eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آرزو میکنم خداوند برایتان 🌸سبد سبد اتفاق‌های خوب و 🌺خوش رقم بزنه و حال دلتون 🌸مثل گل تازه و با طراوت باشه 🌸آخر هفته تون ،گلباران 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد 🍃وجود نازکت آزرده گزند مباد 🌸سلامت همه آفاق در سلامت توست 🍃به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد                    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل آسمان باش با آن عظمت هر از گاهی گریه میکند تا از غمش کاسته شود 🌧 وقتی گریه اش تمام می شود زیباتر و قدرتمند تر می شود نه ضعیف تر طوری که وقتی آسمان را می نگری آرامش را در وجودت احساس میکنی قوی باش تا بقیه با وجودت آرام شوند... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
حساب و کتاب دنیارو ک ورق میزدم ازفرمول عدالتش خوشم اومد هرچیزی رو بگیری که پشتش آه و التماسه؛ یه چیزی رو باید پس بدی که اسمش تقاصه!  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
ﻣﺮﺩ آهسته ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳیدﻩﺍﺵ چنین ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ: ﭘﺴﺮﻡ، ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ! ﭘﺴﺮ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ، ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...! ﭘﺪﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩیدﻩ‌ﺍﯼ! خیانت ﻧﮑﻦ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩیدﻩﺍﯼ! ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ، که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩیدﻩاﯼ! ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ، که ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩیدﻩﺍﯼ! بی حیایی ﻧﮑﻦ، که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩیدﻩﺍﯼ! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ ..🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
دلِ آدم، چه گرم می شود، گاهی ساده! به یک دلخوشیِ کوچک به یک احوالپرسیِ ساده، به یک دلداریِ کوتاه. به یک تکانِ سر، یعنی تو را می فهمم، به یک گوش دادنِ خالی، بدون داوری! به یک همراهی کردنِ ممتد و آرام به یک پرسش: روزگارت چگونه است؟ به یک دعوتِ کوچک، به صرف یک فنجان چای :) به یک وقت گذاشتن برای تو، به شنیدنِ یک، من کنارت هستم به یک هدیه ی بی مناسبت، به یک دوستت دارمِ بی دلیل به یک غافلگیری، به یک نگاه،🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
با نیمه عاشق‌ها ننشین. به نیمه‌ رفیق‌ها اعتماد نکن. نصفه‌نیمه زندگی نکن. نصفه‌نیمه امیدوار نباش. برای کسی که نصفه‌نیمه گوش می‌دهد نخوان. نصف جواب را انتخاب نکن. روی نیمه‌ای از حقیقت پافشاری نکن. رویای نصفه نیمه نخواه ... تا انتهای سکوتت ساکت باش و به حرف که آمدی تمام حرفت را بزن. سکوت نکن که حرف بزنی و حرف نزن که سکوت کنی. نصف، در واقع همان چیزی است که تو را میان آشنایانت غریب جلوه می‌دهد. اگر رضایت داری کاملا راضی باش و اگر نمی‌خواهی کلا بگو من نمی‌خواهم. خنده‌ی نیمه‌کاره، یعنی به تعویق انداختن خنده. دوست داشتن نصفه‌نیمه یعنی هجران. رفاقت نصفه‌نیمه یعنی بلد نبودن رفاقت. نوشیدن نصفه‌نیمه عطشت را کم نمی‌کند و خوردن نصفه‌نیمه سیرت نمی‌کند. راهِ ناتمام به جایی نمی‌رساندت. زندگی نصفه‌نیمه یعنی تو ناتوانی در زندگی کردن و تو ناتوان نیستی؛ تو کاملی عزیز من تو کاملی و نه نصفی از هر چیزی. تو به دنیا آمدی برای کامل زندگی کردن و نه زندگی در نصفه‌نیمه‌ها و ناتمام‌ها. چیزی را دوست داری با تمام وجودت به سمتش برو. چیزی را نمی‌خواهی محکم بگو: "نه" ✏️ جبران خلیل جبران🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
📚قدیمی ها میگفتند لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان می‌دهد. لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد. لباس دختر، اخلاق مادر را نشان می‌دهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان می‌دهد رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند. آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند آنها ادب را نمیخواندند اما ادب را به ما یاد دادند. آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند اما هنر زندگی را به ما آموختند آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند اما رفتار و احترام را به ما آموختند آنها در دین تحصیل نکردند اما معنای ایمان را به ما آموختند آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند اما دور اندیشی را به ما آموختند آنها به ما یاد دادند كه به دیگران چگونه احترام بگذاریم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍃🌹 ✅ چند جمله آموزنده: 🌺 از زشت رویی پرسیدند: آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟ گفت : در صف کمال! 🌼 اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن! 🌺 مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است! 🌼 همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست! 