💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔔 زنگ عجائب 👇👇
🌍 پرداخت هزینه کالا با کف دست امکانپذیر شد !
شرکت آمازون دستگاه اسکن کف دست به نام آمازون وان را رونمایی کرد که کف دست خریداران را به کارت اعتباری آنها مرتبط میکند و به آنها اجازه میدهد بدون ایستادن در صف، پول خریدشان را پرداخت کنند
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گردنه الماس واقع در محور اسالم به خلخال یکی از زیباترین محورهای ارتباطی استان گیلان به اردبیل است.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌍 درب فوق امنیتی گاو صندوق های یک بانک !
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این میوه که بسیار شبیه کلاه کاسکت است میوه ای خطرناک بنام جوز هندیست که 2 گرم آن اثری مانند آمفتامین که میتواند باعث جنون یا مرگ شود❗️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
عجیب ترین نوع مرگ "نفرین اودین" نام دارد. دراین نوع مرگ وقتی فرد به خواب میرود مغزش فراموش میکند ریه هارا به تنفس وادارد و فرد دراثر غفلت مغز میمیرد!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#دردو_دل_اعضا ❤️
#پرسش
سلام ادمین عزیز ممنونم از کانال بسیار خوبتون منم میخوام مشکلم رو بگم که با برادرشوهرمه برادرشوهرم یک ادم کلاه برداره و هر چند وقت پول هنگفتی به جیب میزنه و خودش و زن و بچش دیگه به خدا هم بنده نیستند انچنان با غرور و فخر فروشی راه میرن که حالت بهم میخوره حتی نگاه کنی و مرتب همه رو تحقیر میکنن به خاطر پولی که داره دوست داره همه جا حرف اون باشه و احترام ویژه ای بهش بزارن ما خونه داریم به همسرم میگفت خونت رو بفروش و بیا تو یکی از اپارتمانهای من زندگی کن یک دفعه یک برج ساخت همسرم قبول نکرد که زیر دین اون باشه یک ادم بسیار مستقله و بارها به همسرم گفت زنت رو طلاق بده چون من یک افسردگی بعد زایمانم گرفته بودم خلاصه نه تنها زندگی من که تو زندگی همه سرک میکشه حالا کاری به ایناش ندارم قبل کرونا که رفتیم خونشون از بیرون اومد خدا میدونه که چیزی مصرف کرده بود یا نه به همسرم گفت چرا هرکس میمیره ختمش نمیری منظور هم دهاتیها و فامیلهاز دور رود همسرم گفت تو داری سرکار نمیری من کار دارم نمیتونم کسایی که نمیشناسم ررم ختمشون دیدم خیلی عصبیه به همسرم گفتم هیچی نگو یکم اروم بشه از بیرون اومده داشت غذا میخورد تمام سفره و غذا و...رو پرت کرد به من گفت تو دخالت نکن منم گفتم من که چیزی نگفتم رفت از اشپزخونه یک چاقوی خیلی بزرگ اورد گفت خودم رو میخوام بکشم نمیزاری داداشم با من رفت و امد کنه در صورتیکه چون پولدارن ماهی حداقل یک تولد و جشن مفصل میگرفتن ما ماهی یک بار رو میرفتیم چون همسرم امر و نهیش رو گوش نمیکرد دوست داشت مثل یک برده کنارش نگه داره و سیلی محکمی هم به پسرش زد و من فقط تو اون لحظه طکوو کردم و گریه کردم چون کوچکترین حرفی ممکن بود به ضرر کسی تموم بشه و چاقو رو یا به خودش یا کسی بزنه چاقو رو همسرم گرفت حتی زنش یک بار به شوهرش نگفت این چه کاریه اینا مهمونن و همسرم به ما گفت بلند شین بریم بلند شد یک سیلی محکم زد به همسرم جلوز بچه هام کجا دارزد میرین پسرم اونقدر عصبی شد وقتی باباش رو زد گفتم الان سکته میکنه به زنعموش گفت شانس اورد عموم بود وگرنه یک بلایی سرش میوردم خلاصه یکم که جو اروم شد بلند شدیم با گریه برگشتم و هیچی