eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
25.1هزار ویدیو
125 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍎🍎🍎 معجون فالوده سیب، آرام بخش و از مقویات غذایی و بسیار پرکاربرد در رژیم‌های لاغری ✍بیشتر رژیم‌های لاغری به خاطر اینکه سطح انرژی بدن پایین می‌آید و احساس ضعف و گرسنگی بر فرد غالب می‌شود بدون اینکه نتیجه‌ای حاصل شود، پایان داده می‌شوند 🍎🍃ترکیب فالوده سیب سطح انرژی ارگان‌های اساسی بدن مثل مغز، قلب و کبد را بالا نگه می‌دارد و احساس ضعف به وجود آمده بخاطر رژیم لاغری را به شدت کاهش ‌می‌دهد ⬅️ به عنوان وعده‌ی شام یا ناهار میل شود 🍄دو عدد سیب رنده شده یا میکس شده(اگر دچار سوء هاضمه نمی‌شوید، سیب با پوست استفاده شود) 🍄۶ ق گلاب(افرادی که فشار خون بالا دارند و با گلاب اذیت می‌شوند، گلاب کمتر یا حذف شود) 🍄۶ ق عرق بیدمشک 🍄۱ ق.م تا ۱ ق.غ تخم بالنگو(مقوی قلب، مغز و کبد و رطوبت اضافه‌ی معده را نیز کم‌ می‌کند) ⬅️ این مواد ترکیب و میل شود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌀تکرر ادرار بدون سوزش 🔵روغن مالی کلیه‌ها، پهلوها، و زیر شکم با روغن زیتون یا ارده کنجد به مدت ۳ هفته 🔵پوشاندن شکم و پهلو‌ها با شکم بند گرم حتی هنگام خواب 🔵خیسانده انجیر خشک دو عدد قبل از وعده‌های غذایی به مدت دو هفته 🔵پرهیز از نشستن و راه رفتن روی محل سرد ☝️در اصلاح عامیانه گاهی کلیه‌ها از سردی که بهشون میرسه، سرما میخورن و فرد دچار تکرر ادرار بدون علامت دیگری می‌شود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌خانواده‌ی کلم‌ برای افرادی که مشکلات تیروئیدی دارند(کم کاری تیروئید)توصیه به مصرف نمی‌شود 💥چون تیرویید اغلب یک بیماری سوداوی است و طبع کلم نیز سرد و خشک(سوداوی) است و فرد با خوردنش بدتر می‌شود ☝️البته این افراد پس از درمان و رفع سوء مزاج می‌توانند از کلم‌ها استفاده کنند https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔮3 روش رفع 🎀یک و نیم ق.چ خوری آب لیموترش/ یک ق.چ خوری عسل/ یک ق.چ گلیسرین ترکیب شوند؛ پیش از خواب روی لب‌هایتان قرار دهید، و صبح روز بعد بشویید 🎀نصف آب خیار را بگیرید سپس در یخچال بگذارید تا سرد شود و بعد با پنبه آب خیار را روی لب‌ها مالیده شودو 30 دقیقه بعد بشویید 🎀با سر انگشتان خود مقداری از روغن نارگیل را آرام روی لب‌هایتان قرار دهید، روغن نارگیل را بارها شب و روز و یا پیش از خواب می‌توانید استفاده کنید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
👀میدونین عطرها هم دارای مزاج هستند؟ یعنی چی؟🤔 🧠یعنی با استشمام هر عطری، در بدن انسان، حالتی به وجود می‌آید که موجب بروز گرمی و سردی و انرژی و بی‌حسی و بی‌حالی یا آرامش، رخوت و سستی، فراموشی یا تیز هوشی می‌شود . 🌸عطرها نیز غذای مغز محسوب می‌شوند و ما بر اساس قواعدی که دارد باید استفاده کنیم. 🔮مثلا یک فرد گرم مزاج، با استشمام بوی عطر با مزاج گرم، دچار سردرد می شود؛ ولی همین بوی گرم موجب آرامش فرد سرد مزاج میشود. 🔮عطر گل محمدی، گل مریم، گل یاس و....عطر‌های گرم و لطیفی هستند. 💊بوی مواد شیمیایی مانند تینر و وایتکس واستریل کننده‌ها..، اثرات سردی بخشی برای مغز دارند و استمرار استشمام آن بو‌ها موجب اختلال اعصاب و حتی فراموشی می‌شود.😱 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔮 🎀چون مزاج این عطر گرم وتر می‌باشد؛ بهتر است شب، هنگام خواب جلوی بینی مالیده شود. 🎀 خوابیدن در اتاقی که پراز گل های یاس و عطر آن باشد به بهبود وضعیت مزاج و آرامش اعصاب، زودتر خوابیدن و خواب راحت کمک می‌کند، همچنین سبب دیدن خواب‌های خوش می‌شود، کمتر در رختخواب جابه‌جا می‌شوند 🎀 استفاده عطر باعث افزایش سطح هوشیاری، افزایش فعالیت مغز، درمان فراموشی و تقویت حافظه می‌گردد. 🎀 استشمام رایحه گل یاس آرام‌ بخش است و سبب کاهش اضطراب و تشویش نیز می‌شود. 🎀 عطر یاس می‌تواند شما را از غمگینی برهاند؛ افکار ناشی از افسردگی را از ذهن دور کند و سبب شادی و نشاط شما گردد. 🎀 در درمان سردرد های سرد، صرع، اوتیسم وانواع درد‌ها ازجمله دردهای دوران قاعدگی و کم‌کاری تیروئید نیز کاربرد دارد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
