💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
عالیه👌👌👌
💚🙏🙏🌹🌹💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
عنوان داستان: #چوب_خدا_صدا_نداره_1
🍁#قسمت_اول
سلام ادمین محترم کانال داستان و پند
این داستان زندگی مادرم هست که براتون تعریف میکنم.
مادرم تو یه خانواده فقیر دنیا اومده خیلی سختی کشیده تا بزرگ شده .قالی بافی میکرده با خواهراش تا خرج خانوادشونو دربیارن .مادرم ک دختر اخر بوده زن پسر خاله اش میشه. چند سالی باهم زندگی میکنن. چن سال با نداری شوهرش میسازه وصاحب سه فرزند میشن..یکیش تو نوزادی مریض میشه و میمیره .
یه دختر و یه پسر براش می مونه.
بعد یه مدت متوجه میشه که شوهرش بهش خیانت کرده و با یکی از اقوام میریزن رو هم و مادرمو طلاق میده. مادرمو میبره میندازه پیش مادرش ولی بچه ها رو نمیده به مادرم .بعد یک مدت اون خانمه میگه من نمیتونم بچه هاشو نگه دارم برو بده مادرشون. اونم بچه ها رو میندازه سر مادرمو میره پی خوشیش.
چند سالی با بدبختی زندگی میکنن .مادرم پدر نداشت.فوت شده بود.
مادرم فقط ی مادر داشته که به اجبار پیش مادرش میدمونه با دوتا بچه .خلاصه یه چند سالی ک میگذره یکی از اقوام پدرم برای پدرم دنبال زن میگشته مادرمو معرفی میکنه و پدرم با مادرم ازدواج میکنن .پدرم زن داشته ولی زنش مریض بوده. چند سالی رو تخت بوده و بچه هاش بهش میرسیدن .
پدرم از زن اولش هفت تا بچه داشته چهار تا پسر سه تا دختر .(خلاصه ک من زیاد در جریان زندگی گذشته پدر و مادرم نیستم. همینقدری میدونم ک میگم .)
مادرم بعد ازدواج بچه دار میشه ما چهار تا خواهریم یک سال یک سال فاصله سنی داریم .پدرم تو ده مادرم یه خونه میسازه و ما اونجا بزرگ میشیم.ما هیچ وقت با خانواده پدرم اشنا نشده بودیم چون پدرم میدونست بچه هاش چجورن ما رو نمیبرد ده خودش .پدرم مرد سر شناس و پولداری بود .وقتی ک من هفت ساله شدم تو ده مادرم مدرسه رفتم بقیه خواهرام کوچیک تر بودن .
وقتی هشت ساله شدم پدرم ما رو اورد ده خودش .فاصله ده مادرم و ده پدرم بیست دقیقه است .
وقتی رفتیم خونه پدرم تو ده خودش اذیت و آزارای بچه های پدرم شروع شد. همش جنگ و دعوا.ما چهار تا خواهر تو همچین جو خونه ای بزرگ شدیم .همیشه تنش و استرس اینو داشتیم که کی دعوا میشه .ما باغ داریم هر سال موقع برداشت محصول جنگ و دعواها بیشتر میشد. من همیشه ارزو میکردم هیچ وقت محصول نداشتیم تا این جنگ و دعواها نباشه. همیشه یک چشممون خون بود یک چشممون اشک. یک چیزی میگم یک چیزی میشنوین . خیلی سختی کشیدیم خیلی با این پدرم کلی ثروت داشت ذره ای نفهمیدیم و لذت نبردیم ازش بخاطر بچه های پدرم .خلاصه ک ما کم کم بزرگ شدیم. پدرم ترس اینو داشت که اگر یه روزی خدا بیامرز بشه ما چهار تا بچه کجا اواره میشیم .(پدرم سنش زیاد بود پسر اول پدرم همسن مادرم بود )وقتی بچه بودیم کلی خواستگار میومد ولی پدرم نمیدونست چیکار کنه اخرش تصمیم گرفت ما رو سر و سامون بده. چون از بچه هاش به شدت واهمه داشت که بعد از خودش چه بلایی سرمون میاد .
