فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری باشکوه شیعیان قطیف عربستان
@BisimchiMedia
➖بیهوش شدن امام رضا علیه السلام😭
درقصیده ای که دعبل خزاعی در محضر امام رضا میسراید چنین آمده ::
🛑افاطم لوخلت الحسین مجدلا
وقدمات عطشانابشط فرات
اذالطمت الحدفاطمه عنده
وجریت دمع العین فق الوجنات
و لطمت النساء و جوههن وعلائ الصراخ من وراءالستر وبکی الرضا حتی اغمی علیه مرتین
🔰ای فاطمه اگر در نظر می آوری حسین راکه به تیغ دشمن برخاک افتاده و بر کنار فرات تشنه لب جان داده است هرآینه نزد او به چهره میزدی وآب دیده را برگؤنه های گلگونت روان میساختی
پس زنان بر صورت های خود لطمه زدند، و صدای شیون آنها ازپشت پرده بلند شد و امام رضا آنقدر گریستند که دومرتبه بیهوش شدند.
📚عیون اخبار الرضا ج ۲ص ۲۶۳
@masjedolaghsa
🌺پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
اگر كسى داراى چهار خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد، خداوند آن گناهان را به نيكى تبديل مىكند:
1⃣راستگویی
2⃣شرم و حيا
3⃣خوش خلقى
4⃣شکرگزارى
📚منبع: كافی، ج۲؛ ص۱۰۷
کانال معرفتی #مسجدالاقصی
@masjedolaghsa
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرآن_کریم
📽واکنش #حسین_طاهری به هتک حرمت #قرآن
حسین قرآن ناطق خدا…
و شهید زنده تاریخ است!
پس تا حسین زنده است…
قرآن هم پا بر جاست…!
آنان فکرمیکردند، با کشتن حسین
حکومت حسین تمام میشود!
غافل از اینکه او حاکم دلهاست…
و این تازه آغاز ماجرای حسین است!
آن روز آن شیاطین…!
و امروز این شیاطین!
چه تفاوتی با یکدیگر دارند!؟
هیچ!
هر دو در ظاهر حرمت قرآن خدا را شکستند!
آن روز قرآن ناطق و امروز…!
اما نتیجه اش…
شروع تازه تاریخ بود…
حالا هم هست…
و تا شیطان هست…
بازهم خواهد بود…
و ما هم همینطور…
همیشه آماده جهاد!
#علیلعنةاللهعلیالقومالظالمین
دشمنتکشتولینورتوخاموشنشد
آریآنجلوهکهفانینشودنورخداست!
💥ببینید و انتشار دهید
🚩کانال حقیقت شيعه
🆔 @hagigatshia14
#استوری
#آیت_الله_بهجت: وقتی که میخواهید به #روضه بروید، اگر از شما سؤال کردند که کجا میخواهید بروید، نگویید میخواهیم برویم روضه، بگویید میخواهیم برویم #کربلا
🚩کانال حقیقت شيعه
🆔 @hagigatshia14
#امام_صادق_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
◾️ بر هر آنکه یادِ «أصغر» شعله بر قلبش زنَد
دیدنِ ششماههها هم کارِ مشکل میشود...
⚡️ وقتیکه با دیدنِ یک طفل شیرخوار، إمام صادق علیهالسلام به شدّت گریه میکنند...
روزی کُمیت شاعر به محضر إمام صادق علیهالسلام آمد و حضرت به او فرمودند:
أنشِدنیٖ فی جَدّیَ الحُسین علیهالسلام
▪️یک روضهای از جدّ غریبم، حسین علیهالسلام بخوان.
وقتی که کُمیت شروع به خواندن کرد، امام علیهالسلام شدیداً گریه کردند و زنان و فرزندان حضرت نیز، در هر جای خانه که بودند، شروع به گریه و زاری نمودند.
در همین حین که صدای گریه و زاری بلند بود،
خَرَجتْ جاریةٌ مِن خَلفِ السِتْرِ ... و فی یَدِها طِفلٌ صَغیرٌ فَوَضَعَتْهُ فی حِجرِ الإمام علیهالسلام
▪️از پشت پرده، کنیزکی آمد و در حالی که یک طفل شیرخوار را هم به همراه داشت، آن طفل را در دامن إمام علیهالسلام گذاشت.
در این هنگام گوئیا مصیبتِ حضرت علی اصغر علیهالسلام تداعی شد و إمام صادق علیهالسلام با نگاه به آن طفل شیرخوار به شدت میگریستند و صدای گریه و زاری زنان و فرزندان حضرت بالا گرفته بود...
