داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_بیست و نهم- بخش هفتم
در خونه ی ناخدا نیمه باز بود ..و من داشتم با مامان و بابا خداحافظی می کردیم که سر و صدا شنیدم ..
قبل از اینکه سعید رو از مامان که پیاده شده بود بگیرم لای در رو باز کردم و گوهر خانم رو دیدم که چادر سرش کرده و هراسون داره میاد طرف در ..
شرمین و نارمین هم دنبالش بودن ..
رفتم جلو تا چشمش به من افتاد گفت : اومدی ؟ تو از کجا فهمیدی ؟ پروانه خدا بهمون رحم کنه ...یا امام زمان به دادمون برس ..مامانت کو ؟ با کی اومدی ؟
گفتم : تو رو خدا منو نترسونین چی شده ؟ من خبر ندارم ..رضا ؟..تو رو خدا بهم بگین رضا طوریش شده ؟
گفت : واویلا ..واویلا ..نمی دونم ..خدا به خیر بگذرونه ..
میگن کشتی اروند آتیش گرفته ..
گفتم : خوب به ما چه ؟ مامان و بابا که سر و صدا رو شنیده بودن اومد توی حیاط ..
گوهر خانم گفت : دعا کنین کسی از ما توی کشتی نبوده باشه ..
مامان گفت : چی شده ؟ یا حسین کدوم کشتی ؟
رنگ از صورت همه ی ما پریده بود و هراسون شده بودیم ..
بابا گفت درست بگین چی شده ؟
گوهر خانم در حالیکه مثل ابر بهار اشک می ریخت گفت : کشتی اروند آتیش سوزی شده ..
بابا گفت : خوب ؛؛ اینطوری نکنین هنوز که چیزی معلوم نیست
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_بیست و نهم- بخش هشتم
گوهر خانم با بی تابی گفت : بریم بندر زود باشین ..پس چرا برای من خبر آوردن ..
لابد یکی از بچه های من یا خود ناخدا توی اون کشتی بوده ..ای خدا کمک کن ..
بابا گفت : گوهر خانم از پیمان خبر دارین ؟
گفت : از هیچ کدوم خبر ندارم فقط یکی از بندر اومد و گفت که کشتی آتیش گرفته ..آخه امروز باید ماهی ها رو تحویل کشتی اروند می دادن ...
سعید رو از مامانم گرفتم و دادم بغل شرمین و گفتم مراقبش باشین ..و دویدم بیرون ..
بابا گفت : تو کجا میای ؟ باش همینجا ما بهت خبر میدیم ..
رفتم توی ماشین نشستم و گوهر خانم و مامان هم با همون حال نزار سوار شدن . طوری نشسته بودم که می دونستن نمی تونن منو پیاده کنن ..بابا،. با سرعت هر چه تمام تر رفت بطرف بندر ..
شلوغ بود و همه داشتن از این آتیش سوزی حرف می زدن ..و هنوز کسی خبر درستی نداشت ..
چند تا لنج کوچک و قایق های موتوری میرفتن و می اومدن ..و ما مثل مرغ سر کنده بال ؛بال می زدیم ...
مامان چند بار نزدیک بود از حال بره و دعا می خوند و گوهر خانم آروم و قرار نداشت .. هر کس که از دریا میومد بابا جلوشو می گرفت وسئوال می کرد ولی اونا هم چیز درستی نمی دونستن ..
می گفتن یک جهنمی بوجود اومده که نمیشه بهش نزدیک شد ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_بیست و نهم- بخش نهم
ساعت نزدیک ده شب شد و ما همینطور توی بندر گریه کردیم و دعا خوندیم ..نمی تونستم به چیز بدی فکر کنم ..
احتمال هم نمی دادم فقط آرزو می کردم اونا توی کشتی نباشن و به سلامت برگردن ...که یک مرتبه گوهر خانم داد زد کمال ..تو کجا بودی مادر وبرگشتم ..و دیدم اون داره از طرف خشکی میاد ..