خلاصه ک ما رو عروس کرد تو سن کم همه مون رو. ۱۶سالگی شوهر داد اونم چه شوهرایی نه مالی داشتن نه هیچی حالیشون بود از زندگی ،چهارتا پسر بچه... 😐😐ما ازدواج کردیم .بعد ازدواجمون پدرم به هر کدوممون یه خونه داد یه تیکه از زمین باغ.خیلی به فکر ما بود خیلی ما رو دوست داشت وقتی خواهر اخریم عقد بود پدرم یکدفعه مریض شد. کم کم مشاهیرشو از دست داد کم کم الزایمر گرفت و بچه هاش دیدن چه فرصت خوبی، هر چند که نتونستن با ما کاری داشته باشن ولی مادرمو انقدر عذاب دادن تا مادرم همه چیو گذاشت و رفت ده خودش پیش مادر پیرش
🍁ادامه دارد....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
عنوان داستان: #چوب_خدا_صدا_نداره_1 🍁#قسمت_اول سلام ادمین محترم کانال داستان و پند این داستان زندگ
عنوان داستان: #چوب_خدا_صدا_نداره_2
🍁#قسمت_دوم_و_پایانی
چهار سالی پدرم الزایمر داشت و خونه پسر بزرگش بود خیلی بد ازش مراقبت میکرد ما هم میخواستیم پدرمو ببریم ولی کلی تهدید میکرد، میگفت بردین بلا سرش اومد فلان میکنم بهمان میکنم. انقدر اذیتمون کرد انقدر به پدرم رسیدگی نکرد تا پدرم بالاخره فوت کرد 😞
هیچ وقت فراموش نمیکنم چه زندگی داشتیم
الان ک مینویسم پر از بغضم .خلاصه ک الان هشت سالی از فوت پدرم میگذره و همه اونایی ک ما رو عذاب دادن تاوان دادن با این که مادرم سی سال صبر کرد و جوونیش و پای تنش و اعصابش رفت ، خدا بالاخره انتقام گرفت .
*یکی از برادرام فوت کرد زنش ک مادرمو اذیت میکرد و به مادرم میگفت چرا زن مرد زن دار شدی خودش به چهل شوهرش نرسید رفت زن مرد زن دار شد شد هووو بالاخره شد همونی ک تو سر مادرم زد .
یک دختر داشت چهار تا پسر .دخترش با پسر فرار کرد ابروشو برد .دوتا پسرش معتادن و انقدر اذیتش میکنن وسایل خونشو میبرن میفروشن خرج اعتیادشون کنن که روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنه این خانم .
*یکی دیگه از برادرام که خیلی خیلی پدرمو عذاب داد حتی پدرمو با سنگ زد زنش هم خیلی دروغگو بود همیشه معرکه میگرفت با دختراش حالا برادرم سرطان داره دکترا جوابش کردن ، یه پسر بی اعصاب داره هر موقع حالش بد بشه پدر و مادرشو کتک میزنه و میندازه بیرون .
*یکی از برادرام خیلی پشیمونه .اون موقع ها که دزدی میکرد از پدرم حالا پسرش میره تو باغش محصولاشو بار میزنه و میره و نمیتونه بهش بگه تو ..
*یکی از خواهرام بیماری پارکینسون داره خودش نمیدونم اذیتمون کرد یا نه یادم نیست ولی بچه هاش و مینداخت به جونمون تا میخوردیم ما رو کتک میزدن اذیتمون میکردن حالا مادرشون افتاده یه گوشه باید مواظبش باشن تا روزی که .....
*یکی از خواهرام خیلی پول داشت یه پسر داشت. شوهرش سالها پیش طلاقش داده بود با پسرش زندگی میکرد و خیلی اب زیر کاه بود زندگی پدرمو نابود کرد حالا رفته سر پیری زن یه پیرمرد شده کل مال و اموالشو خورد و بدبختش کرد هیچی نداره به یه لقمه نون محتاج شده.
*یکی از خواهرام باز پسرش از خونه بیرونش کرد و دست زنشو گرفت اورد .
دخترش مریضه همش غصشو میخوره نمیدونن چشه ....
*پسر برادر بزرگه ک اومد مادرمو با چوب بزنه خدا چنان با چوب زدتش ک نمیدونین زنش یکهو سرطان گرف تمام زندگیشو داد زنش خوب بشه هنوز خوب نشده و کلی خرجش میکنن
*برادر بزرگه هنوز سر و مرو گنده اس نمیدونم خدا براش چه خوابی دیده ولی میدونم سرنوشتش مثل پدرمه شک ندارم...
شاید داستان زندگیمو قشنگ ننوشتم و خلاصه جمعش کردم چون بلد نیستم رمان بنویسم فقط خواستم بگم چوب خدا صدا نداره.
( در مورد دختر و پسر مادرم از شوهر اولش: دخترش رو ۱۷سالگی عروس کرد تا وقتی با پدرم می خواست بره شهرش اواره نشه.چون دختر تو دوره بلوغ بوده نمیتونست تنهاش بزاره پدر منم قبولش نمیکرده .پسرش ولی سخت بزرگ شد پیش مادربزرگ غر غرو ک الان یکم عصبیه .ولی الان زندگیاشون خوبه خداروشکر)
تشکر از دست اندرکاران کانال داستان و پند❤️
🍁پایان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔶🔸🔸🔸🔸
🔶چرا زنان قوی از درون شکنندهاند؟
زمانی که ما با زنان قوی روبهرو میشویم، فکر میکنیم که آنها اعتمادبهنفس بالایی دارند.
