eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂یگانه🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d صدای بیرون رفتن ماشین از حیاط رو شنیدم و دوباره روی تخت دراز کشیدم.‌ زینب خانم‌وارد اتاق شد _بله آقا ماجدی با ماشین یگانه رفتن بیرون. _خودش اینجاست. نشستم‌و نگاه دلخورم رو به زینب خانم دادم. _یه لحظه گوشی تلفن رو سمتم گرفت گوشی رو گرفتم و دستم رو روی میکروفونش گذاشتم. _زینب خانم ناراحت میشم وقتی جاسوسیم رو میکنید _جاسوسی نیست. تو جوونی راه و رسم زندگی کردن رو بلد نیستی. طناب برادرت پوسیدس داری باهاش میری ته چاه. _الو یگانه گوشی دو کنار گوشم گذاشتم _سلام _سلام.خوبی؟ _شمام میخواید بگید طناب مهراب پوسیدس؟ _نه. میخوام بگم احتیاط شرط عقله _مهراب عوض شده _برای همین میگم احتیاط کن وگرنه میاومدم بیرونش میکردم. تو کارخونه فقط مدیریت رو بهش دادم و حق امضا نداره. این یعنی احتیاط. مراقب باش، بهش مسئولیت بده ولی اختیار نده. _برای من بپا گذاشتید؟ _نه گذاشتم مراقبت باشه _من شب ها موقع خواب هم تنها نیستم. چشم باز میکنم میبینم‌ کنارم خوابیده. اینم شما گفتید؟ _بله _میتونم‌ بپرسم چرا؟ _دوست داری بدونی؟ _بله _چون‌اون پسره که باهاش زندگی میکردی گفت سنا اون اوایل که تحت فشار بود میخواست خودش رو از بالای پل پرت کنه پایین. نگران‌بود نکنه دوباره تکرار کنی. منم نگران کرد. گفتم زینب خانم یه لحظه هم ازت چشم بر نداره. اشک توی چشم هام جمع شد و بلافاصله روی گونم‌ ریخت. امیر مجتبی نگران منه. _الو....یگانه _میشنوم _به من حق بده. فردا صبح میام‌پیشت با هم حرف میزنیم.‌ _باشه خداحافظی کرد و تماس رو قطع کردم.‌ نگرانمه. این یعنی اون هم من رو دوست داره و به فکرمه. شاید باید خودم قدمی بردارم و بهش نزدیک بشم. _چی شد باز مادر؟ سر بلند کردن چشم های پر اشکم رو به بهش دادم. با صدای لرزونی گفتم _زینب خانم‌ من باید چی کار کنم که خدا راضی باشه. _همین که باحجاب شدی. نمازت رو میخونی خدا ازت راضیه _نه. من برای اینکه به حاجتم برسم‌ با خدا عهد کردم ده قدم براش بردارم ولی نمیدونم باید چی کار کنم. لبخند زد و کنارم نشست. _مثلا میتونی انفاق کنی. خدا انفاق کردن رو خیلی دوست داره. پلک‌هام‌رو روی هم گذاشتم‌ و نفس سنگینی کشیدم. _شما میدونید باید به کی کمک کنم _اره مادر میدونم انقدر ادم میشناسم که فکرشم نمیکنی. اشکم رو پاک کردم و ایستادم _باشه. بلند شید بریم _اینجوری که نمیشه. باید به اقا ماجدی بگیم بعد. ان شالله صبح میریم 🍂رمان یگانه🍃 🍂براساس واقعیت🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ادامه 🍂یگانه🍃 تا غروب منتظر پیمان بودم.‌ نگاه های معنی دار زینب خانم آزارم میداد. گوشه ی اتاقم نشستم و پتو رو روی سرم کشیدم.‌ احساس ضعف و بی حالی داشتم. _چرا روی زمین نشستی؟ بدون اینکه عکس العملی نشون بدم. پرسیدم _مهراب نیومده؟ _نه _مطمعنم که میاد. _خودت رو اذیت نکن. یا میاد یا نمیاد. _من فقط مهراب رو دارم _تو فقط خدا رو داری. بلند شو دو رکعت نمار بخون توکل بهش.‌ هر چی صلاح باشه پیش میاد. پتو رو کنار زدم. چرا به فکر خودم‌نرسید. تنها جایی که کاملا ارامش دارم و ناراحت هیچی نیستم، پای سجادس. بعد از گرفتن وضو پای سچاده نشستم‌و به‌‌ مهر نگاه کردم. اینبار فکر و خیال رهام‌نکرد.‌ اگر حرف زینب خانم و ماجدی درست باشه و مهراب همون آدم قبل باشه تمام باور هام خراب میشه. اصلا چرا من به هر کی دل میبندم ازم دور میشه. انگار سجاده و یاد خدا فقط برای ناراحتی های امیرمجتبی آرومم میکنه. صدای اذان تو خونه پخش شد.‌ ای کاش خواب بودم و دوباره با صدای دلنشین سنا گفتن امیرمجتبی بیدار میشدم.‌ زینب خانم‌ به خاطر ناراحتی من کلافه بود. _خب یه زنگ بهش بزن _شمارش رو ندارم انگار که چیزی کشف کرده باشه گفت _خودش نداد بهت؟ _نه یادم رفت ازش بگیرم. زینب خانم مهراب عوض شده. از اول هم مثل پیمان نبود. نفس سنگینی کشید. _خدا کنه تو درست بگی. نمازت رو که خوندی پاشو بیا شام بخوریم زود تر بخوابیم‌. _منتظر مهراب نمونیم؟ تاسف وار سرش رو تکون‌داد _براش میزارم.‌ _شما بخور من صبر میکنم تا بیاد انتظار برای برگشت مهراب بی فایده بود.‌ نیمه های شب بود و هنوز خبری ازش نشده بود. نا امید روی تخت خوابیدم و چشم هام رو بستم‌. زمانی‌ که بابا زنده بود مهراب همیشه دیر میاومد و خونه و تو مهمونی های شبانه خودش رو مشغول میکرد.‌ تنها کسی که حریفش میشد پیمان بود اون هم تا مهراب چیزی مصرف نمیکرد کاریش نداشت. کاش امیر مجتبی رو تو خواب ببینم و با صداش بیدار بشم تا کمی از این استرس و ناراحتیم رو کم کنه. 🍂رمان یگانه🍃 🍂براساس واقعیت🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍂یگانه🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d با صدای مهراب چشم باز کردم‌. _جایی بودم‌ نمیتونستم بیام. زینب خانم طلب کار گفت _یه زنگ‌هم نمیتونستید بزنید.‌ این دختر تا اذان صبح بیدار بود.‌خدا رو خوش نمیاد. فوری ایستادم‌و از اتاق بیرون رفتم. مهراب پشتش به من بود و از نگاه زینب خانم متوجه حضورم شد.‌برگشت سمتم و ناخواسته سمتش رفتم تو آغوش گرفتمش و با بغض گفتم _فکر کردم‌دیگه برنمیگردی. دست هاش رو دور کمرم حلقه کرد _چرا برنگردم. جایی بودم نمیتونستم بیام زینب خانم بازخواستانه گفت _چرا از مهراب فاصله گرفتم‌ نباید اجازه بدم ناراحتش کنه رو بهش گفتم _حتما نمیتونسته. اذیتش نکنید. سر بلند کردن تا صورتش رو ببینم‌ _صبحانه خوردی؟ انگار از رفتار هام‌ شوکه شده بود. با سر جواب داد نه _با هم‌بخوریم؟ _بخوریم عزیزم وارد آشپزخونه شدم و سه تا چایی ریختم.‌ رو به هر دوشون که متعجب نگاهم میکردن گفتم _بیاید دیگه زینب خانم سمت مبل رفت _من خوردم. شما بفرمایید مهراب وارد آشپزخونه شد و پشت میز نشست.‌ _یگانه جان معذرت میخوام باعث نگرانیت شدم. چاییش رو جلوش گذاشتم _مهم اینه که الان اینجایی.فقط اگر دوست داری شمارت رو بهم‌بگو به وقت نگران شدم‌ بهت زنگ بزنم _چرا دوست نداشته باشم! باید زود تر بهت شماره میدادم یادم رفت _عیب نداره صبحانت رو بخور. ایستاد گوشیم رو از اتاقم بیرون اورد و شمارش دو داخلش دخیره کرد و دستم‌ داد. _اینم‌شماره _ممنون _میخوای با هم بریم شرکت دوست ندارم فکر کنه مراقبشم یا بهش اعتماد ندارم _نه. فقط بگو کی برمیگردی که منتظر باشم _بهت زنگ میزنم. خوبه؟ استرس از دست دادنش بقدری تو صورتم‌نمایانه که مهراب هم متوجه شده. صبحانش رو خورد تا دم در بدرقه ش کردم پایین پله ها گفت _راستی تو خودت نمیخوای جایی بری من ماشینت رو میبرم؟ _نه من جایی رو ندارم برم‌ تو برو راحت باش. دستش رو روی پیشونیش گذاشت و کمی بالا اورد و با محبت ازم خداحافظی کرد و رفت.‌ انقدر نگاهش کردم که در حیاط بسته شد. _مگه ما قرار نبود امروز بریم جایی؟ چرخیدم‌سمت زینب خانم _من اصلا حوصله ندارم _من هم اصراری ندارم خودت دیروز گفتی میخوای برای رضای خدا قدم برداری کمی ازم دلخور بود. جلو رفتم و صورتش رو بوسیدم.‌ _من خیلی حال درونیم بهم ریختس.‌ میشه با ماجدی هماهنگ کنم با هم برید. _من که نمیتونم تو رو تنها بزارم _خب من به ماجدی میگم شما ادرس ها رو بدید بهش خودش بره. _باشه بگو بهش. خوشحال از اینکه تا حدودی از دلش درآوروم سمت خونه رفتم _نهار چی میخوری درست کنم؟ _نهار نمیخورم‌ شام بزار که با مهراب بخوریم _لا اله الا الله... دختر تو چرا عادی برخورد نمیکنی عادی! کجای زندگی من شبیه بقیه بوده که باید مثل بقیه رفتار کنم. اصلا دوست دارم مهراب رو حای اگر عوض نشده برای خودم نگه دارم. 