#ضربالمثل
(گندم خورد و از بهشت بیرون رفت) :
کسی که صرفاً به مصالح شخصی پای بند باشد و پس از نیل به مقصود ، از دوستان و آشنایان خاصه آنهایی که وی را در اجابت مسئول یاری کردهاند یاد نکند و بر اسب مراد آن چنان بتازد که حتی واپس ننگرد در چنین مواردی به ضرب المثل بالا استناد کرده از باب طنز و کنایه میگویند :
فلانی گندم خورد و از بهشت بیرون رفت .
پیداست که فرجام کار این دسته مردم غافل که وسواس شیطانی آنها را از مراتب حق شناسی و سپاسگزاری باز میدارد همان خواهد بود که دامنگیر قهرمان اصلی این داستان یعنی جد بزرگوار ما آدم ابوالبشر شده است !
چون خلقت آدم ابوالبشر از طرف حضرت رب الارباب به انجام رسید و همچنین همسرش حوا نیز زیور هستی یافت در روضه رضوان به زندگانی مرفه و فارغ البال پرداختند .
خدای متعال آن دو را با استفاده از کلیه نعمتها و فواکه بهشتی مجاز فرمود مگر میوه یک درخت که همان گندم باشد ( سوره بقره آیه ۳۴ )
ابلیس که به علت تمرد از فرمان الهی و سجده نکردن به آدم ابوالبشر از دخول بهشت محروم شده بود در مقام انتقام برآمد و با حیله و نیرنگ که در کتب تاریخی و مذهبی شرح داده شده است به بهشت درآمد و در لباس ناصحی مشفق چندان وسوسه کرد که آدم و حوا به خوردن گندم راغب شدند و از آن خوردند : ( سوره طه آیه ۱۲۰ ) یعنی از گندم بهشت خوردند و عورتهایشان نمودار شد . به ناچار از برگهای بهشتی خود را پوشانیدند و سترعورت کردند .
آری عصیان و نافرمانی آدم از پروردگارش موجب زیان و ضرر گردیده است . خدای تعالی ایشان را از نعمت بهشت محروم ساخت و ندا داد که : آیا شما را از این جهت نهی نکردم و نگفتم که شیطان شما را دشمنی آشکار است ؟
در این هنگام آدم و حوا از کرده خود پشیمان شدند و زبان به توبه گشودند .
خدای تعالی توبه آنها را قبول کرد و آن دو را آمرزید . آدم و حوا از پذیرش توبه امیدوار گشتند که حتماً در بهشت میمانند و از نعمتهایش کامیاب خواهند شدند ولی فرمان الهی برخروج آنها از بهشت و نزول به زمین صادر گردید ( سوره طه آیه ۱۲۲ ) و به ایشان خبر داد که این دشمنی میان آدم و شیطان همچنان ادامه خواهد داشت ولی باید از وساوس شیطان برحذر باشند و هدایت الهی را هیچ گاه از نظر دور ندارند تا رستگار شوند :" پس درخت طوبی شاخههای خود را به هم آورده آدم و حوا را بر گرفت و از بهشت بیرون انداخت . آدم به کوه سر اندیب در هندوستان فرود آمد و صد سال درآنجا گریست تا توبه او قبول شد ."
روایت است که آدم ابوالبشر پس از خروج از بهشت به طواف بیت المعمور که موضع آن همین خانه کعبه است مامور گردید و به انجام مناسک حج پرداخت .
آن گاه به اشارات رب الامین به کوه عرفات شتافت و در طلب حوا به تجسس پرداخت .
اتفاقاً حوا نیز از جده به آن حدود آمده بود . هر دو در زیر آن کوه یکدیگر را دیدند ولی نشناختند . جبرئیل امین سبب معرفت و آشنایی آنها شد و بدین جهت آن کوه را کوه عذفات و آن شهر را به مناسبت نزول و مدفن حوا که جده آدمیان است شهر جده گویند .
آدم و حوا سپس به جانب سر اندیب عزیمت کردند و به زندگانی زناشویی و بقای نسل پرداختند . هربار که حوا حامله میشد یک پسر و یک دختر میزایید که آدم به موجب وحی آسمان ، دختر بطنی را با پسر بطن دیگر در سلک ازدواج میکشید و این امر موجب تکثیر نسل و تشکیل جوامع بشری گردید .
