eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان 🦋💞 - بخش ششم بابا گفت : این چه حرفیه می زنی مگه من به خاطر اینکه خاله ات داره میاد ناراحتم ؟ چطوری برم استقبال خواستگاری که اون آورده ؟ غلط کرده ما رو توی این موقعیت قرار میده .. گفتم : باشه به خاطر مامان برین رک و راست حرف تون رو بزنین ردشون کنین برن .. خاله هم می فهمه دیگه نباید از این کارا بکنه .. بابا ساکت شد و در حالیکه بشدت اخم کرده بود رختخواب شو پهن کرد و خوابید . اما روز بعد مامان دل تو دلشو نبود وهمه منتظر بودیم ببینیم بابا چه تصمیمی می گیره وکسی جرات نداشت از ش سئوال کنه هر چی به زمان اومدن اونا نزدیک میشد دلهره ی ما هم بیشتر میشد تا اینکه بابا پیمان رو صدا کرد و گفت : حاضر شو بریم خاله ات رو بیاریم ..و من و مامان یک نفس راحت کشیدیم .. حالا اصلا نمی دونستیم که برنامه ی خاله چیه و می خواد با اون خواستگار ها چطوری بیاد خونه ی ما .. وقتی بابا رفت از مامان پرسیدم خاله توی نامه چی نوشته بود ؟ در حالیکه مثل بارون عرق میریخت گفت : چه می دونم ؛؛ اصلا نمی فهمم چرا منو توی این وضع قرار داده .. نوشته بود این خواستگار پروانه یک دل نه صد دل عاشق شده ومی خواد خونه به نامش بکنه .. هر چی گفتم اونا بوشهر هستن نمیشه قبول نکرد و اصرار داره بیاد اونجا و دوباره پروانه رو خواستگاری کنه .. منم مجبور شدم و برای دهم عید بلیط گرفتیم و ساعت هشت صبح از تهران پرواز می کنیم ..دیگه همین نمی دونم می خواد اونا رو کجا ببره .. داستان 🦋💞 - بخش هفتم به خدا من از بابات می ترسم یک مرتبه بی احترامی کنه آبرو برام نمی مونه .. گفتم : خوب تقصیر خود خاله اس, که این طوری بهشون رو داده , یادتون نیست خاله منیژه چی گفت ؟حالا به حرفش رسیدین ؟ بهش گفت تو آب پاکی رو روی دستشون نریختی , حالا اینا دیگه ول کن ما نیستن . حال و روز مامان اصلا خوب نبود چون نمی دونستیم باید چیکار کنیم ..تا وقتی بابا از راه رسید .. بلند گفتم : ای داد بیداد ..مامان ؟ بابا اونا رو آورده خونه ؛؛ ماکه اصلا آمادگی نداریم .. اون مرد و خواهرش و خاله عقب نشسته بودن و پیمان جلو پیش بابا .. من از پنجره اونا رو دیدم ؛که پیاده می شدن .. اون مرد خیلی فرق کرده بود لباس مرتبی تنش بود و به نظر لاغرم شده بود طوری که اولش فکر کردم یک کس دیگه اس ولی خواهرشو شناختم و دویدم و به مامان گفتم : بابا داره چیکار می کنه ؟ اینا رو برای چی آورده اینجا ؟ مامان من زن این نمیشم ..ازش بدم میاد چرا باید توی خونه مون راهش بدیم ؟ گفت : تو رو خدا تو دیگه بهم فشار نیار خودم دارم دیوونه میشم ..برو تو اتاقت و بیرون نیا ..فورا همین کارو کردم درو بستم .. دیگه نفهمیدم چی شد و بین اونا چی گذشت و حدود دوساعتی طول کشید ..خسته شده بودم و حتی پسرا هم سراغم نیومدن .. داستان 🦋💞 - بخش هشتم یواش در باز کردم همه توی اتاق کولر دار نشسته بودن و حرف می زدن .. مامان توی آشپزخونه بود خودمو رسوندم اونجا و پرسیدم : چرا نمیرن ؟ گفت : هیچی نگو بابات ازش خوشش اومده دارن حرف می زنن .. گفتم : یعنی می خواد خودش زنش بشه؟ .. گفت : بی تربیت پر رو شدی .. گفتم : چیه مامان ؟ مگه قول ندادین خودتون اونا رو رد کنین برن ؟ گفت : پروانه جان تو باید این بار ببینیش اصلا با اونی که تهران دیدیم فرق کرده کلی به خودش رسیده ..لاغر شده دیگه شکم نداره ..کلی هم برات طلاو پیشکش آوردن .. گفتم چی میگی مامان ؟ تو رو خدا اذیتم نکنین ؛ گفت : والله این طور که معلومه بابات ازش خوشش اومده قراره ناهار بمونن و شب دوباره پرواز دارن میرن تهران ... خوب نمی تونیم بیرونشون کنیم که ..قلبم فرو ریخت و بشدت ترسیدم از اینکه بابا با اون مرد موافق بشه و دیگه کاری از دستم بر نیاد .. اومدم برگردم به اتاقم که خاله فریده اومد و با اشتیاق منو بغل کرد و گفت : قربونت برم خاله خیلی دلم برات تنگ شده بود .. گفتم : سلام ..منم دلم براتون تنگ شده بود ولی چرا این کارو با من می کنین؟ ..من بدی به شما کردم ؟ آخه چرا اینا رو آوردین اینجا ؟ داستان 🦋💞 - بخش نهم گفت : ای خاله جان بعد از هفت ماه منو دیدی این حرف رو می زنی ؟..من بد تو رو می خوام ؟ کار و زندگیم رو ول کردم راه افتادم این همه راه رو اومدم تا بلکه تو خوشبخت بشی این عوض دستت دردنکنه اس ؟ آقای حسن زاده قول داده خونه و ماشین به اسمت بکنه؛ دیگه چی می خوای خاله جون ؟ گفته سیصد هزار تومن هم بگین مهرش می کنم به خدا مرد خوبیه نجیب ؛خانواده دار , از همه مهمتر پولداره .. اصلا برای خودش آدم حسابیه .. تو تا آخر عمرت بخور و بخواب و ناز کن ..