💎به حرف آن‌هایی که می‌گویند با هرکس مثل خودش باش گوش نکن. خودِ عالی هر انسانی به قدری بزرگ و خاص و بی‌نظیر است که حتی ذره‌ای از آن را نباید به خاطر دیگری از دست داد. اگر کسی به تو بد کرد، این بدی را یک تجربه بدان. اگر کسی به تو نیکی کرد، آن‌ را به عنوان یک خاطره شیرین در ذهنت جای ده! هر کسی هرطوری که بود، خوب یا بد، تو فقط خودت باش. اگر دیدی از خوبی تو سوءاستفاده می‌کنند یا اگر دیدی نمی‌توانی خوبی را به زندگی بعضی‌ها ببری، به جای آنکه مقاومت کنی و خوبی‌هایی که داری را بسوزانی، فاصله بگیر و خودت را کنار بکش! به جای مقابله به مثل با بدها، فقط خودت را کنار بکش و هرچه آن‌ها پشت سر تو گفتند، تو فاصله‌ات را با آن‌ها بیشتر کن. تو به هر قیمتی که هست والای زندگی خودت باقی بمان و ذره‌ای از این کیمیا بودن دست بر ندار. داغ بد شدن خودت را به دل همه آن‌هایی که گمان می‌کنند بدی یک مزیت است بزار. آدم خوبه زندگی خودت باش و به خاطر این خوب بودن سرت را بالا بگیر و به خودت ببال. ✍دکتر حلت ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مردی بازاری خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت. زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتادندی! برخیز و مرامی به خرج بده همی! مرد هم خراب مرام شد و یکشب از دیوار قلعه بالا رفت و از لای نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیق رساند. مرد زندانی خوشحال شد و گفت ایول داداش!دمت گرم. زود باش زنجیرها را باز کن که الان نگهبان ها می رسند. ولی دوستش گفت: میدانی چه خطرها کرده ام؟از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. بعد زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. مرد زندانی فریاد زد: نگهبان ها! نگهبان ها! بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد! تا نگهبان ها آمدند مرد فرار کرده بود. از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟ مرد گفت: پنج سال در حبس شما باشم بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم! در زندگی ، تن به دشواری بدهید اما زیر بار منت هیچکس نروید. هیچکس. هیچکس. بار حمالان به دوش خود کشيدن سخت نيست زير بار منت نامرد رفتن ، مشکل است ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕 تفکر خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم با نیت برای رضای خدا اما؛ اگه از همون آدم ضربه ای بخوریم اولین چیزی که بذهنمون می رسه اینه؛ بشکنه این دست که نمک نداره یا کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم بدی دیدم. "مهربان بودن عالیه" اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم. و دریافت کننده ی محبتمون را "مدیون" ندونیم. چون ما کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم. اینکه از نظر اخلاقی، جواب محبت، محبته درسته. اما ما با طرف مقابل کار نداریم هر کس باید روی "درستی عمل خودش" زوم کنه. دست بی نمک دستیه که "خیری" را به دیگران رسونده و همینطور دراز مونده که کی طرف میخواد "جبران" کنه. "محبت برای رضای خدا" یعنی از لحظه ای که "نیت" کردیم پاسخ را از خدا گرفتیم دیگه منتظر پاسخ از بنده اش نیستیم. "بی توقع مهربان باشیم." ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