🍂رمان یگانه🍃 🍂براساس واقعیت🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍂یگانه🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d تلفنی با ماجدی هماهنگ کردم و بعد از گرفتن آدرس ها از زینب خانم اونها رو به ماجدی دادم و ازش خواستم تا هر چقدر که میتونه به خانواده ها کمک کنه تا شاید خدا این قدم رو از من بپذیر و من رو به حاجت دلم برسونه. میل به غذا خوردن نداشتم اما زینب خانم بیخیال من نشد و به اجبار چند قاشق از غذایی که برای ناهار درست کرده بود رو خوردم نزدیک های غروب بود که دلم هوای مهراب رو کرد. از وقتی رفته نه زنگ زده نه ازش خبری دارم شمارش رو گرفتم ک گوشی رو کنار گوشم گذاشتم. نمیدونم چرا دلهره و اضطراب با هم به سراغم اومد و با شنیدن جمله دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد حالم خرابتر شد. تماس رو قطع کردم و بعد از گرفتن شماره کارخونه از ماجدی تماس گرفتم اما منشی کارخونه گفت که آقای تهرانی ساعت دو از کارخونه بیرون رفتند. الان حدوداً ساعت ششِ. یعنی چهار ساعت که مهراب تو کارخونه نیست و بخونه هم نیومده‌. چرا تلفنش رو خاموش کرده! حتی اگر حرف های ما جدی و زینب خانم در رابطه با مهراب درست باشه باز هم دوست دارم مهراب با این شرایط کنارم بمونه. نکنه دست من رو توی دستهای پیمان بگذاره؟ الان پیمان اختیاری روی من نداره و نمیتونه کاری بکنه اعصابم رو که خراب میکنه. مطمئنم اگر پیمان متوجه بشه من امیر مجتبی رو دوست دارم برای ضربه زدن به من اون رو پیدا میکنه و تا بتونه اذیتش میکنه. شاید از اول حق با ماجدی بود و من نباید پای مهراب رو بخونه‌م باز میکردم. پنجه های دستم رووتوی موهام فرو کردم و سرم رو بین دست‌ها فشار دادم. نمیدونم کدوم کار درسته و کدوم کار غلط. صدای باز شدن در حیاط باعث شد تا عین برق گرفته ها از جام بپرم و سمت حیات برم. روی ایوون ایستادم و به مهراب که ماشین رو داخل می آورد نگاه کردم.‌ متوجه حضورم شد تک بوقی زد. ماشین رو پارک کرد و به در که در حال بسته شدن بود نگاهی انداخت‌. سمت پله ها اومد _ سلام، حالت چطوره؟ مقایسه رفتارهای مهراب با حرفهایی که در رابطه‌ش از ماجدی و زینب خانم شنیدم باعث شده تا کمی سرد بشم. جواب سلامش رو دادم چند قدمیم ایستاد و _چیزی شده؟ نمی‌دونم الان سین جینش کردنش کار درستیه یا نه. _ چرا جواب تلفنت رو نمیدی؟ گوشیش رو از جیبش درآورد سمتم گرفت. _ خاموش بودم. شارژش تموم شده خاموش شد. نگرانت کردم ؟ سرم رو پایین انداختم میترسم زیادی بهش گیر بدم سوتفاهم بشه با ناراحتی از پیشم بره. از پرسیدن سوال از ساعت دو تا حالا کجا بودی صرف نظر کردم و وارد خونه شدم روی مبل نشستم. مهراب هم کنارم نشست و دستم رو که روی پام بود گرفت و گفت _ ببین من رو نگاهم رو بهش دادم. انگار همه چیز رو از چشمم خوند. _ تو نگران چی هستی؟ جوابی ندادم _من ساعت دو از کارخونه رفتم بیرون جای کار داشتم میخواستم بهت زنگ بزنم گوشیم خاموش شد. نمیتونستم با شماره کسی دیگه بهت زنگ بزنم چون دوست ندارم کسی شما رو داشته باشه. منظورش از کس دیگه کیه؟ یعنی پیش پیمان بوده؟ باز هم ترجیح دادم سکوت کنم و فقط نگاهش کنم. _ یگانه اونجوری به من نگاه نکن به خدا من اون چیزی که داری فکر می کنی نیستم. آب دهنم رو قورت دادم و به سختی گفتم _ کی میریم مشهد؟ _ به زودی. بلیط هواپیما میگیرم دوتایی باهم میریم. میگم امشب بیا باهم بریم بیرون. یه شام میخوریم و برمیگردیم.‌ شام خوردن بیرون از خونه فقط من رو یاد امیر مجتبی میندازه _نه حوصله ندارم _حوصله ندارم یعنی چی لباس هات رو عوض کن یه لباس گرم بپوش باهم بریم بیرون و برگردیم. _ زینب خانم شام درست کرده _فردا ناهار می خوریم. _تو که نهار نیستی! _ برام بزار میبرم اونجا فکر تنها شدن دوباره‌ اذیتم میکنه. دلم میخواد با مهراب خوش باشم. کاش ماحدی و زینب خانم حرف از احتیاط نمیزدند و همچنان همونقدر بهش اعتماد داشتم لباسهام رو عوض کردم با هم بیرون رفتیم تمام تلاشش رو می کرد تا به من خوش بگذره و موفق هم بود اگر جای خالی امیر مجتبی اذیتم نمیکرد امشب رو جز بهترین شبهام ثبت می کردم اما چه کنم که حضور امیرمجتبی