نتونستم اونجا بگم از خودم ناراحت شدم نتونستم جوابش رو بدم شاید هم سکوتم تو اون شرایط بهتر رود دو روز بعد اون ماجرا جاریم با یک دسته گل بلند شد اومد خونمون معذرت خواهی کرد از رفتار همسرش و ناها موندن به هر کی گفتم سرزنشم کرد که چرا تو خونه راه دادم نزدیک دو سال باهاشون رفت و امد نکردیم برادرشوهرم با یک واسطه بیرون را همسرم اشتی کردو گفت من تو زندگی خیلی خلاف کردم اما روزی نیست که به خاطر این رفتارم با شما و خانوادت خودم رو سرزنش نکنم اما خشمش خیلی بالاست همیشه ازش حراس دارم خواهراش همین عید میگفت چرا رفت وامد نمیکنید و ...منم گفتم مگه زنش این رفتار و کرده بود که بیاد معذرت خواهی باید خودش میومد اینجوری گفتم دست از سرم بردارند چون یک ادم مغروری هست فکر نمیکردم بیان برادرشوهرم یک کیک بزرگی گرفت با زن و بچش اومد اما دخترم هیچ حس خوبی بهشون نداره انقدر که از خود راضین فکر میکنن پول دارن همه باید نوکر اینا باشن برادرشوهرم به دخترم گفت بیا کنار من و دستش رو دراز کرد دست بده دخترم گفت همینجا خوبه نشستم و دست نداد خیلی حالشون گرفته شد از ازن رفتار من از دلم نمیره چطور انتظار داشته باشم بچه های نوجوونم اون صحنه ها رو فراموش کنن الان من دوست ندارم باهاشون رفت و امد کنم به نظرتون چیکار کنم ببخشید طولانی شد ممنونم از راهنماییهاتون دوستان خوبم🙏🙏
لطفا دوستمونو راهنمایی کنید خیلی ناراحتن🙏🏻🌹
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام به همه اعضای گروه 💝💝💝
امیدوارم هیچ غمی تو زندگیتون نباشه 🤲 که بخواین از کسی راهنمایی بگیرین .
من دوماه پیش توی این کانال به دوستان گفتم که مادر شوهرم و شوهرم کرونا گرفتن و نگران بچمم .با لطف خدا حال مادر شوهر و شوهرم خب شد .
و حالا از اون جایی بگم که باعث ناراحتیم شده .من وقتی این دو عزیز مریض شدن منو دخترم تنها به مدت ده شب تو خونه موندیم هم باید غذا درست میکردم هم ظرف هاشون رو میآوردم توحیاط خودمون میشستم .وهم به دخترم باید میرسیدم واقعا دیگه خسته شده بودم ازطرفی هم جاریم چون فکر میکرد شوهر من هم مریض شده وظیفه ی منه که کارهاشون رو بکنم .این درست ولی آیا وظیفه ی من بود به جز اونا به غذای برادر شوهرم و پدر شوهرم هم برسم مگه من چه گناهی کرده بودم .حال شوهر من خیلی بد هم نبود فقط دوروز بدن درد کشید وخیلی بهتر شد ووقتی هم به شوهرم گفتم که بیا خونه ی خودمون همین جا بخواب پروتکل ها روهم رعایت می کنیم .قبول نکرد و گفت من اینجا موندم که به مامانم برسم ومادرشوهرمم اصلا رعایت نمی کرد یعنی ماسک نمیزد تو خونه. وبخاطر همین برادر شوهرمم کرونا گرفت .و برادر شوهر کوچیکمم که متاهل اصلا تایک هفته به مادرش نزدیک نمی شد .
من خیلی حرص میخوردم درست مادرشوهرمو دوست داشتم ولی الان که فکر میکنم میبینم چه کارهای کرده بود ومن ندید گرفته بودم . (از نزدیک عروسیمون که نزاشت من یه آرایشگاه خوب برم ومنو برد پیش زن عموی شوهرم که مال زمان احد بوق بود ولی جاریمو هرارایشگاهی که خواست خودش اونجا برد .وبعد عروسیمون که من یه مدت دلم خواست چادر سرکنم ولی دلم نمی خواست من تازه عروس وقتی میخوام برم عروسی چادر سر کنم ولی ایشون می گفتن چادر سر کن .و چند وقت بعد عروسیمون که منو شوهرم جروبحثمون شد و پدر شوهرم اومد و گفت بیا بریم خون هی ما من نرفتم پدر شوهرم قهر کرد چون من مامانم وباباهم اومدن دنبالم من نرفتم .
