💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
از اولشم گفته بودم
هر جا برم باز بر میگردم...
کجا برم آخه منی که
عشقو با تو تجربه کردم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیلم از طرف ن.دشتی
🎬 #نماهنگ «ای بهترین رفیق»
👤 کربلایی محمد حسین #پویانفر
▫️ ای مهربانتر از پدر و مادرم
هستی مراقبم بیراهه نرم...
🔅 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷در آخرین یکشنبه خرداد ماه
زندگیتون پُر برکت
با ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش 🌷
🌷الّلهُمَّ
🌼🍃صلّ
🌷علْی
🌼🍃محَمَّد
🌷و آل
🌼🍃محَمَّدٍ
🌷وعَجِّل
🌼🍃فرَجَهُم
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی 🌺 🍃
هوای صبح را
از همه سو نفس می کشم.
دستی بر شاخساران بلند نیایش
و دستی به هیاهوی روزی
و دغدغه نان،
لابه لای دقایق رها ساخته ام.
پروردگارا!
با اولین قدم هایم بر جاده های صبح،
نامت را عاشقانه زمزمه می کنم.
کوله بار تمنایم خالی است
و موج سخاوت تو، همچنان جاری.
نمی ایستم از حرکت
تا باران مهربانی ات نایستد.
سپاس و ستایش از آن توست که
با چنگ خورشید در پرده شب زده ای،
و صبح را ...
چون جلوه جبروت خویش ،
بر عالم گسترده ای.... امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی ،برایت روایت شود..🙏🏻❤️
خداوندا🙏
در آخرین یکشنبه خرداد ماه
برایمان به گونه ای ورق بزن که
لحظه لحظه آن عشق باشد و امید...💖😇
ای خدای مهربان🙏
امروز ، صبروبردباری، فروتنی و تسلیم،🌷🍃
لبخندو گذشت، صلح و آرامش🌷🍃
برکت و بخشش بسیار نصیب ما بگردان🙏
"آمیـــن "🙏
🌼🍃
🌷سلام
🌼صبحتون زیبا
🌷روزی پر از عشق و محبت
🌼پر از شادی و موفقيت
🌷پر از خنده و دلخوشى و
🌼خبرهای خوب براتون آرزومندم
🌷یکشنبه تون سرشار از آرامش
🌼🍃
🌷یواش یواش خرداد به انتها رسید
🌼منم از خدا میخوام
🌷غم هاتون
🌼غصه هاتون
🌷مشکلات تون
🌼گرفتاری هاتون
🌷یواش یواش رو به پایان باشه
🌼ان شاءالله
🌷🌼تقدیم به دوستان گلم
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
خدایا 🙏
شکر برای یک روز زیبای دیگر🌷🌼
شکر برای سلامتی جسم و جان🌷🌼
شکر و هزاران شکر🌼🙏🌷
برای وجود ارزشمند عزیزانم💚
سلام😊✋
صبحتون بخیر مهربانان 💚
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌷هنر رها کردن به موقع را بیاموزیم تا به خود و دیگران لطمه نزنیم، رها نکردن به موقع از وابستگی ناایمن خبر می دهد.
🌷پسرتان را رها کنید اولویت او باید همسرش باشد. دخترتان را رها کنید اولویت او همسر و زندگی اش هست با شام و ناهار هر روزه او را پیش خود نگه ندارید.
🌷نوه ها شیرین هستند اما آنها را رها کنید قرار نیست نقش فرزندان شما را بازی کنند بگذارید در کنار پدر و مادرشان بزرگ شوند.
❤ عشق تان را رها کنید، اگر دوست اش دارید و او به کس دیگری علاقه دارد.
🌷کارتان را رها کنید اگر دوست اش ندارید و مدام در کارتان تحقیر می شوید و شما را در محل کار نمی خواهند.
🌷لباس هایی که مدتی ست نمی پوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید.
🌷کینه خواهر و برادر را رها کنید در شرایط ناگوار آنها به داد شما خواهند رسید.
🌷باورهای غلط را رها کنید تا جایی برای افکار و ایده های خوب باز شود.
👌 کسی را که دوست دارید رها کنید تا آزادانه در کنار شما بماند.
🌷 "پرنده زیبا در قفس خواهد مرد"
چسبیدن مدام شما به کسی یا چیزی که دوست اش دارید شما و رابطه تان را از بین خواهد برد.
