eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💚 دوست دارم تمام سلام هایم اول بہ شما باشد پدر میدانم هر ڪجاے این عالم پهناور ڪہ باشید میفرمایید و علیڪم السلام السلام علیڪ یامولاے یاصاحب الزمان قلبم گره خورده بہ عشقت یا مولا❣ روزت بہ خیر حضرت عشـ❤️ــق 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 با محبت و مدارا☝️ 🏷در نگاه رهبر انقلاب اسلامی «حیا و عفاف» علاوه بر آنکه حکم و دستوری الهی است یکی از عوامل اقتدار ملّی نیز هست که دشمن آن را هدف گرفته: «دنبال این است که این عوامل اقتدار ملّی را از بین ببرد؛ هدف دشمن این است. ایمان را از بین ببرد، حیا و عفاف را از بین ببرد.» ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 در دام تــوأم، نیست مـــرا راه گـریــــزی من عاشق ایــن دام و تو صیّاد، کجایی؟ محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت آوار غمت بـــر ســــرم افتـــاد، کجایی؟ آســودگی ام، زنــدگی ام، دار و نــدارم در راه تــو دادم همه بـر بــــاد، کجایی؟ اینجا چه کنـــم؟ ازکه بگیـــرم خبرت را؟ از دست تــو و نـاز تـو فریـــاد، کجایی؟ دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر دیــــوانه شــدم خانه ات آباد، کجایی؟ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 📌 ردای رسالت... 🌎 دنیا تیره بود و پُرفریب، پرچم‌‌های گمراهی افراشته و نشانه‌های هدایت فرسوده، در دل‌ها ترس بود و در دست‌ها شمشیر… 🔺 در چنین ‌روزگاری خداوند مردی را برانگیخت تا آبی باشد بر آتشِ شرک و جهل و خرافات... محمّد ردای رسالت پوشید تا با اسلام، حلاوت محبت پروردگار را به دنیا بچشاند و دین خدا را عالم‌گیر کند. 🔅 رسالتی که با آخرین پیامبر خدا، محمّد، که درود خداوند بر او و خاندانش باد آغاز شد با آخرین حجّت خدا، قائم آل محمّد، به سرانجام خواهد رسید. 🌸 عید بزرگ مبعث بر همه مسلمانان جهان مبارک باد. 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ❣امام مهدی علیه السلام: خداوند محمد را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند. 📚بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۹۴ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ▫️هرلحظه منتظر بعثت دیگر م ح م د دیگریم! منتظر آن روزی هستیم که تو می آیی و عدالت محمدی را بر جهان عرضه می‌داری... 💐عید مبعث خاتم الانبیا صل الله علیه و آله را محضر خاتم الاوصیا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تبریک میگوییم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
▫️هرلحظه منتظر بعثت دیگر م ح م د دیگریم! منتظر آن روزی هستیم که تو می آیی و عدالت محمدی را بر جهان عرضه می‌داری... 💐عید مبعث خاتم الانبیا صل الله علیه و آله را محضر خاتم الاوصیا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تبریک میگوییم 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امروز هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 دلم گرفته از این شهر برود به جهنم شهری که از تو نشانی ندارد!! این روزها به همه چی فکر می‌کنیم الا مهدی فاطمه ... کسی که سبب خلقت ماست ؛ شرمنده‌ایم آقا جان ... روزگارمون هم که به هم خورده از این فاصله و دوری هاست خیلی دنبال دلیل نگردیم ... ♡ ♡ 🌺🌹🌱🌹🌱🌹 بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل‌ها همه امروز پریشان شده آقا... آرامش دنیای نفس گیر، کجایی؟ بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا... _بخیرمولای_غریبم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 «روایت عجیب پیامبر» 👤 استاد 🔸 در یک قومی جای یاران رسول الله می‌آیند که از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی‌ترسند... ⁉️ این قوم چه کسانی هستند!؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دوستان عزیز سلام صبح همگی بخیر🌹🌺 فرداسالگرد برادرمه😭 خواستم به اطلاع شماعزیزان برسونم که برنامه ی درکانال نداریم دل نگران نشید ان شاءالله عمری باشه جمعه درخدمت عزیزان هستم دعای خاص دارم ازشما دوستان همیشه همراه🙏🙏🙏 شادی روح همه ی اموات شادی روح همه ی شهدا علما صلحا رفتگان درخاک خصوص مادرو برادرم 😭 سه صلوات 🙏 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم🍃
💕 داستان کوتاه "انسانیت" کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با زبون بی‌زبونی ازش میخواد دکمه بالای پیراهنش رو ببنده، اما چون ظاهر خوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن!! دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتند صحبت می کردند. یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن... این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد و از همون سرهنگی که ذکر کردم، خواست که دکمه‌اش رو ببنده!! سرهنگ بی‌سیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دکمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اون همه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی یه سلام نظامی داد و ادای احترام کرد! اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع این کار رو نداشت خندید و اون هم به روش خودش سلام داد و به طرف پیاده رو اومد... لبخند و احساس غروری که توی چهره‌اش بود رو هیچوقت فراموش نمی‌کنم. بعد از این قضیه با خودم گفتم: کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یادداشت می‌کردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم، اما احساس کردم اگر فقط به‌عنوان یک انسان ازش یاد کنم شایسته‌تر باشه... ""این کار جناب سرهنگ باعث شد اشک توی چشمام جمع بشه و امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند.👌"" * زنده‌باشی جناب سرهنگ 🙏 * ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_نهم بعد از اون روز تنها همراه من معصومه بود که تمام زندگی منو میدونست معصومه دوست دوران دبیرست
