eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
10هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دبیرستانی بودم و همه ی همکلاسی هام کلی خاستگار داشتند اما من دریغ از یک خاستگار. چون پام از لگن مشکل داشت و موقع راه رفتن مقداری شل میزدم . اوایل که بچه تر بودم خیلی متوجه مشکلم نبودم و فکر میکردم خیلی عادی راه میرم و کسی متوجه مشکل پام نمیشه اما وقتی بزرگتر شدم متوجه نگاههای چپ چپ و خاص دیگران و گاهیی پچ پچ هاشون میشدم. مامان میگفت بعد از دوسالگی یبار از بغلبرادرم افتادم و اونموقع متوجه شکستگی استخوان لگنم نشدند و به مرور روی راه رفتنم تاثیر گذاشته ولی دکترها میگن بطور مادرزادی این مشکل رو داشتم ،یکبار وقتی اول دبیرستان بودم جراحی سختی داشتم اما بعد از گذشت دوره ی درمان متوجه شدم اصلا تغییری نکردم و همه ی امید و ارزوهام دوباره برباد رفت. تا اونموقع خاستگاری نداشتم و چون دختر بزرگ خونواده بودم و چهار خواهر به فاصله های سنی یکسال یکسال کوچکتر از خودم داشتم همیشه میترسیدم اونها زودتر از من ازدواج کنند. ❌کپی حرام ❌
اما مادرم همیشه میگفت قسمت هیچ کس سهم دیگری نمیشه. منم دلم به همین حرف مامان خوش بود. از لحاظ زیبایی چهره هم خواهرهام زیباتر از من بودند و هم به خاطر اعتماد به نفس بالاشون طرز برخورد و صحبت کردنشون خیلی بهتر از من بود. برای همین گاهی ترس از اینده و ازدواج خواهرهام من رو بر میداشت، تودلم ولوله ای به پا میشد و باخودم میگفتم تا وقتی خواهرهای زیباتر و خوش برو روتر و خوش برخوردتر من هستند معلومه که هیچ پسری و هیچ پددومادری من رو نمیپسندند. تا اینکه دقیقا زمانی که کلاس سوم دبیرستان بودم پسر دایی مامانم که پسر متدین و محترم و مومنی بود به خاستگاریم اومد،از خوشحالی حال خودمو نمیفهمیدم تا اینکه حسادت بقیه ی اقوام و همسایه ها کم کم گل کرد. از گوشه و کنار به گوشم میرسید که همه به مادر و خواهرهای اون پسر از من بد میگن.تا مثلا زیراب منو بزنند. البته حسادت هم داشت ❌کپی حرام ❌
بقول خواهرم پسر تحصیل کرده ی فامیل که کل فامیل به داشتنش غبطه میخوردند اومده بود به خاستگاری تنها دختر معلول فامیل که اصلا کسی حتی امیدی به ازدواجش نداشت چه برسه ازدواج با بهترین پسر فامیل. هرروز بر استرس و اضطرابهای درونی من افزوده میشد،که نکنه کسی نظر اقا حسام رو تغییر بده. وقتی که قرار عقد گذاشته شد استرس من بقدری بود که حالم بد شد و مجبور شدند من رو به درمونگاه برسونند و سرم وصل کنند. مامان وقتی فهمید دخترخالم بهم گفته مادر اقا حسام موافق ازدواجمون نبوده،دختر خاله مون یه گوشمالی حسابی داده بودو به خاله گفته بود زهرا خودش استرس داره خواهشا شماها بیشترش نکنید. روز عقد هر ان منتظر یه اتفاق بودم که برنامه هامون رو بهم بزنه. وقتی خطبه ی عقد خونده شد خیال من هم راحت شد و همه چیز رو تموم شده حساب کردم. روزهای نامزدی شیرینی داشتیم. ❌کپی‌ حرام
حسام همونطور که تعریفش رو شنیده بودم مرد خوش مشرب و محترمی بود.چنان زیبا ازم تعریف میکرد که اعتماد به نفسم خیلی بالا رفته بود. یکبار که باهم صحبت میکردیم بهش گفتم من همیشه فکر میکردم هیچوقت ازدواج نمیکنم ولی خدا بهترینها رو نصیبم کرده. با ناراحتی گفت چرا اینقدر خودت رو دست کم میگیری؟توی کل فامیل نجابت و خانمی و وقار تو زبانزد همه ست. اونقدر که تعریف از تو میکردند من هیچی از دخترهای دیگه ی فامیل نمیدونستم . گفتم هیچوقت لنگیدن من برات باعث خجالت نیست. گفت: تو اونقدر خوبی ها داری که این مشکلت توی همه خوبیهات کم شده. گفت اتفاقا یکی از خاله هام وقتی ایراد ظاهری تورو قبل از خاستگاری به روم اورد مامانم چنان ناراحت شد که همونجا به خالم گفت:مگه زندگی همش ظاهر و زیبایی زنه؟ وقتی حسام محبت زهرا به دلش نشسته وقتی وقار و نجابت زهرا رو پسندیده یعنی اول زیباییهای درونی زهرا رو دیده. ❌کپی حرام
پسر من اونقدر عاقل هست که بفهمه بهترین دختر فامیل رو پسندیده.برای خاله که خودش دختر دم‌بخت داشت حرف مامان خیلی سنگین بود ولی خوشم اومد مامانم حسابی طرفدار تویه. منتها خواهرام تحت تاثیر حرفای دیگرون هنوز با خودشون درگیرند ولی تو اهمیت نده اونا مجبورن بالاخره تو رو بعنوان تنها عروس خانواده بپذیرند. حسام گفت: من اولین بار تورو توی مراسم ختم پدربزرگم دیدم. اونقدر موقر و سرسنگین توی مراسمات شرکت کردی که حظ کردم. دومین بار توی مراسم ولیمه ی حاج دایی ،اونجا هم وقتی اونهمه وقارت رو با بقیه دخترا مقایسه کردم دیدم همه جا عین فرشته ها پاک و معصومی و مثل ستاره می‌درخشی. تو برای من زیباترین و بهترین همسر دنیایی . ازت می‌خوام هیچوقت تحت تاثیر حرف دیگران نباشی تا بتونیم خوشبخت زندگی کنیم. دو سال اول زندگیمون بعضی ها با حرفها و رفتارهاشون زندگی رو به کامم تلخ میکردند ❌کپی حرام ❌
هرکی از راه می‌رسید میگفت دلت به این زندگی خوش نباشه فلانی و فلانی که مشکل معلولیت نداشتند خوشگل بودند و تحصیلات دانشگاهی داشتند شوهراشون هوایی شدند و رفتند سراغ زن دوم چه برسه به تو که اینهمه شوهرت از خودت سطح بالاتره ، اما من روی اعتماد به نفسم کار کردم همه ی تلاشم این بود که بامحبت رفتار کنم کلی سیاستهای همسرداری و زندگی یاد گرفتم،تا اینکه هرروز زندگیم رو زیباتر از قبل میدیدم. همه ی اونهایی که تلاش میکردند زندگی من رو خراب کنند یا چشم دیدن خوشبخت شدن من رو نداشتند ارامشی توی زندگیشون ندیدند. چون دلشون به ظاهر زیباشون خوش بود و از این بابت خودشون رو مستحق تر از من برای خوشبختی میدیدند. در صورتی که رفتار خود ما زندگیمون رو رونق میبخشه یا از رونق میندازه. من جواب نجابت و وقارم رو از خدا گرفتم و حسام هم جواب محبت و دل مهربون و خدایی خودش رو برای همین با تمام وجود خوشبختی رو درک میکنیم. . ❌کپی حرام