‏توی دوران کودکی با بچه هاتون" صحبت کنید" تا اونام تو دوران نوجونی با شما "صحبت کنن". اصولاً دوران نوجوانی زمان صحبت کردن با فرزندان نیست زمان گوش دادنه. کاری که ما کاملا برعکس انجام می‌دیم؛ دوران کودکی رو مورد غفلت قرار می‌دیم و تو دوران نوجونی با نصیحت کردن قصد جبران داریم ...! ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕 بچه‌ای میتونه از خودش دفاع کنه، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای میتونه در مقابل زور " نه" بگه، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای میتونه حرفش را بزنه، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای میتونه سر کلاس دستش را بلند کنه و جواب معلمش را بده، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای میتونه بیاد به مامان باباش بگه کسی اذیتش کرده، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای میتونه خواسته‌اش را بیان کنه، که اعتماد به نفس داشته باشه. بچه‌ای حقیقت را بیان میکنه، که اعتماد به نفس داشته باشه. نوجوانی به خودش افتخار میکنه که در دوران کودکیش روی عزت نفس و اعتماد به نفس او کار شده باشه. نوجوانی به سیگار نه میگه که عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشه. اما اعتماد به نفس چطور به وجود میاد؟ اجازه بدین خودش کارهاش رو انجام بده. کارهای خیلی ساده ی منزل رو بهش بسپارین و اجازه بدین تا نقش خودش رو به عنوان یه فرد مهم توی خونه ایفا کنه. زیاد در آغوشش بگیرین و اشتباهاتش رو به رخش نکشین. نصیحت نکنین. تهدید نکنین. این شش "میم" رو همیشه بهش یادآوری کنین: تو محبوبي، تو محترمي، تو مطرحي، تو مهمي، تو مفيدي، تو ميفهمي. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕 گلابی بنیه بدن راتقویت میکنه وبرای کودکان خیلی مفیده، گلابی ضدنفخه به همین دلیل برای بیماران کمپوت گلابی میبرن،چون هم مقویه و هم ضدنفخ! گلابی با افزایش جذب کلسیم از نرمی استخوان جلوگیری میکند. موادی که برای استخوانها مفیدند، برای مغز نیز نافعند به همین دلیل گلابی برای حافظه و تمرکزحواس مفیدست. گلابی: هوش افزاست تقویت کننده دندان و ضدیبوست 💕 💕 یه وقتایی هست تو بزرگ کردن بچه ها آدم احساس میکنه خیلی تنهاس، کم آورده و اینجا آخرین توان شه.... حالا شما تو بحث امروز بهمون بگید شما تو کدوم قسمت بزرگ کردن فرزندتون خیلی احساس تنهایی کردید؟ این صحبت ها خیلی بهمون کمک میکنه اول که متوجه میشیم مثل خودمون همه مامانا یه جایی کم آوردن دوما که میتونیم همدیگرو کمک کنیم و بهم امیدواری بدیم ❤️ ❤️ 💕💕 از این پس هرگز ... از بچه ها نپرسیم پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت؟ هرگز به بچه هایتان بیشتراز دو سال شیر مادر ندهید! از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسید! وقتی برایمان مهمان می آید تلوزیون را خاموش کنیم! اگر مادرشوهریم، از عروس و دامادمان به فرزندانمان بدگویی نکنیم! سرزده به خانه کسی نرویم! راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید. راجع به قد و وزن و سن اشخاص و مسایل شخصی آنها مثل اینکه آیا نماز میخوانید قد و وزن، سوال نپرسید. وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم. در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم. هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید اگر خواهر، برادری دارد حتما برای آنها هم چیزی ببرید. هرگز برای بچه ها تفنگ و اسلحه هدیه نبرید! هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم. هدیه مناسب ببرید نه گران! طوری نباشد که هدیه گیرنده نگران تلافی آن شود! در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید. در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید. موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید. وقتی چراغ سبز میشود با بوق اعلان نکنید. وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شدی؟ یا ازبین رفتی!! باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم! به رستورانهای فست فود که میروید خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید! زباله ها را تفکیک کنید. در پله برقیها در سمت راست بایستید و سمت چپ را همیشه برای مردمی که عجله دارند خالی بگذارید. پولهای شما برای بانک های شهر نیستند. بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد به مسافرت بروید. اگر متاهل هستید هرگز بی اطلاع همسرتان به جایی نروید. همیشه او را در جریان بگذارید. در محیط کار لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید یا صندل تابستانه با جوراب سفید نپوشید. به افراد بیمار یا اقلیت ها و یا حتی افراد معتاد به چشم یک انسان عادی نگاه کنید و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید. هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش مسخره نکنید و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند. هرگز میزان حقوق ماهیانه کسی را نپرسید! هرگز شماره عینک کسی را نپرسید به کسی نگویید چقدر موهایش ریخته! برای دعا کردن از زبان عادی استفاده کنید. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است! یادتون باشه چشم بچه ها همیشه به شماست. اگر میخواین فردای کشور بهتر از امروز باشه از همین امروز از خودمون شروع کنیم❤️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕 از این پس هرگز ... از بچه ها نپرسیم پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت؟ هرگز به بچه هایتان بیشتراز دو سال شیر مادر ندهید! از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسید! وقتی برایمان مهمان می آید تلوزیون را خاموش کنیم! اگر مادرشوهریم، از عروس و دامادمان به فرزندانمان بدگویی نکنیم! سرزده به خانه کسی نرویم! راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید. راجع به قد و وزن و سن اشخاص و مسایل شخصی آنها مثل اینکه آیا نماز میخوانید قد و وزن، سوال نپرسید. وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم. در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم. هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید اگر خواهر، برادری دارد حتما برای آنها هم چیزی ببرید. هرگز برای بچه ها تفنگ و اسلحه هدیه نبرید! هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم. هدیه مناسب ببرید نه گران! طوری نباشد که هدیه گیرنده نگران تلافی آن شود! در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید. در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید. موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید. وقتی چراغ سبز میشود با بوق اعلان نکنید. وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شدی؟ یا ازبین رفتی!! باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم! به رستورانهای فست فود که میروید خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید! زباله ها را تفکیک کنید. در پله برقیها در سمت راست بایستید و سمت چپ را همیشه برای مردمی که عجله دارند خالی بگذارید. پولهای شما برای بانک های شهر نیستند. بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد به مسافرت بروید. اگر متاهل هستید هرگز بی اطلاع همسرتان به جایی نروید. همیشه او را در جریان بگذارید. در محیط کار لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید یا صندل تابستانه با جوراب سفید نپوشید. به افراد بیمار یا اقلیت ها و یا حتی افراد معتاد به چشم یک انسان عادی نگاه کنید و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید. هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش مسخره نکنید و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند. هرگز میزان حقوق ماهیانه کسی را نپرسید! هرگز شماره عینک کسی را نپرسید به کسی نگویید چقدر موهایش ریخته! برای دعا کردن از زبان عادی استفاده کنید. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است! یادتون باشه چشم بچه ها همیشه به شماست. اگر میخواین فردای کشور بهتر از امروز باشه از همین امروز از خودمون شروع کنیم❤️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_30 _ من فقط... اجازه نداد حرف بزنم و خودش جمله ام را طبق ميل خودش كامل كرد..