سفر رفتن برات از هر چیزی مهمتره،بغض کرده بودم به زور جلو اشکامو گرفتم تا نریزن و گفتم باشه پس من هفته دیگه میرم مشهد زیارت حمید خندید و گفت ان شالله وقتی برمیگردی حالت خیلی بهتر بشه بهش گفتم قول میدم وقتی برگردم هیچ کدوم از این ماجراها نباشه و حالم برای همیشه خوب بشه حمید گفت امیدوارم. قرار بود اخر هفته برم مشهد شروع کردم به جمع کردن چمدونم به حمید گفته بودم که پنج شش روز اونجا می مونم حمید گفت هر چقدر دوس داری بمون سر کار که نمیخای بری منم که مدام شیفتم نمیتونم ببینمت پس بهتره اونجا باشی و حال و هوات عوض بشه ادرس خونه ی دوست معصومه رو گرفتم و رفتم پیشش دختر خوبی بود،و تازه اومده بود تهران تا کار کنه ،ماجرا رو که بهش گفتم گفت میخای چکار کنی ؟؟ گفتم کشیک وایمیستم حمید که رفت میرم داخل خونه گوشیمو روی ضبط فیلم میزارم و میام بیرون و دفه بعد میرم ببینم چی ضبط کرده که بتونم به عنوان مدرک ازش استفاده کنم واسه اینکه حمید شک نکنه بلیطمم گرفته بودم و خودش با آژانس منو رسوند ترمینال و تا وقتی که سوار نشدم خیالش راحت نشد و برگشت وقتی ماشین حرکت کرد گفتم صبر کنه یه وسیله جا گذاشتم و از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه دوستم ،تمام اون شب تا صبح گریه کردم چ فهمیه بهم دلداری میداد و میگفت گریه نکن درست میشه صبح زود از خونه زدم بیرون تا ببینم حمید شیفته یا نه ولی شیفت نبود و از خونه در نیومد ،تمام مدت توی پارک روبه روی خونه نشسته بودم و از سرما میلرزیدم تا اینکه حدود دوازده ظهر بود که دیدم حمید از اپارتمان درومد و چند لحظه بعدش یه دختر با موهای بلوند از خونه درومد به اون قیافه و آرایشش نگاه میکردم و یاد حرف حمید که میگفت چکارش داری میره دهاتشون و میره سر کار فکر میکردم ،مطمئن که شدم حمید از خونه رفت بیرون ،رفتم داخل خونه گوشی رو گذاشتم رو حالت هواپیما و بعد هم ویدیو و پشت آینه قایمش کردم ،از قبل براش یه جایی درست کرده بودم توی جا دستمال کاغذی گذاشتمش طوری که اصلا بهش شک نکنه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_یازدهم سفر رفتن برات از هر چیزی مهمتره،بغض کرده بودم به زور جلو اشکامو گرفتم تا نریزن و گفتم
ماجرای رفت و آمدهای من چهار روز طول کشید وقتی میرفتم میدیدم گوشی شارژش تموم شده و حافظش پر شده یا تا اومدن حمید خیلی طول میکشید یا همه چیز بود و من دیر میرسیدم بالاخره بعد از پنج روز تونستم چیزی که میخاستم رو ضبط کنم وقتی فیلمو دیدم نتونستم تمامش رو ببینم تو دقیقه ی اول حالم بد شد رفتم خونه و فقط زار میزدم فیلمو ریختم رو سی دی و با چمدونم برگشتم خونه مامانم فکر میکردم مامانم وقتی ماجرا رو بشنوه میگه حالا خیانت کرده که کرده تو باید زندگیتو بکنی میخای واسه یه زن دیگه زندگیتو ول کنی و مطلقه بشی؟ سربسته ماجرا رو به مامانم گفتم ،مامانم گفت برگرد پیش خودم تو این خونه همیشه جات خالیه و برام عزیزی به مامانم گفتم ماه هاست که از ماجرا خبر دارم و دنبال این بودم که خونه رو به نامم بزنه اونم گفت اشتباه کردی که به خاطر اون خونه با اون آدم زندگی کردی ،گریه میکردم و میگفتم با زندگیم بازی شده باید یه چیزی ازش میگرفتم نه به خاطر پولش به خاطر اینکه بدونه من انقدرام احمق نیستم مامان از ماجرای صدای ضبط شده و فیلم خبر نداشت بعد حدودا یک هفته چه حمید زنگ میزد و جوابشو نمیدادم مامانم گوشیمو جواب داد و گفت ناهید میخاد ازت جدا بشه و گوشی رو روش قطع کرد بعد از اون حمید روز بعد اومد شهرستان و با عصبانیت گفت این مسخره بازیا چیه من باید ازت طلبکار باشم زندگیتو ول میکنی و میری شهرستان میری مسافرت تقصیر منه که پروت کردم