در خاتمه برای مزید اطلاع خواننده محترم لازم است این نکته را متذکر شود که به گفته فقیه دانشمند شادروان سید محمود طالقانی :
"... این بهشت که آدم در آغاز در آن میزیست نباید بهشت موعود باشد ... چون کسی که اهل این بهشت گردید از آن بیرون نمیرود و محیط وسوسه شیطان نمیباشد به این جهت عرفای اسلامی برای بهشت نخستین و هبوط آن توجیهاتی نموده به تاویلاتی پرداختهاند ...
چنان که در روایت معتبر از حضرت صادق علیه السلام است که فرمود :" این بهشت از باغهای زمین بوده و آفتاب و ماه بر آن میتافته . اگر بهشت خلد بود هیچ گاه از آن بیرون نمیرفت و ابلیس داخل آن نمیشد ." تا آنجا که بعضی از مفسرین برای تعیین و سرزمین آن بهشت بحث نمودهاند .
بقول لسان الغیب :
پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم !
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
جامایکا:
قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.
تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.
هاییتی:
اگر میخواهی جوجههایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخممرغ ها بخواب.
تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.
چینی:
یک فضله موش، یک کاسه فرنی برنج را از بین می برد
تفسیر: یک چیز ناجور و خراب برای از بین بردن مجموعه ای از چیزها کافی است
آلمانی:
تا آفتاب می درخشد، علف ها را خشک کن.
تفسیر: تا فرصت هست و موقعیت مناسب وجود دارد باید از آن استفاده کرد.
لاتین:
یک خرگوش احمق، برای لانهی خود سه ورودی تعبیه میکند.
تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم میکند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آنها ببندی
آفریقا:
هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.
تفسیر: معادل فارسیاش میشود، اگر در دیدهی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♥️🌸🍃
فردا دیر است...
امروزت را همین امروز، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن...
حسرت یعنی در گذشته جا ماندهای،
و نگرانی یعنی اسیرِ آیندهای شدهای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده!
آیندهای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنِشان کیفیتِ بودنت را کم میکند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
۹ نشانه پیشرفت در زندگی :
🍃- به قضاوت ها اهمیت نمیدی
🍃- هدف و برنامه داری
🍃- برای خودآگاهی وقت میزاری
🍃- از منطقه امنت بیرون آمدی
🍃- چالش ها رو یک فرصت میدونی
🍃- به دنبال یادگیری هستی
🍃- هوشمندانه تلاش میکنی
🍃- وابستگی ات به دیگران رو به حداقل رسوندی
🍃- خودت رو قربانی نمیدونی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سبک شمردن دیگران هرگز!
امام صادق علیه السلام به همراه بعضی از اصحاب و دوستان خود، برای انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوی مکه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّی فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضی از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بی ارزش می کنید؟
یکی از افراد از جا برخاست و گفت: یاابن رسول اللّه! به خداوند پناه می بریم از این که خواسته باشیم به شما بی اعتنائی و توهینی کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یکی از آن اشخاص هستی
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینی نکرده ام.
حضرت فرمود: وای بر حالت، در بین راه که می آمدی در نزدیکی جُحفه، تو با آن شخصی که می گفت: مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردی؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو برای خود کسر شأن دانستی، و حتّی سر خود را بالا نکردی؛ و او را سبک شمردی و با حالت بی اعتنائی از کنار او رد شدی! و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بی اعتنائی و بی حرمتی کند، در حقیقت نسبت به ما بی اعتنائی کرده است؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.
( کافی: ج 8، ص 88، وسائل الشّیعة: ج 12، ص 272)
#داستان_و_عبرت🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
_ بادام: سرشار از ویتامین E و آنتی اکسیدان است که باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می شود؛ همچنین حاوی ویتامین B است که بدن را هنگام استرس بسیار آرام می کند.
_ مصرف ماهی: به دلیل دارا بودن امگا 3 به رفع نگرانی و دلواپسی کمک می کند؛ همچنین با استفاده از آن می توان به سلامت اعصاب، شادابی، طراوت پوست و پیشگیری از کم خونی کمک کرد.
_ مصرف 1 لیوان آب هویج قبل از صبحانه برای کمک به درمان کبد چرب بسیار موثر است.
_ در میان مغزها، گردو تنها مغزی است که مصرف آن معادل با مصرف ماهی برای دریافت اسیدهای چرب امگا 3 است.
_ نوشیدن چای پررنگ: سبب کم خونی می شود.
_ آناناس: مانند قرص آسپرین موجب رقیق شدن خون شده و از ایجاد پلاک در خون جلوگیری می کند و می توان از آن برای کاهش غلظت خون استفاده کرد.
_ ریحان: خاصیت ضد پیری دارد و استفاده از آن در رژیم غذایی به شادابی بدن کمک می کند.
_ لوبیا قرمز: برای کنترل وزن، پیشگیری از دیابت، پیشگیری از سرطان، سلامت قلب و عروق و دستگاه گوارش مفید است.
_ سیب: مقوی مغز است؛ به همین علت برای افرادی که کارهای فکری انجام می دهند، مفید است. به طور کلی این میوه به علت دارا بودن فسفر، اعصاب و مغز را تقویت می کند.
_ پونه کوهی: یکی از بهترین داروهای گیاهی است که به عنوان یک آنتی بیوتیک قوی از آن یاد می شود.
_ هویج: عملکرد روده ها را منظم می کند و کمبود الیاف غذاهای گوشتی را جبران می کند؛ بنابراین افرادی که مصرف گوشت آنها بالاست، حتما باید هویج مصرف کنند
_ عدس: ضد استرس است، به کاهش کلسترول کمک می کند و افزودن 50 گرم از آن به رژیم غذایی بیماران دیابتی (در هنگام صبح به صورت ناشتا) موجب کاهش قابل توجه سطح قند خون آنها می شود.
_ فندق: بهترین نوع آجیل برای افراد مبتلا به دیابت است و به علت فسفر موجب تقویت مغز می شود.
_ پسته: سرشار از پتاسیم است و موجب تنظیم فشار خون می شود.
_ تخمه آفتابگردان: حاوی فسفر، پتاسیم، آهن، روی و ویتامین B است. کاهش اسهال خونی و سرطان ریه، جلوگیری از سرماخوردگی، تشکیل سنگ در کلیه و لخته شدن خون از فواید مصرف تخمه آفتابگردان است.
_ توت فرنگی: دارای ویتامین C و منگنز است و باعث استحکام استخوان ها و جلوگیری از پوکی استخوان می شود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
راهکارهایی برای آرامش ذهن بیقرار
۱. نوشتن افکار و احساسات ناراحت کننده روی کاغذ و سپس پاره کردن آنها.
۲. دوری از مسائل و افرادی که انرژیتان را میگیرند و آرامشتان را به هم میزنند.
۳. توجه به زمان حال و رها کردن گذشتهای که گذشته، و آیندهای که هنوز نیامده.
۴. انجام فعالیتهای مورد علاقهتان، مثل بازی کردن، آشپزی، نقاشی، ورزش، کتاب خواندن...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کمی عاشقانه . . .
•°•°•°•°•°•°•°•°•💙•°•°•°•°•°•°•°•
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی؟
اگه نیمه شب بیای بیرون شهر کنار فلان باغ می بینمت
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت : ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم .
افسرده و پریشون برگشت به شهر.
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت :
این که عالیه ! آخه نشونه اینه که ، لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه : تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی همون بهتره بری گردو بازی کنی !
وقایع و یا سخنان دیگران به تفسیر ی است که ما از آنها می کنیم
و گاهی حقیقت غیراز تفسیرماست
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚داستان کوتاه
🔸 گرگی با مادر خود از راهی میگذشتند، بزی در بالای صخرۂ تیزی ایستاده بود و بر سر گرگ آب دهان میانداخت. گرگ مادر اهمیتی نداد و ردّ شد.
🔸 فرزند گرگ ناراحت شد و گفت: مادر! برای من سنگین است که بزی برای ما آب دهان بیندازد و تو سکوت کنی.
🔸 گرگ مادر گفت: فرزندم، نیک نگاه کن ببین کجا ایستاده و آب دهان میاندازد، اگر او نمیترسید این کار را از روی صخرۂ تیزی نمیکرد، چون مطمئن است من نمیتوانم آنجا بایستم و او را بگیرم. پس به دل نگیر، که بز نیست بر ما آب دهان میاندازد، جایی که ایستاده است را ببین که بر ما تف میکند.
👈 گاهی ما را احترام میکنند گمان نکنیم که محترم هستیم و این احترام قلبی و بخاطر شایستگی ماست، چه بسا این احترام یا بخاطر نیازی است که بر ما دارند یا بخاطر ترسی است که از شرّ ما بر خود میبینند. مانند: سکوت و احترام عروسی در برابر بدخلقیهای مادرشوهری بداخلاق، و یا سکوت و احترام کارگری در برابر کارفرمایی ظالم!!!
🌹 حضرت محمد (ص) فرمودند: مبغوضترین بنده نزد خداوند کسی است که برای درامان ماندن از شرّ او، تکریم و احترامش کنند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فردریک و اعلامیه
فردریک کبیر، که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت میکرد معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن میدانست. مشهور است كه او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابانهای برلین میگذشت، گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند.
