May 11
#دست_تقدیر۲
#قسمت_سیزدهم🎬:
دکتر کیسان با شک و تردید به صادق نگاهی کرد و گفت: محیا؟! تو...تو این اسم را از کجا می دونی؟! یعنی شماها اینقدر توی زندگی من و مادرم سرک کشیدین که حتی به رازهای مخفی ما هم آگاهید و میخوایید به ما پاتک بزنید؟!
صادق اوفی کرد و گفت: چرا من هر چی میگم اشتباه گرفتی باورت نمیشه و بعد مشتش را باز کرد و گفت: اینو چی می گی؟!
کیسان با چشم های از حدقه بیرون زده صادق را نگاهی کرد و بعد زنجیر گردنش را بیرون آورد و کنار مال صادق گرفت و گفت: اینا که یکی هستن..
صادق اشاره ای کرد و گفت: رنگشون هم نشون میده قدمتشون مثل هم هست.
کیسان باز با لحنی مشکوک گفت: اینم نمیشه دلیل، شما راحت میتونستین این زنجیر را ببینید و نمونه اش را تهیه کنید..
صادق با لحنی محکم طرف دیگر پلاک را نشان داد، پشت هر دوشون حرف M حک شده بود و گفت: اینو چی میگی؟!
کیسان که انگار گیج شده بود گفت: منظورت چیه از این حرفا؟!
صادق لبخندی زد و گفت: یعنی همانطور که پدرمون متوجه شده، من و تو برادریم از یک مادر و پدر این دوتا وان یکاد هم با هم میخرن و اول اسم مامان و بابا را پشتشون حک میکنند..
کیسان با تعجب گفت: اول اسم پدرمون؟! هر دوش که یک حرف هست
صادق گفت: نمی دونم تو فکر می کنی اسم پدرت چی هست اما واقعیت اینه که اسم مادرمون محیا و پدرمون مهدی ست هر دوتاش میم داره دیگه...
کیسان دستهٔ اسلحه را توی دستش فشار داد و گفت: پدر من اسمش مزاحم الصائب که به ابو معروف، شهرت داره و اسم منم معروف هست، نامی که پدرم روم گذاشت، درسته من با دایه ام زندگی می کردم و خیلی کم پدر و مادرم را می دیدم اما هم چهره شان را به یاد دارم هم اسمشان را، پس برای من این حرفهای شما جز حیله ای بیش نیست.
صادق با صدای بلند فریاد زد: من نمی دونم ابو معروف کی هست اما اونطور که پدرم از راه دور تشخیص داد تو پسرشی دارم میگم ما با هم برادریم، اسم پدرمون مهدی و مادرمان محیاست، مادرم محیا وقت جنگ انگار اسیر میشه و اونزمان باردار بوده، تو...تو برادر منی چرا باور نمی کنی؟!
کیسان اسلحه را روی زانوش گذاشت سرش را به دو طرف تکون داد و گفت: نه امکان نداره! بعد یک لحظه سکوت کرد و یکدفعه انگار چیزی به ذهنش رسیده باشه گفت: بریم کرمان خونه من، من به لپ تاپم وصل بشم، آخه اوندفعه ازت آزمایش گرفتم ژنتیکت را در آوردم از خودمم دارم، مقایسه میکنم ببینم ما با هم برادریم یا نه؟!
اگر برادر بودیم که من تسلیمم و اگر نبودیم باید فاتحه خودت را بخونی
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#دست_تقدیر۲
#قسمت_چهاردهم🎬:
ماشین به سرعت در جاده پیش میرفت و سکوت در بین دو برادر حکفرما بود،گاهی کیسان نگاهی به صادق می انداخت و حس شکی خوره وار به جانش افتاده بود، از یک طرف حرفهای صادق او را به عالمی می برد که خانواده ای گرم دارد و از طرفی فکر میکرد اینها همه اش حیله و نیرنگی ست از سوی موساد تا او را در منگنه قرار دهند، اما...اما نام اصلی مادر کیسان را کسی جز او و مادرش نمی دانست، او سالهای کودکی را در حسرت دیدار خانواده می گذارند، نمی دانست به چه گناهی عقوبت شده و چرا تقدیرش این بود که دور از پدر و مادر پیش دایه بزرگ شود، اما هر چه فکر می کرد در کودکی محبتی از پدرش ندیده بود اما در دیدارهای گهگاهی با مادرش، محبتهای خالصانه او را شاهد بود، گریه های شوق مادر از دیدن خودش را و بوسه های شیرینش را هیچوقت فراموش نمی کرد.