یک شغل مناسب، یک خانواده دوست داشتنی، رابطه عاطفی سالم، سلامتی و ...، اما پشت همین لبخند و روحیه بالا، زنانی با دلهای شکسته قرار دارند. اما چرا؟
_آنها تنها به خودشان تکیه میکنند
زنان قوی دوست دارند که مستقل باشند.
آنها به کمک دیگران نیازی ندارند و در واقع ترجیح میدهند که روی پای خودشان بایستند. آنها دوست دارند که در مقابل دیگران، فردی با اعتمادبهنفس بالا به نظر آیند. تحقیقات نشان داده که آنها این شخصیتشان را دوست دارند و به آن افتخار میکنند. اما مشکل اینجاست که آنها جز به خودشان به هیچ فرد دیگری تکیه نمیکنند و در واقع نمیخواهند قبول کنند که همه ما آدمها گاهی به کمک یکدیگر محتاجیم
_دیگران بار مشکلاتشان را روی شانه آنها میاندازند
طبق تحقیقات، از آنجایی که افراد قوی بسیار مسئولیت پذیر هستند، با آغوش باز تکیه گاهی برای دیگران میشوند. اما خودشان هیچگاه در مورد مشکلات و ناراحتیهایشان با دیگران حرف نمیزنند، میخواهد مشکلات مالی باشد یا عاطفی و... همین میشود که آنها نه تنها ناراحتیهای خود، بلکه مشکلات دیگران را هم بر دوش میکشند.
_آنها در مورد مشکلاتشان با دیگران حرف نمیزند
اگر چه دیگران زنان قوی را شانهای برای گریههایشان میبینند، اما خود این زنان در مواقع ناراحتی و مشکلات، به سمت هیچکسی نمیروند. همین خصوصیت باعث میشود که آنها هر روز تنها و تنهاتر شوند که در نهایت ممکن است که به افسردگی بیانجامد.
_او مراقب دیگران است، اما خودش را فراموش میکند
زنان قوی همیشه حامی خانواده و دوستان خود هستند. هر موقع که آنها به کمک نیاز داشته باشند، آنها در صف اول ایستادهاند، با خندههای آنها میخندند و با گریه هایشان اشک میریزند؛ اما زمانی که نوبت نیازهای خودشان میشوند، همه را فراموش میکنند.
آنها آنقدر ناراحتیهایشان را در خود میریزد که دیگران فکر میکنند هیچ ناراحتی و مشکلی در زندگیشان ندارد. در واقع آنها آنقدر مشکلاتشان را به رویشان نمیآورند که دیگران هم فراموش میکنند که آنها هم ممکن است گاهی روز بدی را پشت سر گذاشته باشند.
_از دردهای جسمانیشان چیزی نمیگویند
زنان قوی جدا از مشکلات روحی، دردهای جسمانی خودشان را نیز پنهان میکنند. به عنوان مثال آنها هرگز از ناراحتیهایشان در مقابل پدر و مادر یا فرزندانشان حرف نمیزنند، اما نمیدانند که با این کار در نهایت به قلبشان هم آسیب میرسانند. تحقیقات نشان داده که سرکوب کردن احساسات منفی، فشار زیادی را به قلب وارد میکند که در نهایت منجر به مشکلات قلبی میشود.
_پشت قدرت آنها، داستانی تلخ نهفته است
او یاد گرفته که در مواقع سختی چگونه از خودش دفاع کند.
اما این بدین معنی نیست که او دیگر هیچ ناراحتی در زندگیاش ندارد.
زنان قدرتممند زمانی که بیرون از خانه هستند، در محیط کار، در میهمانیها، ماسک به صورت میزنند، اما زمانی که در تنهایی خود به سر میبرند، با واقعیت تلخ زندگیشان مواجه میشوند.
آنها احساس میکنند که در مقابل انتظارات بالای دیگران نباید کم بیاورند. طبق تحقیقات، همین خود کنترلی آنها در مقابل دیگران منجر به آسیب روحیشان میشود. از این رو، زمانی که در تنهایی به شکستها و مشکلات شخصی خودشان فکر میکند، با تلنگری غرق در اشک میشود.
برترینها_مترجم:پردیس بختیاری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هرگز دیگران را قضاوت نکنیم.
اگر انسانی
انسانی را به خاطر گناهی
سرزنش کند
نمی میرد مگر آنکه خود به آن گناه مرتکب شود.
ما حق نداریم کسی را قضاوت کنیم
یعنی حق نداریـــم.
وقتی درختی می افتد؛
همه متوجه صدای افتادنش می شوند،
اما وقتی که جنگلی رشد می کند،
کسی متوجه نمی شود!!