مهشيد با صداى بلند گريه ميكرد سعى كردم آرامش كنم دستش آسيب جدى نديده بود ولى از بينى من خون زيادى مى آمد،به خاطر عمل زيبايى كه انجام داده بودم . اين علامت خوبى نبود دستمالى جلوى بينى ام گرفت و نگران پرسيد: بريم دكتر؟ _ نه بابا اين ضربه بخوره همينجورى ميشه تا چند دقيقه بعد خودش خوب ميشه _ تو از كجا رسيدى فرشته نجات؟ خنديدم و گفتم : از آسمون قلپى افتادم پايين خنده به صورت ظريف اشك آلودش مى آمد حدودا ٢٥ الى ٢٧ ساله بود بانمك و ظريف و خوش پوش بود از آن تيپ آدم هايى كه در برخورد اول ميفهمى وجودش تهى است از نيرنگ و حتى زرنگ بودن !!! در همين بين مرد جوان خوش اندامى نگران و مشوش به سمت ما آمد و بلافاصله مهشيد را در آغوش كشيد.... _ آبجى كوچولو خدا لعنتم كنه كه دير رسيدم ميكشمش به والله باز دست روى تو بلند كرد . مهشيد خودش را از آغوش گرم برادر بيرون كشيد و قطره اشك جا مانده روى گونه اش را پاك كرد و در حالى كه بينى اش را ريز ريز بالا ميكشيد بريده بريده گفت؛ _ فرشيد اگه خانم از راه نميرسيد زير لگد ميكشتم.. فرشيد كه جوانى سبزه با ته چهره اى نسبتا شبيه خواهر بود نگاه قدر شناسانه اى به من انداخت. _ نگهبان گفت كه خيلى قوى و شجاعى تو واقعا لطف بزرگى به ما كردى ... از لحن صميمى اش خوشم آمد: _ وظيفه ام بود . _ نه نه اين روزها كسى براى يه غريبه همچين لطفى نميكنه فكر كنم بينيت آسيب ديده بهتره بريم بيمارستان .. _ نه ممنون ديگه خونش بند اومد _ نگرانم آخه مشكلى باشه _ مطمئن باشيد _ در هر صورت نميدونم لطفتو چه طور جبران كنم _ گفتم كه وظيفه ام بود نميتونم واسم به يه همجنسم آسيب وارد شه _ معلومه حسابى ورزشكاريا خنديدم و سر تكان دادم مهشيد با مهربانى دستم را گرفت: _ ماشين دارى؟ اگه نه ميرسونمت _ ممنون عزيزم من بالا كار دارم بايد برگردم فرشيد كنجكاوانه پرسيد _ اينجا كار ميكنى؟ _ بله _ كدوم قسمتى كه تا حالا نديدمت؟ _ مگه شما هم اينجا كار ميكنى؟ _ من نه ولى پدرم از سهامداراست به همين خاطر زياد ميايم اينجا پيش پدر ولى تو رو نديدم. _ من تازه اومدم منشى آقاى نامدار هستم با تعجب پرسيد _ نامدار بزرگ؟ مگه يگانه منشيش نبود . با شيطنت با دستانم علامت بزرگ را نشان دادم و گفتم: _ بله هموووون بزرگگگ ، خانم يگانه باز نشست دارن ميشن . چشمك بامزه اى زد و مثل خودم با دستانش بزرگ بودن را نشان داد: ميگم اين بزرگ منشيشم مثل خودش ورزشكاره فقطابعادشون متفاوته .. هرسه زديم زير خنده و بعد از كمى صحبت آن دو راهى شدند و رفتند البته مهشيد شماره شخصى ام را گرفت و با فهميدن نام فاميلش متوجه شدم پدرشان آقاى اسدى از شركاى بخش صنعتى شركت است، ... به طبقه خودمان برگشتم و دنبال پوشه تز بودم همينطور كه خم شده بودم قطره اى خون از بينى ام زمين چكيد دستمال كاغذى برداشتم و در حالى كه سرم بالابود جلوى بينى ام گرفتم ولى خيلى زود غرق خون شد و مجبور شدم دستمال ديگرى بردارم .