#انگیزشی
ترس به شما خواهدگفت: حتی فکرش راهم نکن. همان جا که هستی بمان. الان اصلا وقت مناسبی برای این کار نیست!!
اما این ها فقط دروغ های رنگارنگی هستند که ترس را در مسند قدرت نگاه داشته و شما را از حرکت باز می دارند. این ها دروغ هایی هستند که شما را در حد متوسط نگه می دارند و زندگی در ناکامی را برایتان تنظیم میکنند. این ها دروغ هایی هستند که اگر قصد دارید آینده ای قابل پیش بینی را کنار بگذارید و به سمت آینده ای غیرقابل پیش بینی، اما بی نهایت زیبا پرواز کنید، باید با آنها مقابله کنید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🖼| امام حسن عسکری(ع)
✍ نماز ظهر و عصر را دنباله هم در اول وقت انجام بده که درنتیجه آن فقروتنگدستی ازبین می رود و به مقصود خواهی رسید
📚 کافی ج۳ ص۲۸۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💌گناه مثل میکروب است.
آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدمهای زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایهگذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایهگذاری میکنند.
گناه مثل سوراخ در کشتی است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرامها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید.
کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا میافتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند.
اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است.
💚اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
#پاکسازی_روح
#پای_درس_استادمحمدشجاعی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🔅🔅🔅🌸🔅🔅🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆او را ادب کنید
🌻ابن عامر فهری گفت: مأمون، خلیفهی عباسی دستور داد ده نفر از اهالی بصره را که متّهم بودند، نزدش حاضر کنم؛ چون آنها را جمع کردم، شخصی پرخور و طُفیلی، آنها را دید و گمان کرد به مجلس طعامی میروند، پس خود را میان آنها جا داد و همراه آنها به راه افتاد.
آنها را سوار کشتی کردند، او هم آمد و با خودش میگفت:
🌻«خوش خواهد گذشت.» پس آن ده نفر را به زنجیر بستند، او را نیز زنجیر کردند و او متوجّه شد که آنها را برای سور نمیبرند بلکه برای گور میبرند. چون همگی بر مأمون وارد شدند نام یکیک را میخواند و گردن میزدند تا آن طفیلی باقی ماند. مأمون گفت: «تو کیستی؟» گفت: «جمع اینها را دیدم، فکر کردم ولیمهای در میان است و برای پرکردن شکم، همراهشان راه افتادم.»
🌻مأمون بخندید وگفت: «او از کشتن معاف است، لکن او را ادب کنید تا این کار را دو مرتبه انجام ندهد.»
📚نمونه معارف، ج 2، ص 569 -مجانی، ج 1، ص 263
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
* #سلوک #تلاش
🔻 در روش بزرگان يک سيري بوده كه همواره كم رنگ شده و آن این كه ایشان در برنامه هاي عبادي، اهل كار و تلاش بودند. همانطور که اهل بیت علیهم السلام اینگونه بودند.
🔸در باب جهاد نفس وسائل الشیعه روایت از آقا علي بن موسي الرضا علیه السلام نقل می کند که مي فرمايند:
إِنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِ يَوْمٍ خَمْسَةَ آلَافِ مَرَّة.
(وسائل الشيعة، ج۱۶، ص۸۶)
یعنی من هر روزه پنج هزار مرتبه استغفار ميكنم.
🔹البته منظور این نیست که الان همه ما باید این تعداد استغفار کنیم. منظور، اصل تلاش و سعی به اندازه توان و ظرفیت هر شخص است نه کمتر و نه بیشتر. منتهی توان خیلی از ما ها بیشتر از مقدار تلاشی است که الان دنبال می کنیم.
الان متاسفانه این باب ها يک کم مسدود شده است.