مادر شوهرم گفت عیب نداره بیا برو از پدر شوهرت معذرت خواهی کن من هم رفتم چرا مگه من چیکار کرده بودم که معذرت خواهی کنم چون شوهرم قبل ازدواجمون بهم گفته بود اگه دعوامون شد حق نداری بری خون هی کسی منم نرفتم .وقتی من عروسی کردم داداشم خون هی جاریم که اون موقعه دست مستاجر بود میشستن .من حتی خونهی داداشم که چسبیده به خونهی ما هست هم نمی رفتم فقط خونهی خودم بود م.
وبخاطر این که حوصلم سر میرفت میرفتم خونهی مادر شوهرم و میدیدم خونشون کثیف جاروبرقی میکشیدم خونهی 250متریشون روتمیز میکردم وحیاط وایون 60متریشون رو میشستم .
همه رو یک روزه چون مادر شوهرم میگرن دارن کارخونه انجام نمیدن میگن سرم درد میگیره اگه کارکنم.
بعد یکسال که نزدیک عروسی برادر شوهرم هم بود من باردارشدم بعد 6ماه خیلی خوشحال شدیم منو همسرم از خوشحالی گریه میکردیم .چون شوهرم قبل ازدواجمون به مدت 9سال اعتیاد داشتن .بعد ترکشون اومدن خواستگاری من.ترسیدیم شاید بخاطر اعتیادشون بچه دارنشیم .
چندروز بعد این که فهمیدم بار دارم روزی بود که برادر شوهرم میخواست جهاز زن شو بیاره .مادر شوهرم اومد گفت بیا کمک خون مو تمیز کنیم گفتم باشه رفتم .گفت از آشپز خونه شروع کنیم ومن هم چون کم سن بودم نمیدونستم نباید تو بارداری کار کرد .وروغن نباتی شون که بزرگ هم بود نمیدونم 10کیلویی بود یا 16کیلویی بلند کردم وگذاشتم سر جاش و شروع کردم مثل حمال تمیز کردن.
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#دردو_دل_اعضا ❤️ سلام به همه اعضای گروه 💝💝💝 امیدوارم هیچ غمی تو زندگیتون نباشه 🤲 که بخواین از کسی ر
#بخش_دوم
و جالب اینجاست رفتیم خونهی مادر جاریم جهاز بیاریم برادر شوهرم گفت زن داداش بیا کمک ومن هم کمک کردم خونشون طبقه سوم بود .من نمیدونم چرا اون موقعه شوهرم چیزی نمی گفت که کار نکن شاید اونم نمیدونست.
روز عروسیشونم که کسی نبود شاباش جمع کنه من خم میشودم و جمع میکردم.
عروسی گذشت وما در شوهرم خانواده جاریم و مادربزرگ ها رو دعوت کرد پاگشا عروس .من بازم مثل حمال ازم درخواست کمک کرد و رفتم .
بعد چند هفته که سه ماهم شده بود برادر شوهر وسطیم که مجرد رفت مشهد وما در شوهرم گفت بیاین اش پشت پا بپزیم یه خورده بخوریم رفتیم کمک جاریم هم که تازه عروس بود مادر شوهرم به اون خجالت میکشید کاری بگه .رفتم رو ایون نشستم رو پا هام و شروع کردم پیاز سرخ کردن وبعد رفتم سبزی اش هارو خرد کردم با دست .وظرف هارو شستم .بعدازظهر که رفتم خونه دیدم افتادم لکه بینی رفتیم دکتر ودکترمم مادر جاریم که خودش تازه زایمان کرده بود اون معرفی کرده بود چیزی هم معلوم بود سر درنمیاره لیسانسه بود .خودم قبل اون دکتر زنان پیش متخصص میرفتم نمیدونم چرا سر بار داریم پیش اون نرفتم .بهم گفت برو استراحت کن و یه امپول زد .نه شیافی نه سو نویی چیزی هیچی .رفتم خونه بعد ده روز که من هم چنان لکه بینی داشتم بچم با خونریزی خیلی زیاد سقط شد ومنو فرستادن کورتاژ .واقعا هنوز یاد اون موقعه میفتم جیگر آتیش میگیره تازه سه ماهم داشت تموم میشد .چند هفته خوابو خوراک نداشتم همش شب وروز گریه بود و همش احساس میکردم بچم پسر بود . دوماه بعد دوباره باردارشدم و خارج رحم بود و اونم سقط کردم .و چندماه بعد جاریم حامله شد از روزی که فهمید حاملست دست به سیاه وسفید نمی زد .