فردریک آن را به دقت خواند و گفت:
“بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسباندهاند ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت میافتند. آن را بکنید و پایینتر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”.
یکی از همراهان با حیرت گفت: «اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است».
فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعاً به مردم ظلم کرده و آنقدر بیثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد..."
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕 #داستانکوتاه
#خیلیجالبه, #حتمابخونید
میگویند که در ایام قدیم در یکی از پاسگاههای ژاندارمری سابق ژاندارمی خدمت میکرد که مشهور بود به سرجوخه جبّار...
این سرجوخه جبار مانند بسیاری از همگنان و همکاران خودش در آن روزگار سواد درست حسابی نداشت ولی تا بخواهی زبل و کارآمد بود و در سراسر منطقه خدمت او کسی را یارای نفس کشیدن نبود.!
از قضای روزگار، در محدوده خدمت سرجوخه جبار دزدی زندگی میکرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه جبار را آشفته گردانیده بود...
سرجوخه جبار با آن کفایت و لیاقتی که داشت بارها دزد را دستگیر کرده، به محکمه فرستاده بود ولی گردانندگان دستگاه، هربار به دلایلی و از آن جمله فقد دلیل برای بزهکاری دزد یاد شده، او را رها کرده بودند به گونهای که گاهی جناب دزد، زودتر از مأموری که او را مجلوبا و مغلولا به مرکز دادگستری برده بود به محل باز میگشت و برای دلسوزانی سرجوخه جبار مخصوصا چندبار هم از جلو پاسگاه رد میشد و خودی نشان میداد یعنی که بعله...
یک روز سرجوخه جبار که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد سیهکار و آزادی او به ستوه آمده بود منشی پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای سرجوخه بخواند.
منشی پاسگاه کتاب قانونی را که در پاسگاه بود آورد و از صدر تا ذیل برای سرجوخه جبار خواند.
ماده ۱...ماده ۲...ماده ۳...الیآخر...
سرجوخه جبار که در تمام مدت خوانده شدن متن قانون مجازات خاموش و سراپا گوش بود، همینکه منشی پاسگاه آخرین ماده قانون را خواند و کتاب را بست حیرتزده و آزردهدل به منشی گفت:
اینها که همهاش "ماده" بود آیا این کتاب حتی یک «نر» نداشت؟!
آنگاه سرجوخه جبار به منشی گفت:
ببین در این کتاب صفحه سفید هست؟!!
منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد:
قربان! در صفحه آخر کتاب به اندازه نصف صفحه جای سفید باقیمانده است.
سرجوخه جبار گفت:
قلم را بردار و این مطالب را که میگویم بنویس...
و چنین تقریر کرد:
«نر»سرجوخه جبار؛ هرگاه یک نفر شش بار به گناه دزدی از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل بیاید و کار خودش را از سر بگیرد برابر «نر سرجوخه جبار» محکوم است به اعدام!!
پس از اتمام کار منشی سرجوخه جبار، نخست آن را انگشت زد و مهر کرد و پس از آن دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند.
آنگاه او را در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را دربارهاش اجرا کرد.
گویا خبر این ماجرا به گوش حاکم وقت رسانده شد و حاکم دستور داد سرجوخه جبار را به حضورش ببرند.
هنگامی که سرجوخه جبار به حضور حاکم رسید، پرخاشکنان از او پرسید چرا چنان کاری کرده است؟!!
سرجوخه جبار پاسخ داد:
قربان! من دیدم در سراسر قانون مجازات هرچه هست ماده است ولی حتی یک «نر» توی آن همه ماده نیست و آنوقت فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی که یک منطقه را با شرارتهایش جان به سر کرده است هربار که دستگیر میشود بدون آنکه آسیبی دیده باشد به محل باز میگردد.
این بود که لازم دیدم در میان «ماده»های قانون مجازات یک «نر» هم باشد.
این است که خودم آن نر را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم!😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🍃🌼🍃🌼
🔻اخلاق
🍂(ابوعلى بن سينا) هنوز به سن بيست سال نرسيده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد. روزى به مجلس درس (ابو على بن مسكويه )، دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن .
🌾ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق )، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت :(تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو).
بوعلى از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت (1).
📚داستان راستان جلد 1 و 2
1- تاريخ علوم عقلى در اسلام ، ص 211.
#اخلاق
#تکبر
💐💐💐💐💐
حکایت👌👇
مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»
مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است.
ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d