#قسمت_پنجم
#تهمت
. اینم تنبیه مادرشوهری که نذاشته من تو مراسمات برادرزادهم باشم
دو سال گذشت و من همچنان به زندگی اطرافیانم میتاختم. از اینکه زن داداش هام از من میترسیدن خوشحال بودم.
یه شب توی خونه نشسته بودم.از کوچه صدای دعوا اومد .از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم پسر بزرگم و شوهرم با یه نفر سر جای پارکدعواشون شده. چادرم رو سر کردم و رفتم بیرون شروع کردم به تند حرف زدن. شوهرم وسط بحثش رو به من گفت برو داخل اما من میخواستم از حقشون دفاع کنم.شوهرم دوباره گفت بهت میگم برو. من نرفتم دعوا اوح گرفت و اونمرد به همسرم فحش ناموسی داد. همسایه ها جلو اومدن و اون مرد رو فرستادن رفت. شوهرم که حسابی از اون فحش ناراحت بود جلوی اهالی کوچه به من گفت چرا بهت میگم برو داخل نرفتی که اون بهت فحش داد؟ جلوی مردم سرم داد زد خواستماعتراض کنم که نفهمیدم چطور افتادم زیر مشت و لگدش و هیچ کس برای کمکبهم نیومد
#ادامه_دارد...
ایدی ثبت خاطرات شما👇👇
@Mahdis1234
#قسمت_پنجم
#هر_دو_تقاص_دادیم
_اگر اعتیاد نداشتید روند درمان با سرعت بیشتری جلو میرفت اما متاسفانه بخاطر اعتیادتون درمان کند پیش میره
داوود از گشیدن مواد دست نمیکشید به پیشنهادش من رو طلاق داد تا بتونماز بیمه حقوق پدرم رو بگیرم و برم زیر نظر کمیته امداد که کمک خرجمون باشه اما برادرهاش تا متوجه طلاق ما شدن من رو از خونه بیرون انداختن و داوود همتحت تاثیر خانواده ش بود که بهم گفت
_برو پیزندگیت تو اگر زن بودی راضی نمیشدی طلاقت بدم
پسرم بخاطر پیش فعالی که داشت کنترلش سخت بود و داوود بهم ندادش اما یکی از دخترام که مجرد بود و با خودم اوردم
چندماه بعد داوود مرد منم اواره شدم
تونستم کمی خودم رو جمعو جور کنم. پسرم رو از خانواده ش گرفتم و اومدیم تهران الان هر چی فکر میکنم میبینم من بخاطر شکوندن دل فردین تقاص دادم که زندگیم اینجوری شد. الان اونبا زن و بچه ش بهترین زندگی رو دارن و منم شدم پرستار یه پیرزن دقیقا کاری که با فردین کردم داوود باهام کرد و اونم نفرین مادرش گرفتش و فوت شد دقیقا هر دو تقاص دادیم.
✍ پایان
##کپی_فوروارد_برای_دوستتون_و_گروها_کانالها_از_داستان_حرام⛔️
🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮
@masirrbehesht
╰─┅🍃🌺 🍃🍃
#قسمت_پنجم
#حق_کشی
یکی از خانم ها که تو جریان زینبیه نقش کم رنگی داشت از ما درخواست کرد تا اجازه بدیم
بعد از خاکسپاری کنار مادربزرگمبمونه. ما هم به خاطر مهمون هایی که داشتیم مجبور شدیم قبول کنیم و همهمون از سر خاک بریم.
برای فاتحه خوانی پیش پدربزرگم رفتم و موقع برگشت دیدم اون زن روی قبر مادربزرگم خوابیده و ذجه میزنه تا حلالیت بگیره. چه خوب میشد که ما قبل از مردنکسی اینکار رو بکنیم.
خیلی ها بعدش درخواست حلالیت دادن ولی مادربزرگم به من گفته بود هیچ کدومشون رو نمیبخشم
حس نژادپرستانه رو از خودتون دور کنید.ما همه بندگان خدا هسایم. سفید و سیاه و زرد و سرخ پیش چشم خدا یکیه.
آذری و فارس و لر و کرد و ... برای خدا فرقی نداره.
بنده باشیم و بندگی کنیم
اما اون زنی که مسبب اینکار شد. ۱۲ تا فزند داشت که ۸ تاشون دختر بودن و چهار تاشون پسر از بین این ۱۲ بچه فقط یکی از پسرهاش راه مستقیمرو انتخاب کرد و بقیهی بچه هاش باعث ابروش شدن. همون یه پسرش هم حس قدرت طلبانهش رو حفظ کرده و با همون دیدگاه نژاد پرستانهی مادرش تو مسجد محل فعالیت میکنه.
تمانشون به روز گار بدی نشستن و پشیمون شدن اما چه فایده؟
کلی زنی که از کنار زینبیه زندگیشون رو روبراه کرده بودن به مشکل برخوردن.
کلی نونهال که اونجا آموزش قرآن میدین رها شدن
بسیج و فعالیت هاش هم کمرنگ شد.
مادر شهید انقدر دلش گرفت که زمینی رو با پول خودش برای پایگاه خرید تا اونجا فعالیت کنن. اما هیچ وقت بسیج محل نتونست به اون اوج برگرده.
با این امید که خدا تمام مسببانش رو تنبیه میکنه هم اون دنیا هم اون دنیا چشم به عدالت خدا دوختیم.