eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 🍃 🔖مزاج و خصوصیات افراد با گروه خونی A مزاج گروه خونی A عموما سوداوی است. حدود ۲۷/۴۲% از مردم دارای گروه خونی A+ و ۱/۹۹% دارای گروه خونی A- هستند. جزء اولین گیاه خوارها بوده اند. دستگاه هاضمه بسیار حساسی دارند. سیستم ایمنی شان مقاوم است. به خوبی خود را با هر نوع رژیم غذایی و شرایط محیطی وفق می دهند. بهترین واکنش را در برابر  استرس داشته و به آرامی با آن روبه رو می شوند. برای اینکه وزنی مناسب و عملکردی مفید داشته باشند، نیازمند رژیم غذایی گیاهی هستند. دستپاچه، مطیع و آرام، فداکار، مودّب، درستکار، حتی در مواقع آشوب و غضب، آرام و خونسرد هستند. نسبت به نظرات عمومی حساس‌اند. اغلب درون‌گرا و در برخورد با دیگران خجالتی و کمرو هستند. کمی بدبین هستند. برای روابط ارزش قائل بوده و نسبت به دیگران وفادارند. ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🤕از سردرد جلوگیری کنید 🔹یکی از دلایل اصلی سردرد، کمبود آب بدن است. کم آب یا دهیدراته شدن بدن منجر به سردرد می‌شود. نوشیدن آب نه تنها از سردرد جلوگیری می‌کند بلکه باعث و سایر مشکلات دندانی می‌شود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ کاهش 🧂می‌توانید از آب نمک برای کاهش پف دور چشم خود که به دلیل گریه ایجاد شده است، استفاده کنید. نمک از فرآیند اسمز برای جذب مایعات اطراف چشم استفاده می‌کند که دلیل تورم است. تخلیه بهتر آب حبس شده در اطراف چشم کمک می‌کند تا پف چشم کاهش یابد. 🏵یک قاشق چایخوری نمک را به یک فنجان آب ولرم اضافه کنید. هم بزنید تا نمک کاملاً حل شود. ۲ عدد پد پنبه‌ای را در این آب شور خیس کنید. 🏵دراز کشیده و سر خود را بالا نگه دارید. یک پد پنبه‌ای را به مدت ۵ دقیقه روی هر یک از پلک‌های بسته خود قرار دهید. در آخر، چشمان خود را با آب معمولی شستشو دهید. هر چند بار که لازم بود تکرار کنید/منبع: دلگرم  🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🦠پاکسازی بدن با سنا 🌿سنا در طب سنتی ایران مسهلی است که به اقصی نقاط بدن ( مانند مفاصل، پوست و مغز) نفوذ می‌کند و مواد زائد آن قسمت را می‌کند ✖️ مصرف سنا بیش از یک هفته و حداکثر 10 روز ممنوع است ✖️ و همچنین اطفال زیر 12 سال نباید سنا مصرف کنند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍊  پوست پرتقال بجوید! 🔸پوست مرکباتی مانند لیمو  را بشویید و بعد بجوید. این کار نه تنها باعث طراوت دهان می‌شود بلکه اسید سیتریک موجود در آن غدد بزاقی را نیز ترغیب می‌کند تا بزاق بیشتری تولید کنند که به عنوان دفاع طبیعی دهان در برابر بوی بد و عمل می‌کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ دفع 🫒روغن زیتون دفع‌کننده سنگ کیسه صفرا است برای این منظور باید آن را با آبلیمو مصرف کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