توی زندگیم فقط به من شادی میده آخرای شب بود به خونه برگشتیم زینب خانم از نگرانی بیدار بود. با دیدنم حرفی نزد و به اتاقش رفت 🍂رمان یگانه🍃 🍂براساس واقعیت🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃 اثرات لقمه حرام در زندگی! رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: نماز ڪسی ڪه لقمه‌اش حرام است تا چهل روز قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر مقدار از بدنش ڪه با حرام پرورش یافته سزاوار آتش و سوختن است. امام صادق علیه السلام : هر ڪس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد ڪسب خود را حلال ڪند و حق مردم را بپردازد. امام هادے علیه السلام: به راستى ڪه حرام، افزايش نمى ‏يابد و اگر افزايش يابد، برڪتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه ‏اےبه سوے آتش خواهد بود. حرام خوارے و قساوت قلب ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند ڪه اگر ڪسی حرام خورد قلبش سخت شده و در برابر حق، نرمش نخواهد داشت! این همان سخنی است ڪه امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به سپاه ڪوفه فرمود: چون شڪمهاے شما از حرام پر شده،ڪلام حق در شما اثر ندارد... اصول ڪافی بحارالأنوار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن مطالب کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ‌‌‌‌‌‌
خدای حکیم سلام🕊🍃 یک صبح زیبـای دیگر را🕊🍃 با تـرنم دلنشین پرندگانت 🕊🍃 آغاز نمودم شکر برای یک روز زیبای دیگر🕊🍃 شكر برای بوی خوش زندگی🕊🍃 روزتـون گرم از نگاه خـدا🕊🍃 🌾🌸آغاز یک روز خوب با سلامی 🌸🌾پر از حس خوب زندگی 🌾🌸ســـــــــلام 🌸🌾روزتون بخیر 🌾🌸وسرشار از لحظه های ناب 🌸سلام صبحتون بخیر 🌱روزتون به زیبایی گـل 🌸بـه صافی هـوا 🌱بـه روشنی آب 🌸بـه زلالـی 🌱قلبهای مـهربونتون 🌸و بـه پـاکی 🌱خـداونـد بلنـد مرتبه 🌸امـیدوارم هفته ای 🌱پـراز خیرو برکت داشته باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی کارها به خوبی پیش می روند.... از خدا خواستن عزت است اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است از خلق خدا خواستن خفت است اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است پس هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای شماست🌸 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زندگی سازِ دل است... تو نوازنده‌ٔ این سازی و بس ... تو اگر شاد زنی شاد شوی گرچه باشی چو قناری به قفس ساز زندگیتون همیشه کوک🌸🎻 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
افلاطون می گوید: اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ🌸 ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ 📚 ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ🌸🍃 ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ 💗چقدر این جمله دلنشینه:💗 افکار هر انسان میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند. خود را درمحاصره افراد موفق قرار دهيد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🦋سوره ی مریم را که باز میکنی دنیایی سراسر شگفتی میبینی از دعای حضرت زکریا برای درخواست فرزند در نهایت پیری و نازایی تا تولد بدون پدر حضرت عیسی و سخن گفتن در گهواره ی او و ... اما نکته ی جالب اینجاست (قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ ) [سورة مريم 21] (پرودگارت گفت این کارها نزد من بسیار آسان است...) 