كاش خبر مرگم دماغمو عمل نميكردم مگه دماغ خودم چش بود. !!! اه اين دماغ ديگه دماغ بشو نيست تا تقى به توقى ميخوره جوى خون راه ميندازه. در حال كل كل با خودم و عوض كردن دستمال بعدى بودم كه در اتاق معين باز شد و خودش سريع به سمتم آمد .. يا خدا باز ميخواد حمله كنه؟؟؟دستمال را از جلوى بينى ام برداشت و گفت: چى شده؟؟؟ تازه ياد دوربين بالا سرم افتادم _ هيچى .. دستم را گرفت و به سمت اتاق كشيد وبعد از اينكه در را بست سوالش را تكر ار كرد _ پرسيدم چى شده؟ _ بيرون شركت اتفاق افتاد رئيس پس شخصيه ! دندان هايش را از حرص روى هم فشار ميداد: _ ببين بچه امروز از وقتى ديدمت دارى رو مغزم راه ميرى سوالمو جواب ندى بد ميبينى _ دعوام شد همين...... . ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_31 مهشيد با صداى بلند گريه ميكرد سعى كردم آرامش كنم دستش آسيب جدى نديده بود ول
همييييين؟ _ آره چيه بابت اينكه خون دماغ شدمم بايد توبيخ شم؟ _ هيس!!!!! بسه ديگه زيادى دارى نطق ميكنى بشين .. لحظه اى تعلل كافى بود تا بزند نابودم كند سريع روى كاناپه چرم اتاقش نشستم . روبه رويم ايستاد چونه ام را گرفت و سرم را به سمت بالا هل داد...... و جدى فرمان داد كه دستم كه دستمال را روى بينى ام نگه داشته ام بردارم شروع كرد به معاينه بينى ام . فكر كنم بچه بوده عقده داشته دكتر باشه خيلى دكتر بازى كرده كه اين قدر وارده.. اتاق استراحتش توسط يك در كوچك از اتاق كارش جدا ميشد همينطور كه به من ميگفت سرت را بالا بگير به سمت اتاق استراحتش رفت و بعد با يك كيف بزرگ چرم مشكى برگشت وقتى كيف را گشود زير چشمى نگاه كردم . اوه چه قدر هم واسه دكتر بازيش وسيله ها تخصصى داره..! روى ميز نشست و با چراق قوه خيلى دقيق مشغول شد و من هر ثانيه منتطر بودم ميز كوچكى كه رويش نشسته بشكند!! نميدانم چه شد كه باز عصبى شروع كرد به تخريب شخصيت من !!!! هم زمان هم با پنبه مخصوص و الكل و پنس داخل بينى ام را شستشو ميداد كه سوزش وحشتناكى داشت از درد چشمهايم را محكم روى هم فشار ميدادم _ وحشى دست خودت نيست دوست دارى حيوون بودنو نميتونى مثل آدم زندگى كنى... هويت و شخصيتت خو گرفته به اين رفتارها ، رام كردن شير و ببر و پلنگ رو خوب بلدم ولى بايد راجب تربيت گاو وحشى ام اطلاعات كافى به دست بيارم البته گشنگى و شلاق هر حيونيو تربيت ميكنه..!!!! ,, واى اين داره چى ميگه گاو خودتى با اون هيكلت نفهم بعد به من ميگه بى تربيت ,, از شدت سوزش بينى ام ناى حرف زدن نداشتم چشمانم بسته بود و نميديدم.. مشغول چه كاريست بعد از چند دقيقه بالاخره بيخيال شد و اجازه داد سرم را پايين بياورم فتيله اى هم داخل يكى از سوراخ هاى بينى ام بود كه گفت تا چند ساعت بايد بماند و بعد از يخچال همان اتاق استراحتش كيسه يخ آورد كه روى بينى ام بگزارم .. _ قيافت با اون موهاى وحشتناك و زشتت كم توى شركت تابلوئه از فردا بايد با بينى كبود منو مسخره خاص و عام كنى . عصبى بود و مدام را ميرفت و پنجه لای موهايش ميكشيد من هم سكوت را بهترين راه حل براى نجات يافته بودم.. _ اينجورى نميشه دختر من بايد واسه تربيتت بيشتر وقت بزارم گفتم سنش كمه معين اذيتش نكن سخت نگير ولى نه انگار تو احترام حاليت نيست زبون احترام حاليت نميشه .