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستان_آموزنده
🔆حاضرجوابی و صراحت لهجه عقیل
🌴روزی بعد از صلح امام حسن علیهالسلام، عقیل برادر امیرالمؤمنین علیهالسلام بر معاویه وارد شد و چون حاضرجواب بود، مقدار صدر هزار درهم پول به عقیل داد و خواست زبانش را بخرد. پس از عقیل سؤال کرد:
🌴«آیا در جنگ صفّین، لشکر من و لشکر برادرت علی علیهالسلام را دیدهای؟ برایم توصیف کن.»
🌴عقیل فرمود: «به لشکر برادرم رفتم، روزهای آن، مانند روزهای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و شبهای ایشان، مانند شبهای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود، جز اینکه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در میان ایشان نبود و از آنان عملی جز (قرائت) قرآن و نماز (چیزی) ندیدم.
🌴امّا وقتی بر لشکر شما عبور کردم، عدّهای منافق مرا استقبال کردند، روز و شب آنها، مانند تو و پدرت بود. جز آنکه ابوسفیان، پدرت در میان آنها نبود!»
عقیل پرسید: «طرف راست تو چه کسی نشسته است؟» گفت: عمروعاص!
🌴فرمود: «او همان است که شش نفر مدعی فرزندی او بودند تا اینکه قصاب قریش بر دیگران پیروز شد و او را فرزند خود خواند.»
پرسید: آنیکی کیست؟ گفت: ضحّاک بن قیس. فرمود: «پدرش در راندن گوسفندان نر بر ماده استاد بود.»
🌴آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: ابوموسی اشعری. فرمود: «او پسر همان زنی است که زیاد دزدی میکرد.»
🌴پس دربارهی خود معاویه سؤال کرد، عقیل فرمود: مرا معذور بدار. گفت: نمیشود. فرمود: آیا حمامه را میشناسی؟ گفت: نه. فرمود:
🌴بپرس. معاویه از نسابه شامی پرسید، او با امان گرفتن گفت: «حمامه مادر ابوسفیان (مادربزرگ معاویه) بود که در جاهلیّت پرچم فاحشه گری بر خانهاش نصب کرده بود.» معاویه به اطرافیان نگاه کرد و گفت: ناراحت نباشید. من با شما مساوی یا بیشتر رسوا شدم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#در_آغوش_معشوقه
🌷در مرحله سوم عملیات بعد از تجدید قوا، نیروهای اسلام به میدان مین برخورد کردند که دستور عبور از آن داده شد. عبور از میدان مین از دو محور بود که یک سمت سپاه و بسیج بودند و سمت دیگر دست ارتش بود. ۱۵۰ نفر از بچههای سپاه و بسیج بعد از شنیدن دستور عبور از میدان مین داوطلب شدند تا غلت بزنند روی مین تا معبری باز شود و دیگران رد شوند. من در سنگر فرماندهی بودم که فرماندهان اصلی آنجا بودند، از قبل پنهان شده بودم تا آنها مرا نبینند اما صدایشان را میشنیدم. از بیسیمها صدای "الله اکبر" گفتن رزمندهها میآمد و بعد صدای انفجار مین شنیده میشد.
🌷....در آن سوله یک طرف فرماندهان سپاه و یک طرف فرماندهان ارتش بودند. اما مشکلی پیش آمد که نشد معبر باز شود. زمان گذشت و هوا روشن شد. عراقیها متوجه شدند و بچهها را قیچی کردند، عده زیادی قتل عام شدند و عدهای دیگر راه برگشت را گم کردند. هنگام برگشت از جادههای "رملی" آنقدر خسته شده بودند که اسلحه و لباس خود را زمین انداخته بودند. فضا واقعاً وحشتناک و دلخراش بود. اولین آمبولانس که آمد من با خواهش به همراه بچههای تخریب رفتم جلو. وسط میدان مین جنازههای زیادی بود.
