eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.3هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
در گوشم نجوا کرد، همه جوره پشتتم، تا هر کجا که تو بگی، جذبه نگاه مردانه‌ ونفوذ کلامش من رو گرفت انگار دهنم دوخته شد، آرامشی خاطری در حرفش احساس کردم که اون همه تهدید و نخواستن‌ها یه لحظه از سرم پرید گفتم: ممنون، به تایید حرفم سرش رو تکون داد، شاخه گلی رو که تو دستش بود، گرفت جلوم، گل و از دستش گرفتم بو کردم، به یاد گلهایی که احمد رضا برام میگرفت چشمم رو بستم عمیق بو کردم، دهنش رو نزدیک گوشم کرد، کجا رفتی خانم؟ منم ببر، چشمم رو باز کردم کمی جا به جا شدم، بوی عطرش برام خاطره انگیز بود، ابرو داد بالا، چه خاطره‌ای؟ به خودم اومدم دیدم وااای چه حرفی زدم حالا چی بگم، یه دفعه سر زبونم گل کرد گفتم بوی گلهایی که روز معلم برای معلمم میبردم، با زیرکی تموم که من میدونم چی میخواستی بگی، حرفش رو عوض کردی لبخند کم رنگی زد چشمش رو بست سرش رو کمی پایین اورد گفت... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f 🌟 ❤️ 😍 💖
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
مریم دختری که تو سن پانزده سالگی یه زندگی عاشقانه و رویایی رو با همسرش احمدرضا شروع میکنه طی یک‌ اتفاق تلخ تو سن هفده سالگی همسرش رو از دست میده . وبعد از یه مدت زندگی با برادرش زن داداشش بهش تهمت بدنامی میزنه داداشش پاک بودنش رو قبول نمیکنه بعد از چند بارتلاش ناموفق واسه کشتنش ، مجبورش میکنه به یک ازدواج اجباری😢😱 https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f ❤️ 😍
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌  ‌    ♡   ‌ ‌     ❍ㅤ       ⎙ㅤ    ⌲    ˡᶦᵏᵉᶜ    ᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ    ˢʰᵃʳᵉ · · • • • •❀• • • • · 🍃♥🍃🤍🍃
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌  ‌    ♡   ‌ ‌     ❍ㅤ       ⎙ㅤ    ⌲    ˡᶦᵏᵉᶜ    ᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ    ˢʰᵃʳᵉ · · • • • •❀• • • • · 🍃♥🍃🤍🍃
1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با ٺو♡، خوشبخٺ‌ ٺرٻن 『 عاشقِ تارٻخ منم 』 ا؎ ڪہ آغوش پر از زندڪًٻٺ‌ شد وطنم °•❤️ 😍 · · • • • •❀• • • • · 🍃🤍🍃♥🍃
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
· · • • • •❀• • • • · 🍃♥🍃🤍🍃
2.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
· · • • • •❀• • • • · 🍃♥🍃🤍🍃
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
روی تخت دراز کشیده .. ساعد دستشو گذاشته بود روی پیشونیش خیره به سقف اتاق نگاه میکرد . سمت تخت رفتم‌ پشت بهش خوابیدم و پتو رو روی سرم‌کشیدم پتو رو از روم کنار زد ، منو برگردوند سمت خودش .. دلخور پرسید : گریه کردی ؟ .. محلش ندادم پتو رو کشیدم روی سرم .. پتو از روم برداشت پرت کرد پایین تخت ... با دستش صورتمو برگردوند سمت خودش ... _ به من نگاه کن .. توی چشمهاش خیره شدم .. چرا گریه کردی ؟ با بغض گفتم ..نمی دونی ؟ .. ان شاالله خدا جوابتو بده. چشماش گرد شد .. تو منو نفرین میکنی ؟ ... می دونی من امروز به خاطر تو چه حرفهایی شنیدم .. پاشدم نشستم بغضم ترکید و با گریه گفتم .. تو نیمدونی من حامله ام .. که میزنی روی کتفم .. هلم میدی ؟... https://eitaa.com/joinchat/4176281780Ce1b6f877e7 ❤️ 😍