#شهداوامامزمان ۲
🌷شهید عبدالمهدی مغفوری
🔸در یکی از روزهای اعزامِ نیرو از پادگان امام حسین علیه السلام که هوا هم بشدت بارانی بود ؛ دیدم شهید مغفوری خم شد و پیشانی بندی را از میان گلولای برداشت! روی پیشانی بند عبارت « یا مهدی عجل الله» نوشته شده بود گفتم حاج آقا از این پیشانی بند ها زیاد داریم![خب غافل بودم و نمیدانستم] چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم!
گفت:« مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و میان گلولای افتاده باشد؟!»
فوری رفت و پیشانی بند را شست و نزد خود نگه داشت.
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#خاطرات_شهدا
#شبهای_شهدایی
🔸جلوگیری از اتلاف وقت به سبکِ فرمانده ی شهید
هر موقع نماز صبح یا قبل از آن، به چادرِ مهدیه ی گردان می رفتم؛ می دیدم آقا مجید داره قرآن تلاوت می کنه... نشسته بودیم به انتظارِ شروعِ جلسه. حاج مجید گفت: حالا که بیکار نشستیم، نباید الکی حرف بزنیم... رفت و چند تا قـرآن آورد و بین بچه ها پخش کرد. دورِ هم نشستیم و قرآن خوندیم... هم قرآن خوندیم و هم وقتمون تلف نشد...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج مجید زینلی
📚منابع: بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس/ پرتال فرهنگی راسخون
خاکریز خاطرات ۵۶
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
💢فرار از گناه ...
🔹دور و برِ بابک پُر بود از گناه؛ اما از گناه فراری بود. دو ماه مونده به شهادتش بهم زنگ زد و گفت: بیا بریم قم. گفتم: من وقت ندارم و نمیتونم بیام. اما بابک گفت: نه! یه مشکلی پیش اومده؛ امشب حتماً باید بریم قم... خلاصه راضی شدم و باهاش رفتم. بعد که علتِ سفر ناگهانی به قم رو ازش پرسیدم، فهمیدم برا فرار از گناه بوده... تا این حد مراقب بود که در جمعها و محیطِ آلوده به گناه قرار نگیره...
👤خاطرهای از زندگی مدافعحرم شهید بابک نوری هریس
📚منبع: مستند “ از آسمان ” ؛ به نقل از دوست شهید
🔻خاکریز خاطرات ۹۰
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین