صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ عَلی
الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ،
صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ،
جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ،
بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ،
مطلع الأنوارِ العلویّةِ ،
عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ،
النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ،
ثمرة شَجَرة الیقین ،
سیدة نساء العالمین ،
المعروفة بالقَدْر ،
المجهولةِ بِالْقَبرِ ،
قُرّةِ عین الرَّسولِ ،
الزَّهراءِ البتول ،
علیها الصّلوة و السّلام.
📔 مناقب ابن عربی (صلوات بر چهارده معصوم)، بخش سوم
بررسی کتاب العلل فضل ابن شاذان.docx.pdf
337.2K
عنوان مقاله: «بررسی کتاب العلل فضل ابن شاذان»
تالیف: مسعودرحمانی
موضوع: رجال _ تراجم
انتشار به مناسبت سالروز وفات جناب فضل ابن شاذان
این نوشتار از لحاظ ساختاری هنوز تکمیل نشده است.
شاعر:
شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
ملقب به مفتقر
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
آه دل پردهنشین حیا
برده دل از عیسی گردوننشین
دامنش از لخت جگر لالهزار
خون دل و دیده روان زآستین
مرغ دلش زار چو مرغ هزار
داده ز کف چهار جوان گزین
«اربعه مثل نسور الربی»
سدرهنشین از غمشان آتشین
کعبۀ توحید از آن چار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین
قائمۀ عرش از ایشان به پای
قاعدۀ عدل به آنان متین
نغمه داودی بانوی دهر
کرده بسی آب دل آهنین
زهره ز ساز غم او نوحهگر
مویهکُنان موی کَنان حور عین
یاد اباالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقۀ ماتم نگین
اشکفشان سوخته جان همچو شمع
با غم آن شاهد زیبا قرین
نالۀ فریاد جهانسوز او
لرزه در افکنده به عرش برین
کای قد و بالای دل آرای تو
در چمن ناز بسی نازنین
غرّۀ غرّای تو الله نور
نقش نخستین کتاب مبین
طرّۀ زیبای تو سرّ قِدم
غیب مصون در خم او چینچین
همت والای تو بیرون ز وَهم
خلوت ادنای تو در صدر زین
رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین
رفتی و رفت از افق معدلت
یک فلکی مهر رُخ و مه جبین
کعبه فرو ریخت چه آسیب دید
رکن یمانی ز شمال و یمین
زمزم اگر خون بفشاند رواست
از غم آن قبلۀ اهل یقین
ریخت چه بال و پر عنقای قاف
سوخت ز غم شهپر روحالامین
آه از این سینۀ سینا مثال
داد ز بیدادی پیکان کین
طور تجلای الهی شکافت
سرّ انا الله به خون شد دفین
تیرِ کمان خانۀ بیداد زد
دیدۀ حقبین تو را از کمین
عقل از این تاب تصور نداشت
آنچه تو دیدی ز عمودِ وَزین
عاقبت از مشرق زین شد نگون
مهر جهان تاب به روی زمین
خرمن عمرم همه بر باد شد
میوۀ من طعمۀ هر خوشهچین
صبح من و شام غریبان سیاه
روز من امروز چه روز پسین؟
چار جوان بود مرا دلفروز
«والیوم اصبحت و لا من بنین
لاخیر فی الحیوه من بعدهم
و کلّهم امسوا صریعاً طعین»
خون بشو ای دل که جگرگوشه کان
«قد و اصلوا الموت بقطع الوتین»
نام جوان مادر گیتی مبر
«تذکرینی بلیوث العرین»
چون که دگر نیست جوانی مرا
«لا تدعوّنی ویک امّالبنین»
«مفتقر» از نالۀ بانوی دهر
عالمیان تا به قیامت غمین
#فوق_هیستوریسم
برای هر دورهای اسمی است ، از اسم الله. که هر مرتبه ای را ظهوری است و هر ظهوری را شأنی! و در عالم ماده نیز به نحوی، برای هر روز ظهوریست! و لذلک قال؛ «کل یوم هو فی الشأن». و «الله» مستجمعِ جمیعِ اسماءِ الهیست و فوق جمیع آنها.
حرکت جوهریه عالم ، دائما لباس فعلیّتی را پس از فعلیّتِ دیگر به تن می کند. هر روز شأنی از شئون اسماء را با خود به همراه می کشاند ، تا او را از اسفل السافلین به قاب قوسین برساند. و این همان معاد ، قیام قامت هستی و مصداق «الیه راجعون» و «الی الله مصیر» است.
به حکمِ «موتوا قبل ان تموتوا» ، انسان میتواند حرکت حقیقی خود را به قاب قوسین سریع تر شروع کند. اما این تسریع در حرکت هیچگاه باعث نمی شود او از «هیستوریسم» و «تاریخیّت» منسلخ گردد ؛ زیرا او زیر سایهی شأن ایّام است.
این ظهور اسمایی تا جایی درگیر هیستوریسم و تاریخیّت است که به ظهور اسم مستجمع «اللّه» نرسیده و کماکان در مرحله ظهور صفاتی باقی مانده باشد ، زیرا «اللّه» فوق تاریخیّت و فوق همه اسماست. یعنی جامعِ جمیعِ مراتب هستی و مظهرِ جمیعِ مظاهر آن در تمام مراحل است.