🌺 با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن! 🌼 هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید! 🌺 مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد! 🌼 شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم به جلوبردار! 🌺 وقتی كاملاً تنها و بى كس شدی بدان که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش فقط! 🌼 یادت باشه که : در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی و به آنچه كه برات گریه دار بود میخندی! 🌺 آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است 🌼 کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند! 🌺 فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ولي حماقت نه. 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
‌تفاوت خواب مامان و بابا: مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: ”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم”. بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پر کرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد. بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت. بعد ایستاد و خمیازه ای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنار گذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت. بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردو را در نزدیکی کیف خود قرار داد. سپس دندان هایش را مسواک زد. باباگفت: “فکر کردم گفتی داری می ری بخوابی” و مامان گفت: ”درست شنیدی دارم میرم.” سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سرزد، چراغ ها را خاموش کرد، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام میداد گپی زد، ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست. در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد، گفت: ”من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد! و اين است تفاوت خواب مادر و پدر... بهشت زیر پای مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه مادرم در آن است...🌹 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
‌🔘داستان کوتاه وسط های لیست تقریبا بلند و بالایم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسرم که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم. . بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم. بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت ميکنم. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین. دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم : راستی سبزی هاش هم پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ همون روز باشه. تمام. همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواي سبزی هم پاک کنی. آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. ""مکث"" را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه کردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم واعتراض ميكردم ، امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.. "مكث" رو امتحان كنيم👌👌 شما بودید چه میکردید.......؟ 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
‌داستان واقعی و عبرت آموز از یک روانپزشک 💕✨ ♥️✨زنی نزد روانپزشک رفت و گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بیتفاوت شده و میترسد که نکند مرد زندگیش دل به کسی دیگر سپرده باشد. دکتر پرسید:آیا مرد نگران سلامتی او و بچه هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند؟ زن گفت:آری سنگ تمام میگذارد و کوتاهی نمیکند! دکتر گفت: پس نگران نباش و باخیال راحت به زندگی خودادامه بده. ♥️✨دوماه بعد دوباره زن نزد دکتر آمد و گفت: به مرد زندگیش مشکوک شده. او بعضی شبها به منزل نمیاید و با ارباب جدیدش که زنی پولدارو بیوه است صمیمی شده است و او میترسد مردش را از دست بدهد. دکتر از زن خواست تا بیخبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد. روزبعد زن به دکتر گفت شوهرش وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب همه جارا زیرپا گذاشته تا زن و بچه اش را پیدا کند و کلی هم دعوا کرده که چرا بیخبر منزل را ترک کرده اند. ♥️✨دکتر تبسمی کرد و گفت: نگران نباش! مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی که نگران شماست،به شما تعلق دارد. شش ماه بعد زن گریان نزد دکتر آمد و گفت: کاش پیش شما نمیامدم و همان روز جلوی شوهرم را میگرفتم. او یک هفته پیش به خانه ارباب جدیدش یعنی همان زن پولدار و بیوه رفته و دیگر نزد ما نیامده و این نشانه آن است که دیگر زن و زندگی را ترک کرده است و قصد زندگی با زن پولدار را دارد! زن به شدت می گریست و از بی وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام میداد. دکتر دستی به صورتش کشیدو خطاب به زن گفت: هر چه زودتر مردان فامیل را صدا بزن و بی مقدمه به منزل ارباب پولدار بروید.حتماً بلایی سر شوهرت آمده است. ♥️✨زن همه را خبرکرد و همگی به اتفاق دکتر به منزل ارباب پولدار رفتند. ابتدا زن پولدار از شوهر زن اظهار بی اطلاعی کرد.