این همه که تو رو دوست داره ؛ به خاطرت تا اینجا اومده .. گفتم : آهان پس درست فهمیدم کافیه اون فقط منو دوست داشته باشه من مهم نیستم ... گفت : خاله به قربونت بره البته که تو مهمی ؛ همه ی این کارا به خاطرتوست..حالا من اینا رو آوردم زورتون که نکردم ..هر چی بابات صلاح بدونه و خودت دلت بخواد همون کارو می کنیم .. امشب ساعت نه هم پرواز می کنیم و میریم تهران حالا خودتون می دونین اخم و بد خلقی تو برای چیه ؟ بگو نمی خوام و لگد بزن به اقبالت .. ولی کاری نکن خستگی به تنم بمونه .وا کن اون اخمهاتو .. داستان 🦋💞 - بخش دهم من از پس زبون خاله بر نمی اومدم و باید راه چاره ی دیگه ای پیدا می کردم ..ولی چیزی به نظرم نمی رسید و منتظر شدم ببینم نظر بابا چیه ،، مامان گفت : تو حالا بیا کمک کن خیلی کار داریم .. گفتم : مامان به خدا اگر وادارم کنین برای اینا کاری بکنم جیغ می زنم و آبروتون رو می برم .. ولم کنین و با حرص رفتم توی اتاقم و درو بستم ولی دیگه خاطرم جمع نبود احساس خطر همه ی وجودم رو گرفته بود ..که بابا زد به در و صدا کرد پروانه ؟ بابا ؟ و اومد تو و گفت پاشو حاضر شو بیا ببین از این آقای حسن زاده خوشت میاد ؟ خیلی اصرار داره .. به نظرم مرد بدی نیست سنش زیاده برای همین من دل چرکینم ..اما مرد خوبی به نظر می رسه با درس خوندن توام مخالفتی نداره .. حالا خودت باهاش حرف بزن نظرت رو بگو .. گفتم : به به ؛ دست شما درد نکنه ..به این زودی شما راضی شدی ؟ نمیشه الان نظرم رو بگم ؟ من اینو نمی خوام ..شما مگه نمی گفتین باید برم دانشگاه پس چی شد ؟ اون مرد دوبرابر سن منو داره اصلا ازتون انتظار نداشتم که منو به یک همچین مردی بدین .. گفت : چی میگی تو نه به باره نه به دار ؛ هنوز از این خبرا نیست ..نمی دونم به خدا مرد محترمیه بیا بشین باهاش حرف بزن خودت نظر بده هر چی تو بگی همون کارو می کنم .. داستان 🦋💞 - بخش یازدهم برای من حرف زدن با اون مرد مثل کابوس بود ولی اینطور که معلوم میشد راه دیگه ای نداشتم تا بتونم نظرم رو بگم و خودمو خلاص کنم .. بالاخره سفره رو توی همون اتاق پهن کردن و منم در حالیکه سرم پایین بود رفتم سلام کردم و سر سفره نشستم .. یکم با غذا بازی کردم و بلند شدم رفتم به اتاقم .. حس بدی داشتم اونا خیلی گرم با هم حرف می زدن و انگار صد ساله ما رو می شناختن و اخم منو دلیل بر حیای دخترونه می دونستن .. خاله که از خوشحالی بلند حرف می زد و می خندید ,انگار به دلم خنجر می زد .. مهیار و مهدی تنها مخالف های این قضیه بودن اومدن پیش من و با التماس ازم می خواستن که زن اون مرد نشم ... ولی پیمان با رازی که از من داشت در حالیکه موافق نبود برای اینکه رضا از سر راهم بره کنار با من حرف نمی زد و یک طورایی هم با اونا همکاری می کرد ... تا بعد از ظهر که باز خاله و مامان منو به زور وادار کردن باهاش تنهایی حرف بزنم .. همه از اتاق اومده بودن بیرون و من خودمو آماده کردم و وارد اتاق شدم تا سرنوشتم رو تعین کنم .. در حالیکه قبلا این سرنوشت نوشته شده بود .. ادامه دارد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
پِشه ایتالیایی؛ اولین عکاس از تخت جمشید لوئیجی پشه (Luigi Pesce) افسر ایتالیایی را اولین عکاسی می‌دانند که در سال 1274 هجری قمری پا به سرزمین باستانی فارس گذاشت تا از تخت جمشید و پاسارگاد عکس بگیرد. او این عکس‌هایی بدیع را در قالب یک آلبوم به ناصرالدین شاه جوان داد و باعث شد تا شاه علاقمند به عکاسی به خرج خود عکاسان متعددی را برای تهیه گزارش تصویری از بناهای تاریخی و باستانی ایران روانه فارس کند. قا رضا عکاس‌باشی، آقایوسف، سلطان اویس میرزا، ابولقاسم محمد تقی نوری و البته آنتوان سوریوگین تعدادی از عکاسانی بودند که از سوی دربار برای عکاسی از بناهای باستانی به تخت جمشید فرستاده شدند. عکس‌ها این عکاسان همگی پیش از شروع حفاری در تخت جمشید گرفته شده است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔺در زیر لایه‌های یخهای قطب ویروس‌های باستانی و خطرناکی برای هزاران سال پنهان مانده‌اند، که در نتیجه پدیده‌ای گرمایش جهانی خطر بیدار شدن انها بشریت را تهدید میکند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اریک هافر نویسنده و فیلسوف آمریکایی از 7 تا 15 سالگی نابینا شد. او بعد از 15 سالگی چنان از نابينايى ترسید که هرچه کتاب مدنظرش بود خواند و هرچه به ذهنش آمد نوشت. اما دیگر خبری از کور بودن نشد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