📚معالی السبطین ص۳۹۲
📚الوقایع والحوادث ج۳ ص۲۹۹
@masjedolaghsa
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
◼️ غوغای حضرت امّ کلثوم علیهاالسلام در مصیبت علی اصغر علیه السلام...
حمیدبن مسلم گوید:
من در لشکر ابن زیاد بودم و نظر مینمودم به سوی آن طفل صغیر که بر روی دست حسین(علیه السلام) شهید شد.
ناگاه دیدم که از خیمه ها زنی نورانی بیرون آمد که نور جمالش نور آفتاب را می نشاند.
گاهی چادرش به زیر پایش میرفت و می افتاد و باز بلند میشد و ناله سر میداد:
وا وَلَدَاهُ! وا قَتیلاهُ! وا مُهجَةَ قَلباهُ!
آن زن آمد و خود را به روی آن طفل انداخت و سپس او را به سینه چسپاند.
ثُمَّ نادَتْ:وا مُحَمَّداهُ! وا عَلیّاهُ! ما ذا لَقینا بَعدَکما مِنَ الْاَعداءِ
▪️سپس فریاد برآورد:
وا محمداه! وا علیاه! ما بعد از شما، از دست دشمنان چها که نکشیده ایم؟!
وا لَهِفاهُ عَلَیٰ طِفلٍ خُضِّبَ بِدِمائِه
▪️وای از طفلی که با خون خودش خضاب شده...
وا اَسَفاهُ عَلَیٰ رَضیعٍ فُطِمَ بِسِهامِ الاَعداءِ
▪️وای از آن شیرخواره ای که با تیر دشمنان از شیر مادر گرفته شده...
وا حَسرَتاهُ عَلَیٰ قَریحَةِ الجَفنِ والْاَحشاءِ
▪️هزار اندوه و حسرت بر آن طفلی که پلک هایش(از گریه) و بدنش(از تیر) زخمی شده...
📚مهیج الاحزان ص۵٠٠
📚مخزن البکاء ص۵٨٩
📚اسرار الشهاده ج٢ص١٣١١
@masjedolaghsa
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
◼️ در این فکر بودم که تیر را به کجا بزنم که سفیدی گلوی شش ماهه نمایان شد...
نقل کردهاند:
وقتی که سیدالشهدا علیه السلام در برابر لشکر عمرسعد ملعون، برای شش ماهه اش طلب آب نمود، همهمه ای میان لشکر درگرفت.
یکی میگفت:
جرعه ای آب به او بدهید. اگر بزرگ ها گناه دارند، گناه کودکان چیست؟!
دیگری می گفت:
عطش حسین به نهایت رسیده و نزدیک است که کوتاه بیاید. کمی صبر کنید تسلیم میشود.
بعد از او کسی میگفت:خیر؛ او را بکشید و کسی از این خاندان باقی نگذارید...
🔻عمر سعد که اختلاف لشکر را دید، ترسید که فتنه ای حساس به پا شود. برای همین حرمله را صدا زد و گفت:
ای حرمله! اختلاف لشکر را تمام کن و ما را از سر و صدایشان راحت کن.
حرمله گوید:
من تیری را در کمان گذاشتم و فکر میکردم به کجا بزنم.
در همین حین، دیدم که باد وزیدن گرفت و پارچه ای که روی گلوی آن طفل بود، کنار رفت و سفیدی گلویش نمایان شد همانند نقره براق.
پس تیر را پرتاب کردم و درست روی گلوی آن طفل نشست و گوش تا گوشش را برید.
وقتی که طفل، حرارت تیر را احساس کرد، دستش را از قنداقه بیرون آورد و چشمانش را به صورت پدرش باز کرد و مثل مرغ ذبح شدهای، بال بال میزد.
📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴۵
📚يوم الحسین علیهالسلام ص١٨۴
@masjedolaghsa
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
◾️ یک قدم سمت خیمه و قدمی سمت میدان برمیگشت...
⚡️ آه از آن ساعتی که به قبر شش ماهه هم رحم نکردند و سر مطهرش را از بدن جدا کردند...
حرمله ( یا به نقلی دیگر، ابوخلیق ) را پیش مختار بردند مختار از او پرسید:
ای ملعون! در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسین سوخت؟
گفت: آری!
یک مرتبه آنقدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار او را نبینم.
مختار گفت : بگو ببینم چه وقت بود؟
🔻گفت:
هنگامی که حسین علیهالسلام طفل کشته خود را زیر عبا گرفته از میدان برگشت و رو به خیمهها کرد؛ من تماشا میکردم، دیدم زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده. گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچهاش را می کشید.