تقریبا بعد 3ماه منم باردارشدم وبا حالت تهوع شدید که داشتم و دکتر متخصص خودم که میرفتم پیشش گفت باید استراحت مطلق باشی چند هفته خونهی مامانم موندم وبعداومدم خونهی خودم خوابیدم ناگفته نماند چند وقت مادر شوهرم چون من حالم بد بود غذا میپخت ولی من یک قاشق غذا هم نمیخوردم چون خیلی حالم بد بود .تواین مدت بارداریم هم که من فقط میخوابیدم مادر شوهرم میومد ومیگفت بیا منو اصلاح کن میخوام برم جشن یه روز میومد بیا ارایشم کن عروسی پسر خالمه .با اون حالم بازم بلند میشدم انجام میدادم .گذشت ومن زایمان کردم وبعد 14روز که بچم دنیا اومده بود و این 14روز هم بابا م حالش بد بود بیمارستان بود فوت کرد ولی خب چندروز اومد بود خونه ودخترمو بیمارستان هم برده بودم وفکرکنم دو بار دختر منو دیده بود .فوت بابا م خیلی سخت بود اصلا انتظار فوت بابا مو نداشتم خیلی سخت بود و هست ازطرفی هم من افسردگی بعد زایمان هم داشتم .
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#بخش_دوم و جالب اینجاست رفتیم خونهی مادر جاریم جهاز بیاریم برادر شوهرم گفت زن داداش بیا کمک ومن هم
#بخش_سوم ❤️
با تمام غم بزرگی که تو دلم بود دیدن پدر شوهرم که یه بلوز سیاه هم تو مراسم نپوشیده بود .و این که تو محل همه همومیشناسن ومیبینن زشت بود این حرکت .ومادرشوهرم که ده روز بعد فوت بابام عروسی پسر داداشش بود( والبته اومده بودن برای اجازه ) اصلاح و ابروش رو کرد وموهاش رو رنگ کرد وپیش جاریم رفته بود و اون ارایشش کرده بود گفته بود براش رژ قرمز بزنه .و یه نکته که دوماه بعد عروسی من پدر بزرگ شوهرم که هشتاد سال خورده ای سن داشت فوت کرد وبه من تازه عروس گفتن چله نگه دار زشت بخاطر شوهرت تو خونه پیراهن مشکی تنم میکردم و مامانم هم بخاطر فامیل بودن همسایه بودن وبخاطر دامادش تا 40روز آرایشگاه هم نرفت بعد 40هم برای همه زن های فامیل شوهرم هم روسری خرید .واقعا این کار مادر شوهرم وپدرشوهرم زشت نبود نباید بخاطر من احترام میزاشتن روز 40بابام هم فقط عمه شوهرم روسری خرید وا ورد تا سیاه منو درباره آیا وظیفه مادر شوهر و پدر شوهرم نبود که سیاه عروسشون رودربیارن .واقعا خجالت کشیدم جلویی فامیل هامون چون هرکسی یه چیز کوچیک مثل روسری هم آورده بود تا ما رو ازسیاه در بیارن تا مامان های زنداداشم هم برای من لباس گرفته بودن.
یکسال بعد این موضوع عروسی دعوت شدیم و رفتیم سر میز ما که جاریم ومادرشوهرم هم بود زن دایی شوهرم عروس باردارش و دختر ش اومدن نشستن و حرف از بچه افتاد مادر شوهرم گفت که زن عموم همیشه میگفت بچه اول پسر باشه بقیش هرچی میخواد باشه باشه مهم نیست اولی پسر باشه بچه جاریم هم پسره .خیلی دلم شکست که زندایی شوهرم گفت فرحناز نگو این جوری عروست دختر داره ناراحت میشه .به روی خودم نیاوردم که چی شنیدم .مادر شوهرم سه تا پسر داره .البته خیلی دختر منو دوست دارن .ولی همش از خدا میخوام که به هیچ کدوم از پسر اش دختر نده )
بعد اینکه ده روز از مریضی شوهرم گذشت بادعوا شوهرم و آوردم خونه دیگه هم من غذا نپختم چندروز جاریم پخت که مادر شوهرم خب شد خودش پخت . مادر شوهرم وقتی خوب شد شروع کرد کارکردن که حالت عادیش کار نمی کرد چون به لباس های خودشون وسواس دارن یه روز یک ساعت ونیم سر پا وایستادن و لباس هاشون که یه بار لباسشویی شسته بود رو تو ظرف شویی آب کشیدن .و شب هم پادرد کردن و بردن دکتر و دکتر گفته بود بد نت ضیف نباید کار کنی استراحت کن .فرداش شوهرم گفت برو ببین مامانم اینا چی میخوان ناهار درست کن براشون رفتم وما در شوهرم گفت که پریسا (جاریم) گفته من غذا میپذم زهرا بیاد ظرف بشوره خیلی ناراحت شدم که اونم به من دستور داده اومدم با شوهرم دعوا کردم که شوهر گفت من خودم می رم میشورم. وقتی به مامان و خاله هام گفتم گفتن نرو به تو چه فردا بچه رو تنها میزاری خونه میری بیای ببینی اتفاقی افتاده چیکار میکنی یا کمردرد گرفتی چی مگه ندارن بگه یکی بیاد کارهاشون روبکنه. مادر شوهرم ماهی 6میلیون وپدرشوهرم ماهی 10ملیون از پول تو بانکشون سود میگیرن برادرشوهر مجردمهم ماهی7ملیون حقوق داره.. پدر شوهر مادر شوهرم نصف ارث شون هم نیست اینی که میگیرن .ولی شوهر من از صبح تا شب سگ دو میزنه از پیکنیک پر کردن وجوش کاری کردن باربردن همش 4ملیون هم ماهی درآمد نداریم .