(صدایش صبح بلند می‌شود): مورد استفاده: كنایه از برخورد آدم دانا با آدم نادان در روزگاران گذشته، دزدی وارد شهر بزرگی شد، گشتی در بازار شهر زد و فهمید مردم این شهر دادوستد پررونقی دارند و روزانه پول زیادی در بازار ردوبدل می‌شود. دزد تصمیم گرفت شب كه همه در حال استراحت هستند و بازار خلوت است با شاه كلیدش قفل یكی از مغازه‌ها را باز كند. به این امید كه با این كار پول خوبی می‌تواند به دست آورد. وقتی شب شد و مغازه‌ها یكی بعد از دیگری تعطیل شدند كم كم بازار خلوت شد و دزد توانست دكّانی را زیرنظر بگیرد، پس وسایلش را جمع كرد و نیمه‌های شب به در دكان موردنظرش رفت. دسته كلیدش را درآورد و مشغول امتحان كردن كلیدهایش شد تا ببیند با كدام كلید می‌تواند قفل مغازه را باز كند. ولی هرچه كلیدهایش را امتحان كرد، موفق نشد قفل دكان را باز كند. دزد كه با چشم خود دیده بود یكی از خریداران در این مغازه چقدر پول به صاحب مغازه داده و احتمال می‌داد كه حداقل مقداری از این پول در دكان مرد بازاری باقی مانده باشد با خود گفت: هر جور شده باید قفل این دكان را باز كنم. او وسایلش را دوباره نگاه كرد و اره‌ی باریكی را دید و تصمیم گرفت با آن اره‌ی نازك آرام آرام قفل را ببرد و در مغازه را باز كند و كارش را شروع كرد. طبقه بالای دكان در بازار اتاقی بود كه تعدادی از كارگران بازار آنجا زندگی می‌كردند. كارگران بیچاره كه تمام روز را به سختی كار می‌كردند شب‌ها به خواب عمیقی فرو می‌رفتند. نیمه‌های شب یكی از این كارگران صدای آرام و یكنواختی را شنید. سرش را از پنجره بیرون برد و خواب‌آلود نگاهی به محل گذر بازار انداخت و مردی را دید كه روی سكوی جلوی دكان نشسته از همان بالا از او پرسید: عمو چه كار می‌كنی؟ دزد كه حواسش به گذر بازار بود ولی توقع نداشت از بالای سرش كسی چنین سؤالی از او بپرسد، سرش را بالا گرفت و دید فردی كه از او سؤال می‌پرسید: كارگر ساده‌ی بازار است. گفت: هیچی، عموجان اینجا نشسته‌ام یاد بدبختی‌هایم افتاده‌ام و در دل شب دارم تار می‌زنم. كارگر خواب‌آلوده پرسید: تار می‌زنی؟ پس چرا صدای خش خش می‌دهد. دزد جواب داد آن هم از بدبختی من است. از دیشب تا حالا دارم كوكش می‌كنم بلكه تا صبح كوك شود و فردا صدایش درآید. كارگر بیچاره كه خسته‌تر از این بود كه بخواهد از حرفهای او سردربیاورد. گفت: خوش باش. و رفت تا بخوابد. دزد با خیال راحت كارش را ادامه داد، قفل را برید و توانست خود را به داخل دكّان برساند. او همان طور كه نقشه كشیده بود پول زیادی را برداشت و فرار كرد. فردا صبح مرد صاحب مغازه به در مغازه‌اش آمد و خواست تا قفل آن را باز كند ولی در كمال تعجب دید، قفل بریده شده، مرد دكان دار در را باز كرد و وارد مغازه شد. وقتی متوجه شد مقدار زیادی از اموالش را دزد با خود برده شروع كرد به داد و بیداد كه ای وای، دزد نامرد دیشب به دكّان من دستبرد زده و دارایی‌هایم را برده. با این سروصدا كارگرانی كه در طبقه‌ی بالای دكان خوابیده بودند سراسیمه خود را به پایین رساندند و در كمال ناباوری دیدند كه دزد دیشب به دكان این مرد آمده و بیشتر اموالش را با خود برده. كارگری كه شب گذشته خواب‌آلود به دم پنجره آمده بود یادش آمد دیشب مردی را دیده بود كه روی سكوی جلوی دكّان نشسته بود و صدای یكنواخت در دل شب به گوش می‌رسید از او پرسید این صدای چیست؟ پاسخ داد: دارم تار می‌زنم الان صدایی ندارد فردا صبح صدایش درمی‌آید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