حال سختِ ترینْ أمر و رندانه ترینْ کار، آزاد ترینْ انسان ، کسی است ؛ که از بند هیستوریسم رها شده و تعلُّق به یک زمان نداشته باشد و آن فقط در صورتی است که مظهر اتمّ اسم اللّه باشد. پس «بقیة اللّه» است که بواسطه همین شدّت ظهور ، بر شأن ایام و زمان ها سایه می افکند و «صاحب الزمان» می شود. او مفارقِ از «زمان» ، صاحب آن و محیط بر آن است.
مسعود رحمانی
هدایت شده از فکرت
#لایو
📱گفتگوی آنلاین #اینستاگرام
🔰 سلسه گفتگوهای ویژه ماه مبارک رمضان
💢 با حضور اساتید و پژوهشگران حوزه و دانشگاه
⏰ از ششم تا نوزدهم ماه رمضان؛ هرشب ساعت۲۱
💢 پخش از صفحه اینستاگرام فکرت
•┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈•
#ماه_رمضان
#فکرت
📌آدرس کانال؛
🆔 @fekrat_net
سرآغاز فلسفه علامه طباطبایی کجاست؟
سیری در مدخل نهایه الحکمه
ارائه لایو در صفحه انجمن علمی دانشکده فلسفه دانشگاه تهران
لینک👇
https://www.instagram.com/tv/CcQvlQPKr4m/?igshid=MDJmNzVkMjY=
هدایت شده از فکرت
#لایو
📱گفتگوی آنلاین #اینستاگرام
🔰 سلسه گفتگوهای ویژه ماه مبارک رمضان
💢سیر تکامل انسان از رجب تا رمضان
💠 شب دوازدهم با حضور:
حجتالاسلام محمدمسعود رحمانی؛ استاد حوزه و دانشگاه
⏰ زمان: سهشنبه 30 فروردین؛ ساعت۲۱
💢 پخش از صفحه اینستاگرام فکرت
•┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈•
#ماه_رمضان
#فکرت
📌آدرس کانال؛
🆔 @fekrat_net
مسجود
#بنواز
#بنواز
تصدقت گردم!
از نطفهگی بطی به دریایِ غمت فتاده بودم و منتظر تا مطربی کنی، چنگ به سه تار بری ، اذن چاووش خوانی دهی و این بط را به آواز بنشانی! تا صدای ناخوش وی چون بلال نزد خدایِ عزَّوجلّ خوش آید که «انَّ سینَ بلالِِ عند الله شینٌ»
ای ملیک مقتدر!
به درگاه ملوکانه ات؛ همهی طاووس ها چون مگسَند و فرمان بردارِ کُشتارِ نمرود ها! که نفْس بندگان را اگر فرعَنَت، امپراطور نباشد؛ نمرود ها در آنجا بنشسته اند! حال من چه گویم که در این مُلک، مگسی بیش نیستم!؟ این مصرع به درگاهت روا بُوَد که مرا امید بندگی و جواز نوکری بداد تا بدان به باب القبلهی چشمانت مقیم بگردم! «کاندرین مُلک چو طاوس به کار است مگس!»
ای نام تو وفور خیرات بر انام، ای افواج ذکر تو ضربان ناخدا در امواج! و ای چرخش نگهت ، چرخش روزگار! ای قبض و بسط چشمانت مدبر اللیل و النهار و ای دستور «کن» برایَت اقرب از «کلمحِ البصر» و عالمی پدیدار از «فیکونت» ، سگ های حریمت را نگاهی نیست؟! آهی که هست!!
مرا به تشریک مفتخر کردهای تا از پائین خیزران، رو به شما آواز کمیل کنم؛ «بِاسْمائِكَ الَّتى مَلَأَتْ ارْكانَ كُلِّ شَىءٍ»! رخ را در رویایی بنمای تا از این شرک خلاصی یابم و «عبدٌ من عبیدِ ابیعبدالله» گردم! و در منام مرا آبی حیاتی ده تا آن را معبرین، تعبیر به علم برند تا عبور کنم و آن را پس زده و فقط به رُخَت بنگرم! مات و مبهوت!
و در بیداری، آنجا که در دارالمجانین، به تقلید از عابس، برهنهگان نام تو را یکصدا جار می زنند؛ ما را شراب ده! شرابی که شروعش «رحیق مختوم» است و پایمش «خاتمه مسک»! ماء طهور است «فضلوا ماء» خُدّامت! و رحیق مختوم است کُلمن های نارنجی حرمت، که زائرینَت یسقون منها.
اما
بین النهرین تورا تشنه کشتند تا قتل هابیل فراموش گردد و اقتدار کشتی نوح به تجمیعِ همه را به تاریخ بسپارند، عصایِ موسی را با تمسخر به رمالی و جفّاری نسبت دهند و نفْسِ عیسی را سِحر خوانند و آیات محمد را جادو!
تو اما از بالای نی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا» تلاوت کردی تا جَدّت به جِدّ از امتش راضی باشد! از برای شفای مردگان تربت آوردی و برای نجات امت از دریا «سفینه النجاه» شدی! برادرت عباس را به آب فرستادی تا یدان مقطوعش جای ید بیضاء را پر کند. از برای شفاعت عاصیان، فرزند شیرخوارت را به بالایِ دست بردی تا دست گیر عالمی گردد، تا آنجا که چنان ناله ات بلند شد و آسمان طنین دعه یا حسین گشت.