همیشه میدانست یک راز مگویی در جریان هست اما چه بود؟! نمی دانست، حالا با این حرف های صادق او سردرگم شده بود، نمی دانست چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است.
بعد از ساعتی رانندگی بالاخره به کرمان رسیدند و صادق با راهنمایی کیسان یک راست به سمت سوییت کوچکی که از قبل اجاره کرده بود رفت.
ماشین را جلوی در پارک کرد، کیسان سوئیچ را از روی ماشین برداشت خودش پیاده شد و با اسلحه اشاره کرد که صادق پیاده شود،صادق که امیدوار بود تا دقایقی دیگر حقیقت روشن شود و بینشان گل و بلبل شود،سری تکان داد و باشه ای گفت، اما قبل از پیاده شدن، دستگاه ردیاب و میکروفن کوچکی را که روی صفحه الکترونیکی بسیار ریزی تعبیه شده بود را با یک حرکت زیر فرمان ماشین چسپاند و پیاده شد.
داخل سوئیت شدند، کیسان که انگار هنوز هم به صادق مشکوک بود اشاره کرد که پشت به او بغل دیوار بایستد و شروع به بازرسی بدنی صادق کرد و در حین بازرسی متوجه جسم سختی بغل ساق پای صادق شد و سریع دست برد و اسلحه کمری را که صادق آنجا مخفی کرده بود بیرون کشید و فریاد زد: من گفتم تو مشکوکی...تو...تو از جان من چه می خواهی؟! من که به اربابانت گفتم دارم کارها را طبق خواسته آنان پیش میبرم، اما میبینم باز هم به من اطمینان ندارند، به خدا قسم اگر بلایی سر مادرم بیاورید تمام اطلاعاتی را که دارم در کل دنیا پخش می کنم و پرده از جنایات شما جانیان برمی دارم و برای همه رومیکنم که چه نقشه ای برای ملت های بیچارهٔ سراسر دنیا کشیده اید..
صادق از شنیدن این حرفها و آن حرکت کیسان شوکه شده بود و گفت: داری اشتباه می کنی برادر! مگر قرار نشد ژنتیک مرا...
کیسان با مشت روی سینهٔ صادق کوبید و گفت: دستت برام رو شده، نمی دونم اون اطلاعات را از کجا آوردی اما میدونم تو یک جاسوس بدبختی که نمی فهمی برای چه جانیانی کار می کنی و بعد همانطور را صادق را نشانه رفته بود به سمت اوپن آشپزخانه رفت و گفت: از جایت تکان بخوری یک گلوله توی مغزت خالی می کنم، من قصد جنگ وگریز با اربابانت را نداشتم اما چاره برایم نگذاشتید.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#دست_تقدیر۲
#قسمت_پانزدهم🎬:
کیسان همانطور که با اسلحه اش، صادق را نشانه رفته بود، از زیر اوپن کارتونی را بیرون کشید و بعد از کمی جستجو، بندی پلاستیکی بیرون آورد، به طرف صادق رفت.
اسلحه را روی میز کوچکی که بین دو مبل قهوه ای چرک هال گذاشت و شروع به بستن دست و پای صادق کرد و گفت: ببین! از قول من به اونایی که اجیرت کردن میگی، من کارم را داشتم طبق برنامه ای که اونا چیده بودن پیش میبردم اما تو دومین نفری هستی که فرستادن مثلا منو چک کنه، دیگه نه وقت و نه حوصله این بازی ها را ندارم، وقتی با اعتماد جلو آمدم، بهم برمیخوره که اینجور با من برخورد بشه.