🌼🍃
ســـــ🌷ــــلام
یکشنبه ۲۹ خرداد ماهتون بخیر🌷
روزتون پر از خیر و برکت🌷
تنتون سالم و روزتون قشنگـــ🌷
🌼🍃
🌷یادمان باشد که
کوچکترین امید دادن به کسی
شـاید
بزرگترین معجزه ها را ایجادکند
پس مهربانی رادریغ نکنیم...💚
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
با هندونه رو سرش چه باحال میرقصه👌😁
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مولانا در مورد لقمه حلال و حرام نظریه جالبی دارد.
او معتقد است
آنچه ما میخوریم در روحیات ما تاثیر دارد، این که روزی ما و لقمه ما چه باشد، بی ارتباط نیست با این که "حال ما" چگونه باشد.
لقمه انسان باید حلال باشد،
اما لقمه تنها آن خوراکی نیست که از راه دهان میبلعیم، لقمههایی هست که ذهن ما و جان ما را تغذیه میکند.
ما روزانه سر سفرههای گوناگونی برای جسم و روحمان روزی برمیداریم، مهم است که بدانیم روزی که به جسم و جانمان میرسانیم، حلال است یا حرام؟
مولانا یک عیار برای سنجش حلال یا حرام بودن روزی به ما میدهد:
اگر ما به طور مستمر در دلمان احساس گرفتگی و تاریکی داریم، جایی هم سفره شیطان شدهایم، اگرچه بی خبر:
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیو لعین همشیرهای
اما نشانه لقمه حلال، چه لقمه غذای جسم باشد و چه خوراک روح و جان ما، آن است که نتیجهاش گرمی و روشنایی و کمال و امید و عشق و محبت نسبت به مردم است.
لقمهای کآن نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال
در مقابل، اگر در دل ما حسد و نفرت و خشم و غفلت از معنویات موج بزند، باید ریشه را در لقمه پیدا کنیم، یک جایی، لقمه حرامی خوردهایم یا روزی ناپاکی به روح و جان خود دادهایم:
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید، آن را دان حرام
آنچه ما میخوریم، آنچه مینوشیم، آنچه میخوانیم، موسیقیای که گوش میدهیم، برنامهای که تماشا میکنیم و... همه برای ما "لقمه" هستند، لقمههایی که فکر ما و نوع نگاه ما به هستی و نوع رفتار ما را شکل می دهند:
لقمه، تخم است و برش، اندیشهها
لقمه، بحر و گوهرش اندیشهها
حلالترین قوتی که به ما می رسد، آن است که نتیجهاش عشق به انسانها و هستی و میل خدمت به خلق و البته میل پرکشیدن به سوی جهان معناست:
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن آن جهان⚜️🌎
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن.دشتی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیلم از طرف ن.دشتی
*فقیری که برای یک عمل نیک به اوج ثروت رسید*
*#استاد_عالی*
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*┅═✧﷽✧═┅*
*🔶🌼 نمازی بسیار با فضیلت و مهم برای یکشنبه های این ماه*
*{توضیحات جامع و کامل است -تا آخر بخوانید}*
✍براى نماز در روز یکشنبه این ماه روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.در فضیلت این نماز، آمده است که هر کس آن را بجا آورد توبه اش پذیرفته مى شود و گناهانش آمرزیده مى گردد و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند و با ایمان از دنیا مى رود و قبرش براى او وسیع و نورانى گردد و پدر و مادرش از او راضى شوند، و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، ذریّه او نیز بخشیده شوند و روزى او وسیع گردد. فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانى جانش را بگیرد.
(نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند(انسان باید در جهت ادای حق الناس تلاش خود را انجام دهد و آن را جبران کند ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد)
*کیفیت خواندن این نماز*
*ابتدا غسل کنید{به نیت غسل توبه}*
✅ *این غسل کفایت از وضو نمی کند و باید وضو هم گرفت حالا یا قبل از انجام غسل یا بعد از غسل*
*سپس چهار رکعت نماز بخوان(دوتا دو رکعتی) در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره توحید،یکبار سوره فلق و یکبار سوره ناس بخوانید*
*بعد از خواندن این چهار رکعت نماز ۷۰ بار استغفار کنید(استغفر الله ربی و اتوب الیه) و سپس یکبار«لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» بگوئید*
*آنگاه بگویید: «يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت».*
✅ *اگر کسی غسل نکند و تنها نماز را بخواند اشکالی ندارد ولی ثواب کامل را به کسی می دهند که این عمل را، با تمام شرایط به جا آورد*
✅ *وقت انجام غسل و نماز در کل روز است (از بعد از خواندن نماز صبح تا غروب)*
✅ *اگر بین غسل و نماز فاصلهی زمانی بیفتد اشکال ندارد(لازم نیست بلافاصله بعد از انجام غسل نماز خوانده شود)*
✅ *از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز با فضیلت را به همه ما عنایت فرماید اِن شاءالله*
✅ *تذکرات مربوط به نمازهای مستحبی*
1⃣👈 *در تمام نمازها(چه واجب چه مستحب) لازم نيست نيت را به زبان آوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم فلان نماز مستحبی را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوییم دو رکعت نماز یکشنبه ماه ذی القعده می خوانم قربه الی الله)*
2⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی اذان و اقامه ندارند و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت(جایز نیست)❌*
3⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی را می توان به صورت نشسته هم بخوانیم، حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است*
4⃣👈 *در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نمازهای مستحبی مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته، ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشنود آهسته بخوانند*
-----------------------------
✅ *نشر این پیام صدقه جاریه است*
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ملتمس دعا 🙏
🌹🌹🌹🌹🌹
❁❁〰🎀❀🌸❀🎀〰❁❁
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
انواع انسانها هنگام بلند شدن از قبر😭😭😭😭😭
۱کسانی هستند که در حالی از قبر بلندمیشوند که فاقددست و پا هستند این افرادکسانی هستند که همسایگان خود را اذیت میکنند أستغفرالله
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
2. کسانی هستند که در نماز غفلت وسستی میکردند و در حالی از قبر خارج میشوند که صورتی همانند خوک دارند. أستغفرالله
😭😭😭😭😭😭😭
3. کسانی که زکات اموال خویش را نمی پردازند درحالی از قبر خارج میشوند که شکم آنها مانند کوهان شتر و پر از مار و کژدم می باشد. أستغفرالله
😞😞😞😞😞😞😞😞😞
4. کسانی هستند که مال را بر عهد و پیمان الهی ترجیح دادند درحالی از قبرخارج میشوند که از دهانشان خون جاری است.| پناه بر خدا)*أستغفرالله
😢😢😢😢😢😢😢😢
5. کسانی هستند که در خفا و پنهانی گناه می کردند و از خداوند که در هر حال، ناظر، بینا و شنوا است نمی ترسیدند. ودرحالی از قبر خارج میشوند که جسم وتن آنها بادکرده و پوسیده است استغفرالله
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
6.کسانی هستند که شهادت دروغ می دادند درحالی از قبر خارج خواهند شد که گردنشان قطع شده است أستغفرالله
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
7.کسانی هستند که کتمان شهادت می کنند و عمدا" گواهی نمی دهند در حالی از قبر خارج میشوند که از دهانشان خون و چرک جاری است أستغفرالله
🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵
8.گروه زناكارانی هستند که بدون توبه وفات کردند در حالی از قبر خارج خواهند شد که کور هستند. أستغفر الله
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
9. کسانی هستند که مال یتیمان را به ناحق خورده اند در حالی از قبر خارج میشوند که چهره هایشان سیاه وچشمها و شکمشان
پراز آتش است. أستغفرالله
🥀🍂🍂🍂🍂🍂🍂
10. کسانی هستند که نافرمانی پدر و مادر را میکنند درحالی از قبر خارج خواهند شد که جسمشان گرفتار بیماری برص وجذام شده است. أستغفرالله
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
11. کسانی هستند که شراب مینوشنددر حالی از قبر خارج میشوندکه نابینا هستند و دندانهای آنها مثل شاخ فیل و لبهای آنها بر سینه هایشان آویزان و زبان آنها بر قسمت رانها آویزان است و ازشکم آنها كثافت بیرون می آید🤢🤢 أستغفرالله
12. حضرت رسول اکرم می فرماید:گروه دوازدهم هم در حالی خارج میشوند که چهره آنها مانند شب چهارده نورانی و از پل صراط مانند برق می گذرند اینها همان گروهی هستند که به نماز اهتمام می ورزیدند و عمل نیک انجام میدادند
خواستی ثواب ببری و اون دنیا غافل گیر شی واسه دوستات بفرست خجالتم نداره
بزارید دور دنیا بچرخد
ان شاء الله که شما از گروه دوازدهم هستید.😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد💥💥💥💥💥
میان آرزوی تو و معجزه خداوند دیواریست بنام اعتماد؛ پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذاش نیست.! زیرا به مهربانی مادرش اعتماد دارد.
