eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامی برای امروز : ‏آفتابگردانی ست در وجودِ هر یک از ما درخشان و زیبا و قد کشیده به سمت ِ نور... برخیز!🍂🌸 با آفتابگردان ِ وجودت یگانه باش و هر لحظه و هر جایی که هستی نور را پیدا کن... 🍃 روزتون بخیر عزیزان 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍂🌺🍂 در این عصر زیبا ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳـﻪ ﺗﺎ "س" است ﺳﻌــﺎﺩﺕ ﺳﻼﻣــﺖ ﺳﺮﺑﻠﻨــﺪﯼ ﭼﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ عصرتون بهشت سرشاراز آرامش 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رتبه‌ای در سربلندی نیست جز افتادگی هرکه خود را کم زِ ما می‌داند از ما بهتر است . . صائب جان میفرماید افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است😊🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
✳️ ضرب‌المثل‌های اشتباه، بلای جان ادبیات فارسی ❇️ در گفت‌وگوهای روزانه ما فارسی‌زبانان، ضرب‌المثل جایگاه ویژه‌ای دارد، اما گاهی ما از ضرب‌المثلی در گفتارمان یاری می‌جوییم که شاید معنی آن را ندانیم و درباره ریشه و خاستگاه آن بی‌خبر باشیم. در هر زبان و جامعه‌ای نداشتن آگاهی در برخی از موارد باعث به کار بردن شکل‌های اشتباه برخی ضرب‌المثل‌ها می‌شود. دکتر امیر الهامی، استاد زبان و ادبیات فارسی و مجری کارشناس تعدادی از برنامه‌های ادبی صداوسیما توضیح می دهد: ◀️ بگوییم «ملانقطی»، نگوییم «ملا لغتی» در طول تاریخ، زبان در حوزه ادبیات گاهی با جلوه‌های گوناگون خود ظاهر شده است، به همین دلیل ساختار تلفظ ما از ضرب‌المثل و عبارت‌ها در برخی موارد شکل دیگری به خود گرفته و ما امروز، شاهد رواج نوع اشتباه این ضرب‌المثل‌ها و تعابیر در گفتار و نوشتار هستیم. به‌عنوان‌مثال در گذشته زمانی که جملات را می‌نوشتند، نقطه نمی‌گذاشتند (بسیاری از نسخه‌های خطی که بازمانده روزگار کهن است مؤید این ادعاست) در نتیجه در آن روزگار اگر کسی به علت کم‌سوادی و پایین بودن دقت، می‌پرسید نقطه‌های این نوشته کجاست به او می‌گفتند تو چقدر «ملانقطی» هستی. به این معنی که «چرا در جملات تو این قدر دنبال نقطه‌ها می‌گردی؟» این بیان براثر گذشت زمان به تعبیر «ملالغتی» تغییر شکل یافته درصورتی‌که ما در زبان فارسی هیچ تعبیری به نام ملا لغتی نداریم. ◀️ «بادمجان بم آفت ندارد» یا «بادمجان بد آفت ندارد» یکی دیگر از اشتباهات رایج عموم مردم جامعه در به کار بستن ضرب‌المثل‌ها: همه ما این جمله را شنیده‌ایم «بادمجان بم آفت ندارد» باید بگوییم که این تعبیر هم اشتباه است. اول این که شهر «بم» در کرمان به کاشت و برداشت بادمجان، مشهور نیست که به دلیل این شهرت، تعابیری این‌چنینی برای آن به کار ببریم. دوم این که اگر به کارکرد این ضرب‌المثل دقت کنیم به این حقیقت دست می‌یابیم که این مثل را زمانی به کار می‌برند که فردی دچار سانحه‌ای می‌شود و در مقام خطاب به خود و نه به دیگری این ضرب‌المثل را به کار می‌برد. در همین گفت‌وگوها اگر دقت کنید طرف مقابل، بلافاصله به فردی که این ضرب‌المثل را به کار می‌برد، می‌گوید «نفرمایید خواهش می‌کنم». درنتیجه باید به این نکته دقت کرد که اگر قرار باشد بادمجان بم، بادمجان خوبی باشد طبیعی است که نباید به آن آفت بزند، پس این بیان نادرست است. شکل درست این ضرب‌المثل این است که بگوییم «بادمجان بد، آفت ندارد» یعنی وقتی کسی با سانحه‌ای روبه‌رو می‌شود باید بگوید «بادمجان بد آفت ندارد» یعنی بادمجان بد خودش خراب است و آفت به آن کارگر نیست. ◀️ در یکی از شعرها هم‌تراز با این معنا آمده است «سیل، از کشور ویرانه تهی‌دست رود/ باده با مردم غافل، چه تواند