🦋یعنی خداوند شگفت انگیز ترین کارها برای ما را آسان ترین کارها برای خود میداند و جالب اینجاست این جمله را چندین بار تکرار میکند تا همواره به تو اطمینان دهد که: 🦋آنچه تو سخت و دشوار و محال می پنداری نزد خـداوند ابدااا سختی و دشواری ای ندارد به قدرتش اعتماد کن ، بر او توکل کن بی شک ، او تو را به سر منزل مقصودت خواهد رساند 🙏و خـدایی که به شدت کافیست 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 فال حافظ روزانه 🔴شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹ 🌾فال حافظ امروز متولدین : مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو 📜تعبیر: زندگی و جهان نشانه کوچکی از عظمت الهی است و عمر فرصتی است کوتاه که خدا در اختیار انسان ها قرار داده است. به فکر عاقبت خود نیز باش و توشه ای برای زمان محاسبه فراهم بیاور. از رحمت و عفو الهی نومید مشو و به جهان و زر و زیور فانی آن تکیه مکن تا خداوند یاری‌ات فرماید. 🌾فال حافظ امروز متولدین : ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم 📜تعبیر: از هر تصمیم و اقدامی ابتدا خوب فکر کنید و با درایت تصمیم بگیرید تا به اهدافی که دارید دست پیدا کنید. قناعت پیشه کنید و برای امور دنیوی خودتان را آزار ندهید. اگر تمایل داری در نظر دیگران محترم باشی احترام همه را حفظ کن و به حرف حق حتی اگر از زبان دشمنت بیان شود، احترام بگذار و تنها از سخن دانایان پیروی کن. 🌾فال حافظ امروز متولدین : چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم هرگز به یمن عاطفت پیر می فروش ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم 📜تعبیر: عمر گران‌قیمت خویش را صرف کردی بدون آنکه چیزی عایدت شود چه مادی و چه معنوی. آرزویی کرده‌ای که برای رسیدن به آن باید تلاش کنی. گاهی فکر میکنی که انسان بدشانسی هستی؛ ولی اینطور نیست. ناامید نباش. ماهی را هرگاه از آب بگیری تازه است. هنوز هم فرصت باقی است یا علی بگو و از نو شروع کن. 🍀فال حافظ امروز متولدین : مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام 📜تعبیر: به زودی خبر باورنکردنی به شما خواهد رسید که در زندگی شما تاثیر زیادی داشته و اوضاع را کاملا عوض خواهد کرد. از فرصت هایی که پیش رو خواهید داشت کمال استفاده را کنید. موقعیت خوبی که برای شما ایجاد می شود می‌تواند زندگی شما را از این رو به آن رو بکند، از آن استفاده کنید تا لطف و رحمت خداوند را ببینید. صبوری پیشه کرده و امیدوار باشید. 🍀فال حافظ امروز متولدین : بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگير که به هر حالتی اين است بهين اوضاع 📜تعبیر: زندگی پستی و بلندیهای بسیار دارد اما انسان در هر شرایطی که قرار بگیرد، چه در سختی و چه در آسایش، می بایست روحیه خود را حفظ و شاد زندگی کند.نگران نباشید، روزهای زندگی می گذرد و ایام غم و سختی باقی نخواهد ماند. آینده خوبی در انتظار شماست. مراقب باشید که فریب افراد دورو و نیرنگ باز را نخورید و سعی کنید از آن ها فاصله بگیرید. روحیه مثبت، قدرت انسان را مضاعف می نماید. فردا برای تو روز تازه ای است، روزی که می تواند سرشار از موفقیت و کامیابی باشد. 🍀فال حافظ امروز متولدین : صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش 📜تعبیر: شما انسانی باشعور و با کمالات هستید. باید برخی اخلاقیات را قبل از آنکه تو را از چشم دیگران بیندازد، کنار بگذاری. از خدای بزرگ و بخشنده درخواست عفو و بخشش کن و از گناه دیگران نیز در گذر تا سعادت و کامیابی به تو روی آورد. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 فال حافظ روزانه 🔴شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹ 🍁فال حافظ امروز متولدین‌ : ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نياز از طعنه رقيب نگردد عيار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز 📜تعبیر: قدر موقعیت‌ خوب خود را در زندگی بدات ونسبت به دیگران مهربان و متواضع باش. برای گذر از سختی ها و رسیدن به اهداف با گام های استوار قدم برداشته و از کنایه و طعنه‌های حسودان هراسی نداشته باش. 