🌷یکی از عکسهایی را که از آن صحنه گرفتم از بس دلخراش بود سال گذشته با نام "صحرای کربلا" اجازه انتشار گرفت. رزمندهها با حالتهای زیبایی به شهادت رسیده بودند. یکی از آنها با مشت گره شده شهید شده بود و این نشان از تعصب او داشت، دستش خشک شده بود و مجبور شدند استخوانش را بشکنند بعد او را دفن کنند. یکی دیگر از شهدا به حالت سجده افتاده بود. یکی از شهدا "آر.پى.جی" اش را به حالتی بغل کرده بود که انگار معشوقهاش را در آغوش گرفته است. دیدن این صحنه برایم بسیار سخت و تلخ بود. من در طول عمرم دو بار صحرای کربلا را درک کردم که یکدفعه در این روز بود.
#راوى: رزمنده دلاور علی فریدونی از جمله عکاسان جنگ تحمیلی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖نسخه چند خضاب مفید (برای رنگ کردن مو)
کلاهک بادمجان، ریشه ی انار، خاک مس، هلیله ی سیاه، مازو و نخود سیاه پوست دار را بمقدار مساوی با هم کوبیده، سه قاشق سرکه و سه قاشق روغن کنجد به آن مخلوط کرده در ظرف آهنی ریخته چهل روز بگذارند در جای خنک و تاریک بماند و بعد استعمال کنند. در گذشته این ظرف در بسته ی آهنی را در زیر آب و یا چاه و قنوات نگاهداری می کردند .
ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖 رنگ کردن مو
برای رنگ کردن مو هم بهتر است که ما به سراغ گیاهان و گل های رنگارنگ رفته و با کمک مواد طبیعی آنها را رنگ آمیزی نماییم.
مازو، حنا، وسمه، گل بابونه، پوست باقالی، آب پوست گردوی تازه و برگ آن، آب مورد و تخم آن، برگ چغندر، گل لادن، جوشانده ی پوست انار، شقایق نعمانی، میخک، آمله و میوه تمشک از بهترین خضاب هایی هستند که در طب سنتی ایران از آنها برای رنگ کردن مو استفاده می شود و از املاح مصنوعی نیز گاه گاهی با این گیاهان مخلوط می کردند که بهترین آنها براده ی آهن ، سولفور مس ، زنگ آهن و مردابسنگ بود
براده آهن و املاح آن بطور کلی وقتی با مواد مازویی (مازو توسط حشره ای که به مگس مازو معروف است تولید می شود. این حشره تخمک گذاری خود را روی شاخه های تازه درخت مازو که نوعی بلوط است انجام می دهد.) ترکیب شوند، یک رنگ سیاه ثابت بدست می آید.
استفاده از بعضی از گیاه هایی که طعم گس دارند به این منظور در اثر وجود مواد مازویی در آنها است. محمد بن زکریای رازی معتقد است که بهترین خضاب حنا و میخک بمقدار مساوی است.
ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖امام صادق عليه السلام :
إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ فی عُمُرِكَ فَسُرَّ أبَوَيكَ
اگر دوست دارى كه خداوند، عمرت را زياد كند، پدر و مادرت را شاد نما
📚بحارالأنوار جلد74 صفحه81
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖انواع گروه های خونی
۴ گروه خونی عمده و ۸ نوع خون متفاوت وجود دارد. دکتر ها به آن سیستم گروه خونی ABO یا ABO Blood Group System می گویند.
گروه های خونی بر پایه این موضوع هستند که خون کدام آنتی ژن و کدام آنتی بادی را دارا می باشد.
گروه A، آنتی ژن A و آنتی بادی B دارد.
گروه B، آنتی ژن B و آنتی بادی A دارد.
گروه AB، آنتی ژن های A و B دارد ولی آنتی بادی های A و B را ندارد.
گروه O آنتی ژن های A یا B را ندارد ولی هر دو آنتی بادی A و B را دارد.
نوع سومی از آنتی ژن هم به نام فاکتور Rh وجود دارد. اگر این آنتی ژن را داشته باشید (به معنای این است که نوع خون شما Rh+ یا مثبت است) اگر نداشته باشید (نوع خون شما Rh- یا منفی است). بنابراین از بین ۴ گروه خونی ۸ نوع خونی وجود دارد.