کردن» نه خود خورم نه کس دهم / گنده کنم مگس دهم! یکی از ضرب‌المثل‌های دیگر که با کلمه‌ای اشتباه میان مردم رایج شده، این است که «نه خودخورم نه کس دهم / گنده کنم به سگ دهم» در رد این ضرب‌المثل باید بگوییم که سگ، گنده خوار نیست و دیگر این که قافیه این بیت هم اگر «سگ» را به کار ببریم، نادرست است. این جا کلمه سگ، جایگزین کلمه «مگس» شده، پس باید بگوییم «نه خود خورم نه کَس دهم / گنده کنم، مگس دهم». مگس موجودی است که چیزهایی را می‌خورد که می‌گندد. ◀️ معنی نازک‌نارنجی چیست؟ درباره عبارت «نازک‌نارنجی» بسیاری از هم روزگاران ما نارنجی را در ذهن خود به معنی رنگ نارنجی به شمار می‌آورند، اما در این صورت باید پرسید خب معنی این عبارت چیست؟ در اصل معنی نارنجی (نا، رنجی) به معنی فردی که رنجی ندیده است به کار می‌رود. «نا» را در این ضرب‌المثل، نای نفی‌کننده می‌گویند. در شعر فارسی نیز کلماتی ازاین‌دست وجود دارد. به‌عنوان‌مثال، در یکی از شعرها آمده است «نقاش چیره‌دست است آن نا، خدای‌ترس عنقا ندیده صورت عنقا همی کند» ◀️ نگوییم «پول علف خرس نیست» همچنین میان مردم، رایج است که می‌گویند «پول، علف خرس نیست» درصورتی‌که این اشتباه است، زیرا خرس علف نمی‌خورد، باید بگوییم «پول علف هرز نیست». ◀️ سین‌جیم کردن یا سین جین کردن؟ در تشریح کاربرد اشتباه عبارت «سیم جین کردن»و«جدوآباد»:در زبان فارسی اصطلاحی به‌صورت«سیم جیم کردن»به معنی پاییدن، مراقبت کردن،مجازاً به معنی بازخواست کردن،مواخذه کردن و استنطاق وجود دارد که کاربرد درست آن«سین جیم» است. ✅ همچنین به‌جای«جدّ و آباء» معمولاً جدوآباد می‌گویند که اشتباه است.جدّ به معنی پدربزرگ و آباء هم به معنی پدران است، ترکیب جدّ و آباء به معنی پدران است. ◀️ در یکی از موردهای دیگر می‌گویند«ساعت خواب»درصورتی‌که باید بگوییم «صحت خواب»یعنی این که این خواب برای شما صحت داشته باشد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔔 ضمانت بهشت ! 💠 امیرالمومنین علی علیه السلام: ✍ هر کسی یک عمل را برای من عهده دار شود من چهار چیز را برای او ضمانت می کنم هر کس به من تعهد بدهد که کند و با خانواده اش رفت و آمد داشته باشد من هم ضمانت می دهم که: 🌹‍ ⇐بستگانش به او علاقه مند شوند 🌹‍ ⇐مال و دارایی او زیاد شود 🌹‍ ⇐عمرش طولانی گردد 🌹‍ ⇐و داخل بهشت پروردگارش شود 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
*خیلی خیلی فوری مهم خطرناک ...* *تماس هایی که نباید جواب داده شود و شما هم تماس نگیرید.* *لطفا این پیام را به خانواده و دوستان خود منتقل کنید.* به عزیزانی که سواد ندارن هم آگاهشون کنید      تلفن:  *375602605281+*      تلفن:  *37127913091+*      تلفن:  *37178565072+*      تلفن:  *56322553736+*      تلفن:  *37052529259+*      تلفن:  *255901130460+* *این افراد فقط یک بار زنگ می زنند و قطع می کنند.!* *اگر شما تماس بگیرید، آنها می توانند لیست تماس شما را در 3 ثانیه کپی کنند و اگر در تلفن خود اطلاعات مربوط به بانک یا کارت اعتباری داشته باشید، می توانند آن را نیز کپی کنند ...* *375+   کد برای بلاروس است* *381+   کد  برای صربستان است* *563+   کد  برای والپریسوی است* *255+   کد  برای تانزانیا است* *هیچگاه* *پاسخ ندهید ویا اینکه نباید تماس بگیرید.