💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_118 صبح تا عصر در يك اتاق كنار هم بوديم و شب ها هم روى يك تخت ميخوابيديم نزد
#این_مرد_امشب_میمیرد_119
هيچى نگفتم و روى تخت دراز كشيدم از جايش بلند شد و سمت در رفت ..
_ ميگم شامتو بيارن همينجا
و باز هيچ نگفتم ...
چند دقيقه بعد واقعا حوصله ام سر رفت آبى به صورتم زدم و سعى كردم جاى سيلى و چشم هاى قرمزم را با آرايش مجدد پنهان كنم به سالن غذا خورى كه رسيدم نفس عميقى كشيدم و وارد شدم ..
اينبار اتابك خان صدر ميز نشسته بود و عماد و معين در كنارش بودند با صداى بلند سلام دادم و همه با تعجب نگاهم كردند شهبانو پشت چشمى نازك كرد و گفت: رفع كسالت شد كه ما رو قابل دونستى ؟
دختر هاى نوجوانش با شيطنت خاصى خنديدند و مبينا در حالى كه با نفرت نگاهم
ميكرد به جاى من جواب داد؛
_ ميبينى كه خاله جون از ما سر حال تره نازش زياده فقط..!
قبل از اينكه معين حرفى بزند خانم جون چشم غره اى رفت و گفت: غذاتونو بخورين
و بعد رو به من گفت؛ بيا دخترم بشين كنار شوهرت..
از انتهاى ميز صندلى كنار كشيدم و گفتم: ممنون من همينجا راحتم عادت به بالا نشينى ندارم ..در كمال تعجب ديدم كه معين بشقابش را به دست گرفته و سمت من مى آيد !!
صندلى كنارى ام را عقب كشيد و نشست چشمهاى همه در حال از حدقه بيرون زدن بود
داماد شهناز كه حال رو به روى معين نشسته بود تاب نياورد و گفت: آقا جاى ما اين پاييناست !!
معين بى تفاوت تكه گوشتى با چنگال در دهانش گزاشت و گفت:
_ جاى منم پيش زنمه ، چيه سينما كه نيومدين زل زدين به من شامتونو بخورين
همه اطاعت كردن جز عماد كه زل زده بود به صورتم معنى نگاهش را نفهميدم و سريع سرم را پايين انداختم اينبار قبل از اينكه معين جلوى همه مثل بچه ها غذا دهانم بگزارد خودم مشغول خوردن شدم و خيالش را راحت كردم در حين غذا خوردن گوشى ام زنگ خورد و همه با نگاهشان مرا هدف گرفتند اتابك خان رو به معين كرد و گفت: به زنت ياد بده سر ميز شام تلفنشو خاموش كنه آقاى مقتدر و قانونمند
_ به خانومم چيزهاى مهمترى بايد ياد ميدادم آقا بزرگ!!
تلفنم را سريع خاموش كردم و از جمع معذرت خواستم بعد از اتمام شام سريع به حياط رفتم تا بتوانم با منوچهرى كه جوابش را نداده بودم تماس بگيرم ، منوچهرى گفت :
معين درصد زيادى از سود شركت را ماهانه براى درمان كودكان سرطانى در نظر گرفته
است و تاييد من هم براى اين امر ضرورى است واقعا از اين كار معين خوشم آمد و سريع
موافقتم را اعلام كردم به او در همه امور اداره شركت ايمان داشتم تازه تماسم با منوچهرى
تمام شده بود كه حس كردم كسى بازويم را فشار محكمى داد با تعجب برگشتم و معين را
ديدم كه اخم در هم كشيده است..
_ با كدوم بى ناموسى اين وقت شب زر ميزدى؟
اين معين مهربان دقايقى پيش بود؟
خواستم جوابش را بدهم كه دستم را كشيد و مرا از پله ها به سمت باغ برد وانتهاى باغ در اتاقكى پرتم كرد و در را محكم بست و قفل كرد وحشت كرده بودم و مطمئن بودم ديوانه شده است دستش را به علامت هيس روى بينى اش گزاشت و چشمك زد ..بعد كمربندش را در آورد به شروع كرد به ديوار ضربه زدن و زير لب به من گفت:
جيغ بزن
بهت زده مانده بودم كه اين ديگر چه نقشه جديدى است ؟! كلافه جلو آمد و آرام گفت: اگه الكى جيغ نزنى مجبورم واقعى بزنمت !!!