اما وقتی سماجت دکتر در وارسی منزل را دید تسلیم شد. سرانجام شوهر زن را درچاهی در داخل باغ ارباب پیدا کردند. اورا در حالی که بسیار ضعیف و درمانده شده بود از چاه بیرون کشیدند. مرد تا از چاه بیرون آمد به مردان اطراف گفت که سریعاً به همسر و فرزندانش خبر سلامتی او را بدهند که نگران نباشند. ♥️✨دکتر لبخندی زد و گفت: این مرد هنوز نگران است. پس هنوز قابل اعتماد است و باید حرفش را باور کرد. بعداً مشخص شد که زن بیوه ارباب هر چه تلاش کرده تا مرد را فریب دهد موفق نشده و بخاطر وفاداری مرد اورا درون چاه زندانی کرده بود. یک سال بعد زن هدیه ای برای دکتر آورد. دکتر پرسید:شوهرت چطور است؟ زن با تبسم گفت: هنوز نگران من و فرزندانم است. بنابراین دیگر نگران از دست دادنش نیستم . خانمها وآقایان بهمدیگر اعتماد کنید، 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
‌ "این داستان واقعی رو که تو کازرون اتفاق افتاده بخونید، خوندش خالی از لطف نیست" بعد از ۶۰ سال پادویی و زحمت، تو این دنیا ۴ دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان با همسرم تنها زندگی می‌کنم. ۴ فرزندم زندگی تشکیل داده‌اند، دوتا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوه‌ی شیرین زبان... یکی از مغازه‌ها را خودم می‌چرخانم و بقیه را اجاره داده‌ام. اوایل شروع "کرونا" همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم چون با مشتری‌های زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم! همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همه‌‌ی بچه‌ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود... من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیر وقت رسیدم خونه! دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و... پرسیدم: چی شده مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟ گفت: بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف می‌کنم. بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه‌ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمی‌کنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره می‌ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش می‌کنیم نره مغازه، اما همشون به بهانه‌های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی‌تونیم بیایم!! گفتم: اینکه ناراحتی نداره حتما کار داشتند. گفت: چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.! راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و... به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه‌ها رفتیم کیش. بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم، ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت: تو به فکر مادر بزرگ زنت هستی، نمی‌پرسی بابات کجاست و حالش چطوره؟!! پسره گفت: چطور مگه؟! همسرم گفت: راستش بابات گرونا گرفته الان چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالا یکی دو روز دیگه هم زنده نیست...! پسره مثلا ناراحت شد و گفت: نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم باید چکار کنیم؟ همسرم گفت: هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و... من‌ هم کلی خندیم و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری بهشون گفتی، ببینیم چه کار می‌کنند!! ما حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم، البته تو این مدت بچه‌ها باز هم زنگ زدند و احوال منو از مادرشون پرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت که من فوت کردم و مشغول کارهای قانویش برای دفن هست.!! آخرین باری که بچه‌ها به مادرشون زنگ زدند همه می‌گفتند: احتمالا تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟ ایشون هم گفت: نه، ممکنه!! چون همش پیش باباتون بودم. به‌همین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت: نترسید آزمایش دادم، من ندارم، اومدن خونه رو هم ضد عفونی کردند... گفتند: پس شب میاییم پیشت. قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم... وقتی بچه‌ها اومدن، پس از کمی ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و... یکی از عروسا گفت: خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچه‌ها نیومدن که بگیرن.! یکی از دامادا گفت: خدا رحمت کنه، حمید دیر وقته اون برگه‌ها را نشون مامان بدید. یکی از دخترا ناراحت شد و گفت حالا چه وقت این کاره و... هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه‌ها را تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سندها را می‌گرفتند!!! همسرم گفت: بذارید کفنش خشک بشه و... از اتاق اومدم بیرون و کلی سرشون دادم زدم و... وقتی دیدم به جای ۴ تا فرزند، «چهار تا کرونا» بزرگ کردم، همانجا تصمیم گرفتم مغازه‌ها و آپارتمان را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم. دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره!! ✍️" امیرستار نصیریانی، نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهدا کرد." 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ذکر مشکل گشا ...! 