* *تلفن همراه خود را هنگامی که توسط هر تماس گیرنده خواسته می شود جواب ندهید چون این یک ترفند جدید است که استفاده از آن برای دسترسی به سیم کارت شماست و برقراری تماس با هزینه شماست* *سریعا این پیام را به عنوان بسیاری از دوستانتان بفرستید  برای جلوگیری از هر گونه نفوذ(درگوشی هایتان)* *چون اگر دوستتان هک شود شما هم هک*        *می شوید* *05138062* این پیش شماره از مشهد زنگ میزنه اصلا بهش جواب ندین باعث میشه وارد سیستم گوشی شما بشه و اطلاعاتتون هک بشه حتی برای چند ثانیه کلیه اطلاعات گوشی وبه اطلاعات بانکی دسترسی پیدامیکنند. @انتشار_حداکثری 🤲   🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسجد سیار ژاپن اقدام به ساخت کامیون هایی نموده که تبدیل به مسجد می‌شوند و هنگام نماز ، اذان پخش می کنند . این کامیون ها در میادین شهرها توقف می‌کنند تا مسلمانان نمازشان را بخوانند . 💐💐💐💐 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر بزرگم فراموشی گرفته بود از کهولت سن به او گفتم اسم ائمه را بیاد داری؟ گفت... تا آخر گوش کنید خیلی زیباست🥲
🎬: انگار دقیقه ها دیرتر از همیشه می گذشت، آقای مددی نگاهی به صفحهٔ موبایلش کرد و زیر لب گفت: دقیقا یک ساعت و بیست دقیقه است که رفته و دوباره از ماشین پیاده شد و سرکی کشید، برق تمام اتاق ها به جز اتاق آخری خاموش بود. آقای مددی جلوی آخرین نفری را که از مرکز بهداشت خارج شد گرفته بود و از کم‌و کیف کار دکتر سوال کرده بود که تا ساعت چند می ماند و آن زن در حالیکه شانه ای بالا می انداخت گفته بود: نمی دانم والا! معمولا تا آخرین مریض را می بینند و این چند روزی که اینجا میاد، آخرین نفری هست که از مرکز بهداشت خارج میشه و صبح زود هم اولین نفری هست که میاد اینجا، بنده خدا خیلی زحمت میکشه، خدا خیرش بده، تازه بعضی وقتا پول نسخه بیمارهای نیازمند هم خودش میده مددی با یادآوری حرفهای اون زن، نفسش را بیرون داد، باید یک سری داخل میرفت تا ببینه اوضاع از چه قراره، برای همین از ماشین پیاده شد و همانطور که از در نرده ای داخل میشد گفت: اصلا از اولش هم نمی بایست تنها بذارم بره داخل شد و قدم قدم پیش میرفت و هر چه جلوتر می رفت از سکوتی که بر فضا حکمفرما بود بیشتر میترسید، انگار حسی درونی می خواست او را از واقعه ای ناگوار خبر کند. آقای مددی جلوی در اتاق رسید و تقه ای به در زد، دوباره و دوباره در را زد اما هیچ صدایی نیامد. مددی همانطور که دستپاچه شده بود در را باز کرد و در عین ناباوری با اتاقی خالی مواجه شد. باورش نمیشد، اخر خودش دیده بود که صادق داخل همین اتاق شده و بیرون نیامد. مددی داخل شد و اتاقی که تقریبا سه در چهار بود و با وسایل اندکی چون یک تخت بیمار وصندلی در کنارش و یک میز با صندلی پشتش چیز دیگری نداشت . مددی سرکی به پشت پرده سفید رنگ پزشکی کرد و تازه متوجه در پشتی اتاق شد و انگار سطل آبی سرد به سرش ریخته باشند. مددی گوشی اش را بیرون آورد و شماره صادق را گرفت اما صدای زنی در گوشی پیچید: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. انگار کل بدن مددی رعشه گرفته بود، سریع مرکز را گرفت و گفت: س..سلام قربان، ببخشید این دکتره با آقاصادق غیبشون زده، گوشی آقاصادق هم خاموشه اگر امکان داره رد یاب روی گوشی را بررسی کنید بفرستید برام تا ببینم کجا باید پیگیر باشم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهرا قربون صدقهٔ هدی میرفت، اما تمام حواسش پی مهدی و خبری بود که به زودی از سمت صادق میرسید رقیه بوسه ای از گونهٔ هدی گرفت و رو به مهدی گفت: خیلی خوب کردی رفتی اقدس خانم و بچه ها را آوردی اینجا ان شاالله الان.. در همین حین تلفن مهدی به صدا درآمد، انگار زمان ایستاده بود و همه خیره به آقامهدی بودند و همه جا را سکوت فرا گرفت و همه منتظر بودند تا آقا مهدی جواب تلفن را بدهد. آقا مهدی گوشی را از جیبش بیرون آورد و با دیدن شماره روی صفحه سریع تماس را وصل کرد: الو بفرمایید، چ..چی شده؟! یعنی چی قربان؟! خوب...