در ح ،، احترام؟! تو كى به من احترام گزاشتى عنق بداخلاق تو فقط بلدى پاچه بگيرى و آدمو ضايع كنى،، هرچه ميگفت براى اينكه سبك شوم در دل جوابش را ميدادم دلم براى خودم ميسوخت من كه كار بدى نكرده بودم فقط به يك انسان كمك كرده بودم ولى او نميدانست و دلم نميخواست بگويم سر درد عجيبى هم در قسمت شقيقه هايم اذيتم ميكرد .... حرفهايش كه تمام شد به راننده اش سامى تماس گرفت كه مرا برساند... در آخر هم تكرار كرد كه از تنبيه ساخت پاور پوينت نگذشته است و فردا بايد آماده باشد ديگر قدرت اعتراض هم نداشتم تشكر كوتاهى كردم و از اتاقش خارج شدم هنوز ايستاده بود و با چشم هايش مرا ميترساند سامى مرد ميانسال و خوش قلبى بود كه طبق گفته خودش ٢١ سال راننده اين خاندان بوده است با ديدن صورتم لبخند زد و گفت از نگهبان تعريف شجاعت و از خودگذشتگيتو شنيدم خانم كوچولو .. خدا رو شكر اين جاى زخم زبان زدن تعريف كرد. به خانه كه رسيدم متوجه شدم عمه اينقدر نگران است كه متوجه بينى داغون من نشد صبح بعد رفتن من اشكان تا دم خانه آمده بود و سراغم را از عمه گرفته بود و تهديد كرده بود كه اگر آدرسم را ندهد شر به پا ميكند عمه را آرام كردم كه نگران نشود و اشكانى كه من ميشناسم بى بخار تر از اين حرفهاست و فقط تهديد ميكند بعد هم جريان بينى ام را توضيح دادم خسته به اتاقم رفتم و داروهايم راخوردم و وقتى موهايم را در آينه ديدم ياد حرف معين افتادم ..حتما دختر مو بلند دوست داشت منشى شمس هم موهايش مشكى و بلند بود شايد... ولى خود دختره جز موهاش. خيلى بيريخته..داشتم حسودى ميكردم؟! براى چى؟ اصلا چرا بايد حرف معين برايم مهم باشد مهم خودمم كه عاشق مدل موهامم !!! عمه كه با سينى به اتاق آمد التماس كردم بگزارد بخوابم و زور نگويد چون واقعا چيزى ميل نداشتم... عميق خوابيدم خواب روز هميشه لذت بخش است انگار افكار بد فقط با شب ها قرار دارند!!! با صداى چند ضربه به در از خواب شيرين بيدار شدم هنوز گيج خواب بودم كه صداى مورد علاقه ام با چند ضربه ديگر روى در ادغام شد _ دختر بيدارى ؟ . ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_32 همييييين؟ _ آره چيه بابت اينكه خون دماغ شدمم بايد توبيخ شم؟ _ هيس!!!!! بس
از جايم پريدم ساعت تازه ۱۲ بود اين كه هم ساعت ۱۲ هم ٢ جلسه داشت اينجا چى كار ميكرد؟!!! با دست موهايم را مرتب كردم و با صداى خواب آلود گفتم_ بله رئيس.. وارد اتاق كه شد از خشم چند ساعت پيشش خبرى نبود بر عكس صورتش غمگين و گرفته بود نزديكم شد و گفت: _ عليك سلام سر به زير گفتم؛ _ ببخشيد رئيس سلام چشمهايش را ريز كرد و گفت : _ چه وقته خوابه؟! مگه شما تنبيه نشدى ؟ فرستادمت خونه كه كارتو انجام بدى؟ _ چشم رئيييس ميدانستم اين رئيس گفتن ها خارج شركت كلافه اش ميكرد ولى از بس غد بود اعتراض نميكرد.. _ بهترى؟ ،، به تو چه آخه،، _ جز بازوم جاييم درد نميكنه .بزار يادش بيوفته صبح چه جورى بازومو له كرد،،،، _ اون كه بايد درد كنه تا يادت بمونه دفعه بد اون مدلى نرى سر كار. _ بله حق با شماست رئيس صندلى ميز تحريرم را برداشت و روبه رويم گزاشت و نشست .. _ من از دوربينا بايد بفهمم قضيه دعوا چى بوده دختر؟ _ شما اجازه دادى اين گاو وحشى حرف بزنه ؟ فكر كنم كمى شرمنده شد... _ خاندان اسدى خيلى شانس آوردن كه جونورى مثل تو اونجا بوده ،،ممنون جونورم شدم،، _ رى اكشنتو دوست داشتم پخته و به موقع بود ،،چه عجب اين داره از من تعريف ميكنه،، _ هرچند اين حركات كلا مناسب شخصيت و خوى يك خانم نيست.. بعد از چند لحظه سكوت دستور دادنش شروع شد. _ صورتتو بشور و آروم فتيله رو از بينيت در بيار بعدم بيا بيرون نهار بخوريم . _ برنامه جلسه هاتونو گزاشته بودم توى كارتابل؟ _نايب مو فرستادم _ ولى جلسه با حمزه لو كه خودتون بايد باشين واسه امضا قرار داد _ قرار دادو كنسل كردم به نفع شركت نيست ولى شما اصرار... نگذاشت حرفم تمام شود _ فعلا راجب كار حرف نزن اطاعت كردم و مو به مو دستوراتش را انجام دادم با ديدن ميز نهار اشتهايم ٣ برابر شد من عاشق دل و جگر بودم با مخلفات !!!! معلوم بود كه اين همه كار معين شكمو است ولى عمه هم تاكيد كرد.. _ يلدا بيا آقا زحمت كشيدن روبه معين با لبخند گفتم: _ ممنون رئيس سرش را تكانى داد و مشغول شديم بر عكس هميشه با اشتها غذا نميخورد و مدام نگاهش به من بود من هم كه از خود بيخود شده لقمه هايم را پشت سر هم ميبلعيدم _ رئيس چرا امروز كم اشتهايى _ با دهن پر حرف نزن لقمه ام را كامل قورت دادم _ خوب منم اشتهام كور شد دوست ندارى واست تخم مرغ عمله كش بزنم اخم هايش در هم رفت.. _ مودب باش و غذاتو بخور ،، اين آدم اصلا شوخى پذير نيست همش درس ادب بلده بده. عمه هم مدام قربان صدقه مان ميرفت ، بعد از اتمام غذا ميدانستم كه سريع بايد چاى تازه دم بخورد كم رنگ ولى ليوانى!! _ عمه چاييت تازه دمه؟! _ آره عزيز دلم چه طور؟ _ هيچى بى معطلى رفتم آشپزخانه و چاى دهن سوز مخصوص را آماده كردم و جلوى غول جذاب گرفتم) از اينكه امروز به خاطر جبران حرفهايش تا اينجا آمده بود خوشحال بودم. چاى را برداشت و تشكر كرد عمه هم مات و مبهوت رفتار من مانده بود ... _ ميگم رئيس راندمان شركت توى نمودار عرض يابى آقاى نامدار با مال شما كاملا يه جور بودا گفتين كنترل كنم يادم رفت گزارش بدم .. در حالى كه چاى مينوشيد حرفم را تاييد كرد: _ حدس ميزدم ولى تو هر ماه كنترل كن _ چشم _ ميگم رئيس _ بله؟! _ به نظرم طرح مجتمع كاسپين خيلى كلي ارائه شده شما بهم گفتين بايد همه طرحها دقيق باشه... _ اوكى كنترل ميكنم حتما _ آهان راستى رئيس كلافه نگاهم كرد _ يلدااااا ما الان خونه ايم نه شركت و اين اولين بارى بود كه آن صداى جذاب نامم را هرچند بلند و عصبى هجى كرد و اين ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ادامه دارد....