دم در خونه مامان سر و صدا راه انداخت بعد از دو روز همه خبر دار شدن که ما قرار از همدیگه جدا بشیو حمید زیر بار نمیرفت و میگفت ناهید بعد از سقط بچه افسردگی گرفته و دیوونه شده . اصلا عقلش کار نمیکنه باید بره روانپزشک و تیمارستان روز بعد مادرش اومد خونمون گله شکایت میکرد که تو مدام حمیدو تنها میزاشتی و الانم که طلاق میخای این چه زندگیه بچه ی من چی کم گذاشته حمید هم همراهش بود میگفت چیزی کم نذاشتم زیاد گذاشتم پرو شده گفتم زیاد گذاشتی موقعی که من میومدم خونه مادرم تو یکیو میاوردی توی خونمون حمید با تعجب بهم نگاه کرد و گفت چی چرت و پرت میگی ناهید؟؟ همه میدونن که من ادم اینکارا نیستم اگه ادمش بودم لااقل باید یه زنگی پیامکی چیزی توی این گوشی وامونده باشه،بیا جلوی مادرم و مادرت این گوشی رو باز کن اگه حتی یه پیام یا اسم یه زن غریبه بود حق با توعه گفتم زن غریبه که نیست عشق توعه یادته بهش میگفتی ناهید میره دهات خودشون میره سرکار برمیگرده و ماستشو میخوره؟؟ حمید یه لحظه جا خورد بهم نگاه کرد و گفت این حرفارو کیی بهت زده؟؟ گفتم خودش بهم گفته چیه نکنه فکر کردی اون دلش واسه تو میسوزه بدبخت از روز اول آمارتو بهم میداد صبوری کردم که از روز اول نیومدم به مادرم و مادرت بگم ولی تو پررو تر از این حرفا بودی هر دفه منو به یه بهونه میفرستادی شهرستان و باهاش خوش میگذروندی آمار همه کاراتو دارم حتی آمار رنگ مویی که رو سرش میذاشت دارم. یه روز یاسی یه روز بلوند ،میومد تو خونه ی من دلبری ،فکر کردی من این قدر خر بودم که حالیم نشه ؟؟ درسته به قول تو دهاتیم ولی احمق نیستم حمید به تته پته افتاده بود باورش نمیشد از همه چی خبر دارم ولی بازم منکرش بود و گفت نمیدونم این حرفارو کی بهت زده ولی هر کی زده پدرشو درمیارم به خاک سیاه مینشونم اونی که بیخود زندگی منو به هم بزنه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_دوازدهم ماجرای رفت و آمدهای من چهار روز طول کشید وقتی میرفتم میدیدم گوشی شارژش تموم شده و حاف
مادرش مدام نفرین میکرد که زندگی پسر منو خراب کردی مدام اینور اونور بودی حالا هم که اینجوری بهش تهمت میزنی خدا ذلیلت کنه ،جیغ و داد راه انداختم و جفتشونو بیرون کردم به یه ساعت نکشیده بود که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ،یه شماره غریبه بود گوشیو جواب دادم صدای یه زن توی گوشی پیچید گفت بیچارت میکنم معلوم نیس کدوم خری آمار منو به تو میداده من که میدونم کار کیه سلاممو بهش برسوت بگو منم کم آتو ازش ندارم جلوی شوهرت آبروتو میبرم ،خاسته با اینکار رابطه ی من و حمیدو خراب کنه ،بدبخت حمید تو رو نمیخاد فقط حمال خونش بودی گفتم میخاد یا نه فعلا داره التماسم میکنه منم به اون زندگی برنمیگردم آدم چیزی رو که بالا آورده دیگه نمیخوره ارزونی خودت ،قبل از اینکه حرفی بزنه گوشی رو قطع کردم و زنگ زدم به حمید گفتم اخرین باری باشه که این زنیکه به من زنگ میزنه،عربده میزد و میگفت کدوم زن؟؟؟ چرا چرت پرت میگی ،گفتم همین که الان بهش آمار دادی که آمار تو بهم داده دوباره بهم زنگ زد این دفه صدم که داره بهم زنگ میزنه خدا شاهده یه بار دیگه زنگ بزنه میرم از جفتتون شکایت میکنم حمید گفت برو شکایت کن ببینم کی حرف توی روانی رو باور میکنه؟ گفتم حرف منو باور نمیکنن ولی سند و مدرک دارم داد زد چه سند و مدرکی؟؟؟ گفتم به موقعش میفهمی. بعد اون روزا حمید رفته بود تهران و من برای کارای طلاق اقدام کردم ،احضاریه برای مادرش رفته بود و مادرش آمده بود جلو در خونه و به سر و صدا و گریه زاری که تو داری پسر منو بدبخت میکنی ،بهش گفتم باید طلاقمو بده دوسه ماه از بودن توی خونه ی مادرم گذشته بود،جلسه اول دادگاه حمید نیومد ،برای مادرش پیغام فرستاده بودم که بیاد طلاقمو بده،مادرشم گفت که حمید گفته موهاش عین دندونات سفید بشه طلاق نمیدم مهرم رو گذاشتم اجرا ،حدود پنج شش ماه گذشته بود که دوست حمید زنگ زد و گفت ناهید خانم روزی که من اومدم ضامن حمید شدم و از حساب من وام برداشتین برای حمید قرار بود قسطا رو بدین نه اینکه چند تا چند تا رو هم بشه و از حقوق من کم بشه به خدا منم هزار تا خرج دارم زندگی دارم زن دارم گفتم زندگی حمید به من ربطی نداره من و حمید داریم از هم جدا میشیم، منم ازش طلبکارم مهریمو میخام همین روزاست که به خاطرمهریه بندازنش زندان دوستش میگفت یعنی چی اون روز شما گفتی من خودم ضمانتش میکنم گفتم کدوم ضمانت،بهت چک دادم یا سفته؟؟؟ گفت زبونی که گفتی بهت چک و سفته میدم ،گفتم زبونی رو خیلی ها خیلی حرف میزنن برو بندازش زندان از خودش که چک و سفته داری گفت یعنی چی؟؟؟ من همکارمو بندازم زندان؟؟ به خدا حمید زیر قرضه شما که از اوضاعش خبر داری بیا و خانومی کن اون خونه ای که به نامت زده رو بفروش هم مارو از گرفتاری نجات بده هم شوهر تو گفتم اون خونه رو حمید به نام من نزد خودم برای خودم خریدم از پول طلاها و پس اندازم ،برین دادگاه بپرسین از هرکی میخاین بپرسین چند ساله دارم کار میکنم و کلی طلا و پول داشتم حمید هم اون پولا رو خرج زن بازیش کرده https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیزدهم مادرش مدام نفرین میکرد که زندگی پسر منو خراب کردی مدام اینور اونور بودی حالا هم که ا
همکار حمید کلی اصرار کرد ولی گفتم امکان نداره اون خونه رو پس بدم تازه مهریمم هست گفتش بیا خونه رو پس بده طلاق بگیر خودتو راحت کن گفتم من طلاق نمیخام مهریمو میخام خونه هم که مال منه اصلا حرفش رو نزنید حمید یه غلطی کرده الان باید پای کارش وایسته. از دور و نزدیک بهم خبر میرسید که حمید اوضاعش خیلی بده هر چی درمیاره باید بده خرج و قسط وامش ،تو اون مدت منم مشغول خوندن واسه آزمون استخدامی بودم جلسه دوم دادگاه تشکیل شد و حمید نیومد بعد از جلسه ی دوم مادرش اومد خونمون و گفت ببین ناهید جان تو هنوز جوونی حالا که حمیدو نمبخای بیا عاقلانه از همدیگه جداشید گفتم باشه عاقلانه جدا میشم گفت خونه ای رو که از حمید گرفتی بزن به نامش مهریتو ببخش در عوض اونم رضایت طلاق میده تا راحت بتونی ازش جدابشی گفتم ولی من یه نظر دیگه ای دارم خونه که مال خودمه از پولی که تو این چند سال جمع کردم ،مهریمم بده منم آبروش رو نمیبرم گفت کدوم آبرو میخای چکار کنی؟؟؟ چقد شما زنا پررو و هار شدین گفتم میخام یه چیزی بهتون نشون بدم شاید براتون جالب باشه .