حمام چهارفصل اراك بی شك يكی از زيباترين حمام های تاريخی ايران هست. اين حمام كه ساخت آن مربوط به اواخر قاجار است، تنها حمام ايران است كه در آن قسمتی مجزا برای اقليت های مذهبی وجود دارد. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دل شکـسته ام را اسـیر و مبـتلا کـرد زسر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد 🎶 🥀👇 یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇ـــ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
O48nm0x.mp3
6.5M
خیلی‌غصه‌خوردم از‌دلتنگی‌مُردم خیلی‌خیلی‌دیرکردی..😔 🥀 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســلام  و صد ســـلام 🌸🍃 صـبح زیـبـاتـون بـخیـر 🌸🍃 روزتـــون پـر از سـلامتـی 🌸🍃 آخرین صـبح تیر مـاهتـون 🌸🍃 سـرشـار از مـهر و دوستـی 🌸🍃 موفقیت و لطف خدای مهربان اول هفته تون بخیرو نیکی🌸🍃 امـیـدوارم  💕 امـروز از زمین وزمان💕 براتون خـوشبختی ببارد 💕 و نیروی عظیم عشق💕 همراهتون باشد تا همه ی کارها به بهترین💕 شکل پیش برود امروزتـون پـرازلبخند و مـهربانی💕 صبح شنبه تون زیبـا 🌸🍃 امیدوارم باغچه زندگیتون 🌸🍃 همیشـه پراز گلهای رنگارنگ باشه🌸🍃 وعطر خوشبختی بـه مشـامتـون بـرسـه 🌸🍃 دلتون پراز عشق ماندگار🌸🍃 و لبخنـدتون پایـدار روزتــان سـرشـار از آرامــش 🌸🍃    ســ☺️✋ــلام شنبه زیبـاتون بخیر🍃🌸 امروزتون گـل باران🍃🌺 ان شاءالله ایـن هـفتـه بـراتـون 🍃🌸 سرشـاراز خیرو برکت🍃🌺 و لبریز از موفقیت باشه🍃🌸 الهی اتـفاق هـای خـوب و عـالـی🍃🌺 در ایـن هفته بـراتـون رقـم بـخـوره🍃🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کلام و افکار ما بذرهایی هستند که در مزرعه زندگی مان می کاریم و این بذرها به میوه ای تبدیل می شوند که روح ما از آن تغذیه می کند . واضح است که هر بذری به همان میوه ای تبدیل می شود که در باطنش نهفته است. بنابراین هر سخن و افکار منفی که بر زبان و ذهنمان جاری می شوند بذرهایی هستند که در نهایت در زندگیمان به میوه های منفی و ناخوش آیند مبدل میشوند. نمی توان همه عمر با افکار و رفتار منفی زندگی کرد و انتظار داشت که میوه های کامیابی و خوشبختی از آنها رشد کنند. پس برای آنکه به میوه های دلخواه در زندگیمان دست یابیم باید مواظب بذرهایی که می کاریم باشیم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت... و تبصره عـشق نوشتـه شـده باشـه زندگی تـون عـاشقـانـه💕 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸می توان هر روز و هر شب 💜روی لب، لبخند داشت 🌸می توان باکهکشانِ این جهان 💜پیوند داشت 🌸با امید و عشق 💜دنیـا جای خوبی می‌شود 🌸می توان هر لحظه 💜رویاهای بی مانند داشت 🌸امروزتون سرشار از آرامش و امید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ﻭﻗﺘﯽ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻗﻠﺒﺖ ﺳـــﺎﺯ آﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﺩ... ﻓﺮﮐﺎﻧﺴﺶ ﺗﺎ ﺍﺟﺎﺑﺖ آﻥ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫــــﺪ ﺭﻓﺖ... ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ آﻥ ﻟﺤﻈــــﻪ روزتون زیبـا وپر از آرزوهای قشنگ🌸🍃 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب زخنده بستن است گوشه‌ای درون خود نشستن است گـل به خنده گفت زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨اینو برای خودت قانون کن: 💫تو زندگی میتونی از ویرگول و نقطه سر خط استفاده کنی 💫 ولی نقطه پایان هرگز تا زندگی هست باید با تمام وجود زندگی کرد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خدا بخواه همه چیز را همانطورکه به صلاحت است کنار هم بچیند 🍃در این دو راهی ها خدا بهترین راه رو نشونت میده ازش کمک بخواه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