صادق اوفی کرد و گفت: چرا حرفم را باور نمی کنی؟! من نمی دونم تو درباره چی حرف میزنی! مگه قرار نشد که آزمایش ژنتیک را بررسی...
کیسان به میان حرف صادق پرید و گفت: این مزخرفات را ول کن، اگر وقت کردم اونم نگاهی می کنم، درصورتی که میدونم تو جاسوس هستی و نیازی به بررسی ژنتیک نیست، من هر حرفی را یکبار میزنم، میری باهاشون ارتباط میگیری و از قول من بهشون میگی تا هفتاد و دو ساعت دیگه اگر مادر منو آزاد کردین و مادرم با من تماس گرفت و از سلامتش مطمئن شدم، نتایج تمام تحقیقات این یک سال را تحت اختیارتون قرار میدم و اگر کوچکترین بلایی سر مادرم بیاد، تا ۷۲ ساعت آینده یک آبرویی از موساد ببرم که در تاریخ بنویسن..
صادق دستان بسته اش را محکم تکان داد و گفت: هر چی من میگم اشتباه می کنی اما تو باز حرف خودت را میزنی، آخه بر فرض محال من جاسوس موساد باشم، چه جوری با این دستهای بسته به اون بالادستی ها خبر بدم هااا؟!
کیسان همانطور که وسایلش را جمع می کرد گفت: نگران نباش، به محض اینکه من از اینجا خارج بشم، به صاحب این سوئیت زنگ میزنم تا بیاد و آزادت کنه..
صادق باز هم اوفی کرد اما خوب می دانست هر چه حرف بزند جز اینکه بر شک و تردید کیسان اضافه شود و او را عصبانی تر کند، فایده دیگری نخواهد داشت، پس با چشمانی که مملو از محبت بود، حرکات برادری را نگاه می کرد که تازه از وجودش آگاه شده بود.
صادق بر خلاف دفعه قبل، اینبار قد و بالای کیسان را با دقت نگاه انداخت، کیسان دقیقا هم قد پدرش مهدی با قدی بلند و هیکلی چهارشانه بود و چشمان او درست شبیه عکسی که از مادرش دیده بود، به نظر می رسید.
کیسان مدارک و لپ تاپ و هر چه را که داشت، داخل کارتون ریخت و در سوئیت را باز کرد، به سمت کارتون رفت و می خواست بیرون برود که صادق گفت: دست و پای من بسته است، هیچ خطری برایت ندارم، می شود جلو بیایی تا چیزی در گوش تو بگویم؟!
کیسان یک تای ابرویش را بالا داد و چهره اش درست شبیه بابا مهدی شد و جلو آمد و همانطور که گوشش را جلوی دهان صادق میبرد گفت: این هم اجابت آخرین خواسته ات...
صادق بوسه ای از گونه نرم کیسان که مشخص بود تازه ریشش را زده است گرفت و گفت: می خواهی باور کنی و می خواهی نکنی...من برادرت هستم و آهسته تر گفت: دوستت دارم داداش...
کیسان که انتظار این حرکت را نداشت و انگار بوسه صادق همانند بوسه مادرش گرمی و محبت خاصی را در وجودش دواند، از جا بلند شد،کارتون را برداشت و گفت: عجب نیروی سمجی هستی، هنوز هم دست از فیلم بازی کردن بر نمیداری؟! و با زدن این حرف با شتاب از در خارج شد.
کیسان سوار ماشین شد و در حالیکه درونش مملو از احساسات خاص و متناقض بود از سوئیت دور شد.
کیسان چهره خودش را داخل آینه وسط ماشین نگاه کرد و همانطور که جای بوسهٔ صادق را دست می کشید با بغضی در گلو گفت: کاش دروغت راست بود و من برادری داشتم...پدری داشتم که بتوانم به او تکیه کنم و در این دنیای بزرگ با غم دوری از مادر و غصه های او، دست و پنجه نرم کنم...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#نکات_تربیتی_خانواده 36
سوء استفاده نمیکنن؟
🔶 شما سعی کن در هر شرایطی به همسرت آرامش بدی.