A مثبت یا منفی
B مثبت یا منفی
AB مثبت یا منفی
O مثبت یا منفی
ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖مزاج و خصوصیات افراد با گروه خونی A
مزاج گروه خونی A عموما سوداوی است.
حدود ۲۷/۴۲% از مردم دارای گروه خونی A+ و ۱/۹۹% دارای گروه خونی A- هستند.
جزء اولین گیاه خوارها بوده اند.
دستگاه هاضمه بسیار حساسی دارند.
سیستم ایمنی شان مقاوم است.
به خوبی خود را با هر نوع رژیم غذایی و شرایط محیطی وفق می دهند.
بهترین واکنش را در برابر استرس داشته و به آرامی با آن روبه رو می شوند.
برای اینکه وزنی مناسب و عملکردی مفید داشته باشند، نیازمند رژیم غذایی گیاهی هستند.
دستپاچه، مطیع و آرام، فداکار، مودّب، درستکار، حتی در مواقع آشوب و غضب، آرام و خونسرد هستند. نسبت به نظرات عمومی حساساند. اغلب درونگرا و در برخورد با دیگران خجالتی و کمرو هستند. کمی بدبین هستند. برای روابط ارزش قائل بوده و نسبت به دیگران وفادارند.
ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🤕از سردرد جلوگیری کنید
🔹یکی از دلایل اصلی سردرد، کمبود آب بدن است. کم آب یا دهیدراته شدن بدن منجر به سردرد میشود. نوشیدن آب نه تنها از سردرد جلوگیری میکند بلکه باعث #بوی_بد_دهان و سایر مشکلات دندانی میشود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ کاهش #پف_زیر_چشم
🧂میتوانید از آب نمک برای کاهش پف دور چشم خود که به دلیل گریه ایجاد شده است، استفاده کنید. نمک از فرآیند اسمز برای جذب مایعات اطراف چشم استفاده میکند که دلیل تورم است.
تخلیه بهتر آب حبس شده در اطراف چشم کمک میکند تا پف چشم کاهش یابد.
🏵یک قاشق چایخوری نمک را به یک فنجان آب ولرم اضافه کنید. هم بزنید تا نمک کاملاً حل شود.
۲ عدد پد پنبهای را در این آب شور خیس کنید.
🏵دراز کشیده و سر خود را بالا نگه دارید. یک پد پنبهای را به مدت ۵ دقیقه روی هر یک از پلکهای بسته خود قرار دهید. در آخر، چشمان خود را با آب معمولی شستشو دهید.
هر چند بار که لازم بود تکرار کنید/منبع: دلگرم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🦠پاکسازی بدن با سنا
🌿سنا در طب سنتی ایران مسهلی است که به اقصی نقاط بدن ( مانند مفاصل، پوست و مغز) نفوذ میکند و مواد زائد آن قسمت را #پاکسازی میکند
✖️ مصرف سنا بیش از یک هفته و حداکثر 10 روز ممنوع است
✖️ و همچنین اطفال زیر 12 سال نباید سنا مصرف کنند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍊 پوست پرتقال بجوید!
🔸پوست مرکباتی مانند لیمو را بشویید و بعد بجوید. این کار نه تنها باعث طراوت دهان میشود بلکه اسید سیتریک موجود در آن غدد بزاقی را نیز ترغیب میکند تا بزاق بیشتری تولید کنند که به عنوان دفاع طبیعی دهان در برابر بوی بد و #پوسیدگی_دندان عمل میکند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ دفع #سنگ_کیسه_صفرا
🫒روغن زیتون دفعکننده سنگ کیسه صفرا است برای این منظور باید آن را با آبلیمو مصرف کرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(صدایش صبح بلند میشود):
مورد استفاده:
كنایه از برخورد آدم دانا با آدم نادان
در روزگاران گذشته، دزدی وارد شهر بزرگی شد، گشتی در بازار شهر زد و فهمید مردم این شهر دادوستد پررونقی دارند و روزانه پول زیادی در بازار ردوبدل میشود. دزد تصمیم گرفت شب كه همه در حال استراحت هستند و بازار خلوت است با شاه كلیدش قفل یكی از مغازهها را باز كند. به این امید كه با این كار پول خوبی میتواند به دست آورد.