صدای حمید و دختره رو براش پخش کردم مادرش با تعجب داشت گوش میداد متوجه شد صدای پسرشه ولی زد زیرش و گفت این که اصلا صدای حمید من نیس رفته یکیو آورده حرف بزنه واسه بچه ی من حرف دربیاره. مادرش که از خونمون رفت بلافاثله حمید بهم زنگ زد جیغ و داد و بیداد میکرد و گفت آبرتو میبرم بیچارت میکنم میام میزنم لهت میکنم واسه من دم دراوردی؟؟؟ آبرومو پیش مادرم میبری؟؟؟ خدا شاهده همین فردا ازت شکایت میکنم چند روز بعد خاله ی حمید که دوست مامانم میشد اومد خونه و بهم گفت تو رو خدا این بچه بازیارو بزار کنار تو و حمید که مشکلی ندارید،حمید هم که ماشالا اهل کار هم تو رو میخاد تو رو خدا بیا برو سر زندگیت ،زندگیتونو خراب نکنید گفتم حمید منو نمیخاد شما ضامنت میکنی که اگه من برگردم سر زندگی حمید منو میخاد؟؟ گفت اره هم من ضمانت میکنم هم همه ی فامیلو میارم که ضمانتش رو بکنن به خدا همه حسرت زندگی تو رو میخورن این چه کاریه که با زندگی خودت کردی گفتم اینجوری نمیشه باید چند تا بزرگ فامیلو بیارین که حمیدو ضمانت کنید تا من برگردم سر اون زندگی گفت داداش بزرگم رو بیاریم خوبه؟؟ خودت میدونی که بزرگ فامیله و همه مارو بزرگ کردخ داداشم عین پدر نداشته ی ماست سن و سالی ازش گذشته میارمش اینجا تا حمیدو ضمانت کنه تو رو خدا برگرد سر زندگیت https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_چهاردهم همکار حمید کلی اصرار کرد ولی گفتم امکان نداره اون خونه رو پس بدم تازه مهریمم هست گفتش
خاله ی حمید قرار گذاشت که دو هفته بعد حمید و دایی بزرگش و خاله ش و چند تا از بزرگترای فامیل بیان و ضمانت کنن که حمید و من بریم سر خونه زندگیمون حمید خبر فرستاده بود که اگر ناهید میخاد برگرده سر زندگیش باید خونه ای که به نامش زدمو بهم برگردونه و نصفش رو بزنه به نامم منم بهش گفتم قبل از اینکه فامیلش بیان خونمون خودشو مادر پدرش بیان تا بشینیم و صحبت کنیم ،قرار بود ساعت هشت شب فامیلش بیان من و حمیدو آشتی بدن ،بهش زنگ زدم گفتم تو یک ساعت زودتر بیا گفت با خانوادم میام گفتم نه خودت بیای بهتره حمید زودتر از بقیه اومد نشسته بود کنارم و مادرمم داشت بهمون نگاه میکرد گفتم بیا تو اتاق باهات کار دارم ،رفتیم تو اتاق که حمید گفت فکر نمیکردم انقدر بی وعرفت باشی ،راسته که میگن روی معرفت گربه حساب کن ولی روی معرفت زن نه من چه بدی در حقت کرده بودم؟؟؟ گفتم گذشته ها گذشته من میخام آیندمو بسازم قبل از این که خانوادت بیان میخام سنگامونو دوتایی وا بکنیم،دلم نمیخاد پیش خانوادت یه سری حرف گفته بشه .گفت خب حرفتو بزن گفتم ببین قبل از اینکه گوشیمو بدم دستت بهت بگم از این فیلم صدتا دیگه کپی کردم بعدش فیلمی که ازش گرفته بودمو پلی کردم و دادم دستش،رنگ از رخش پریده بود و لرزش دستاشو قشنگ میتونستم حس کنم ،هنوز یک دقیقه از فیلمشو ندیده بود که بهم نگاه کرد و گفت اینو کیی داده دستت؟؟ گفتم خود دختره بهم داده ،چیه نکنه فکر کردی اون دلش واسه زندگی تو میسوزه؟؟؟ بدبخت از روز اول قصدش این بود که بیاد زندگیتو خراب کنه و خیال میکرد عقدش میکنی تا چند دقیقه دیگه خانوادت میان این جا یا توافقی طلاق منو میدی و مهریمو قسطی بهم میدی یا همین امشب این فیلمو جلوی همه پخش میکنم حمید نمیدونس چکار کنه مضطرب بود و حالش بد بود میگفت به خدا ناهید این الکیه طرف فوتوشاپ کرده من اصلا کاری نکردم فقط یه تلفن کوتاه بود،در حد همکاری باهم رابطه داشتیم فقط همکارمه،صداش میلرزید و کم مونده بود بزنه زیر گریه بهش گفتم حمید همین الان تصمیمتو بگیر یا طلاقمو میدی یا قید آبروتو بزن و توی دادگاه این فیلمو نشون میدم و میگم علت طلاقم چیه و راحتم طلاق میگیرم ❤️ گفتم حمید همین الان تصمیمتو بگیر یا منو طلاق میدی مهریه هم قسطی میدی یا به خاطر رابطه ی نامشروعی که داشتی هم آبروتو میبرم هم ازت شکایت میکنم و طلاقمم میگیرم هم مهریه مو میگیرم حمید به التماس افتاده بود چشماش سرخ بود و میگفت اینا تهمته اصلا بیا باهم دیگه بریم از اونی که فیلم فرستاده شکایت کنیم،با پوزخند نگاش کردم و گفتم خجالت نمیکشی؟؟ هنوز میگی اینا تهمته؟؟؟ بدبخت دختره خودش اینارو برام فرستاده الانم تصمیمتو بگیر فک و فامیلت دارن میان اینجا دلم نمیخاد آبروت جلوشون بره، حمید مردد بود یهو محکم زد تو صورتش گفت خاک بر سر من که نفهمیدم این زنیکه چه ماریه که افتاده تو زندگیم به خدا خودش اومد تو زندگیم الانم تو رو از من گرفته به خدا من هیچ کسیو مثل تو دوس ندارم خندیدم گفتم حمید طلاق میدی؟؟ سری تکون داد و گفت طلاق ندم چکار کنم ؟؟ وایسم که آبروم بره؟ و مادرم سکته کنه؟ گفتم باشه پس من الان زنگ میزنم به خاله ت میگم فامیل رو نیار اینجا ما باهم توافق کردیم تو هم فردا میای بریم پیش وکیلمو میگی که میخایم توافقی جدا بشیم حمید قبول کرد و گفت ناهید یه فرصت بهم بده من نمیدونستم قراره همچین بلایی سر زندگیم بیاد وگرنه هیچ وقت همچین کاری نمیکردم گفتم یعنی چی فکرشو نمیکردی؟؟؟ سرشو تکون داد و گفت چه میدونم احمق بودم فکر کردم تو هیچ وقت نمیفهمی ،گفتم به نظرت میشه تو رو بخشید؟؟ گفت اره چرا که نه گفتم اگر من این کارو میکردم تو منو میبخشیدی؟؟ ساکت بودم گفت تو هیچ وقت همچین کاری نمیکنی گفتم اره چون من هیچ وقت همچین کاریو نمیکنم یکیو میخام که مثل خودم باشه از جنس خودم باشه نه مثل تو خیانتکار باشه، حمید از خونه بیرون رفت و روز بعد اومد پیش وکیلمو کارای طلاقو انجام دادیم و بعد از حدود شش ماه من و حمید با وجود تمام پادرمیونی های فامیل و خانوادش که میگفتن مقصر تویی ازش جدا شدم. اوایل برام همه چی سخت بود چند وقت بعد توی آزمون استخدامی شهرمون قبول شدم و به عنوان پرستار یکی از بیمارستانا مشغول به کار شدم خواستگار برام میاد و میره ولی دلم نمیخاد فعلا ازدواج کنم به فکر پیشرفت هستم دلم میخاد تا دکترا بخونم و استاد دانشگاه بشم و با شخصی که درست انتخابش کنم ازدواج کنم برام دعا کنید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷تقدیم به شما خوبان 💖حلول ماه رسول الله 🌷و اعیاد شعبانیه بر شما مبارک 🌼🍃 ماه شعبان شد منادی آمده🌙 شیعیان ایام شادی آمده🌹 سومین روزش ز بیت حیدری❤ سر زده ماهی برای دلبری❤ او حسین است ودل عالم برد🌹 جنت از بهر محبان می خرد...