خوب نتیجه اش؟! خدای من! لازمه من بیام؟! صبرکنید الان خودم میام... قلب رؤیا به تپش افتاد و چشمان رقیه به اشک نشست، شواهد حاکی از آن بود اتفاق ناگواری برای صادق افتاده.. مهدی گوشی را قطع کرد و از جا بلند شد و بدون اینکه نگاهی به جمع کند از روی مبل بلند شد و گفت: من باید برم.. رقیه ظرف میوه دستش را روی میز گذاشت و گفت: آقامهدی، پسرم، چی شده خبری از صادق شده؟! این تلفن چی بود؟ مهدی سری تکان داد و‌گفت: چیزی نشده، یه مورد کاری هست من برم مرکز و زود برمی گردم. رقیه با صدای لرزان گفت:مورد کاری؟! آخه شما که بازنشسته شدین الان من مطمینم چیزی از صادق و با زدن این حرف بغضش ترکید. مهدی چیزی نگفت و می خواست حرکت کند که اقدس خانم با صندلی چرخدار جلو آمد و گفت: چی شده پسرم؟! و چون دید مهدی چیزی نمیگه دستهاش را بلند کرد و همانطور که به بالا نگاه می کرد گفت: یا امام رضای غریب، پسرم صادق را از تو می خوام. مهدی برای اینکه زیر باران سوالات قافیه را نبازد با سرعت از خانه بیرون رفت. باز هم سکوت بر فضای خانه سایه افکند، با اینکه چند ساعت از رفتن مهدی می گذشت اما هیچ کس دل و دماغ کاری نداشت، حتی کسی به فکر خورد و خوراک و شام هم نبود، هدی با اینکه کودک بود او هم چیزی حس کرده بود و گوشه ای در خود فرو رفته بود که صدای زنگ موبایل گوشی رضا به صدا در آمد. رضا نگاهی به شماره روی گوشی کرد و تا دید شماره غریبه است نمی خواست جواب دهد ناگهان انگاری چیزی به ذهنش رسیده بود گوشی را وصل کرد و گفت: الو بفرمایید... از آن طرف خط صدای پر از التهاب صادق در گوشی پیچید، الو دایی جان... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی رضا که هنوز باورش نمیشد صادق پشت خط هست گفت: سلام آقا صادق، کجایین شما؟! ما همه نگرانتون بودیم. با شنیدن نام صادق، ولوله ای در خانه افتاد و رقیه زودتر از رؤیا خودش را به رضا رساند و اقدس همانطور که خیره به رضا بود جلوتر آمد و رقیه گوشی را قاپید و گفت: کجایی مادر؟! دلمون هزار راه رفت، من یکی که داشتم قالب تهی می کردم، صادق اگر تو طوریت بشه به خدا من میمیرم، دیگه طاقت یه داغ دیگه ندارم، آخه..آخه تو یادگار محیای منی.. صادق با لحنی آرام و مهربانی گفت: قربونت بشم مامان رقیه، من حالم خوب خوب هست، یه اتفاق افتاد چند ساعتی ارتباطم با همکارا قطع شد، حالا بزار یه خبر خوب بهتون بدم تا مامان جون گلم بعد از این استرس زیاد، خوشحال بشه،البته هنوز مطمئن نیستم اول باید با بابام حرف بزنم تا یه چیزایی را تایید کنه و بعد... رقیه وسط حرف صادق پرید و گفت: بگو مامان قربونت بشه، بگو تا ببینم چی میگی...صادق نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: فکر کنم که دکتر کیسان محرابی واقعا برادر من هست اما اون میگفت اسم پدرش یه چیزی دیگه است اون گفت ابو...ابومعروف... آره یه همچی اسمی بود رقیه با شنیدن اسم ابو‌معروف دستهایش شروع به لرزیدن کرد و یکدفعه روی مبل پشت سرش ولو شد و زیر لب گفت: خدا از ابو معروف نگذره...پس خودشه...اون پسر محیای منه...اون داداش تو هست و بعد همانطور که اشک هاش جاری شده بود و انگار میترسید سوال مهم تری بپرسد که جوابش دلش را به درد بیاره، با لحنی آهسته و با لکنت گفت: کیسان...کیسان از مادرش چ..چ..چی می گفت؟! صادق که حال اونم دست کمی از مامان رقیه نداشت گفت: تا جایی متوجه شدم مادرم زنده است، اما انگار الان ایران نیست و بعد با لحنی قاطع گفت: اما مامان رقیه، خیالت راحت باشه من مادرم را پیدا می کنم و میارم پیشت ... رقیه هق هقش بلند شد که صادق گفت: حالا که خبر سلامتی دخترتون را شنیدین گوشی را بدین آقا رضا.. رقیه بدون حرفی گوشی را داد به رضا و صادق گفت: ببین رضاجان! یادته چند وقت پیش با هم یه برنامه ها ریختیم و قرار شد یه چیزایی را امتحان کنیم؟! رضا که متوجه منظور صادق شده بود گفت: آره...