وقتی شب شد و مغازهها یكی بعد از دیگری تعطیل شدند كم كم بازار خلوت شد و دزد توانست دكّانی را زیرنظر بگیرد، پس وسایلش را جمع كرد و نیمههای شب به در دكان موردنظرش رفت. دسته كلیدش را درآورد و مشغول امتحان كردن كلیدهایش شد تا ببیند با كدام كلید میتواند قفل مغازه را باز كند.
ولی هرچه كلیدهایش را امتحان كرد، موفق نشد قفل دكان را باز كند. دزد كه با چشم خود دیده بود یكی از خریداران در این مغازه چقدر پول به صاحب مغازه داده و احتمال میداد كه حداقل مقداری از این پول در دكان مرد بازاری باقی مانده باشد با خود گفت: هر جور شده باید قفل این دكان را باز كنم. او وسایلش را دوباره نگاه كرد و ارهی باریكی را دید و تصمیم گرفت با آن ارهی نازك آرام آرام قفل را ببرد و در مغازه را باز كند و كارش را شروع كرد.
طبقه بالای دكان در بازار اتاقی بود كه تعدادی از كارگران بازار آنجا زندگی میكردند. كارگران بیچاره كه تمام روز را به سختی كار میكردند شبها به خواب عمیقی فرو میرفتند. نیمههای شب یكی از این كارگران صدای آرام و یكنواختی را شنید. سرش را از پنجره بیرون برد و خوابآلود نگاهی به محل گذر بازار انداخت و مردی را دید كه روی سكوی جلوی دكان نشسته از همان بالا از او پرسید: عمو چه كار میكنی؟
دزد كه حواسش به گذر بازار بود ولی توقع نداشت از بالای سرش كسی چنین سؤالی از او بپرسد، سرش را بالا گرفت و دید فردی كه از او سؤال میپرسید: كارگر سادهی بازار است. گفت: هیچی، عموجان اینجا نشستهام یاد بدبختیهایم افتادهام و در دل شب دارم تار میزنم.
كارگر خوابآلوده پرسید: تار میزنی؟ پس چرا صدای خش خش میدهد. دزد جواب داد آن هم از بدبختی من است. از دیشب تا حالا دارم كوكش میكنم بلكه تا صبح كوك شود و فردا صدایش درآید. كارگر بیچاره كه خستهتر از این بود كه بخواهد از حرفهای او سردربیاورد. گفت: خوش باش. و رفت تا بخوابد.
دزد با خیال راحت كارش را ادامه داد، قفل را برید و توانست خود را به داخل دكّان برساند. او همان طور كه نقشه كشیده بود پول زیادی را برداشت و فرار كرد. فردا صبح مرد صاحب مغازه به در مغازهاش آمد و خواست تا قفل آن را باز كند ولی در كمال تعجب دید، قفل بریده شده، مرد دكان دار در را باز كرد و وارد مغازه شد. وقتی متوجه شد مقدار زیادی از اموالش را دزد با خود برده شروع كرد به داد و بیداد كه ای وای، دزد نامرد دیشب به دكّان من دستبرد زده و داراییهایم را برده.
با این سروصدا كارگرانی كه در طبقهی بالای دكان خوابیده بودند سراسیمه خود را به پایین رساندند و در كمال ناباوری دیدند كه دزد دیشب به دكان این مرد آمده و بیشتر اموالش را با خود برده.