مردم نیز این گونه اند:
هرگز به رشد تو توجه نمی کنند،
ولی به افتادنت توجه می کنند.
پس مواظب محکم کردن جای پایت باش!
کاش افتخار آدمها به این نباشد که
هیچکس حریف زبان من نمیشود.
کاش به این افتخار می کردند که هیچکس حریف شخصیت من نمیشود..
شخصیت انسان ها را از روی کردارشان توصیف کنید،
تا هرگز فریب گفتارشان را نخورید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن'دشتی
حضرت ام البنين عليهاالسلام از زنان بزرگواري است كه درگاهش پناهگاه بي كسان و نااميدان است. از اين رو، نزد مسلمانان و شيعيان و دل باختگان آل اللّه عليه السلام، منزلتي والا دارد و كرامت هايي از او نقل كرده اند كه به چند نمونه بسنده مي كنيم.
1. آيت اللّه العظمي حاج سيّدمحمود حسيني شاهرودي رحمه الله مي فرمود:
من در سختي ها، صد مرتبه صلوات براي مادر حضرت عباس عليه السلام جناب ام البنين عليهاالسلام ـ مي فرستم و حاجت مي گيرم.1
2. آيت اللّه العظمي سيدمحمد شيرازي رحمه الله مي فرمود:
شخصي در عالم مكاشفه، حضرت قمر بني هاشم عليه السلام را مي بيند و عرض مي كند: آقا! من حاجتي دارم؛ به چه كسي متوسل شوم تا حاجتم روا شود؟ حضرت مي فرمايد: به مادرم ام البنين عليهاالسلام.2
3. در كتاب ام البنين؛ ستاره درخشان مدينه، به نقل از آيت اللّه حاج سيد طيّب جزايري آمده است:
در سال 1341 ه . ش در يكي از سفرهايم، يكي از عالمان پاكستان را در مشهد ديدم. از او پرسيدم: پس از زيارت مشهد چه مي كنيد؟ گفت: به پاكستان برمي گردم. گفتم: حيف نيست انسان از پاكستان تا مشهد بيايد، ولي زيارت عتبات نرود؟
سخنم در او اثر كرد و بنا شد او هم با من به كربلا بيايد. از اين رو، با هم از مشهد به تهران آمديم و به سفارت عراق رفتيم، ولي آن جا اوضاع بسيار ناگوار بود و در دادن ويزا سخت گيري مي كردند. به همراهم گفتم: مي خواهي كربلا بروي؟ گفت: پس براي چه از مشهد به تهران آمده ام؟ گفتم: هزار صلوات نذر حضرت ام البنين عليهاالسلام مي كنيم، ان شاءاللّه ويزا مي دهند.
هر دو نذر كرديم كه هزار صلوات هديه ام البنين عليهاالسلام بكنيم. در همين حال همراهم گفت: من نامه اي براي سفير پاكستان دارم. بيا باهم اين نامه را به او برسانيم. به سفارت پاكستان رفتيم. در آن جا نامه را به سفير داديم. او بسيار به ما احترام كرد و پرسيد: از تهران به كجا مي رويد؟ گفتيم: هر دو عازم عراق هستيم. البته اگر ويزا گير بيايد. گفت: اتفاقا من هم مي خواهم به عراق بروم. كمي صبر كنيد تا مداركم را آماده كنم.
پس از مدتي آمد و گفت: دو نامه به نام شما براي كنسول عراق نوشته ام. نامه را گرفتيم و نااميدانه به سفارت برگشتيم.نامه را به دربان سفارت داديم. دربان رفت و پس از مدتي با دو فرم برگشت و پرسيد: عكس را آورده ايد؟ گفتم: بله! سپس فرم هاي مخصوص را پر كرديم و همراه عكس و گذر نامه به آن شخص داديم.
بنا به گفته آن شخص، ساعت يك بعد از ظهر به جلو سفارت رفتيم. نخست اسمي كه صدا كردند، اسم ما دو نفر بود. با دلواپسي گذرنامه را باز كردم. ديدم ويزاي سه ماهه زده اند. از خوشحالي اشك از چشمانم سرازير شد. سپس به زيارت عبدالعظيم حسني عليه السلام رفتيم و صلوات ها را به روح حضرت ام البنين عليهاالسلام هديه كرديم.