🍁فال حافظ امروز متولدین : بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنيد از يار آشنا سخن آشنا شنيد اينش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد 📜تعبیر: از آنجا که شما انسانی هستید که نسبت به همه اطرافیان رفتاری شایسته و به جا دارید، از دیگران نیز توقعی مشابه دارید، اما بدان که کار نیک کردن برای پاسخ نیک گرفتن نیست. تو با انجام کارهای نیک وجدان خود و خدای خود را راضی میکنی، پس غصه عکس العمل های دیگران را مخور و در بند رفتار آنها نباش که اجر نیکوکاران با خداست. 🍁فال حافظ امروز متولدین : نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی 📜تعبیر: برای کاری که نیت کرده اید اگر تلاش کنید خیلی زود به مرادتان می رسی. شانس به شما رو کرده، حیف است اگر آن را از خود دور کنید. روزگارتان آنقدر خوب می شود که تمام غم ها و غصه های گذشته را فراموش می کنید. برای رسیدن به مرادتان کمی سختی می کشید ولی اگر عاقل باشید به راحتی به نیات خودتان می رسید. ❄️فال حافظ امروز متولدین : مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد 📜تعبیر: شما عاشق زیبائیها هستید و این در وجود شماست. به خاطر اخلاق خوبی که دارید از لحظات زندگی به نحو احسن لذت می‌برید ،فقط مواظب باشید که به راه باطل کشیده نشوید. ❄️فال حافظ امروز متولدین : غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند 📜تعبیر: خواهان بیشمار داری که از نظر مقام و منزلت حتی از تو بالاترند. به دلایلی نتوانستی راز دلت را پنهان کنی و رازت فاش شد. خودت را ناراحت نکن شاید خیری در این امر نهفته است. ❄️ فال حافظ امروز متولدین : دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود يار مفروش به دنيا که بسی سود نکرد آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود 📜تعبیر: ذات و طینتی زیبا داری و همین برای معرفی تو کافی است. احتیاج به آراستن ظاهر نیست. اعتماد به نفس خود را تقویت کن. هر کس که تو را انتخاب کند عاشق طینتت می شود. همواره وفادار باش که در بی وفایی خیری نیست. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍کارآموزی، پس از یک مراسم طولانی و خسته‌کننده دعای صبحگاهی در صومعه، از پدر روحانی پرسید: «آیا همه این نیایش‌ها که به ما یاد می‌دهید، خدا را به ما نزدیک می‌کند؟» پدر گفت: «با سوال دیگری، جواب سوالت را می‌دهم. آیا همه این نیایش‌ها که انجام می‌دهی باعث می‌شود که خورشید فردا طلوع کند؟» کارآموز گفت: «البته که نه! خورشید طبق یک قانون کیهانی طلوع می‌کند.» پدر روحانی گفت: «جوابت را گرفتی! خدا به ما نزدیک است. چه دعا بخوانیم و چه نخوانیم.» شاگرد عصبانی شد و گفت: «یعنی می‌گویید تمام این دعاها بی‌فایده است؟» پدر گفت: «نه. همانطور که اگر صبح زود از خواب بیدار نشوی، طلوع خورشید را نمی‌بینی، اگر دعا هم نکنی، با این که خدا همواره نزدیک است، اما هرگز متوجه حضورش نمی‌شوی!؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤️ سلام. یه سوال داشتم، از اعضا کانال راهنمایی میخواستم. من 11 سالی میشه از دواج کردم.یه خواهر شوهر ویه جاری دارم که اون اولیه ومن دومی. از همون اول خونواده شوهرم به پسر و عروس اول خیلی اهمیت میدادن و همیشه به طور غیر مستقیم اونو تو سر من میزدن. و همین باعث یه جور گوشه گیری و دلخوری من از اونا شده، که البته به روم نمیارم هیچ وقت. الان مشکل من اینه که هر وقت ما خونه مادر شوهر جمعیم خواهر شوهرم انگار منو نمیبینه، بامن زیاد حرف نمیزنه یا سرش تو گوشیه بیشتر. اما جاریم که میاد اصلا تا اخر از هم جدا نمیشن ،اینقد که باهم حرف میزنن و انگار اصلا من اونجا وجود ندارم. هرچیم سعی میکنم که موضوعات مختلف برا حرف زدن پیش بکشم،ولی خوب یه نفر آدم مگه چقد میتونه حرف بزنه. یه بارم برا مادر شوهرم گوشه اومدم که من حوصلم سر رفته، گفتم که غیر مستقیم خواهر شوهرم بفهمه که من ناراحتم ،اما مادر شوهرم گفت ،اونا چون تو محل کار نمیتونن باهم صحبت کنن، اینجا توخونه حرفاشونو میزنن «آخه اونا محل کارشون یکیه». ومن فکر میکنم چون من خونه دارم، واونا شاغل براهمین به من اینجوری نگاه میکنن. منم برای اینکه تحمل این وضع برام راحت تر باشه سعی میکنم خودمو سرگرم کنم،یا تو آشپز خونه،یا گوشی، یا با بچه هام. لطفا راهنماییم کنین چطوری توجه اونا رو به خودم بکشم یا اصلا چیکار کنم بهتره؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