(هرکه نقش خویش می‌بیند در آب): یکی بود،یکی نبود.پیرزن و پیرمردی بودند که فقط دو دختر داشتند.دخترها شوهر کرده و از پیش آنها رفته بودند. روزی از روزها پیرمرد برای سر زدن به دختر ها ودامادهایش ازخانه خارج شد. زن در خانه ماند تا از گاو و گوسفند ها مراقبت کند . پیرمرد سوار خرشد و رفت و رفت تا به دهی که دختر بزرگتر در ان زندگی می‌کرد،رسید . به خانه دختر رفت. دختر وقتی پدر را دید شاد شد. او را بوسید و برایش چای تازه دم آورد. پیرمرد احوال داماد را پرسید. دختر گفت: الحمدلله خوب است. امسال زمینی خریدیم و با هم شخم زدیم .الان هم شوهرم روی زمین است ودانه می پاشد. اگر خدا بخواهد و این چند روز آسمان حسابی ببارد. دانه ها جوانه می‌زنند و کارمان حسابی سکه می‌شود. پیرمرد گفت:ان شاءالله که می‌بارد خدا بزرگ است .مرد شب را در خانه دختر ماند. با داماد و دخترش شام خورد و صبح زود به قصد دیدار دختر کوچکتر از آنجا رفت...پیرمرد رفت و رفت تا به روستای بعدی رسید. به خانه دختر کوچک رفت دختر توی حیاط نشسته بود و جوراب می‌بافت. از دیدار پدر خیلی خوشحال شد. او را به ایوان خانه برد و هر چه خوراکی توی خانه داشت جلوی پدر گذاشت. پیرمرد از احوال او و دامادش پرسید. دختر جواب داد:شکر خدا خوب خوب هستیم. امسال با کمک هم بیست تا بیست وپنج هزار تایی خشت زده‌ایم .اگر خدا لطف کند واین روزها باران نبارد و آفتاب همین طور گرم بتابد،خشت‌ها خشک می‌شوند و با فروش آن‌ها برای یکی دوسال بارمان را خواهیم بست.اگر هم ببارد خشت‌ها زیر باران از بین می‌روند و نتیجه کارمان باد هوا می‌شود! پیرمرد گفت:ان شاءالله که نمی‌بارد خدا بزرگ است. پیرمرد شب را در خانه دختر ماند و با داماد و دخترش شام خورد و از هر دری حرف زد و صبح زود به طرف خانه خودش به راه افتاد. وقتی به خانه رسید پیرزن مشتاقانه جلو دوید و از وضع وحال دخترانش پرسید. پیرمرد گفت:نمی دانم چه بگویم.هرکدام آرزویی داشتند و از من می‌خواستندکه برای آن‌ها دعاکنم،اگر دعایم مستجاب شود آن یکی آسیب می‌بیند. زن او پاک نگران شده بود،گفت:چه شده مرد ؟ بگوببینم،پیرمرد تمام آن‌چه را که از دخترانش شنیده بود،تعریف کرد.زنش کمی فکر کرد و گفت:به خدا توکل کن.او خودش بهتر از ما می‌داند چه کند. از آن به بعد وقتی بخواهند بگویند که هر کس سود خودش را درنظر می‌گیرد و فقط به فکر خودش است،می‌گویند:هرکه نقش خویش بیند در آب. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
(بابات هم همین زبان درازی‌ها را داشت که مجبور شدم بخورمش): یکی بود، یکی نبود. گرگ گرسنه‌ای بود که یک روز هر چه به این در و آن در زد و هر چه جست و جو کرد، چیزی برای خوردن به دست نیاورد. گله‌های گوسفند و بز از کنارش می‌گذشتند. گرگ هم از جایی که مخفی شده بود، حرکت گوسفندها و بزهای خوشمزه را می‌دید، اما جرئت نداشت که از کمین گاهش بیرون بیاید. زیرا هر گله‌ای دو سه نفر چوپان داشت و چند تا سگ هم همراه گله بود. گرگ می‌دانست که اگر سر و گوشی نشان بدهد، دندان تیز سگ‌های گله و چوب و چماق چوپان‌ها در انتظارش است. گله‌ها که از جلو چشم‌های گرسنه‌ی او عبور کردند، گرگ از مخفی گاهش بیرون آمد و به طرف جوی آب رفت و با خودش گفت: « حالا که چیز دندان گیری برای خوردن پیدا نکرده‌ام، بهتر است کمی آب بخورم تا شکم گرسنه‌ام این قدر قار و قور نکند.» وسط راه، فکر کرد که بهتر است از آب زلال چشمه که هنوز به جوی راه پیدا نکرده بنوشد با این فکر، گرگ راهش را کج کرد و به طرف سرچشمه رفت. از قضای روزگار، گوسفندی از گله جدا افتاده بود و تک و تنها به طرف روستا می‌رفت. گوسفند وقتی چشمش به جوی آب افتاد، احساس تشنگی کرد