4. از آيت اللّه العظمي حاج ملاعلي معصومي همداني رحمه الله (معروف به آخوند) نقل شده است:
در يكي از روستاهاي همدان، خانمي بود كه با وجود آن كه سال ها از ازدواجش مي گذشت، بچه دار نمي شد. روزي خانم ديگري به او مي گويد: نذر كن نام فرزندت را ابوالفضل بگذاري. پس از مدتي خداوند فرزندي به او مي دهد و او نامش را ابوالفضل مي گذارد. آن فرزند در 14 ـ 15 سالگي دچار بيماري سختي مي شود، به گونه اي كه از زنده ماندنش نااميد مي شوند. باز همان خانم، به مادر فرزند توسل به حضرت عباس عليه السلام را سفارش مي كند. او نيز چنين مي كند. صبح فردا همان خانم به در منزل آن ها مي آيد و مي گويد: خدا فرزندتان را شفا داده است. ناراحت نباشيد. مي گويد: تو از كجا مي داني؟ پاسخ مي دهد: در خواب ديدم گروهي از زنان به سوي خانه شما مي آيند كه حضرت ام البنين عليهاالسلام نيز در ميانشان بود و فرمود: براي شفاي اين پسر مي روم.3
5. حجت الاسلام حاج سيّدجواد موسوي زنجاني مي گويد:
يكي از فرزندانم، ناگهان به شدّت سرگيجه گرفت و مدام حالت تهوع داشت. او را نزد پزشك بردم. پزشك داروهايي تجويز كرد، ولي هيچ گونه اثر مثبتي نداشت تا اين كه رفته رفته وضع بيمار وخيم تر مي شد. پس از نيمه شب با دكتر تماس گرفتم و وضعيت را گفتم. وي گفت فورا او را به بيمارستان منتقل كنيد. پس از معاينه، دكتر متخصص گفت: بيماري فرزندتان مننژيت حادّ است و تمام مغزش را چرك گرفته و زمان معالجه نيز گذشته است.
با تلاش بسيار، شوراي پزشكي تشكيل شد و پزشكاني از خارج از بيمارستان نيز براي معالجه بيمار حاضر شدند. حتي وزير بهداري وقت، در زمينه معالجه بيمار توصيه هايي كرد، ولي معالجه هيچ گونه تأثيري نداشت. فرزندم يك هفته در حال كُما و بيهوشي بود تا اين كه شب تاسوعا فرا رسيد.
وقتي از يك سو، ناتواني پزشكان در درمان بيمار و از سوي ديگر، نگراني و شيون مادر و خواهران و بستگان را ديدم، دو ركعت نماز خواندم. سپس صد مرتبه صلوات فرستادم و ثوابش را به حضرت ام البنين عليهاالسلام ـ مادر قمر بني هاشم ـ هديه نمودم و خطاب به آن بانوي بزرگوار عرض كردم: هر فرزند صالح
ي مطيع دستورهاي مادر خود است. از تو مي خواهم از فرزندت ـ باب الحوائج؛ حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ـ بخواهي كه شفاي فرزندم را از خدا بگيرد.
نزديك سپيده صبح بود كه از بيمارستان تماس گرفتند و گفتند: بيمار از حالت كُما بيرون آمده و شفا يافته است، چنان كه گويا مريض نبوده است. با عجله به بيمارستان رفتم و فرزندم را در حالت عادي ديدم. اين در حالي بود كه پزشكان گفته بودند: اگر به احتمال بسيار ضعيف، خوب هم بشود، حتما بينايي و شنوايي اش را از دست خواهد داد يا فلج خواهد شد. همان شب، يكي از بانوان مؤمن محل، حضرت عباس عليه السلام را در خواب ديده بود كه حضرت فرموده بود: موسوي شفاي فرزندش را از مادرم خواسته بود و من شفاي او را از خداوند گرفتم.4
6. نويسنده كتاب ام البنين؛ نماد از خود گذشتگي مي نويسد:
خانواده اي ترك زبان و حنفي مذهب به محله ما آمده بودند كه از عزاداري هاي حسيني بدشان مي آمد. در ميان آنان خانمي بود به نام وزيره كه ده سال از ازدواجش مي گذشت، ولي هنوز بچه دار نشده بود. اهل محل به او گفتند: چرا به حضرت ام البنين عليهاالسلام متوسل نمي شوي؟ گفت: اين كار سودي ندارد. به او گفتند: هر كس از غذاي سفره ام البنين عليهاالسلام بخورد و او را در پيشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعايش را مي پذيرد. تو نيز چنين كن، شايد خداوند دختري به تو عطا كند و به مباركي ام البنين عليهاالسلام، نام او را فاطمه بگذاري. او گفت: مي پذيرم به شرط آن كه اين مطلب ميان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند.
فردا وزيره با نگراني و هراس، در حالي كه صورت خود را با مقنعه اي پوشانده بود، به مجلس روضه اي در منزل حاجيّه امّ عبدالامير آمد. نخستين مرحله از ذكر مصيبت ام البنين عليهاالسلام پايان يافته بود و ناله و گريه زن ها بلند بود. با ديدن حالت گريه زنان، دل وزيره نيز شكست و غم هايش افزوني يافت. روضه خوان پس از شرحي درباره فضايل ام البنين عليهاالسلام، براي بهبودي بيماران دعا كرد. آن گاه سفره ام البنين عليهاالسلام پهن شد. وزيره، كمي از خوراكي ها را برداشت و در حالي كه اشك هايش جاري بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش آن غذاي متبرك را خوردند.