_ تو ديوونه اى؟
_ هيس كارى كه ميگمو بكن جان پريما .
ضربه بعد را كه به ديوار زد دستم را روى گوشهايم گزاشتم و جيغ زدم
خودش هم دهانش را نزديك در كرد و با صدايى كه سعى ميكرد عصبى جلوه اش
دهد شروع كرد
_ يلدا ميكشمت بالاخره ميكشمت نميزارم همون بلا رو اين دفعه تو سرم بيارى !
با دست علامت داد كه با صداى بلند تر جيغ بزنم..... جيغ آخر را كه زدم چند ضربه به در باعث شد دست بكشد
_ چيه؟
_ آقا ببخشيد ميشه یه لحظه در رو باز كنيد؟
صداى عمادم بود عماد عزيزم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ادامه دارد....
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_119 هيچى نگفتم و روى تخت دراز كشيدم از جايش بلند شد و سمت در رفت .. _ ميگم شا
#این_مرد_امشب_میمیرد_120
معين بى صدا خنديد و دست بين موهايش برد و موهايش را به هم ريخت دكمه
بالاى پيراهنش را باز كرد..
_ تو اينجا چى كار ميكنى عماد؟
_ آقا خواهش ميكنم !!
در را باز كرد و خودش بيرون رفت و اجاز نداد عماد داخل را ببيند صداى عماد ميلرزيد .
_ مادر يكم ناخوشه ميشه بهش سر بزنين؟
_ پرستارش مگه بالا سرش نيست ؟ منم یه ساعت پيش اونجا بودم حال خاله خوب
بود
_ شما حالت خوبه ؟
_ تا اينجا اومدى اينا رو بگى؟
_ آقا بايد حرف بزنيم
_ چه حرفى؟
_ خواهش ميكنم
_ باشه برو تو كتابخونه ميام حرف ميزنيم
صداى عماد التماس آميز بود:
_ همين الان بريم
_ گفتم برو ميام
جمله اش دلم را لرزاند :
_ من شنيدم با منوچهرى داشت حرف ميزد اونجا بودم ، نزنش آقا
(و چه قدر حس يك برادر داشتن زيباست...
معين ممنونم ممنونم ...)
_ به تو چه ربطى داره؟ واسه چى تو زندگى من دخالت ميكنى ؟
_ اون دختر گناهى نكرده
_ هه دختره آذره هيچى ازش بعيد نيست
عماد صدايش بالا تر از حد معمول رفته است؟!
_ شما دارى تلافى ظلم ژاله رو سر اين بدبخت خالى ميكنى ..
معين هم كم نمى آورد در بالا بردن صدا !!
_ گيريم كه اينه به تو چه؟ شوهرشم هر كار بخوام ميكنم تو چه كاره اى؟؟!
نميخواهد حرمت بشكند اما صدايش از خشم ميلرزد ..
_ آقا من یه عمر احترامتو نگه داشتم اين رسمش نيست گفتى داداش صدام كن ولى
اينقدر واسم آقايى كه جز اين نتونستم بگم و ببينم ، همه گفتن نامدارى و كم ازت نيستم
ولى گفتم من تا دنيا دنياست غلامتم و كوچيكت چون به مرديت ايمان داشتم چون من ديدم و فهميدم چيزايى كه هيچ كس ازت نديد ، زخم ديدى دلت پره حقه ، حقه به والله
ولى سر اين طفل معصوم خالى كردن حق نیست.....معين فرياد ميزند
_ عماد من شوهرشم حق هر كارى دارم تو چه كارشى ؟
دوباره فرياد زد
_ تو چه كارشى؟
سوال دومش تمام نشده است كه صداى فرياد پر از عشق عماد اشك شوق راهى گونه م ميكند
_ برادرشم
معين سكوت كرده است براى گره گشايى حرف دل عماد عزيزم
_ دست بهش نزن هيچ وقت ، هيچ وقت هيچ كس حق نداره دق و دلى يه جا ديگرو سر خواهر من خالى كنه حتى اگه شوهرش باشه حتى اگه شوهرش آقاى من باشه ..!!!