ای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم. ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﮐﺎﻧﺲ ﺷﺎﺩﯼ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ؛ ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﺪ؛ و ﺍﮔﺮﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، اﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ " ﭘﮋﻭﺍﮎ " ﻧﯿﺴﺖ.
.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ فواید دائم الوضو بودن
1⃣ رزق و روزی فراوان مےگردد:
🌹 از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد.
2⃣ حسنه براى او نوشته مى شود:
🌼 امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود.
3⃣ عمر طولانی می شود:
🌷 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید.
4⃣ خواب با وضو، عبادت است:
💐 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.
5⃣ مرگ با وضو، شهادت است:
🌹 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود.
6⃣ سبب نورانیت در قیامت می شود:
🌸 پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند رو سپیدند و پیشانیهای نورانی دارند.
📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱، ص ۳۵۶
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستو_نه می دونستم مواد مخدره ولی خب اسم و عوارضشو نمی دونستم. منصور شروع کرد به تعریف از او
#قسمت_سیو_یک
به اعتبار چند سال قبل بهم کار می سپردن ولی اوضاع فرق کرده بود.
همه چی گرون شده بود و هیچکس به یه معتاد پول قرض نمی داد تا کار کنم و برگردونم.
پدرم کمکم کرد تا یه پراید قراضه بخرم و باهاش برم و بیام.
قول داده بودم خودم رو پیدا کنم و هر طوری شده ترک کنم.
همیشه شنیده بودم که می گفتن هیچ معتادی درست بشو نیست
ولی هیچ چیزی تو این دنیا غیر ممکن نیست و فقط اراده ی خدا لازمه که بتونی غیر ممکنا رو ممکن کنی.
یه شب موقع برگشتن از سر ساختمون بودم و واسه خودم تو ماشین آهنگ گذاشته بودم و داشتم زمزمه می کردم.
بعد این اتفاقا هرگز دلم برای یاسمن تنگ نشده بود.
فکر می کردم اون بدترین کارو کرد اگه مشکلی داشت میومد با هم می رفتیم دکتر
چرا یه دفعه اون تصمیم احمقانه رو گرفت و سر هیچ و پوچ زندگیمونو به باد داد؟
علامت سوال بزرگی که توی ذهنم بود هنوز بعد نزدیک بیست سال به جواب نرسیده بود.
همینطور تو افکارم غوطه ور بودم که حس کردم کنار بلوار چند نفر بهم پیچیدن و صدای جیغ های پی در پی یه زن، توجهم رو جلب کرد.
ماشین رو زدم کنار همیشه با خودم سلاح سرد داشتم چون تو اون سالها مار خورده و افعی شده بودم.
از ماشین پیاده شدم و رفتم نزدیک تا ببینم چه خبره؟ چند نفر با صورتای پوشیده به یه دختر حمله کرده بودن...
💚
#قسمت_سیو_دو
و یکی هم روی زمین افتاده بود. ساعت دوازده شب بود و بلوار از همیشه خلوت تر.
با عصبانیت داد زدم: چیکار دارید میکنید کثافتا؟...
از طرفی ترس داشتم چون اون قدرت قبلو نداشتم و بیشتر شبیه یه پیرمرد فس فسو بودم که الکی هارت و پورت داره.
چندتا ماشین دیگه هم کنار ماشینم نگه داشتن و همین باعث شد تا خفت گیرا بذارن و برن.
با عجله رفتم جلو دختری که ایستاده بود
با گریه و التماس اومد چند قدم طرفم و گفت: آقا تو رو خدا به دادم برسید
دوستمو زدن باید برسونیمش بیمارستان..
سریع رفتم جلو و دستمو انداختم دختره تا بلندش کنم که قلبم لرزید.
واسه چند ثانیه مبهوت مونده بودم انقدر که زیبا و مظلوم چشماشو بسته بود و داشت درد می کشید.