يك ماه پس از اين رويداد، رنگ چهره وزيره به زردي مي گراييد، به گونه اي كه كارهايش را به سختي انجام مي داد. شوهرش او را نزد پزشك برد. پزشك مي گويد: ناراحتي هاي او نشانه بارداري است. دوران بارداري گذشت و او دختري به دنيا آورد؛ دختري كه مانند شمعي به خانه تاريك آنان روشني بخشيد. وزيره مي خواست براي تبرك به نام ام البنين عليهاالسلام نام نوزاد را فاطمه بگذارد، ولي خويشاوندان شوهرش مخالفت كردند و نام نوزاد را بشري گذاشتند و وزيره به خاطر سوگندي كه ياد كرده بود، كفّاره پرداخت.5
1. ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص 140.
2. همان، ص 142.
3. ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص 175.
4. ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص 162 با گزينش.
5. ام البنين عليهاالسلام؛ نماد از خود گذشتگي، ص 42 با گزينش(مادر فضيلتها (زندگينامه اُمالبنين
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کرامات و عنایات بی بی ام البنین سلام الله علیها
دوستان امروز تو شبکه جهانی امام حسین یه آقای روحانیکه متاسفانه اسمشون رو نفهمیدم در مورد کرامات و عنایات بی بی ام البنین حرف میزدند ایشون سفارش میکردند برای برآورده شدن حاجاتتون برای بی بی نذر کنید حتما حاجت روا میشید مخصوصا ختم قران هدیه به حضرت.
ایشون تعریف میکرد فردی بوده تو قم که هر روز نان بربری نذر بی بی ام البنین میکرده وقتی ازشون پرسیدن قضیه جیه گفتن مادرم تو نجف هر روز نان نذر بی بی ام البنین می کرده ازشون میپرسند تا حالا از این عمل کرامتی هم دیدی ایشون دو تا مطلب رو تعریف کردند .یکی اینکه یه روز ده تا نون بربری گرفتن و بردن پاساژ قدس قم به یه مغازه دادن گفتن بین همسایه ها پخش کن نذر بی بی ام البنین هست یکی از همسایه ها مقدار کمی نون واسه همسرش که سرطان داشته میبره اما شب یادش میره از تو جیبش برداره به همسرش بده نصفه شب خانومش بیدارش می کنه میگه نونی که امام حسین توسط بی بی واسم فرستاده بده که ایشون میخوره و بعد یه هفته که میره آزمایش خبری از سرطان نبوده .همچنین خود همون فرد که این نذر رو انجام میده گفته یه سال رفتم مکه به صورت ازاد و مدینه دوم بودم رفتم یه هتل اتاق بگیرم گفتن کرایه اتاق شب ۵۰۰ ریاله جون در توانم نبود اومدم بیرون که یه دفعه یه آقایی صدام کرد که بیا حاج اقا بی بی ام البنین واست اتاق گرفته قضیه رو که پرسیدم گفت من دیشب این هتل اومدم اتاق گرفتم دو تخته هست منم یه نفر بیشتر نیستم نذر ختم قران واسه بی بی ام البنین کردم که یه نفر دوست خوب پیدا بشه که منم تنها نباشم که امروز شما اومدین .
همچنین اون حاج آقا تعریف میکرد که یه شخصی بوده که زیاد تو منبراش در مورد کرامات بی بی ام البنین میگفته یه بار تو حرم امام رضا گفته اگه شما نذر واسه بی بی کردین و حاجت نگرفتین من عمامه ام رو بر میدارم بعد یه سال یه آقای میبینشون میپرسه شما بودین سال قبل همچین حرفی زدین حاج آقا گفته دست بردم عمامه رو بردارم که طرف گفته نه حاج اقا من پارسال سرطان داشتم و دوبار در هفته هم دیالیز میشدم شما که اون حرفو زدین با خودم نذر کردم نه اینکه به حرف شما اعتماد کنم واسه اینکه بعدا بهتون اعتراض کنم اما بعد یه هفته که دیالیز رفتم بهم گفتن قیافه ات عوض شده و دوباره آزمایش گرفتن و دیدن نه دیالیز لازمه و نه از سرطان خبریه تو این یه سال دنبالتون گشتم بپرسم من که نذر کردم نگفتم چه نذری حالا چه نذری انجام بدم که اون آقای روحانی بهشون گفتن برو غسل زیارت کن و یه زیارت به نیابت بی بی انجام بده
دوستان کرامات بی بی زیاده از این مادر صبور تاریخ حتما کمک بخواهین حاجت روا میشین یا حق التماس دعا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔘 داستان کوتاه
مسافر تاکسى آهسته روى شونهى راننده زد. چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه.
راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت:
من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو،
آنقدر تو رو ميترسونه.
راننده جواب داد: واقعآ تقصير تو
نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان
يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من ۲۵ سال، راننده ماشين
نعش کش بودم…
گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى
عادت ميکنيم که فراموش ميکنيم جور
ديگر هم ميتوان بود
📢خبرنامه حسنوا
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸آغــاز هفته ای با شکوه و پُر برکت با صلوات
بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🌸
🌸🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌸🍃 علی
🌸🍃 مُحَمَّدٍ
🌸🍃 وَآل
🌸🍃 مُحَمَّد
🌸🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی
پروردگارا؛
تو را به مهربانیت سوگند
چراغ هدایتت را کمی پایینتر بگیر
تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد
نمیخواهم بدون راهنمایی تو به جایی برسم که
برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم ...
مرا دریاب و به قلبم فرود آی
که این خسته دل
نیاز دارد نگاهت را
مهربانی و همراهیات را؛
به توکل نام اعظمت ای گشاینده کارها؛
"آمین "🙏
🌷سلام دوستان و عزیزان مهربون 🍃💚
هر صبح که از خواب بیدار میشوی،
در نظر بیاور چه سعادتیست:
زنده بودن،
فکر کردن،
لذت بردن،
دوست داشتن!
شادترین و راضیترین انسانها ....
آنهایی هستند که به دیگران کمک میکنند.
کمک به دیگران در هر زمینهای، برای بهبود
زنــدگی و کـــار آنها، نه تنها ارزش و اعتبار
اجتــماعی فـــرد را دو چندان میکند بلکه
"برکت" را به زندگی او میآورد.
شادی عطریست که نمیتوان آن را
به دیگران زد و خود از بوی خوش آن
بهرهمند نشد پس ....
🌼🍃
🌷ســـلام
🌷صبح زیباتون بخیر
روزی سرشار از
انرژی مثبت و آرامش
و هفته ای سرشـار از موفقیـت
و سلامتی و شـادمانی برای شما
و خانواده و عزیزاتون آرزومندم .
🌷در پناه لطف خدا
🌷شروع هفته تون عالی
🌼🍃
💜در شروع هفته
🌸و آخرین شنبه دی ماه
💜برای شما خوبان
🌸ثبات در ایمان
💜برکت در کار
🌸پاکی در عشق
💜رزق و روزی حلال
🌸وسلامتی وخوشبختی آرزومندم
💜در پناه رَبَّ الْعالَمین
🌸شروع هفته تون عالی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
☀️الـهی تـو را سپـاس میگويم
❄️از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
☀️از پشت پـرده ی
❄️تاريکی و ظلمت طلوع کرد
☀️و جـلوه ی صبح را
❄️بر دنيـای کائنات گستراند
☀️ســـلام روزتـون بـخیر
🌼🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️حال_خوب
🌷دائم واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید.
🌷به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید. به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.
🌷یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید. هرگز احساساتتان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوههای خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.
👤 دکتر_محمود_معظمی
🌼🍃
روز و هفته مان را آغاز می کنیم
با نام دوست...
که جنبش عالم همه
با یاد اوست
آن خدایی
که عشق را در ما نهاد
مهر و محبت وهرچه زیبایی در اوست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
🌼🍃
🌷سلام صبح بخیر
☃️شنبه تون
🌷پراز معجزه عشق
☃️دعامی کنم امروز
🌷لحظه،لحظه زندگیتون
☃️خداوندکنارتون باشه
🌷ودستتون در دست خدا
☃️وقدمتون در راه خداباشه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
درسته که گاوه ، ولی خیلی با معرفته
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔴 متهمی که با پرتاب بلوک سیمانی باعث مرگ دو نفر شده بود دستگیر شد
▪️یازدهم دی ماه بود که خبری در رسانهها با عنوان پرتاب بلوک سیمانی به سمت ماشینها در اتوبان نواب روی خروجی خبرگزاریها رفت. در این حادثه فرد مهاجم با پرتاب بلوک سیمانی دو نفر را به قتل رسانده بود و چند نفر دیگر را زخمی کرده بود. قاضی محمد شهریاری گفته است: صبح امروز و با پیگیریهای صورت گرفته از طرف دستگاه قضایی و ضابط پرونده، متهم پرونده بازداشت شده است.
به گفته پلیس تاکنون این فرد ٢ نفر را کشته
و ۶ نفر را مجروح کرده است و ٨ خودرو نیز آسیب ديد.