آره...الان چکار کنم؟ صادق گوشی را توی دستش محکم گرفت و همانطور که به صاحب سؤییت که فرشته نجاتش شده بود نگاه می کرد گفت: اون میکروفن و ردیابی که با فن اوری خودت ساخته بودیم را به ماشین کیسان چسپوندم، البته قبلش فعالش کردم. الان میری پشت سیستم، با دقت سیگنالهاش را دنبال می کنی، آقا مهدی هم درجریان میگذاری، باید تا قبل هفتاد و دو ساعت کیسان را پیدا کنیم، ما می تونیم از طریق کیسان به جای مادرم محیا برسیم و از اون گذشته، نقشه های خوبی برای موساد دارم. رضا با تعجب گفت: موساد!! صادق سرش را تکان داد و گفت: فقط کاری را گفتم انجام بده، من با اولین پرواز میام مشهد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37 🌷 شما خوب باش همیشه. نگران نباش کسی بهت نمیتونه ضرری بزنه. اگه غیر از این باشه و تو بخوای با جنگ و دعوا حقت رو بگیری اولا اینکه نمیتونی به حقت برسی!☺️ ✅ بعدش هم اینکه «هیچ وقت همسرت نمیتونه به تو ضرری برسونه مگر اینکه خدا بخواد تو رو توی اون زمینه "امتحان" کنه». ✔️ پس خیالت راحت باشه که اگه ضرری هم بهت رسید آزمایش و امتحان الهی تو بوده و "یه رنج خوب" هست. 🌺 سعی کن توی امتحانات خدا سربلند بشی. خدا تک تک این بزرگواری های تو رو حساب میکنه. 💢 ضمن اینکه اون اگه پُررو شد و اذیتت کرد، خدا به حسابش میرسه. میزنه داغونش میکنه ⭕️ پوست از سرش میکنه هم در دنیا و هم در آخرت... 🌷 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: محیا برای چندمین بار داخل اتاق دبورا شد، نگاهی به دستگاه کنار او که علائم حیاتی این دختر بچه را نشان می داد کرد، صورت سرخ دبورا نشان از تب بالایش داشت. محیا جلو رفت و تب سنج الکتریکی را روی پیشانی دبورا گذاشت و سری تکان داد و زیر لب گفت: تبش خیلی بالاست و پس به طرف دکمهٔ قرمز رنگی که حکم ارتباط او با جهان بیرون را داشت رفت و دستش را روی زنگ گذاشت. در کمتر از دقیقه، مردی قد بلند با لباس های آبی یکبار مصرف که همه استریزه شده بود، در اصلی را باز کرد و داخل شد‌ و مستقیم به سمت یکی از سه اتاق ساختمان که اتاق دبورا بود رفت، وارد اتاق شد و رو به محیا گفت: چی شده خانم ریچل؟! برای چی زنگ را فشار دادین؟! محیا اشاره ای به دخترکی که بیش از چهار سال از عمرش نمی گذشت کرد و گفت: این بچه به دارویFG نیاز دارد اگر به موقع این دارو را نرسانید این یکی هم از دست خواهد رفت. مرد با تعجب نگاهی به محیا کرد و گفت: چی میگین خانم دکتر؟! مگه خودتون این دارو را برای دبورا و همزادانش قدغن نکردین حالا چی شده خودتون... محیا وسط حرف ان مرد دوید و گفت: الان تشخیصم اینه که باید این دارو را به این دختر تزریق کرد... مرد خیره در چشمان محیا شد و گفت: راستش را بگین! آیا قصد شما از تزریق این دارو به دبورا، کشتن این بینوا نیست؟! فراموش نکنید دبورا اگر بخواهد مادری داشته باشد، غیر از شما کسی لیاقت مادری او را ندارد، حالا چطور در حق فرزند خودتون این حماقت را انجام میدین؟! محیا با لحنی محکم و قاطع گفت: دارید اشتباه می کنید آقای ساموئل درسته که دبورا و چند خواهر و برادرش طی فرایند طبیعی پا به این دنیا نگذاشتند، اما از نظر من انسان زنده اند و هر انسان مستحق احترام هست و هیچ کس نمی تواند انسان دیگری را از نعمت زندگی محروم کند گرچه ان انسان دبورا باشد که پدر و مادری در این دنیا ندارد و با فرآیند آزمایشگاهی بوجود آمده، الان به عنوان یک پزشک ژنتیک و یک محقق و کسی که در فرایند شکل گیری دبورا و دیگر همزادانش نقش اساسی داشت، توصیه می کنم که سریع داروی FG را بدستم برسانید وگرنه این یکی هم مثل