❤ 🌼🍃 🌙حلول ماه عزیز شعبان ماه میلاد سیدالشهداء حضرت حسین بن علی ع و حضرت علی بن الحسین سیدالساجدین ع و حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم ع و ماه میلاد آقا و سرور شیعیان حاضر در جهان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بر تمامی عاشقان و ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام مبارک باد 🍃🌷 🌼🍃 برخی لحظه ها هستند که آرزو میکنی ای کاش میتونستی زندگی را در آنهـا متوقف کنی ... آرزو میکنـم 🙏 زندگیتــون سـراسـر از این لحظه های شیرین باشه 🌟 روزتون خوش 🌟 🌼🍃 در اولین روز ماه مبارک شعبان 🌙 زندگیمان را پر برکت و بیمه🌼🍃 کنیم با ذکر شریف صلوات بر🌼🍃 حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 🌼🍃 و خاندان مطهرش 🌼🍃 🍃🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌼مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نیایش صبحگاهی خدای ِ جان،سلام! روزم بخیر از داشتنت! راهم را روشن کن ذهنم را آرام ای که عشقت پناه ِ آخرمان ای نامت امید ِ اولمان روزم بخیر از داشتنت خدای ِ جان... خدایا🙏 در اولین روز ماه مبارک شعبان 🌙 دست نیازبه درگاه تو بلند میکنم🙏 و از تو میخواهم عشق،بخشش،معرفت ومهربانےرا💖 به قلبهاے ما ارزانےداری🙏 و دوستان وعزیزانم🌼 را ازناخوشےهاےروزگار دورگردانی🙏 "آمیـــن "🙏 🌼🍃 🌷براتون آرزو می کنم 🌼یک روز پر از آرامش 🌷یک عالمه شادی از ته دل 🌼ساعاتی دوست داشتنی 🌷یک عالمه دلخوشی 🌼وروزی پر از خاطرات قشنگ و ماندنی... 🌷تقدیم به قلب مهربون شما 🌼صبح آدینه تون گلبارون 🌼🍃 ســـلام🌷🍃 امروزتون عالی وچو گـل🌷🍃 خـوش عطر🌷🍃 آرزومندم امروز درهای ثروت بی پایان خـدا🌷🍃 به رویتون بازشود قلبتون پرازمهربانی 💕 واتفاقهای قشنگ سهم زندگیتون باشه☕️ 🌷🍃 🌼🍃 ‏ ‌‌‏ سـ✋☺️ـلام صبح آدینه تون مبارکــــــــَ ☕🌹😊 امروز را با لبخند😊 کمی مهربانتر💕 و بارویی خوش آغاز کنید😊 خوشبختی به همین 🌹 سادگیست 🌹 لحظه هاتون شیرین و شاد درکنارخانواده و🌹دوستان😊 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🕊🌹🕊 در پناه نگاه زلالتان، صبحے دیگر،جان گرفت و جهان،دوباره روشن شد و عطر نفس هایتان، سپیده را بیدار ڪرد و نسیم محبتتان، زندگے را جارے ساخت. شڪر خدا ڪہ در پناه شماایم و دست نوازشگر و پدرانہ ے شما بر سر ماست... 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌸🍃 ما ڪاخ نداریم بدان فخر بفروشیم اموال نداریم کہ بر فقر بپوشیم داریم گرانمایہ ترین ثروت عالم یڪ رهبر و او را به جهانے نفروشیم 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ❤️ گمگشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام زخود که تمنّا کنم تو را دل برده اختیار ز دستم وگــرنه من   قابل نیم که جان و دل اهدا کنم تو را گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور  کآیـم کنار راه و تماشــا کنم تو را از کوچه ای بیا که من افتاده ام به خاک   تا ســـر نثار خاک کف پا کنم تو را 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🖼 ؛ 🔅 امام زمان (علیه السلام): 🔹 اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می‌گشت. 📚 الوافي ج ۲۶، ص ۲۸۶ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امروز هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 «اسلحه‌های آخرالزمان» 👤 استاد 🖥 باید تخصص‌های لازم جنگ آخرالزمانی رو کسب کنیم... ⁉️ این تخصص‌ها چیا هستن؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d