و رفت تا خودش را سیراب کند. گوسفند درست زمانی به جوی رسید که گرگ هم به سرچشمه رسیده بود و می‌خواست آب بخورد. گرگ با دیدن گوسفند، دهنش آب افتاد لب و لوچه‌اش را لیسید و برای این‌که گوسفند را فریب دهد و به او نزدیک شود، با صدای بلند گفت: «آهای گوسفند نادان! مگر نمی‌بینی که من هم دارم از آب این جوی می‌نوشم؛ چرا مواظب حرکات و رفتارت نیستی و آب را گل آلود می‌کنی؟» گوسفند از دیدن گرگ ترسید. می‌خواست فرار کند، اما با خودش گفت: «این گرگ، ظاهراً کاری به کار من ندارد. پس چرا بترسم؟...» گوسفند که فکر می‌کرد گرگ راست می‌گوید و نمی‌دانست که گرگ می‌خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد نگاهی به جوی و نگاهی به گرگ انداخت و گفت: «ای بابا! این چه حرفی است که شما می‌زنید. من پایین جوی هستم و از این پایین آب می‌خورم و شما بالای جوی و درست کنار سرچشمه‌ی آن هستید. اگر هم کسی بتواند آب را گل آلود کند، شمایید.» اما این حرف‌ها برای گرگ بهانه جو اصلاً ارزشی نداشت. این بود که آرام آرام به طرف گوسفند رفت و پرسید: «ببینم، آب از توی جوی به چشمه می‌آید یا از توی چشمه به جوی؟» گوسفند جواب داد: «این دیگر معلوم است همه می‌دانند که آب از چشمه به جوی می‌رسد و الآن هم شما سرچشمه‌اید، نه من...» گرگ که با هر کلمه، قدمی به گوسفند نزدیک‌تر می‌شد، گفت: «چه زبان درازی داری. همان جا بمان که آمدم بخورمت. بابات هم همین زبان درازی‌ها را داشت که مجبور شدم بخورمش.» گوسفند تازه فهمید که اعتراض گرگ، چیزی جز بهانه و فریبی نبوده است. خواست فرار کند، اما دیگر کار از کار گذشته بود و گرگ آن قدر به او نزدیک شده بود که با یک جمله توانست گوسفند بی‌چاره را شکار کند. از آن به بعد، درباره‌ی آدم زورگو و فریبکاری که برای رسیدن به مقصود ناحق خودش بهانه تراشی کند، می‌گویند: 《بابات هم همین زبان درازی‌ها را داشت که مجبور شدم بخورمش.》 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت میشود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست بیتا امیری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼 ❌اگر فردی زیاد به همسرش گیر دهد و اعتماد نداشته باشد در آخر خیانت اتفاق می‌افتد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🦔در یک هوای سرد زمستانی تعدادی از جوجه تیغی ها برای اینکه گرم شوند روی همدیگر انباشته شدند، اما چون که آنها با تیغهایشان به بدن همدیگر آسیب می رساندند، تصمیم گرفتند که متفرق شوند. 🦔 با اینحال سرما آنها را مجدداً به سمت همدیگر می کشاند، و باز اتفاق قبل تکرار شد. 🦔سرانجام بعد از چندین بار تجمع و پراکنده شدن، آنها متوجه شدند که بهتر است که در یک فاصله ی کم در کنار یکدیگر قرار گیرند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⚠️ «لطفاً فاصله‌ها را رعایت کنید!» این جمله حتماً برایتان آشناست؛ جمله‌ای که عدم رعایت آن در خیلی جاها برایتان دردسرساز و حتی گاهی خطرآفرین می‌شود 👈مثلاً تصور کنید شما با سرعت در حال رانندگی در اتوبان هستید و ناگهان سرعت خودروها کم می‌شود و شما نمی‌توانید اتومبیلتان را کنترل کنید، از پشت به خودروی جلویی می‌زنید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✏️یا مثلا وقتی یک مداد را به چشمتان نزدیک می‌کنید، در دیدن آن مداد دچار خطا می‌شوید و