🥳 زنگ تفریح
واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد.
کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت:
روزی که می خواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر!
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانه ی کدخدا رفت و از کیسه های برنج سراغ گرفت.
کدخدا گفت:
راستش برنجی در کار نیست.
آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید.
#دهخدا
🤔🤷🏻♀️😂
انرژیتون مثبت
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(نَه خانی آمد، نَه خانی رفت...):
مرد خسیسی، خَربُزِهای خرید تا به خانه برای زنِ خود بِبَرد. در راه به وَسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد، ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه رَود...
عاقبت فریب نَفس، بر وی چیره شد و با خود گفت، قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِهها میخورم و باقی را در راه میگذارم، تا عابِران گَمان کنند که خانی از اینجا گذشته است و چنین کرد.
البته به این اندک، آتش آزِ او فرو ننشست و گفت گوشتِ خربزه را نیز میخورم تا گویند خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خوردهاند...
سپس آهنگ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت: این نیز میخورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است...
و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت:
"اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفته است".
امثال و حکم
#دهخدا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d