دوام نمى آورم درا باز ميكنم صورت عمادم چون من غرق اشك است معين رو برگردانده تا چشمهاى پر بغضش مردانگى اش در مقابل ما كمرنگ نكند..
چند ثانيه كوتاه در چشمان هم خيره ميشويم نميدانم من در آغوشش رفتم يا او در آغوشم گرفت فقط ميدانم آنقدر عميق همديگر را ميبوييديم كه سالها منتظر چنين لحظه اى بوديم از آغوشش كمى دورم كرد و با نگرانى نگاهم كرد:
_ خوبى؟
(خوبم امروز به اندازه همه عمرم خوبم)
اينبار معين در حالى كه مارا ترك ميكرد جاى من پاسخ داد:
_ خوبه نگران نباش
چند قدم ديگر رفت و گفت:
_ سرده زود برگردين
دلم ميخواست بگم : برادرمو بهت مديونم،
ولى باز نتوانستم و ترجيح دادم در آغوش مردى بمانم از پوست و خون خودم...
عماد هنوز از معين دلخور بود نگرانم بود از ازدواجم با او شاكى بود از اينكه عاشقش بودم ميترسيد چشمش از عشق كور ترسيده بود ...
بالاخره توانستم از عماد دل بكنم و به اتاق برگردم در آخر هم قول دادم مواظب خودم باشم ...معين روى تخت دراز كشيده بود و عينك به چشم مشغول مطالعه بود و من عاشق
عينكش بودم باز خودم را كنترل كردم و در سكوت لباس هايم را برداشتم و براى تعويضش
داخل حمام رفتم وقتى بيرون آمدم هنوز سرش گرم كتابش بود بالا سرش هم كه ايستادم نگاهم نكرد و فقط گفت:
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ادامه دارد....
قصه کودکانه شب 🌃
مهمان های ناخوانده
در یک ده کوچک، پیرزنی زندگی می کرد.
این پیرزن، یک حیاط داشت قد یک غربیل که یک درخت داشت قد یک چوب کبریت. پیرزن خوش قلب و مهربان بود،
بچه ها خیلی دوستش داشتند.
یک روز غروب، وقتی آفتاب از روی ده پرید و خانه ها تاریک شد، پیرزن چراغ را روشن کرد و گذاشت روی
تاقچه. چادرش را انداخت سرش، رفت دم خانه که هوایی بخورد، آشنایی ببیند، دلش باز بشود.
همین طور که داشت با بچه ها صحبت می کرد، نم نم باران شروع شد.
بوی کاهگل از دیوارها بلند شد.
پیرزن بچه ها را روانه خانه کرد و خودش به اتاق برگشت.
باران تند شد. صدای رعد و برق، کاسه کوزه های روی تاقچه را می لرزاند.
پیرزن سردش شد، فکر کرد رخت خوابش را بیندازد و برود زیر لحاف گرم شود؛ که صدای در بلند شد:
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم خاله گنجشکه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم مرغ پاکوتا. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم آقا کلاغه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم خاله گربه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم سگ پاسبون. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: تو هم بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم آقا الاغه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم گاو سیاهه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب، تو هم بیا تو.
پیرزن رو کرد به مهمان ها و گفت: خُب، حالا همه تون با خیال راحت بخوابین، فردا صب که شد، برین دنبال کارای خودتون.
همه مهمان ها که مهربانی پیرزن رو دیده بودند، از فکر رفتن غصه شان شد. پیرزن گفت: اگه از دل من بپرسین، می خوام که همه شما، اینجا بمونین؛ امل حیاط من قد یه غربیله، جایی ندارم. اگه خاله گنجشکم بتونه بمونه، آقا گاوه
مجبور میشه بره.
