ❌❌
۲ از طریق کامپیوتر و اینترنتی که ماهانه مامانم شارژش میکرد برام‌ شروع کردم به تحقیق در مورد احزاب سیاسی ضد کشور صبح تا شب یواشکی میخوندم که ببینم چی میگن و حرفشون چیه، خودمم قانع میکردم که ادم برای دشمنی بد کسی باید حرفش و هدفش رو بدونه وگرنه دشمنی کور کورانه ارزشی نداره اما در وجودم دلم‌ میخواست عضو یکی از این احزاب بشم چون بنظرم جالب بود و هیجان انگیز، همش با خودم میگفتم اگر عضو اونا بشم چقدر خوب میشه و هیجان انگیزه که ی مخالف توی این خونه هست سنم کم بود همش هجده ساله م بود که درگیر این چیزا شدم انقدر تحقیق کردم تا تونستم با چندتاشون پل ارتباطی بزنم و میگفتم من شیفته این تفکر شدم و میخوام مثل شما باشم اوناهم استقبال میکردن چندتاشون مشخص بود که با رده های بالا در ارتباطن بهم میگفتن برای وارد شدن باید ی کارایی بکنی ❌❌
۳ برای جلب اعتمادشون هم که شده بود باید ی کاری میکردم شروع کردم اطلاعات خانواده م رو دادم اما چیزی از اسم و فامیلشون نگفتم وقتی فهمیدن که بابام پاسدار سپاهه و مادرمم تو سپاه کار میکنه و هر دو پاسدارن یا برادرهام و خواهرام که همه تو سپاه کار میکردن شروع کردن استقبال کردن از من و هی میگفتن بگو بگو منم چیزهای زیادی نمیگفتم که همیشه اطلاعات داشته باشم و بدرد بخورم همش میگفتن بیشتر بگو و منم ی حرفهایی میزدم کم کم بهم گفتن تو خودت رو ثابت کردی و بایددچندتا ملاقات حضوری داشته باشیم احساس خطر کردم از اینکه ی وقت منو ندزدن میگفتن باید بیای و با چندتا از اعضا ما ملاقات کنی، تازه فهمیدم چی کار کردم دیگه کار از شیطنت و هیجان گذشته بود خطری جدی تهدیدم میکرد چتد شبی از ترس خواب نداشتم با اینکه ادرس بهشون نداده بودم و اسم و فامیلیم رو نمیدونستن ولی همش میترسیدم که بیان سراغم ❌❌
۴ نمیدونستم چیکار کنم میترسیدم از واکنش بقیه ی روز که مامانم اومد خونه و تنها بودیم شروع کردم به گفتن براش هر چی میگفتم شوکه تر میشد و بیشتر میترسید یهو دیدم هیچ واکنشی نداره هر چی اب میپاشیدم تو صورتش واکنشی نداشت منم با تمام ترسی که داشتم ولی ناچارا سیلی محکمی زدم که به خودش بیاد تا زدم تو صورتش یهو به خودش اومد شروع کرد خودشو زدن و همش‌ میگفت خدایا چه گناهی کردم که بچه م خواسته بره جزو مجاهدین خلق بعد از اینکه اروم شد خیلی جدی بهم گفت دست نمیزنی به اون کامپیوتر کوفتی تا تکلیفت رو مشخص کنم با چند جا تماس گرفت و بهشون گفت در عرض بیست دقیقه خونمون شد پر از ادم با تجهیزات مختلف مامانمم داشت با یکیشون حرف میزد ی خانمی اومد سمتم و ازم خواست راستشو بهش بگم منم گفتم و نشستن چتارو خوندن گفتن که حرف مهمی بهشون نزدم و حرفهای الکی بوده که اونها فکر کردن مهمه و به احتمال زیاد برای گرفتن اطلاعات بیشتر میخواستن قرار بذارن تا منو بدزدن ❌❌
۵ کم کم اعضا خانواده م میومدن و من صرمنده تر میشدم تا اینکه یکی از همونایی که تو خونمون بود گفت مدل چت کردنت رو میشناسن بیا باهاشون چت کن و قرار بذار منم به گفته ش عمل کردم اون ادمایی که همیشه باهام حرف میزدن تشویقم میکردن که برم سرقرار میگفتن میخوایم فقط باهات اشنا بشیم منم‌خودم رو مشتاق نشون میدادم و میگفتم میام برای نیم ساعت دیگه قرار گذاشتیم سریع حاضر شدم و قرار شد که از دور مراقبم‌باشن و دور تا دورم مامورای لباس شخصی بودن توی گوشمم گوشی مخصوص گذاشتن که صدام رو بشنون از قبل از ورود من مامورای لباس شخصی رفته بودن توی محل قرار حاضر شدم و اون ادما شناسایی شدم هفت تا بودن و همشون دستگیر شدن با کمک همکارای مادرم کامیپوتر پاکسازی شد و منم دیدم راه درست راه مادر پدرم هست راه اونا رو رفتم چندماهی کشید بهم اعتماد کنن اما الان که دو سال گذشته میبینه خدا واقعا بهم رحم کرده و خیلی دوسم داشته که نجاتم داده الان منم یکی هستم عین اعضای خانواده م و به چیزی که هستم و راهم و حرفم و عملم همش راه و حرف و عمل رهبرم هست ❌❌
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👊تو راه خـدا از توهـین ها نتـرس👊 💚رفقا یادمون نره بلند ترین ارتفاع دنیا که میشه ازش بیوفتی،چشمای امام زمان💚 😍محکم ادامه بدید که قطعا پیروزی از آن جبهه ی ماست😍 فرهنگسازی حیا👇🌷❤️ 🆔@farhangsaze_haya