خلاصه من نرفتم کارهاش رو بکنم حالا مادر شوهرم منو میبینه روش و اون وری میکنه پدر شوهرم هم بدتر از اون
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#بخش_سوم ❤️ با تمام غم بزرگی که تو دلم بود دیدن پدر شوهرم که یه بلوز سیاه هم تو مراسم نپوشیده بود
#بخش_پایانی ❤️
یک ماه و نیم هست
که خونشون نرفتم خیلی حرص م گرفته همش این ماجرا مرور میشه نمیتونم برم خونشون خیلی هم اعصابم خرد میشه وقتی میبینم بهم محل نمیدن وچون تویه حیاطیم نمیشه قطع رابطه کنم یا این که خون مو عوض کنم با کدوم پول .من چند بار هم به شوهرم گفتم بیا بریم خونهی مامانت اینا نیومد میگه خودت برو تو قهر کردی الکی من نمیام .نمیدونم چیکار کنم خیلی اعصابم خرد وقتی بی محلی هاشون رو میبینم تا یک روز عصبی میشم حالا خواهش میکنم بهم بگین چیکار کنم تا با منم مثل جاریم رفتار کنن اون چون بگو بخنده چندبار با مادر شوهرم اینا دعواش شد هزار حرف به دوتاشون گفت وقهر کرد وقتی هم رفت انگار نه انگار به روش نیاوردن ولی اگه من کاری بکنم توقع دارن برم معذرت خواهی کنم .منو جاریم 2سال فرقمونه من بزرگ ترم . .همش میترسم من برم خونشون وبهم محل ندن .خدایی شما قضاوت کنید من کجای کارم اشتباه بود این شده جوابم بد کردم دوهفته غذا شون روپختم ظرف هاشون روشستم من حتی وقتی خدا شاهد مامانم مریض میشه بهش نمی رم برسم میگم به من چه نمیتونم بچم کوچیک اذیت میشم توقعی هم ازم ندارن .حالا چرا اینا انتظار داشتن من برم کارهاشون رو بکنم .بخدا یک ماه کمر درد دارم کارهای روز مرگیمو نمیتونم انجام بدم همیشه خونم بهم ریختست توروخدا کمکم کنید شما بگید چیکار کنم خواهش میکنم 🙏😭.من برم خونشون یانه؟
باهاشون چه طور رفتار کنم؟
و اگه بگن چرا یه ماه نیومدی اینجا چی بگم ؟
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔔 ساعت خنده 👇👇
فامیل دور: تو جیب جا میشه؟
آقای مجری: آره
فامیل دور: برج میلاده؟
آقای مجری: برج میلاد تو جیب جا میشه بنظرت؟!
فامیل دور: دوستان مملکتو کردن تو جیبشون؛ برج میلاد که چیزی نیست!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یک فلج مادرزاد توسط صدا و سیما شفا یافت!😳
خانواده این فرد گفته اند:
وقتی وعده های کاندیدا ریاست جمهوری از تلویزیون در حال پخش بود، پسرمان که فلج بوده بلند شده و تلویزیون را خاموش کرده است!😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
زایمان 3 خواهر در یک روز!
در اتفاقی جالب سه خواهر ایرلندی فرزندان خود را در یک روز در بیمارستانی در شهر مایو واقع در شمال ایرلند به دنیا آوردند!