یک نفس راحت کشیدم و ..دویدم جلوش و گفتم : رضا خوبه ؟ پیمان کجاست؟ گفت : بیاین بریم ... با من بیاین ..
گوهر خانم گفت : زود بهم بگو ..همه سالمین ؟ رضا خوبه ؟ ..ناخدا ..ناخدا ؟حرف بزن بگو مادر ..
گفت :آره همه خوبن ..ولی فقط پیمان سوخته ..
الان توی بیمارستانه ..
من و مامان داشتیم از حال میرفتیم ..بابا
داد زد راست بگو بچه ام چی شده ؟ خیلی سوخته ؟ زنده است ؟
گفت : نترسین خدا رو شکر نجاتش دادیم ...رضا و ناخدا پیش اون بودن که من اومدم شما ها رو خبر کنم ...
گوهر خانم گفت شما ها کی اومدین؟ چرا ما شما رو ندیدیم ..
گفت : من بهتون خبر دادم ؛ همون موقع پیمان رو آورده بودیم ..رضا بعداً رسید ..
تا بیمارستان من و مامان و بابا هوار می زدیم و گریه می کردیم ..
از حرف زدن کمال معلوم بود که پیمان حال و روز خوبی نداره ..تازه باور نکرده بودیم که زنده باشه ..فقط امیدمون به خدا بود ...
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_بیست و نهم- بخش دهم
توی راهروی بیمارستان رضا رو دیدم می تونم بگم موهای سرش راست ایستاده بود دستشو گذاشت روی صورتشو های های گریه کرد و مامان تا اینو دید ضعف کرد ..داد زدم رضا ..امانتی ما کو ..پیمان کجاست ..
همینطور که گریه می کرد گفت : نترسین ..سوخته ولی کمال نجاتش داد ..سوختگیش زیاده, اما انشالله خوب میشه ...
همینقدر که زنده بود نیرو گرفتیم که بریم ببینمش ..
ولی اجازه نمی دادن تازه پانسمانش کرده بودن ..و با هزار خواهش و تمنا چند دقیقه یکی یکی رفتیم بالای سرش ...بابا فوراً ..رفت تا اقدام کنه برسونیمش به تهران ...و تا روز بعد چه حالی داشتیم خدا می دونه نگفتی .
صبح روز بعد من و بابا و مامان با سعید؛ سوار هواپیمای سی -130 نیرو هوایی شدیم در حالیکه پیکر سوخته ی پیمان تحت مراقبتهای ویژه ی پزشکی با خودمون می بردیم ...
روزی که با اون هواپیما میرفتیم بوشهر نمی دونستم که اینطوری بر می گردم ..
رضا موند تا اثاث رو بار کامیون کنه و خودشم با ماشین بابا بیاد تهران ...
با دو دست صورتم رو گرفته بودم و زار می زدم ..
خدایا پیمان رو ازم جدا نکن ..اون نیمه ای از منه ..خواهش می کنم بهم رحم کن ..خواهش می کنم ..اونو ازم نگیر ...
بابا منو گرفته بود و التماس می کرد آروم باشم
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_بیست و نهم- بخش یازدهم
سال 95 :
مامان تو رو خدا بیدار شو ..چرا اینطوری میکنی ؟ منو نترسون ..پاشو ببرمت دکتر ..زنگ بزنم اورژانس ؟
چشمم رو باز کردم و گفتم : نمی خواد ..من خوبم ..سعید؛؛ سعید جانم تو اینجایی بغلم کن مادر ..فقط بغلم کن ....
نشست روی لبه تخت و منو بغل کرد و پرسید : قربونت برم مامانم ...شما چرا اینطوری میشی ؟
هر چی در زدم درو باز نکردی ..از بالای در اومدم تو ..قرار بود یک کلید به من بدین ..خیلی ترسیدم ..
گفتم: بزار ببنیم تو اینجا چیکار می کنی ؟ قرار بود بری خونه ی خودتون ..