گاوه به فکر فرو رفت، به پیرزن نگاه کرد و گفت: من که مومو می کنم برات خرمنو درو می کنم برات، بذارم برم؟
پیرزن از اینکه گاو را رنجانده بود، دلش گرفت و گفت: با وجود تنگی جا، پهلوی من بمون.
من که جیک و جیک می کنم برات، تخم کوچیک می کنم برات بذارم برم؟
من که عر و عر می کنم برات همسایه خبر می کنم برات بذارم برم؟
من که میو میو می کنم برات، موشا رو چپو می کنم برات، بذارم برم؟
من که قارو قار می کنم برات همه رو بیدار می کنم برات، بذارم برم؟
من که قد قد می کنم برات تخم بزرگ می کنم برات، بذارم برم؟
من که واق و واق می کنم برات، دزدارو چلاق می کنم برات، بذارم برم؟
پیرزن گفت: عیب نداره، تو هم بمون.
همه از سر سفره بلند شدند، بساط چای را جمع کردند و دنبال کارهایشان رفتند. از آن به بعد، سال های سال همگی
با هم به خوشی و خوبی زندگی کردند.
🔺🔺
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ارزش وجود بهترین آدم زندگیمون رو مولانا خیلی قشنگ توصیف کرده:
«بی تو نه زندگی خوشم
بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم
بیتو به سر نمیشود»
#قدرهمدیگه روبدونید😍💋
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
*سلام ظهرتون بخیر
امروز سه شنبه ۱۹ بهمن*🌹🌹🌹☘️☘️☘️
*یک تکه کتاب*
*جاناتان، آنچه را که دیدگانت به تو میگویند باور نکن،*
*همه ی آنچه را که میبینی محدود است،*
*با ادراک خود بنگر! فقط باید از صمیم قلب بخواهی*
*جاناتان عشق را بیاموز،* *تمرین را آغاز کن!*
*تمرین پرواز... تمرین دوست داشتن... و هر آنچه در سر داری!*
*تمرین را آغاز کن...*
*✍️ ریچارد باخ*
*📗 جاناتان مرغ دریایی*
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#شویدی یا #مارچوبه_زینتی 🌿🌿
#نور
👈پنجره جنوبی با نور فیلتر شده بهترین محل نگداری ان است گیاه به نور زیاد نیاز دارد
#خاک
👈ریشه به زهکشی نامناسب حساس است این گیاه به خاکی به واکنشی بین ۶.۵ تا ۷.۵ و هر خاکی با زهکش خود نیاز دارد(ترجیحا ترکیب پیت ماس با ماسه و خاک باغچه
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گیاه #یشم از خانواده #کراسولا:
✅
به گیاه جذب ثروت مشهور است.
دلیل این نام گذاری برگ های مانند سکه است و سکه هم نیز نماد ثروت و فراوانی است. افرادی که در حوزه فنگ شویی فعالیت میکنند و تجربه هایی را در این حوزه دارند پیشنهاد میکنند که گیاه یشم را در حوزه ثروت قرار دهید و هر تعداد از این گیاه را در خانه و محیط بگذارید هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد💶💵💰
طبق علم #فنگشویی ، یشم با گلدان سفید را باید در جنوب شرقی منزل نگهداری نمایید 👌
و اگر گلدان قرمز و زرد بود در قسمت جنوبی تا شهرت برایتان بیاورد.
جالب است بدانبد این گیاه بسیار مقاوم بوده و میتواند حتی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
این گیاه روزانه به ۴ ساعت آفتاب نیاز داشته و از سرما گریزان است.
حدالمقدور با آب تصفیه شده آبیاری نمایید.