✨﷽✨ 🌼مرگ ناگهانی واهمیّت صلوات ✍مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید:  روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید.  آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان.  هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید. 📚 الخرایج والجرایح: ج ۲، ص ۶۶۵، ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ ✅ در حق یکدیگر دعا کنیم.. ✍امام صادق (؏) می فرمایند: 👈اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا ڪند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است) این در حالی است ڪه اگر برای خودش دعا می ڪرد، فقط به اندازه همان یڪ دعایش به او داده می شد. پس دعای تضمین شده ای ڪه صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود)که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." 📚 من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اتومبیل جلویی لاک پشت وار پیش می رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی داد. داشتم خونسردی ام را از دست می‌دادم که یکدفعه چشم ام به‌‌ برچسب کوچکی روی شیشه‌ی عقب اش افتاد: "نقص فنی، لطفا صبور باشید!" و این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم و سرعتم را کم کردم. راستش حتی مراقب آن ماشین و راننده اش هم بودم! چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. ناگهان فکری تلنگر زد: اگر آن برچسب نبود من صبوری به خرج می‌دادم؟ چرا برای بردباری در برابر مردم به برچسب نیاز داریم!؟ و دست آخر اینکه: اگر مردم برچسب هایی به پیشانی خود بچسبانند، با دیگران صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ برچسب هایی چون: "کارم را از دست داده ام" " در حال مبارزه با سرطان" "در مراحل طلاق ناجوری گیر افتاده ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" ، "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" ، "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" ... و صدها برچسب دیگر شبیه اینها. همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی دانیم.حداقل کاری که می توانیم بکنیم، صبر و مهربانی است. بیائید به برچسب های نامرئی یکدیگراحترام بگذاریم ! همه چیز را نمیشود فریاد کرد.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💠 اولین تصاویر از مریخ بشر که تا همین چند صد سال پیش فکر می‌کرد زمین ثابت است و از معمای « این سقف ساده بسیار نقش » در شگفت بود و می‌گفت که « زین معما » کسی آگاه نیست حالا به چنان پیشرفتی رسیده که این تصاویر را از سیاره بهرام ( مریخ ) می‌گیرد. البته آنچه که بشر به آن دست پیدا می‌کند، به قولی یک بیست و هفتم از علم ایزدی در بهترین حالت نخواهد بود و این نشان می‌دهد که این « معمای هستی » بسیار پیچیده است و « عمر بسیار بباید » تا اینکه بدانیم هندسه کائنات را بزرگ دادار آفریننده چگونه ترسیم کرده است ... . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💎 ميرزا تقی خان امیرکبیر در زمان وزارتش چند جمله بسیار زیبا گفته است. معروف است كه وى از نظر شخصيتی مصداق تعبير زيبای سعدی : «روستا زادە دانشمند» بود. ‌به جملاتش توجه كنيد : ۱_جایی که تعداد پلیسش زیادست یعنی امنیتش کمست. ۲_جایی که مردم مدام بیمار میشوند یعنی پزشکانش برای پول کار می‌کنند. ۳_ جایی که رسانه‌ها تحت اختیار دولتند یعنی مسؤولین دروغگو هستند. ۴_ جایی که مردم بی‌دین شدند یعنی مبلغان دینی فاسدند. ۵_ جایی که به مرده‌ها متوسل میشوند یعنی از دست زنده ها كاری ساخته نيست. ۶_ جایی که چاپلوسی زیادست یعنی احمق‌ ها مسؤولند. ۷_ جایی که پینه پیشانی ارزش است یعنی پینه دست بی‌ارزش است. ۸_ جایی که مردم فقیرند یعنی مسؤولین دزد زیادند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