همین که حسین علیهالسلام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده برگشت مقداری صبر کرد دوباره رو به خیمه آورد باز خجالت کشیده برگشت تا سه مرتبه او به سمت خیمه رفت و برگشت و از مادر آن طفل خجالت میکشید.
چون آن حالت حسین علیهالسلام را دیدم، جگرم کباب شد.
مختار گفت:
ای ملعون آخر چه شد؟
گفت:
بالاخره او از مرکب پیاده شد. جسد آن طفل را روی زمین نهاد و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود برای آن طفل نماز خواند و آن را به خاک سپرد و برگشت.
مختار از شنیدن این گفتار صیحه ای کشید و افتاد و غش کرد.
بعد از به هوش آمدن گریبان دریده و بر سر و سینه زد و گفت:
این حالت آخر امام حسین دلم را از همه بیشتر سوزانید که نخواست بعد از شهادتش، به بدن این طفل کسی آزار برساند یا سرش را ببرد و یا در زیر سم اسب ها پایمال شود.
🔻حرمله گفت:
به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند.
روز یازدهم سر هر سروری به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کنَد و به کوفه نزد ابن زیاد برد و جایزه بگیر.
به ابو ایوب غنوی که سرکرده بیلداران بود سری از شهدا نرسید.
▪️ لذا به بیل داران دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را یافتند و بیرون آورده و سرش را بریدند و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند .
➖ حرمله گوید:
خودم در حضور ابن زیاد بودم که سر حسین علیهالسلام را با سر شش ماههاش هر دو در میان یک تشت بود و نیز سایر سرها در میان طبق ها و سپرها در حضور او نهادند و دائما صورت حسین علیهالسلام محاذی صورت آن طفل بود.
🔹 مقتل "مُبکِی العیون" نوشته است:
چون سر های شهدا را به نزد عمر ابن سعد ملعون آوردند،گفت یک سر دیگر باقیست .
گفتند آن سر شیرخوار حسین است که او را به دست خود دفن کرده.
آن ملعون گفت:
بروید به دنبال او و هر نحوی شده سر او را به نزد من بیاورید.
پس جمعی پیاده آمدند و با بیل و نیزه دنبال پیکر مطهر آن طفل گشتند و در نهایت آن پیکر مطهر را پیدا کرده و نعش او را از خاک بیرون آورده و سرش را جدا کردند و نزد ابن سعد لعین آوردند و با سرهای شهدا به شام بردند.
🔹لذا حضرت ام کلثوم علیهاالسلام در سفر شام در یکی از خطبههای خود چنین فرمودند:
سَبَوا نسائَهُ و قَطعَوا رَأسَ طفلِ رضیعِهِ
▪️ زنانِ حسین علیه السلام را به اسیری بردند و سرِ شیرخوار او را هم جدا کردند.
📚 مقتل (خطی) مبکی العیون
📚 ریاض القدس(خطی) ج٢ص١٠۴
📚 سفینة النجاة (فاضل بسطامی) ج٢ص٢٧٣
📚 بحرالمصائب ج۴ص٣۵۴
@masjedolaghsa
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
◼️ جَست از جا و گُسست آن نخ قنداقه خود
تا نبیند پدرش بی سر و سامان مانده...
نقل کردهاند:
وقتی که سیدالشهدا علیه السلام بر مرکب سوار شد و به نزد آن سپاه گمراه آمد و فریاد زد:
هَل مِنْ مُعینٍ یُعینُنی؟ هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی؟
در این حال، آن کودک شیرخوار از شدت تشنگی در گهواره از هوش رفته بود؛ اما همین که صدای روح افزای پدرش به گوش این طفل معصوم رسید، مضطرب و متزلزل شد.
فَقَطَعَ الْقُماطَ و اَلقَیٰ نَفسَه عَلَیٰ الْأرضِ و بَکیٰ و ضَجَّ
▪️و بند قنداقه خود را پاره کرد و خود را از روی گهواره به زمین انداخت و شروع کرد بلند بلند فریاد کشیدن و گریه کردن.
زنان اهل حرم از گریه آن طفل معصوم بلند بلند گریه کردندو ناگاه خروش عظیم و غلغله بزرگی از خیمه به گوش امام علیه السلام رسید و حضرت به سوی خیمه ها برگشت و حال حضرت متغیر شد و فرمود:
طفل مرا بیاورید که ذوق شهادت او را پرواز داده است.
📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴٣
📚اسرار الشهاده ج٢ص١٣٠۵
📚امواج البکاء ص٢۶٧
@masjedolaghsa