- اگه فقط ما آرامش بدیم که همسرمون سوء استفاده نمیکنه و پر رو نمیشه؟!😢
* نه نترس. پر رو نمیشه. به فرض اگه پر رو هم شد بذار بشه. نگران نباش.☺️
✅ تو خدایی داری که قول داده از بندۀ مومنش دفاع کنه...
عزیز دلم... شما بد عمل نکن.✔️☺️
💢 اولا اگه تو بخوای با "جنگ و دعوا" به منافعت برسی، این یه خیال خام هست.
زرنگ بازی در نیار!
⛔️ آدم هیچ وقت با درگیری به منافعش نمیرسه، خصوصا در دراز مدت.
⛔️ بله ممکنه یه جا هم بتونه به همسرش زور بگه، اما این زور گفتن صد جای دیگه جبران میشه!😒
دوما رو توی پیام بعدی تقدیم میکنیم 😊
🌷
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
🌸اول هفته تون سرشاراز آرامش
🌷الهی بهتـرین هفته
🌸بهتـرین روز
💚بهتـرین سرنوشت
🌷بهتـرین دنیـا
🌸بهتـرین آخرت
💚بهتـرین دوست
🌷بهتـرین زندگی
🌸از هرچیزی بهترینش را
💚خدای مهربان براتون مقدر کنه
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﻪ،
ما هستیم که تصمیم ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ
ﮐﺪﻭﻡ ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ!
ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻧﺠﺶ، ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺨﺸﺶ،
ﺷﺒﮑﻪ ﻧﻔﺮﺕ، ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ،
ﺷﺒﮑﻪ ﺷﺎﺩﯼ، ﯾﺎ حتی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ
ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺩﯾﺮﻭز!
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ! ﺩﯾﺪﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﺒﮑﻪ
ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ میکنه،
ﺫﻫﻨﺖﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺒﮑﻪ.!
ﺍﮔﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ نیس،
ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﻐﺰﺕ که ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺗﻪ...
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️دلیل اینکه در دنیا این همه بدبختی و رنج و عذاب وجود دارد، این است که آدمها در فضای غفلتْ سرگرم هستند و نمی دانند بر روی بوم نقاشیِ وجود خویش، چه نقاشی کنند. زندگی به خودی خود، مانند یک بوم سفید نقاشی است. هرچه بر روی آن رسم کنی، همان رخ می نماید. می توانی فلاکت و بدبختی و بیچارگی بر آن نقاشی کنی، و یا می توانی نقش شادی و خوشبختی بر آن بیفکنی؛ تمام شکوه و عظمت وجود انسانیِ تو در این آزادی و انتخاب، خلاصه می شود. نکته شایان توجه اینکه رسیدن به خوشبختی به قابلیت فردی بستگی دارد. تو می توانی از امکانات مادی و غیرمادی خود طوری استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، عشق، شادی و خوشبختی و صفات بهشتی گردد. این، به تو بستگی دارد ، که از زندگی چه میخواهی !؟
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️برای داشتن حس خوب؛
1. به داشته هایت توجه کن
هر چند کم باشد ، مثلا همان پول
کمی که داری
یا خانه کوچکی که داری.
2. بابت داشته هایت شکر گزار باش
نگو این آن قدر کم است که شکر کردن ندارد.
3. به کمبودهایت توجه نکن
به بیماری ای که دارید
به همسر بد اخلاقتان و هر چیز دیگری
از این دست. اگر توجه کنید
باز هم مقدار بیشتری از آن دریافت میکنید.