باجناق انقد هماهنگ ؟😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اشتباه نکنید این مجوز حمل اسلحه نیست
این مجوز حمل سه تار در سال ۶۷ است ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
امروز صبح برام پیامک اومده اقامت اروپا انتظار شما را میکشد …
حالا موندم برم یا بذارم مثل سگ انتظار بکشند! 🤔✌️😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
شیطان بعد از دیدن این صحنه ، بازنشستگی شو اعلام کرد 😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⛔
✒️ 👈گفت : من رای نمیدم.....
👈گفت : من اصلا جمعه پای صندوق نمیرم که رای بدم
⬅️گفتم : میدونم پای صندوق نمیری ، ولی رای میدی!
👈گفت : چطوری ممکنه پای صندوق نرم ولی رای بدم؟
⬅️گفتم : وقتی پای صندوق نری ، داری رای میدی ؛
↩️به مریم رجوی ،
✅ به داعش ،
✅به ترامپ و بایدن ،
✅به رضاپهلوی ،
✅به نتانیاهو ،
✅به بن سلمان ،
✅ به بی بی سی ،
✅ به من و تو ،
✅به پژاک ،
✅به طالبان ،
✅ به کومله ،
✅به دمکرات ،
✅به لیبرالهای غربزده نوکر کدخدا ،
✅ به قاتلین حاج قاسم ،
✅ به منافقین کمپ لیبرتی و تیرانا،
✅ به 160 شبکه فارسی زبان که چند ماهه تو گوش تو میخونند ؛ رای بی رای،
✅ به همه بدخواهان و دشمنان تو و خانوادت ،
✅ به اونهایی که چشمشون دنبال خاک تو ، نفت تو ، ناموس تو ، سرزمین تو و خون توست
👈در واقع داری رای میدی خوبم رای میدی.
جهت اطلاع عزیزانی که رای نمی دهند...
من وتو مسئولیم
من وتو باید بیدار شویم
👈بی تفاوت بودن ما دراین برهه زمان؛مسئله خواهدشد
#کتاب_نوشت 📝📚
#اولین_کسی که در #بهشت_زهرای_تهران مدفون شد
بمناسبت ۵۰ سالگی خوابگاه مردگان در بهشت زهرای تهران ...
روزی که اولین متوفی در بهشت زهرا ساکن شد.....
گورستانی که تفکر پایهریزی آن با هدف پایان دادن به قبرستانهای متعدد در پایتخت ایران در سال ۱۳۴۵ شکل گرفت...
در نهایت چهار سال بعد، اولین میهمان دائمی خود را پذیرا شد....
در ابتدا به علت وجود گورستانهای متعدد فعال در محلههای تهران، با اقبال عمومی برای دفن اموات مواجه نشد و قبر شماره یک ماهها خالی ماند تا اینکه در ۲۷ تیر ۱۳۴۹ با دفن اولین متوفی، محمدتقی خیال، در قطعه یک ردیف یک شماره یک، رسما مورد بهرهبرداری قرار گرفت....
از اخباری که سالها در روزنامههای ایران دهه ۵۰ تکرار میشد، اهدای خودروی پیکان به بازماندگان اولین متوفی بهشت زهرا یعنی «محمدتقی خیال» است....
«مهیندخت خیال»، فرزند محمدتقی است که پیش از این خاطراتی از آن دوران بیان کرده است...
او درباره مراسم دفن پدرش به «همشهری سرنخ» گفته است:
«درست یک هفته قبل از اینکه پدرم از دنیا برود، علائم بیماری در او بروز کرده بود و بههمین خاطر او را در بیمارستان شرکت نفت تهران بستری کردیم....
در همان روزها بود که به طور اتفاقی مطلبی در روزنامه کیهان خواندم که درباره افتتاح بهشت زهرای تهران بود...
نمیدانم چرا، ولی روزنامه را نگه داشتم...
درست ۲۷ تیر ۱۳۴۹ بود که پدرم از دنیا رفت و آن موقع بود که به یاد آن آگهی افتادم و با شمارهای که داده بودند، تماس گرفتم تا پدرم را در بهشت زهرا (س) دفن کنیم.»
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃❤️🍃
🌸 با توکل به نام الله
سـ🌸ــلام
صبح زیباتون بخیر
صبح را با نامِ زیبای
خدا شروﻉ ڪڹ
تا روزت پُر از برکت
پر از نور و الطاف الهی
پر از سلامتی ، پراز موفقیت
و پراز آرزوهای دست یافتنی بشه
🌸 پنجشـــنبه تون زیبا
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃❤️🍃