دختر کناریم گفت: آقا تو رو خدا بدو دیگه..
به خودم اومدم بلندش کردم نهایت بیست سال بیشتر نداشتن.
زورم کم شده بود حالم از خودم بهم می خورد که دیگه فرزاد قبل نیستم که اونقدر هیکلش خوب و عالی بود و زورش به همه چی می رسید.
با زور دختره رو گذاشتم صندلی عقب دوستشم نشست کنارش. نشستم پشت فرمون و با عصبانیت پرسیدم: این وقت شب چیکار میکنید اینجا؟ چجوری زدنش؟..
دختره با گریه گفت: آقا تو رو خدا میشه شماره ی خوابگاهو بگیم زنگ بزنید بگید از ساعت نه ما رو پیدا کردید با این حال و روز؟ خواهش می کنم..
اخمی کردم و گفتم: دوستتو چجوری زدن؟..
نگاهی بهش انداخت و گفت: نمی دونم فکر کنم با مشت زده تو سرش میگه حالت تهوع دارم و سرم گیج میره..
سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتیم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_یک به اعتبار چند سال قبل بهم کار می سپردن ولی اوضاع فرق کرده بود. همه چی گرون شده بود و
#قسمت_سیو_سه
سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتم. شماره ی خوابگاهشون رو داد با گوشیم گرفتم به مسئولش توضیح دادم که دو نفر با اون شرایط پیدا کردم و بیمارستانن.
اورژانس رفتیم دختره رو معاینه کردن قرار شد عکس بگیرن ببینن آسیبی دیده یا نه؟
همون طور تو سالن منتظر بودم و کاراشون رو انجام می دادم
دختری که سالم بود به مأمور تو بیمارستان ماجرا رو شرح داد و گفت که من کمکشون کردم.
اون یکی دختره هم به هوش شده بود و حالش خوب بود.
گفتن چون نصفه شبه باید فردا بیاد واسه عکس.
دخترا جفتشون اومدن بیرون.
رفتم طرفشون و گفتم: بذارید من ببرم برسونمتون خوابگاه دوباره از این اتفاقا نیفته..
دختری که حالش بدتر بود گفت: ممنون باعث زحمت شما هم شدیم خودمون با آژانس میریم..
خیلی جدی گفتم: زحمتی نیست بفرمایید..
هر دو سوار ماشین شدن.
ساعت دو شب بود و دستام داشت از استرس می لرزید.
بعد مرگ یاسمن با هیچ زنی رابطه نداشتم اصلا بلد نبودم رابطه چه شکلیه و چطوری باید حرف بزنم باهاشون؟
خجالت می کشیدم بهشون نگاه کنم ولی ناخودآگاه از آینه نگاهم کشیده شد سمتشون.
چشمم افتاد به دختری که حالش بد بود…
💚
#ادامه_دارد
#قسمت_سیو_چهار
بعد از نیم ساعت رسیدم جلوی در خوابگاه.
دختری که حالش بد بود بدون حرف پیاده شد و اون یکی دختر حسابی ازم تشکر کرد.
چشمم مونده بود دنبالشون، حال غریبی داشتم انگار تازه به خودم اومده بودم که چه ظلمی در حق خودم کردم و اینهمه سال زندگی و عشق رو از خودم محروم کردم.
اگه چندسال بعد مرگ یاسمن ازدواج کرده بودم الان بچم بزرگ شده بود و اینطور اسیر نمی شدم و معتاد..
اونا رو گذاشتم خوابگاه برگشتم خونه. تا خود صبح حالم بد بود فکرم درگیر اون دختر که عجیب چهره اش به دلم نشسته بود و انقدر کوچیک بود که دلم نمیومد حتی بهش فکر کنم..
آخه من کجا و اون کجا؟
صبح از خواب که پاشدم رفتم خونه ی مادرم تا باهاشون صبحانه بخورم.
خیلی وقت بود بهشون سر نزده بودم واسه همین خیلی خوشحال شدن.
سر میز صبحانه نشسته بودم که مامان با ترس گفت: فرزاد مامان توی همسایه ها یه دختر برات دیدم نظرت چیه بریم خواستگاریش؟
دختر خیلی خوبیه یه بار نامزد کرده طلاق گرفته ولی همه تاییدش کردن..