گفت : ولش کن مادر جان ..میلاد هم الان میاد ...چی بهتون بدم حالتون خوب بشه ؟
گفتم : گلوم خشک شده دلم چای می خواد ..زیر کتری رو روشن کن ..نرسیدم خونه رو درست جمع و جور کنم ..خوابم برد ...
تو حوری رو دیدی ؟ نرفتی خونه ؟
گفت : الان از خونه میام ..باز دعوا کردیم ..دیگه حوصله ندارم ..باور کنین اینقدر منو باز خواست می کنه و چرت و پرت میگه که نمی تونم جواب بدم ..یک وقت ها فکر می کنم واقعا این حرفا از دهن یک آدم تحصیلکرده بیرون میاد ...
وای مامان آخه این لیسانس رو این کجا گرفته ؟
گفتم : تورو خدا دیگه به من نگو برین مشکلتون رو خودتون حل کنین ..اومدی اینجا باز حرصش در میاد و مدتی هم برای همین کینه می کنه ..پاشو برو ..
گفت : آخه خونه ی شما نیام کجا برم ؟ ولش کنین بزارین هر کاری می خواد بکنه چقدر براتون مهمه که حوری چی فکر میکنه ..من دیگه خسته شدم ...
ادامه دارد🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
ویدئویی از یک پروتز گوش در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که مورد توجه کاربران قرار گرفته است
🔹این پروتزها فراتر از ظاهری ساده و آرایشی است، زیرا به انسانها کمک میکند تا اعتماد به نفس خود را افزایش دهند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
خونه درست کردن دارکوب را از نزدیک دیدید؟
قربون خدا برم خوب مغزش تکون نمیخوره؟😂😐
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
حاضری جای اون پیراهن قرمزه باشی؟😯 این چه جورشه اخه😳
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این تصاویر مربوط به منطقه "کاونت گاردن" در لندن است. یکی از محلههای معروف این شهر با ساختمانهای رنگارنگ و گلکاری شد. کاونت گاردن پر از بازیگران و هنرمندانی است که با هنرهای خیابانی خود سرگرمتان می کنند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
برنج کبابی رو دیگه کجای دلمون بذاریم!
آبگوشت سوخاریم فردا میاد😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
برج جمیره
برج غولپیکر جدید دبی با ۵۵۰متر ارتفاع، سال ۲۰۲۳افتتاح خواهد شد
منحصر بفردترین ویژگی این هتل مربوط به پایه آن است که با طرحی از اثر انگشت حاکم دوبی، شیخ محمدبنرشید ساخته خواهد شد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این تصویره بزرگ ترین عنکبوت جهان به نام "گولیاث" است که دارای پاهایی به اندازه بازوی یک بچه و وزن یک توله سگ است که می تواند تا 25 سال عمر کند.
-چنگال های این عنکبوت آنقدر قوی است که می تواند جمجمه ی شمارا بشکافد!🕷
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
سلام علیکم صبحتون بخیر💐
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
حسرت آتیشت میزنه!!!
روز قیامـت خیلیا حسرت میخورن که چرا تلاش نکردن بهجت بشن...
_تافرصت داری امام زمان رو یاریکن🚶♂
🎙استاد_پناهیان
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یک ســــلام🌸🍃
باعطر گلهای زیبـا🌸🍃
بـه دوستان مهربـون 🌸🍃
صبحتون بخیـر و شـادی 🌸🍃
الهی طلوع خورشیدِ امروز 🌸🍃
خوشیها و زیبایهای زندگیتون
پـر رنگتر و با طراوت تـر از 🌸🍃
هـمیشــه بـاشـه ................🌸🍃
صبـح دوشنبه تـون گلباران🌸🍃
شـاد و خوشبخت باشید🌸🍃
دوشنبه تون به طراوت شبنم🌸🍃
وبه شادابی وزیبایی گلها🌸🍃
در زندگی هیچ چیز
مهم تر از این نیست
که قلباً در آرامش باشیم🌸🍃
الهی همیشه قلبتون
پـر از عشــق و آرامش باشـه
صبح دوشنبه تون عـالی🌺🍃
روزتـــون قـشنگــــــــ🌸🍃
هـمراه بـا مـوفـقیت🌺🍃
و پراز اتفاقات زیبا🌸🍃
بـراتـون روزی پـراز 🌺🍃
لطـف خـداونـد
دلی آرام ، زنـدگی گـرم 🌸🍃
و یک دنیـا سـلامتی آرزومـندم🌺🍃
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نیایش صبحگاهی
یـا رَبَّ 🙏
آنچه خیر است تقدیر ما کن
وآنچه شر است
از من و دوستانم جدا کن ... آمین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
امروز آنقدر قـوی باش 💪
که اتفاقات اطرافت
نتواند در تو نفوذ کنند ...