آن مداد را واضح نمی‌بینید چراکه دید شما دچار تغییر  می‌شود و ناخودآگاه نمی‌توانید آن مداد را خوب ببینید؛ 📎فاصله ما با آدم‌ها هم این‌گونه است. وقتی شما به آدم‌ها بیش‌ازاندازه نزدیک می‌شوید در درک احساسات متقابل دچار تغییر می‌شوید 🔖یا وقتی شما یک نفر را خیلی دوست دارید نسبت به حرف‌هایش خیلی زودرنج‌تر می‌شوید و اصلا نمی‌توانید واقع‌بینانه تصمیم بگیرید؛ بهترین راهکار در این حالت حفظ فاصله است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💢 در هرجایی که هستید حد خودتان را نسبت به کسی که مقابلتان است حفظ کنید،  ما باید آدم‌های واقع‌بینی باشیم. 👱‍♂👱‍♂اغلب آقایان فاصله‌ها را حفظ می‌کنند و به همین دلیل واقع‌بینانه نسبت به موضوعات تصمیم می‌گیرند اما متأسفانه از طرف خانم‌ها به آدم‌های خشک و غیرمنطقی متهم می شوند، درصورتی‌که آن‌ها به دلیل حفظ فاصله‌ها درست عمل می‌کنند، ولی اغلب خانمها بسیار احساسی عمل می کنند به فردی خیلی نزدیک می شوند، حد ومرز را فراموش می کنند ولی یکباره از آن فرد دوری می کنند چون از سوی او آسیب دیده اند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🦔انسانها نیز در این مورد شبیه جوجه تیغی هستند. ما انسانها افرادی اجتماعی هستیم و نیاز زیادی به با هم بودن، جهت آسایش و گرمی داریم. 💫خانواده، جایی که ما در آن به صورت خصوصی تری زندگی می کنیم. به همین دلیل ممکنه در اثر رعایت نکردن فاصله، بیشترین آسیب را ببینیم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👈زندگی به سبک جوجه تیغی به ما یاد میده که حفظ فاصله لازمه، به این معنا که باید برای حریم شخصی دیگران احترام قائل شوید 👩‍❤️‍👨 و صمیمی بودن، شریک زندگی بودن، دوست داشتن و مسائلی از این قبیل را با از بین بردن حریم خصوصی افراد اشتباه نگیریم؛ ❇️ این حق را به خود ندهیم که چون باکسی صمیمی هستیم، یا همسرمانه و دوستش داریم پس باید خصوصی‌ترین مسائل زندگی‌ طرف مقابلمان را که به زندگی مشترک ربط نداره بدانیم. 👈مثلا همکار همسرمون مشکلی داره که به همسرمون گفته به کسی نگو چرا فکر می کنیم به ما مربوطه   https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
👈 فضای تنفس حق هر فردیست. به این معنی که هرکدام از ما برای اینکه خودمان باشیم.نیاز به این فضا داریم. ✨گاهی دوست داریم رها باشیم، خودمان تصمیم بگیریم، خودمان افکارمان را جمع بندی کنیم، و دوست نداریم آن لحظه کسی برایمان تصمیم بگیرد، حوصله باید و نباید نداریم، همسران تصور نکنند چون همسرند مدام باید در کار همسرشان سرک بکشند، الان باید بری، الان نباید بری، الان باید با فلانی حرف نزنی، حرف بزنی، بشین، نشین، زنگ نزن، بزن 📌پادگان که نیست، یاد جوجه تیغی بیفتید و به هم فضای تنفس دهید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
یک زوج کانادایی حدود 20 سال است که از خدمات برق دولتی کبک استفاده نکرده‌اند😐 مورس و همسرش 10سال بود که با یک ژنراتور نیازهای برق خانه‌شان را تامین می‌کردند. این زوج در سال 2013 به انرژی فتوولتائیک خورشیدی روی آوردند. آن‌ها 10صفحه خورشیدی 260واتی، با اینورتر و دو باتری بزرگ به قیمت 15 هزار دلار خریداری کردند و از آن پس دیگر کل برق مصرفی خود را از طریق انرژی پاک تامین کرده‌اند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d