كارگری كه شب گذشته خوابآلود به دم پنجره آمده بود یادش آمد دیشب مردی را دیده بود كه روی سكوی جلوی دكّان نشسته بود و صدای یكنواخت در دل شب به گوش میرسید از او پرسید این صدای چیست؟ پاسخ داد: دارم تار میزنم الان صدایی ندارد فردا صبح صدایش درمیآید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(هرکه نقش خویش میبیند در آب):
یکی بود،یکی نبود.پیرزن و پیرمردی بودند که فقط دو دختر داشتند.دخترها شوهر کرده و از پیش آنها رفته بودند. روزی از روزها پیرمرد برای سر زدن به دختر ها ودامادهایش ازخانه خارج شد. زن در خانه ماند تا از گاو و گوسفند ها مراقبت کند . پیرمرد سوار خرشد و رفت و رفت تا به دهی که دختر بزرگتر در ان زندگی میکرد،رسید . به خانه دختر رفت. دختر وقتی پدر را دید شاد شد. او را بوسید و برایش چای تازه دم آورد. پیرمرد احوال داماد را پرسید. دختر گفت: الحمدلله خوب است. امسال زمینی خریدیم و با هم شخم زدیم .الان هم شوهرم روی زمین است ودانه می پاشد. اگر خدا بخواهد و این چند روز آسمان حسابی ببارد. دانه ها جوانه میزنند و کارمان حسابی سکه میشود.
پیرمرد گفت:ان شاءالله که میبارد خدا بزرگ است .مرد شب را در خانه دختر ماند. با داماد و دخترش شام خورد و صبح زود به قصد دیدار دختر کوچکتر از آنجا رفت...پیرمرد رفت و رفت تا به روستای بعدی رسید. به خانه دختر کوچک رفت دختر توی حیاط نشسته بود و جوراب میبافت. از دیدار پدر خیلی خوشحال شد. او را به ایوان خانه برد و هر چه خوراکی توی خانه داشت جلوی پدر گذاشت. پیرمرد از احوال او و دامادش پرسید. دختر جواب داد:شکر خدا خوب خوب هستیم. امسال با کمک هم بیست تا بیست وپنج هزار تایی خشت زدهایم .اگر خدا لطف کند واین روزها باران نبارد و آفتاب همین طور گرم بتابد،خشتها خشک میشوند و با فروش آنها برای یکی دوسال بارمان را خواهیم بست.اگر هم ببارد خشتها زیر باران از بین میروند و نتیجه کارمان باد هوا میشود! پیرمرد گفت:ان شاءالله که نمیبارد خدا بزرگ است.
پیرمرد شب را در خانه دختر ماند و با داماد و دخترش شام خورد و از هر دری حرف زد و صبح زود به طرف خانه خودش به راه افتاد. وقتی به خانه رسید پیرزن مشتاقانه جلو دوید و از وضع وحال دخترانش پرسید. پیرمرد گفت:نمی دانم چه بگویم.هرکدام آرزویی داشتند و از من میخواستندکه برای آنها دعاکنم،اگر دعایم مستجاب شود آن یکی آسیب میبیند.
زن او پاک نگران شده بود،گفت:چه شده مرد ؟ بگوببینم،پیرمرد تمام آنچه را که از دخترانش شنیده بود،تعریف کرد.زنش کمی فکر کرد و گفت:به خدا توکل کن.او خودش بهتر از ما میداند چه کند.
از آن به بعد وقتی بخواهند بگویند که هر کس سود خودش را درنظر میگیرد و فقط به فکر خودش است،میگویند:هرکه نقش خویش بیند در آب.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(بابات هم همین زبان درازیها را داشت که مجبور شدم بخورمش):
یکی بود، یکی نبود. گرگ گرسنهای بود که یک روز هر چه به این در و آن در زد و هر چه جست و جو کرد، چیزی برای خوردن به دست نیاورد. گلههای گوسفند و بز از کنارش میگذشتند. گرگ هم از جایی که مخفی شده بود، حرکت گوسفندها و بزهای خوشمزه را میدید، اما جرئت نداشت که از کمین گاهش بیرون بیاید. زیرا هر گلهای دو سه نفر چوپان داشت و چند تا سگ هم همراه گله بود. گرگ میدانست که اگر سر و گوشی نشان بدهد، دندان تیز سگهای گله و چوب و چماق چوپانها در انتظارش است.