خدایا آخر عاقبت هممونو رو به خیر کن 😔
.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
باورش سخته ولی شوهرشه😂
#مردم رسمهای عجیب غریب برای ازدواج دارن😍
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷سلام صبح بخیر
☃️شنبه تون
🌷پراز معجزه عشق
☃️دعامی کنم امروز
🌷لحظه،لحظه زندگیتون
☃️خداوندکنارتون باشه
🌷ودستتون در دست خدا
☃️وقدمتون در راه خداباشه
🌼🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️رها کن ؛
هر آنچه که فکرِ خواستنش ،
زمین گیرت می کند .
این وابستگی هایِ بی ثمر ؛
به بغضِ کهنه ای می مانَد بیخِ گلو ،
که تا رها نشود ؛
آرامشِ دنیایِ تو بر نخواهد گشت .
رهایش که کردی ؛ اشک می ریزی ،
عذاب می کشی و تمامِ حسرت
و ترس هایِ ته گرفته ات
به یک باره از چشمانت بیرون می ریزد .
تا جایی که سبُک می شوی و به نقطهٔ پذیرش
و بی تفاوتیِ محض می رسی .
جایی که دیگر ،
نه دلیلی هست برایِ ترسیدن ،
نه حسرتی برایِ خوردن ،
نه چیزی برایِ از دست دادن ،
گذشته و نداشته هایت را فراموش می کنی
و دل می دهی به اتفاقاتِ خوبِ پیشِ رو .
بعضی رها کردن ها ،
فقط تصورشان ترسناک است !
🌼🍃
🌸💫تقدیم با بهترین آرزوها
💜💫شروع هفته تون عالی
🌸💫و چو گل خوش عطر
🌸💫آرزومندم امروز درهای
💜💫ثروت بی پایان خدا
🌸💫به روتون باز بشه
🌸💫قلبتون پراز مهربانی
💜💫و اتفاقهای قشنگ
🌸💫سهم زندگیتون باشه
🌼🍃
❄️🤍❄️
❄️هر روز یک چیز خوب به انسانها
🤍هدیه بده و از این کار خود لذت ببر
❄️این هدیه میتواند یک لبخند
🤍یک کلام مهربان
❄️و دیدن خوبیها باشد
🌼🍃
شروع هـفته تون عاشقانه🌷🍃
امروز ازخدای
خوبیها خواهانم
خوشبختی تون همیشگی
خنده هاتون دائمی
زندگیتون پراز مهر و محبت
و مقصدتون
خیر و نیکی باشه🌷🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#منتظࢪآنہ❤️
.
مامنتظرلحظہدیدار
بھاریم!💕🌱
آرامکنیدایندلِ
طوفانےمارا...😭
عمریستهمہ
درطلبوصلتوهستیـم
پایانبدهـاینحالِ
پریشانےمارا..😔💔
#السَّلامُعَلَيْكَيَا
حُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻
🍂⃟꙰ صَدْ ݜُڪرْ کہ اݫ ٺبآر زهڔاٮیم
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#دلنوشته
سلام مولای ما،مهدی جان
عمری است که مدیون مادرتان هستیم...
اگر از هر ماذنه،نام "علی" به گوش می رسد...
اگر در هر برخاستن و نشستنی،نام "علی" بر لب می بریم...
اگر در هر آب خوردنی،با ذکر حیاتبخش "یا حسین" کربلایی می شویم...
اگر نماز می خوانیم،اگر روزه می گیریم...
اگر در صحن پاک گوهرشاد،زیر سایه ی پرواز آبی کبوترهای حرم،زندگی را در درخشش بی نظیر گنبد زیر تشعشع طلایی آفتاب به نظاره می نشینیم...
اگر هر محرم،رخصت می یابیم که همرنگتان شویم،سینه بزنیم و اشک بریزیم ...
اگر ذره ذره ی وجودمان در آتش فراق شما می سوزد و دل هایمان از شوق دیدارتان لبريز است..
...مدیون مادرتان هستیم و دفاع جانانه اش از حریم سرخ "غدیر"...
و چشم براهیم تا بیایید و آرام کنید لهیب جگر سوز جان هایمان را در مصیبت دیوار و در...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#شهید_مطهری:
✔️ انتظار فرج انسان را به صورت #سربازی در می آورد که مطمئن است فرضا خودش از میان برود، ایده اش و هدفش قطعا در آینده پیروز است.
📚 یادداشت های استاد مطهری، ج ۹، ص ۳۹۵
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امروز هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
دلت شور میزند
بغض گلویت را میگیرد
چشمانت بیدلیل خیس میشوند
بیآنڪه به تقویم نگاه ڪنی
میفهمی یڪ¹ جمعه دیگر هم غروب ڪرده
و او هنوز نیامده است...
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d