توکل به خدا ترس را از بین میبرد
قرار نیست معجزه ای اتفاق بیفتد.
فقط قرار است تو محکم تر باشی
امروز دلت را آنقدر قوی كن
که تحت هر شرایطی
برای آرزوهایش تلاش کند
و دست از قوی بودنش بر ندارد
روزتون سرشار از تلاش و موفقیت ✌️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🥰صبح، همان روزنه ی
🥰امیدی هست ڪه
🥰بعد از سیاهی شب
🥰لبخند را بر لب میآورد
🥰بـرایـت لبخـنـدهـایـی
🥰پراز امـید آرزو میکنم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
من تنها سه چیز را آموزش میدهم📚
سادگی،شکیبایی و شفقت
این سه گرانبهاترین گنجها هستند.
ساده در اعمال و افکار
به منبع وجود باز می گردید.
شکیبا با دوستان و دشمنان
با همه چیز هماهنگی می یابید.
مهربان با خود
با همه ی موجودات در صلح خواهید بود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زندگی نوبر انجیر سیاه
در دهان گسِ تابستان است
زندگی ، بُعد درخت است
به چشم حشره
زندگی گل به توان ابدیت...
#سهراب_سپهری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
رژیـم حـذف 👌👌
عصبانیت
حـسرت
نگـرانی
خـشم
احساس گـناه
وسـرزنـش را
از زنـدگیـت حـذف کـن ...
سپس ببین چطور زندگیت بهبود میابد ...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نوبت وصل و لقاست
نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست
بحر صفا در صفاست
درج عطا شد پدید
غره دریا رسید
صبح سعادت دمید
صبح چه نـور خـداست
#مولانا
ســ🥰✋ــلام
🌸صبح بخیر ای مهربان دوست
🌸روزتون پـر از امـید و شـادی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣
#خودت_را_دریاب
یک روز باید با خودم به یک گردش عجیب بروم
یک جای خلوت اما شلوغ!
بشینم و با خودم حرف بزنم
جمع و تفریق کنم گذشته ام را
از رفتن و بودن و آمدن و نیمه راهی ها یادکنم...
خوبی ها یک طرف و بدی ها طرف دیگر..
بدی ها را همانجا با آدمهایشان چال کنم،
خوبی ها را آنقدر درخیالم ضرب کنم
تا جای کمبود ها را بگیرد...
باید بچسبم به #تولدی_دوباره...
انگاری منی قبل از من، وجود نداشته است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#پندک
خودتان باشید نه فتوکپی و رونوشتِ همدیگر!
خودتان را از روی دست دیگران ننویسید!
باور کنید چیزی که هستید، بهترین حالتی است که می توانید باشید!
بعضی ها ساکتشان دلنشین است
بعضی ها پرحرفشان...
بعضی ها باچشم و موی سیاه زیبا هستند
بعضی ها با چشمان رنگی و موی بلوند..
بعضی ها با شیطنت دل می برند
بعضی با نجابت...
جذابیتِ هرکس منحصر به خودش است!
باورکنید رفتار و خصوصیات تقلید شده و مصنوعی، شخصیتتان را خراب می کند...
تا می توانید خودتان باشید!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d