eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_45 تو یه نادونى ، حالت خوب نيست ميخواى اون زن بيچاره كه همه اميدش تویی با تلف
از آشپزخانه كه سرك كشيدم معين در اتاق بود سريع به اتاقم رفتم و پليور صورتى ام را با شلوار مخمل همرنگ جذبم پوشيدم سمت بلند موهايم را با كش كوچك به سمت بالا بستم مدل موهايم شبيه دختر بچه هاى يكى دوساله شده بود خودم خنده ام گرفت و از اتاق خارج شدم .. با صداى بلند از پشت در اتاقش گفتم: _ رئيس بيا تا نون برسه آب پرتقال بخوريم در حالى كه سرش را سمت شانه اش خم كرده بود و گوشى اش را بين سر و شانه اش نگاه داشته بود در را باز كرد و با دستش عدد يك را نشان داد و جورى كه شخص پشت خط متوجه نشود زير لب گفت: ٢ دقيقه ديگه ميام .... به آشپزخانه رفتم و منتظرش ماندم اما نيامد ليوان آب پرتقال را بردم و در زدم در را باز كرد باز مشغول تلفن بود با دست اشاره كرد كه بروم داخل و من اطاعت كردم . ليوان آب ميوه را از دستم گرفت و در حين حرف زدن مشغول شدم منم روى كاناپه طوسى ست اتاقش نشستم طرح اتاقش جالب بود تركيبى از چندين منظره و عكس سياه سفيد !!! بالاى تختش هم عكس طرح يك ببر سفيد زيبا بود ،جز سياه و سفيد و طوسى رنگ ديگرى در اتاقش ديده نميشد در عين سادگى جذاب در عين تاريكى خواستنى... بحث معين اينقدر كلافه كننده بود كه حوصله ام سر رفته بود كال از بحث سياسى و جلسه هاى وزرات خوشم نمى آمد ، تلفنش كه تمام شد كنارم نشست و آخرين جرعه آب پرتقالش را نوشيد و ليوان خالى را جلويم گرفت: اين چه مدل موييه ديوونه؟ _ خيلى بلند شده اذيتم ميكنه كلافه شدم بستم راحت باشم _ تو مو دارى آخه زشت ؟ ،،ژاله موهايش بلند است؟! خوشگله؟! كاش ميتوانستم بپرسم،، _ خوب من اينجورى عادت دارم _ يكى از سفته ها رو بهت پس ميدم _ چرا؟! _ به يك شرط _ چه شرطى _ سال ديگه اين موقع موهات بلند شده باشه اين شكلى نباشه _ چرا _ شبيه اعضاى يكى از گروه هاى فراماسونيه اين مدل مو ، در شان كارمند من نيست ،،باز هم ياد آور شد كه من فقط كارمندشم!! براى من مهم نبود من فقط بودنش را ميخواستم با همه تلخى ها و سردى هايش... _ قبول رئيس عمه آمد با هم صبحانه خورديم خوشحال بودم تا اينكه تلفن خانه زنگ خورد عمه جواب داد و گوشى را سمت معين گرفت: _ آقا يك خانمى باهاتون كار دارن ،،،حتما ژاله است،، گوشى را گرفت خيلى صميمى حرف ميزد همانطور كه من دوست داشتم و برايم آرزو بود _ عزيز دلم كى رسيدى؟ .... _ نه خودم ميام دنبالت ... _ اينجا كه ديگه نه ... _ ميرم بيمارستان ديگه ... _ اى شيطون نيومده شروع كردى؟! ... _ باشه باشه قبول بمون ميام ... _ باى چيه فارسى بگو بدرود ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d