تولیدات کشورمابی نظیرن 😃😃 خودتون نگاه کنیدوقضاوت 😌 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نماز شب نهم حضرت رسول (ص) فرمودند: هر کس در شب نهم دو رکعت نماز بگزارد به این ترتیب که سوره حمد را یکبار و تکاثر را 5 بار بخواند از جای خود بلند نمی شود، تا اینکه خداوند او را آمرزیده و ثواب صد حج و صد عمره را به او می دهد و یک میلیون رحمت را بر او فرو می آورد و او را از آتش ایمن می کند و اگر تا هشتاد روز بعد بمیرد شهید از دنیا می رود. منبع: کتاب وسائل الشیعه ❢░🌸‍ꦿ🍃 🌸‍ ꦿ🍃🌸‍ ꦿ🍃░ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌👌يك ركعت نماز در شب عن رسول الله -صلي الله عليه وآله - ♥️عليكم بصلاة الليل ولو ركعة واحدة ، فان الصلاة الليل منهاة عن الاثم و تطفي ء غضب الرب - تبارك و تعالي - و تدفع عن اهلها حرالنار ، يوم القيامة ♥️ 🌷بر شما باد به نماز شب ، اگر چه يك ركعت باشد ، زيرا نماز شب انسان را از گناه باز مي دارد و خشم پروردگار را خاموش كرده وصاحبش را از آتش قيامت درامان مي دارد🌷 📝 . (كنزالعمال ، ج 7 ، حديث 21431) . 🍃🌸 فضایل_نماز_شب 🌸🍃 آیت الله وحید فرمود: شیخ حبیب الله گلپایگانی فرمود:به شدت مریض و بستری شدم. یک روز به امام رضا علیه السلام گفتم:آقا! چهل سال تمام نماز_شبم را پشت در صحن سجاده پهن کردم در سرما و گرما خواندم، حالا به من عنایتی نمی فرمایید؟ ناگاه دیدم در باغی خدمت امام هستم ایشان یک گل چید و به دستم داد، آن گل را بوییدم و خوب شدم. آن دستی که امام به آن گل داد، چنان با برکت شد که بر سر هر بیماری می کشیدم خوب می شد." 💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مواد لازم: 1 بسته ماکارونی سوجوک، یک نوع سوسیس ترکی هست (یا سوسیس) قارچ چند عدد فلفل دلمه ای سبز و قرمز 2 تا پر سیر(دلخواه) 1 قاشق رب گوجه فرنگی 3تا4 قاشق غذاخوری خامه نمک ، فلفل سیاه ، زیره ، پودر فلفل پرک پودر آویشن روغن پنیر چدار وپنیر پیتزا گوجه گیلاسی مواد سس بشامل: 1 قاشق غذاخوری کره 2 قاشق غذاخوری آرد 2 لیوان شیر نمک در ظرف مناسب کره راریخته وروی حرارت بزارید وآرد اضافه وکمی تفت بدید وشیر را اضافه وسریع هم بزنید تا آرد گلوله نشه وبعد که غلیظ شد از روی حرارت بردارید. طرز تهیه : ماکارونی را طبق معمول بپزیدوآبکش کنید. تمام مواد ماکارونی را خرد کنید. در تابه روغن بریزید وبه ترتیب سوجوک، فلفل های رنگی، قارچ، وسیر را بریزید وتفت بدید . رب گوجه را اضافه و کمی تفت داده و در آخر خامه وادويه جات را بریزید . ماکارونی را اضافه وهمگی را خوب مخلوط کنید. در ظرف مخصوص فر نصف مواد را بریزید وورقه های پنیر را گذاشته ومابقی ماکارونی بریزید وروی آن سس بشامل ریخته ولایه آخر پنیر ها را بریزید و روی آن چند تا گوجه گیلاسی بزارید. ظرف را بزارید درفر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه تا وقتی که اطراف و رویه ماکارونی طلایی شود. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ🌸❁﷽❁༻⃘⃕𑁍̸݊🍃༅⊹━┅┄ 🌷سلام محبوب بی‌مثالم، مهدی جان🌷 اینکه هر صبح 🌅 🕊️ به من اذن سلام می‌دهید، نه از لیاقت من 🍂 ✨ که از لطف و کرامت شماست ✨ ⿻⃘꯭ⷷ⿻⃘꯭ⷷ🌸🍃⿻⃘꯭ⷷ🌸🍃ᘝ⿻⃘꯭ⷷ🌸🍃ᘝ ☀️ من در آفتاب یاد شما ☀️ 🌱 می‌بالم، قد می‌کشم و برگ و بار می‌گیرم... 🦋 چگونه اینهمه محبّت شما را جبران کنم؟ 🤲🏻 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🤲🏻 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d