• این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمی‌دانم چقدرشان را می‌شود گفت! این روزها هجوم می‌آورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریه‌ها باشند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم : همین الآن وسط تمام هیئت‌ها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مرده‌ی زیادی را احیاء می‌کنند: هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبها می‌گذرد! حق دارند عزاداران... کسی را جز این خاندان ندارند، که دست یاری دراز کنند! یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته! یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد! یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریض‌داری برای شفای بیمارش دعا می‌کند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم: ۱۴ قرن است شیعه مفتخر است به عزاء. عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ او. عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته! ولی نتوانسته این را درک کند، که هر چه می‌کِشد از همین عاشوراست که قرن‌هاست برایش رخت عزا به تن میکند. • هنوز شیعه فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌داند؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ اوست!  که امروز مجبور است بنشیند و برای چیزهایی نگران باشد که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی می‌کرد، این مشکلات نبود که گلوی او را سفت بگیرد و بفشارد. جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد ! همان تمدنی که امام حسین علیه‌السلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد! تمدنی که انسان را می‌بیند، نه این زن و مرد را، و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان می‌چیند. • وسط هیئتها نشسته‌ایم، و نمی‌دانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم می‌بود قطعاً صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا می‌خواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمی‌آورد: ـ فقر در اقتصاد ـ فقر در فرهنگ و اخلاق ـ فقر در سلامت ـ فقر در .... ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم. • این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر می‌شود زیرا : ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده، ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند! ✘ کاش هیئتها همه می‌دانستند: یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به اداراک این برسند اگر همین الآن دغدغه‌ی نام و  نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند! و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغه‌ها هم در آن انسانی‌اند، تلاش کنند. برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا " عدالت " ساده ترین خروجی این تمدن باشد. ※ مبانی انسان‌شناسی در تمدن نوین الهی https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔴ارتباط عاشورا و ظهور ⁉️فکرمیکنی درد امام حسین فقط کشته شدن و بریده شدن رگ ها بود؟ ‼️از این روضه ها باید تربیت بشی برای ظهور... ꧁༼﷽༽꧂: پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است، آهى کشید و گفت که ماه محرم است...😭 حسین...😭 گفتم که چیست ماه محرم بناله گفت ماهى که خلق جمله افلاک در غم است گفتم براى که بفغان داد این جواب ماه عزاى اشرف اولاد آدم است...😭 😭 اینماه گشته کُشته به صحراى کربلا سبط رسول تشنه لب این غم مگر کمست آید بسوى خلق ز یزدان همى پیام نیلى ببرکنید که ماه است...😭 وای حسین...😭 در خلد حوریان همه سیلى بروزنند در عرش قدسیان همه چشمان پر از نم است حضرت زهرا...سیاه بر سر وحیدر زند بسر در این عزا رسول خدا قامتش خم است...😭 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d