اون چند کودکی که تا یکسالگی زنده ماندند، از دنیا خواهد رفت. ساموئل سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: چطور توقع داری من حرف تو را باور کنم؟! تویی که حاضر نشدی پیوند کبد که نجات بخش زندگی دبورا بود را انجام بدی... محیا صدایش را بالا برد و گفت: اون هم علت خودش را داشت،بارها و بارها اذعان کردم من راضی نیستم جان کودکی دیگر را که چشم و چراغ خانواده اش هست بگیرم برای اینکه به کودک خودساخته شما جان ببخشم حالا هم اگر به زنده ماندن دبورا علاقه داری دارویی را که گفتم به من برسان.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🎬: ساموئل نگاه خیره اش را به چشمان پر از راز و رمز محیا دوخت و گفت: خانم میچل من برعکس اینکه به همسرت ابو معروف اعتماد کامل داشتم، به پسرش معروف و تو هیچ اعتمادی ندارم، شما هنوز نفهمیده اید که زندگیتان باید وقف خدمت به قوم برگزیده باشد، حیف از ابو معروف که خیلی راحت در دام مسلمانها افتاد و او را کشتند. محیا آه کوتاهی کشید و سعی کرد مثل همیشه مهر سکوت بر لب زند، او خوب می دانست که بر لبهٔ تیغ قرار دارد و کوچکترین حرفی که باعث شک این آدمخواران شود به قیمت جان خود و پسر عزیزش تمام می شود، پسری که نمی دانست اینک به ترفند این جانیان در کجا به سر میبرد، این روباهان مکار، کیسان را به بهانه ای از انگلیس بیرون کشیده بودند و در دامی که خود پهن کرده بودند گرفتار نمودند. ساموئل که سکوت محیا خسته اش کرده بود قدمی به عقب گذاشت و در همین هنگام صدای بوق هشدار دستگاهی که علائم حیاتی دبورا را کنترل می کرد بلند شد. محیا نگاهی سرد به دبورا کرد و گفت: این یکی هم مُرد. ساموئل با دو دست روی چشمهایش را گرفت و فریاد زد جواب آنها را چه بدهم و با خشم محیا را نگاه کرد و گفت: باشد حالا که برای بقیه دل می سوزانی و‌خلاف خواسته ما قدم برمی داری کاری می کنم که روزی هزار بار بمیری و زنده شوی.. تو باید یاد بگیری که به قوم برگزیده خدمت کنی و اگر نکنی جان خودت و آن پسر یکی یکدانه ات به باد خواهد رفت، اصلا از نزدیکان ابومعروف باشید، مهم این است الان ابومعروفی نیست که شفیعتان شود، چنان می کنم که در افسانه ها بنویسند و با اشاره به محیا فریاد زد: برو وسایلت را جمع کن، تو را به جایی منتقل می کنم که در شبانه روز حتی وقت خوابیدن هم نداشته باشی، برو خانم دکتر...دکتر برگزیده بهترین دانشگاه مجارستان.... محیا تنش از این تهدید ساموئل لرزید او خوب می دانست که ساموئل از او کینه به دل گرفته و حتما حرفهای تهدیدآمیزش را عملی می کند، اما نمی دانست او را به کجا منتقل خواهند کرد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: مثل همیشه چشم بندی به چشمان محیا زدند و او را نه مانند یک متخصص و پزشک بلکه مانند یک جانی و‌ خطرناک سوار بر ماشین کردند و ماشین در مسیری مشخص به حرکت درآمد. بالاخره بعد از ساعتی حرکت، صدای ماشین ها و افراد اطراف نشان میداد که او را به شهر منتقل کرده اند پس از توقفی کوتاه صدای باز شدن دری بلند شد و پشت سرش ماشین وارد ساختمان شد و کلا توقف کرد. در ماشین باز شد و صدای ناشناس با زبان عربی گفت: خانم میچل، بفرمایید پایین... محیا پیاده شد و با راهنمایی دو نفری که در دو طرفش راه میرفتند جلو می رفت. از چند پله بالا رفتند و سپس صدای نرم باز شدن در شیشه ای بلند شد و پشت سرش بوی خون و الکل بود که در مشام می پیچید و محیا متوجه شد از آن ساختمان کوچکی که بی شباهت به بیمارستانکی خصوصی نبود به بیمارستانی بزرگ منتقل شده. از صدای جنب و جوش اطرافش بر می آمد که این بیمارستان می تواند خیلی بزرگ باشد. محیا را داخل اتاقی کردند چشم بند را از چشمش باز کردند