🎙 👌 چنـد چیـــز را بــا چنـــد چیـــز از خــود دور کنیــد؛ 🔸 غضب خدا را با سوره ی " حمد " 🔸 بی حوصلگی ، خشم و عصبانیت را با سوره ی "یس " 🔸 هراس قیامت را با سوره ی " دخان " 🔸فقر و نداری را با سوره ی " واقعه " 🔸عذاب قبر را با سوره ی " تبارک " 🔸در امان بودن از کفر در زمان مردن را با سوره ی " کافرون " 🔸چشم بد ، وسواس و آشوب را با سوره ی " ناس 🌺وَنُنـزلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ما آنچه از قرآن فرستیم شفا (ی دل) و رحمت (الهی) برای اهل ایمان است . 📖 سوره اسرا، آیه 82 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای صدا فقط ایشونن 😋 باغت آباااااااد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔖پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله : محبوب‌ترین عمل نزد خدا، شاد کردن دیگران است. 📚کافی3:482 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
زندگی بی دغدغه پیشنهاد می کنم حتما خواب نیمروزی داشته باشید. شاید این پیشنهاد با زندگی امروزی مغایرت داشته باشد، اما تحقیقات ثابت  کرده است که افرادی که اندکی خواب نیمروزی دارند، کارایی بالاتر و خوش  خویی بیشتری نسبت به دیگران دارند، بیست و پنج یا سی دقیقه خواب نیمروزی معجزه می کند و این استراحت روزانه نباید با خواب شبانه تداخل  پیدا کند بنابراین خلوتی پیدا کن و در سکوت چرت کوتاه دلپذیری داشته باش این عادت بهره های فراوانی دارد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
اگر مشکل هضم غذا دارید با غذا آب نخورید چون باعث رقیق شدن اسید معده می شود. 👈 به جای آب ، با غذا کاهو بخورید ! کاهو علاوه بر رفع تشنگی ، به هضم و جذب غذا کمک می کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
⚠️🔻 ❗️غلیظ شدن ترشحات ❗️انسداد مجاری سینوسها ❗️رشد بیشتر ویروسها ❗️تضعیف سیستم دفاعی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
⚠️عوارض نخوردن صبحانه 🍳سردرد 🍞ریزش مو 🍅لک‌های پوستی 🍶پوکی استخوان 🍯زخم معده 🧀گرسنگی زیاد در طول روز 🍹ضعف قوای روحی و جسمی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مرغ دبیر یا مرغ مُنشی یک پرنده شکاری بزرگ از بستگان نزدیک شاهین‌ و عقاب‌ است و این نام را به خاطر تاج پشت سرش گرفته که آن را شبیه منشی‌ها و دفترداران قرن هجدهم می‌کند. یک ویژگی متمایز این پرنده، مژه‌های بلند و برجسته آن است. مرغ منشی با ظاهر زیبای خود و توانایی شکار مار‌ها و جانوران موذی در آفریقا محبوب است و به عنوان نماد کشور‌های سودان و آفریقای جنوبی شناخته می‌شود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
گیاهی که فکر و خیال منفی را دور میکند مریم گلی ازجمله گیاهان دارویی است که سرشار از ویتامین و مواد معدنی بوده و دم کرده آن می‌تواند اثرات بسیار مفیدی بر بدن ایجاد کند. این گیاه معجزه‌گر مسائل روحی را بالانس، حافظه را تأمین و تفکر خوشایند در انسان ایجاد می‌کند. اینکه گاهی افکار به سمت منفی می‌روند، احتمالا یک ماده سمی در بدن زیاد شده و سودا در مغز بالا رفته است گیاه مریم گلی، تفکر خوشایند ایجاد کرده، حافظه را زیاد و قند خون را پایین می‌آورد، خواب را تنظیم و خطر بروز تشنج را هم کم می‌کند. برای درست کردن دمنوش مریم‌گلی یک قاشق غذاخوری گیاه مریم گلی را در یک لیوان آب جوش به مدت ۱۵ دقیقه دم کرده، بعد از صاف کردن میل کنید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
به سرتون زد کاهو بخورید 🔹کاهو سرشار از است که 1خواب آور طبیعی است(بهتر از هر قرص خواب آور)همچنین یبوست را کاهش میدهد و عملکرد دستگاه گوارش را بهبود می بخشد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔷خواص باور نکردنی « »😨 🔸۵ برابر کلسیم بیشتر از شیر 🔸۳ برابر آهـن بیشتر از اسفناج 🔸۷ برابر ویتامین C بیشتر از پرتقال 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
◾️نشانه های گردش خون ضعیف و نامناسب ⭕️بروز لک های پوستی ⭕️ورم پاها ⭕️ریزش مو و شکنندگی ناخن ها ⭕️سرماخوردگی و بیماری ها ⭕️ابتلا مکرر به ویروس ها ⭕️دست و پای سرد ⭕️خستگی دائم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
(تنبل خانه شاه عباسی ): هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می‌گویند: مگه تنبل خونه شاه عباسه؟ شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده‌اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن‌ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش‌های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل‌ها هستند که سرشان بی کلاه مانده. شاه بلافاصله دستورداد تا تنبل خانه‌ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبل‌ها بپردازد. بودجه‌ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد‌ و تنبل خانه مجلل و باشکوهی تاسیس شد. تنبل‌های سرتاسر مملکت در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می‌شد. شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبل‌ها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می‌شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبل خانه بازدید کرد. دید تنبل‌ها از