همین امروز این گیاه ارزان شگفت انگیز رو تهیه بفرمایید💰💰💰💰💰
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گل زیبای گندمی 🌸🍃
پیشکش نگاه مهربونتون
در این شب های سرد زمستان
زیبایی گل را برای زندگیتان
وکوتاهی عمرش
رابرای غمهایتان آرزومندم
دلتون خوش و گرم به مهر 💖
گلدهی گیاه #گندمی ارسالی از دوست خوبمون آقایMorteza jafari mirzad
شبتون ماه 🌙🌟
#شبانه
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
آیا الان که زمستونه میشه گل ها رو قلمه زد ؟
همه فصول میشه گل ها رو قلمه زد ولی در فصل رشدشون یعنی بهار و تابستون زودتر قلمه ها میگیرن
#قلمه_زدن_پتوس با کمک ابر رو ببینید 👆
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#خلاقیت
ایده زیبای حلقه ی، درب ورودی با کاشت ساکولنت های رنگی و زیبا 😍🍃
اشتراک از دوست خوبمون خانم Mina ghadarkhah در گروه فیسبوک گیاهان آپارتمانی 🌹👏👏👏
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#نگهداری_گیاهان_در_فصول_سرد
#جلوگیری_از_یخ_زدگی_گیاهان
اگر گیاهان را در فضای باز نگه داری میکنید حتما برای آنها گلخانه موقت بسازید که زیر بارش باران یا برف خیس نشوند و دچار سرما زدگی ویخ زدگی نشوند ❄️⛈❄️
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن'دشتی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیلم از طرف ن'دشتی
درمورد سگ صحبت شده حتماببینید
مخصوصا اونهایی که سگ دارند.این
سگ نجس نیست ☘
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#ميدونم دیدن این فیلم عذاب آوره
مخصوصا برای اونهایی که سقط جنین انجام دادند
بخدا قلبم دردگرفت ،توروخدانکنیداینکاررو
ی قتل عمده😔
☒ سقط جنین ☒
🅾این کلیپ رو حتما ببینید...
وقتی دستگاه میخواد بچه رو تکه تکه کنه، جنین خودشو عقب میکشه🥺‼️
«فرزندانتان را از ترس فقر نکشید»🔞
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💕ارده و عسل برای موارد زیر مفید است
⚜️آلزایمر
⚜️کمخونی
⚜️پوکی استخوان
⚜️تقویت مغزواعصاب و حافظه
❣️بایکدیگرمخلوط،همراه بانان بعنوان صبحانه میل کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#خواص_گل_محمدی
👌به خاطر طبع گرم
💠ملین وضد یبوست
💠تقویت کننده مغز و حافظه
💠ضد افسردگی
👈از پودرگل محمدی روی ماست
و یا در غذاها استفاد کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بریم سراغ آموزش امروز
درست کردن آرایش پاک کن خونگی😍
کاملا ارگانیک و طبیعی که نه تنها به پوست آسیب نمیزنه بلکه باعث شادابی پوست هم میشه و کلی خواص مفید داره که بهش میپردازیم🧐🤔👇🏻
خواص نارگیل: این روغن خواص ضدعفونی کنندگی و ضدباکتریایی طبیعی دارد و شما را از بسیاری از مشکلات روزمره ی پوست و مو خلاص کند.🥥
خواص آلهئوورا: آلوئه ورا بعلت داشتن خواص ضد میکروبی در درمان بسیاری از زخمها و جراحتها و سوختگیها- اگزما – تاول– گزیدگی زنبور و نیش حشرات- بریدگی – کوفتگی – آفتاب سوختگی و آکنه موثر است. بنابراین استفاده از این گیاه نه تنها در کرمهای موضعی بلکه در کنترل بسیاری از بیماریها و اختلالات پوستی سودمند می باشد🌵
خواص عسل:مرطوب کننده پوست پاکسازی منافذ پوست درمان آکنه التیام بخش پوست لایه برداری سلول های مرده از سطح پوست.🍯
.
.
نکته❌همیشه قبل استفاده تست حساسیت انجام بدین❌
افرادی که پوست مستعد جوش دارن استفاده نکننده❌
افرادی که میلیا میزنند استفاده نکنند❌
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d