و آن دو نفر که حکم نگهبان او را داشتند از اتاق بیرون رفتند. محیا نگاهی به اتاق کرد، اتاقی با وسائل پیش پا افتاده اولیه تختی که با ملحفه سفید رنگ بیمارستانی پوشیده شده بود یک طرف اتاق بود و میزی ساده هم یک طرف که در کنارش سه صندلی مشکی رنگ دیده میشد در کوچک کنار در ورودی اتاق بود که احتمالا مربوط به توالت می شد. محیا همانطور که نگاهی به اتاق می انداخت تار موهایی که از زیر مقنعه اش بیرون زده بود را به داخل داد. در همین حین صدای تلیکی که ناشی از باز شدن در بود بلند شد مردی بلند قد با روپوش پزشکی و چشمان آبی رنگ و موهای بور داخل شد. محیا نگاهی به او انداخت و کمی روی صندلی جابه جا شد و زیر لب سلام کرد. مرد جلو آمد و همانطور که خیره به چهره زیبا و جاافتاده محیا بود گفت: اوه سلام خانم میچل، تعریفتون را زیاد شنیدم و تصوّر من از شما جور دیگه ای بود، الان که شما را دیدم یاد راهبه های کلیسا افتادم چهره تان به همان پاکی و زیبایی ست. محیا گلویی صاف کرد و گفت: خوب ما هم در دین مسیحیت حجاب داریم و حجاب مختص راهبه ها نیست، مختص تمام زنان هست البته برای محافظت از خودشان، حالا چرا خیلیا این مورد را رعایت نمی کنند به خودشان مربوط است. مرد قهقهٔ کوتاهی زد و گفت: اوه! پس من اشتباه نکردم، شما حتی در اعتقادات هم مثل آنهایی پس بهتره بهتون بگم دکتر میچل راهبه... محیا شانه ای بالا انداخت و‌گفت: هر جور دوست دارید بنامید، فقط به من بگید چرا منو به اینجا آوردید؟! و چرا دست از سرم بر نمی دارید؟! آن مرد نیشخندی زد و گفت: من دکتر رابرت هستم، شما موفق شدید به بزرگترین بیمارستان پوست دنیا تشریف بیارید و سعادت این را دارید که در کنار حاذق ترین پزشکان به قوم برگزیده خدمت کنید. محیا از شنیدن این حرف پشتش لرزید، او حالا می دانست به جایی آمده که یک سلاخ خانه است، جایی که انواع جنایات در اینجا انجام می دهند و آوردن او بدین معنا بود که صهیونیست ها از او کار خواهند کشید و عاقبت هم مرگی دردناک نصیبش خواهد شد، چون این بیمارستان جز مناطق سرّی آنها بود و مطمئنا آنها قصد آزادی محیا را ندارند که او را به اینجا آورده اند.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂 https://eitaa.com/matalbamozande1399
38 "سوء استفاده از خوب بودن" 🔶 همسرت اگه پُررو شد و اذیتت کرد، خدا به حسابش میرسه. ☺️ ✔️ اینجا اگه روح بزرگی هم داشته باشی، برای طرف مقابلت دعا هم میکنی.😌💞 و خدا برای همچین بندۀ فهمیده و بزرگواری چیکار که نمیکنه... 🌷 شما خوب باش... 🔹 بذار دیگران از خوب بودنت سوء استفاده کنن. آخه «تقریبا امکان نداره آدم خوب باشه اما کسی حقش رو نخوره». ✅ بالاخره شما هر چقدر هم که خوب باشی، امیرالمومنین علی ع از شما بهتره؛ 💢 هر حق مهمی هم که داشته باشی، از حق خلافت حضرت مهم تر نیست. 🔶 درسته؟ حق مهمی به نام خلافت رو از امیرالمومنین ع گرفتن و حضرت بنا به مصالحی حق رو پس نگرفت... 🌷 https://eitaa.com/matalbamozande1399
            👇تقویم نجومی چهارشنبه👇 ✴️ چهارشنبه 👈 23 آبان / عقرب 1403 👈11 جمادی الاول 1446 👈13 نوامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است. ✅خرید و فروش. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅مناظره و گفتگو. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅دیدار با مسولین. ✅شروع به کسب و کار. ✅و نوشیدن دوا خوب است. 👶 برای زایمان مناسب و نوزاد مبارک و روزی دار است. 🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️شکار و صید و دام گذاری. ✳️ختنه نوزاد. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️شروع به کسب و کار. ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️و کودک به گهواره نهادن نیک است. 💑مباشرت امشب: مباشرت امشب : مباشرت برای صحت جسم نیک و فرزند دانشمند شود. 💉💉 حجامت. خون دادن و فصد سبب خبط دماغ می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث غم و اندوه می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 12 سوره مبارکه" یوسف " علیه السلام است. ارسله معنا غدا یرتع و یلعب... و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله. ✴️️ وقت استخاره. در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان برای خرید کتاب تقویم همسران به آیدی @tl_09123532816 مراجعه فرمایید
ﺧﺪﺍی مهربانم☺️ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺧﺴﺘﻪ، ﻗﺪﺭی ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﺎم های ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﻳﺪ؛ ﻗﺪﺭی ﻋﺰﻡ ﺑﺮﺍی زخم ها؛ ﻣﺮﺣﻢ ﺑﺮﺍی اخم ها، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﺍی ﭘﺮﺳﺶ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎ، ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮﺍی ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ، ﮔﺮﻣﺎ ﺑﺮﺍی خواب ها، ﺭﺅﻳﺎ ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺮگشتگی، ﺍﻳﻤﺎﻥ و آرامش ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻴﮕﺎنگی، ﺍﻟﻔﺖ ﺑﺮﺍی ﻇﻠﻤﺖ ﺟﺎﻥ، ﺭﻭﺷﻨﺎیی های پی ﺩﺭ پی ﺑﺮﺍی ﺣﻴﺮﺕ ﺩﻝ، ﺁﺷﻨﺎیی های ﭘُﺮ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﺮﺍی عشق های ﺧﺴﺘﻪ، ﻗﺪﺭی ﺭﻭﺡ ﺑﺮﺍی ﻋﺰم های ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﻗﺪﺭی ﺭﺍﻩ... ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ ؛ ای مهربانترینِ مهربانان😊 آﻣﯿن☺️🤲 شبتون بخیر فاطمی 🌙✨ 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ayatal-korsi-alghamedi.mp3
496.4K
🌹آیه الکرسی به نیت امام زمان علیه السلام سلامتی وظهور وبرآورده شدن حوائجش ورضایت ولبخندش ومعرفت دیدارش در هردو جهان بخوانید وگوش کنید 🌹 تا معجزه شود برای زندگیتون در هردو جهان آمین بحق آمین مولا 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ❣﷽❣ 🌼 🌼 🌼السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌼 🌼السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌼 🌼"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" 🌼 🌼 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🌼 🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ 🌼« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» (ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.) 🌼 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🟢✨ از کویرِ خشک بردریا سلام 🕊✨ هرنفس بر زاده زهرا سلام 🟢✨ باز میگویم بہ تو از راه دور 🕊✨ یا حسین بنּ علی آقا سلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🟢✨ صبحم بنام شماحضرٺ عشق 🕊✨ السلام علیک یااباعبدالله الحسین 🟢✨ وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🕊✨ وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🟢✨ وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن ‌ ‍‌صبحتون حسینی💚 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼صبحتون رو معطر کنید 🌷نفستون رو خوشبو کنید 🌼به ذکر صلوات بر حضرت محمد(ص) 🌷و خاندان پاک و مطهرش 🌼برای امروزتون برکتی عظیم 🌷ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندم 🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌷وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/matalbamozande1399