4. ویژگیهای خوبتان را ببینید
مثلا مهربانید ، باهوشید
و هر چیز دیگری که به شما
احساس خوب میدهد.💐
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷امام صادق (علیه السلام):
🌷مَنْ أُعْطِيَ أَرْبَعاً لَمْ يُحْرَمْ أَرْبَعاً مَنْ أُعْطِيَ اَلدُّعَاءَ لَمْ يُحْرَمِ اَلْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ اَلاِسْتِغْفَارَ لَمْ يُحْرَمِ اَلتَّوْبَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ اَلشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ اَلزِّيَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ اَلصَّبْرَ لَمْ يُحْرَمِ اَلْأَجْرَ.خصال ج ۲ ص۲۰۲
🌷امام صادق(ع)فرمود:
🌷هر کس دعاکند ازاجابت محروم نمیشود
🌷هرکس استغفارکند،ازقبول توبه محروم نمیشود
🌷هرکس شکرکند،اززیادشدن نعمتها محروم نمیشود
🌷هرکس صبرکندازاجرمحروم نمیشود
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷 تبدیل گناه ،به حسنه:
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
🌷 أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اَللَّهُ حَسَنَاتٍ اَلصِّدْقُ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ اَلشُّكْرُ.
کافی ج 2 ص
🌷چهار صفت است که در هرکس باشد ،هرچقدر گناه کرده باشد خدا گناهانش رابه حسنات تبدیل میکند:
🌷1.راستگویی
🌷2.حیا
🌷3.خوش اخلاقی
🌷4.شاکربودن
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷امام صادق علیه السلام:
ثلاث لایضرّ معهنّ شی ء: الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمة»
کافی ج ۲ ص ۹۵
🌷 سه چیز است که با وجود آن، ضرری متوجه انسان نمی گردد:
🌷۱.وقت مشکلات دعاکن
🌷۲. برای گناه استغفارکن
🌷۳. و برای نعمت شکرکن
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷سارعوا الی مغفرة من ربکم.۱۳۳آل عمران
🌷سابقوا الی مغفرة من ربکم...۲۱حدید
سریع توبه کنید.
🌷توبه کردن وگفتن استغفرالله ربی واتوب الیه
چه فایده هایی دارد:
🌷۱.مانع نازل شدن عذاب میشود.۳۳انفال
🌷۲.بهره مندشدن ازنعمتهادردنیا.۳هود
🌷۳.نازل شدن باران........۵۲هود
🌷۴. تقویت انسان .........۵۲هود
🌷۵.بهشتی شدن........۱۳۵ آل عمران
🌷۶.تبدیل گناهان به حسنات.۷۰فرقان
🌷۷.نزول باران، ومال وفرزند.۱۱و۱۲نوح
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره خنده دار علامه جعفری😁😂
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار تا چیز که تا سی سالگی متوجه میشی👌
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرست برای برادرت ❤️😘
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمت پدر ومادر👌❤️
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
برای لذت بردن از زندگی
منتظر اتفاقات خارق العاده نباشیم.
گاهی اوقات یه جای دنج با یک دمنوش آرامش بخش و کتاب مورد علاقه میتونه نهایت خوشبختی باشه....
آرامش از درون میاد دنبالش جای دیگه نگرد...🏡
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دختر اصیییییل...👌
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زمان بندی خدا اعتماد کن😍👌
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💭💕
سلااااام دوستان جان
برررررریم یه کم درمورد اعدادبگیم براتون
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💭💕
میدونستید❓ همه طبیعت از قوانین اعداد پیروی میکنند
حتی تک به تک برگ گیاهان و درختان با الگوریتم خاص اعداد رشد میکنند 🥹
چقدر جهان هستی هوشمنده🥹
ارتعاش اعداد همه جای جهان هستی حکم فرماست✨
هیچ عددی شانسی وارد زندگیت نمیشه
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💭💕
☘️🌳 شاخه و برگ درخت که رشد میکنه، از دنباله اعداد پیروی میکنند
ارتعاش اعداد در همه زندگی ما وجود داره🥹
علم اعداد زبان کائنات و طبیعت است و تنها دانشی که همه موجودات جهان دانشش و دارن!!
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💭💕
اعداد در همه ابعاد دنیا وجود دارن❗
در تمام سازه های مورد علاقه مردم جهان از الگوی عددی و کدها استفاده شده
و این سازه ها از هزاران سال به یادگار مانده❗️
💥 💥 💥 💥💥 💥 💥 💥
https://eitaa.com/matalbamozande1399