در و دیوار بالا می‌روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده‌ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی‌توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این‌ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده‌اند تا مواجب بگیرند. شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل‌ها را از غیر تنبل‌ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح‌ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل‌های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی‌آورند و از حمام بیرون می‌روند و تنبل‌های حقیقی در حمام می‌مانند. شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ‌های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می‌کرد و می‌گفت: آخ سوختم، آخ سوختم ، دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می‌گفت: بگو رفیقم هم سوخت! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔘حکایت کوتاه 🌸 انسان بااصل و ریشه 🔸رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطع‌شده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند. 🔸بعد از این‌که مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از حرکت ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند. 🔸 رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بی‌ریشه را جابجا و واژگون کند. 🌸 همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه می‌ارزد به صد انسان بی‌ریشه!!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه تو را بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بی‌ریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت می‌کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
📚سجده شكر در سجده شكر، سه مرتبه «شكراً لِلّهِ» كافى است، ولى در حدیث است: اگر انسان به طولِ یك نفس «یا ربّ، یا ربّ» بگوید، خداوند به او خطاب مى ‏فرماید: «لبّیك! ماحاجتك؟» حاجت تو چیست تا انجام دهم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: سجده شكر بعد از نماز، دلیل كامل شدن نماز و رضاى خدا و اعجاب و خوش آمدن فرشتگان است. خداوند بارها از آنان مى ‏پرسد، پاداش این بنده شاكر چیست؟ مى‏ گویند: رحمت تو، بهشت تو، حلّ مشكل او، و هر خیرى را كه فرشتگان مى ‏گویند، جوابى نمى‏ شنوند، به خدا عرضه مى‏ دارند: ما نمى ‏دانیم پاداش این سجده چیست؟ خداوند مى‏ فرماید: همچنانكه او از من تشكر كرد، من هم از او تشكر مى‏ كنم، و با این جمله به فرشتگان مى‏ فهماند كه رضا و سپاس الهى از او، بالاتر از بهشت و رحمت و حلّ مشكلات است. در حدیث است: خداوند به حضرت موسى فرمود: دلیل آنكه تو را به پیامبرى مبعوث كردم، سجده ‏هایى بود كه بعد از نماز داشتى. 📚 کتاب پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴کمال خوش رفاقتی بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام روایت می کند : علی علیه السلام با مردی از اهل ذمّه همراه شد . مرد ذمّی به او گفت : ای بنده خدا ! قصد کجا داری ؟ حضرت فرمود : کوفه . هنگامی که بر سر دوراهی راه ذمّی تغییر کرد حضرت هم مسیرش را از کوفه به مسیر ذمّی تغییر داد . ذمّی گفت : تو خیال کوفه نداشتی ؟ فرمود : آری خیال کوفه داشتم . ذمّی گفت : راه را رها کردی ؟ فرمود : دانستم .گفت : در حالی که دانستی چرا همراه من شدی ؟ فرمود : این از کمال خوش رفاقتی است که مرد دوستش را هنگام جدایی مشایعت کند و پیامبر ما این گونه به ما فرمان داده است . ذمّی گفت : پیامبر این چنین گفته است ؟ حضرت فرمود : آری . ذمّی گفت : تنها پیرو واقعی او کسی است که از او در کارهای باارزش پیروی کرده است و من نزد تو شهادت می دهم که من هم بر طریقه و روش تو هستم . پس ذمّی با علی علیه السلام بازگشت و زمانی که حضرت را شناخت مسلمان شد کافی : 2 / 670 ، باب حسن الصحابه و حق الصاحب فی السفر ، حدیث 5 ؛ وسائل الشیعه : 12 / 134 ، باب 92 ، حدیث 15863 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴 شاکر و صابر ✍حضرت ایوب را نماد صبر میدانیم. اما ایشان یکجا از شیطان به خدا شکایت میکند: به یاد آر بنده ما ایوب را آنزمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتاری نموده 📚سوره مبارکه صاد آیه ۴۱ ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟ امام صادق پاسخ این سوال را در روایتی داده اند:شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او شاکر است. خداوند برای اینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود. تا آن زمان ایوب نبی شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد. نکته جالب اینجاست که ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، علمای بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است؟ این زخم زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود. او در اوج نعمت، شاکر بود و امتحان شد...و در اوج سختی و از دست دادن نعمت صابر بود و امتحان شد...خدا در هر حال بندگانش را امتحان میکند 📚علل الشرایع ج ۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399