گلهها که از جلو چشمهای گرسنهی او عبور کردند، گرگ از مخفی گاهش بیرون آمد و به طرف جوی آب رفت و با خودش گفت: « حالا که چیز دندان گیری برای خوردن پیدا نکردهام، بهتر است کمی آب بخورم تا شکم گرسنهام این قدر قار و قور نکند.»
وسط راه، فکر کرد که بهتر است از آب زلال چشمه که هنوز به جوی راه پیدا نکرده بنوشد با این فکر، گرگ راهش را کج کرد و به طرف سرچشمه رفت.
از قضای روزگار، گوسفندی از گله جدا افتاده بود و تک و تنها به طرف روستا میرفت. گوسفند وقتی چشمش به جوی آب افتاد، احساس تشنگی کرد و رفت تا خودش را سیراب کند. گوسفند درست زمانی به جوی رسید که گرگ هم به سرچشمه رسیده بود و میخواست آب بخورد.
گرگ با دیدن گوسفند، دهنش آب افتاد لب و لوچهاش را لیسید و برای اینکه گوسفند را فریب دهد و به او نزدیک شود، با صدای بلند گفت: «آهای گوسفند نادان! مگر نمیبینی که من هم دارم از آب این جوی مینوشم؛ چرا مواظب حرکات و رفتارت نیستی و آب را گل آلود میکنی؟»
گوسفند از دیدن گرگ ترسید. میخواست فرار کند، اما با خودش گفت: «این گرگ، ظاهراً کاری به کار من ندارد. پس چرا بترسم؟...»
گوسفند که فکر میکرد گرگ راست میگوید و نمیدانست که گرگ میخواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد نگاهی به جوی و نگاهی به گرگ انداخت و گفت: «ای بابا! این چه حرفی است که شما میزنید. من پایین جوی هستم و از این پایین آب میخورم و شما بالای جوی و درست کنار سرچشمهی آن هستید. اگر هم کسی بتواند آب را گل آلود کند، شمایید.»
اما این حرفها برای گرگ بهانه جو اصلاً ارزشی نداشت. این بود که آرام آرام به طرف گوسفند رفت و پرسید: «ببینم، آب از توی جوی به چشمه میآید یا از توی چشمه به جوی؟»
گوسفند جواب داد: «این دیگر معلوم است همه میدانند که آب از چشمه به جوی میرسد و الآن هم شما سرچشمهاید، نه من...»
گرگ که با هر کلمه، قدمی به گوسفند نزدیکتر میشد، گفت: «چه زبان درازی داری. همان جا بمان که آمدم بخورمت. بابات هم همین زبان درازیها را داشت که مجبور شدم بخورمش.»
گوسفند تازه فهمید که اعتراض گرگ، چیزی جز بهانه و فریبی نبوده است. خواست فرار کند، اما دیگر کار از کار گذشته بود و گرگ آن قدر به او نزدیک شده بود که با یک جمله توانست گوسفند بیچاره را شکار کند.
از آن به بعد، دربارهی آدم زورگو و فریبکاری که برای رسیدن به مقصود ناحق خودش بهانه تراشی کند، میگویند: 《بابات هم همین زبان درازیها را داشت که مجبور شدم بخورمش.》
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
بیتا امیری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼🍃🌼🍃🌼
❌اگر فردی زیاد به همسرش گیر دهد و اعتماد نداشته باشد در آخر خیانت اتفاق میافتد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🦔در یک هوای سرد زمستانی تعدادی از جوجه تیغی ها برای اینکه گرم شوند روی همدیگر انباشته شدند، اما چون که آنها با تیغهایشان به بدن همدیگر آسیب می رساندند، تصمیم گرفتند که متفرق شوند.
🦔 با اینحال سرما آنها را مجدداً به سمت همدیگر می کشاند، و باز اتفاق قبل تکرار شد.
🦔سرانجام بعد از چندین بار تجمع و پراکنده شدن، آنها متوجه شدند که بهتر است که در یک فاصله ی کم در کنار یکدیگر قرار گیرند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d