برعکس همیشه که می پریدم می گفتم زن نمی خوام این بار با ملایمت گفتم: یکم صبر کن مامان خودمو جمع و جور کنم خبرتون می کنم..
چشمای زن بدبخت از شادی درخشید.
اینهمه سال به خودم و خانوادم ستم کرده بودم.
یکم نشستم بعد رفتم سرکار. ناخودآگاه کشیده شدم سمت همون خوابگاهی که دیشب اون دخترا رو گذاشتم اونجا.
دلم می خواست تو روشنی روز یه بار دیگه چهره ی اون دخترو ببینم.
یکم جلوی خوابگاه موندم ولی خبری نشد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_سه سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتم. شماره ی خوابگاهشون رو داد با گوشیم گرفتم به مسئ
#قسمت_سیو_پنج
نمی دونم چم شده بود من که نمی تونستم هیچ حقی نسبت به اون داشته باشم
فقط می خواستم ببینم اون تابلوی نقاشی که دیدم چجوری بود؟
نتونستم ببینم ،رفتم سرکار و بیخیال مشغول شدم.
هر روز همونطور می رفتم سرکار و مامان پیگیر این بود که دختر همسایه رو برام بگیره یا نه؟
هنوز دو دل بودم از اینکه می تونستم زندگی رو بچرخونم یا نه؟
می خواستم برم به مامان بگم که تصمیمم رو گرفتم و موافقم که ازدواج کنم.
توی راه بودم و داشتم برمی گشتم خونه. غروب بود و هوای سرد تا مغز استخوونای آدم رسوخ می کرد. ماشینم صدای بدی ایجاد کرد و زدم بغل جاده تا ببینم مشکلش چیه؟
از ماشین پیاده شدم و رفتم تا بررسی کنم.
داشتم از سرما می لرزیدم و چیزی از ماشین سر در نمی آوردم.
صدای خنده ی چندتا دختر باعث شد حواسم پرت شه و در کاپوت که خراب بود بیفته رو دستم.
آخ بلندی گفتم و به در خراب لعنت فرستادم.
با اون اتفاق صدای خنده ی دخترا بلندتر شد.
برگشتم تا نگاشون کنم که یه لحظه قلبم ایستاد. باورم نمی شد همون دختر و دوستاش رو دیده باشم!
با دیدن من اونم نگاهش متعجب شد. به دوستش سقلمه ای زد...
💚
#قسمت_سیو_شش
آب گلومو قورت دادم.
دختر اومد جلو با صدای ظریفی گفت: سلام!..
لبخند خجلی زدم و گفتم: سلام! خوب هستید؟..
سرشو تکون داد و گفت: ممنونم. چه خوب شد شما رو دیدم.
اتفاقا پشیمون بودم که چرا پیگیر نشدم تا شما رو ببینم و ازتون تشکر کنم.
شما نبودید معلوم نبود اون شب چه بلایی سر ما میومد. منم حالم خوش نبود چیز زیادی یادم نمیومد.
دوستم گفت چقدر کمکمون کردید..
گفتم: اشکالی نداره وظیفه بود خداروشکر که چیزی نشد..
سرشو آورد بالا تو چشمام نگاه کرد خیلی خواستنی بود.
چشمای درشت و روشنی داشت با ابروهای بور و پهن.
من هم چهره ام بد نبود اگه درگیر اون کوفتی نمی شدم ممکن بود هرگز اینطور نیفتم و موهام سفید نشن.
در کل جذاب بودم ولی نه در حدی که دل یه دختر نوزده بیست ساله رو ببرم.
به افکار مسخرم تو دلم خندیدم و مشغول ور رفتن با ماشین شدم.
دختر با من من گفت: مشکلی پیش اومده؟ واسه ماشینتون کمکی از دستم بر میاد؟..
خندیدم و گفتم: این خودش مشکله دیگه! نه درستش کردم فکر کنم کار کنه. بفرمایید برسونم هر جا تشریف می برید..
سرشو تکون داد و گفت: ممنون بر می گردیم خوابگاه راه زیادی نیست.
مزاحم شما نمیشیم فقط خواستم ازتون تشکر کنم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_پنج نمی دونم چم شده بود من که نمی تونستم هیچ حقی نسبت به اون داشته باشم فقط می خواستم بب
#قسمت_سیو_هفت
سرمو تکون دادم و گفتم: این چه حرفیه چه مزاحمتی؟ بفرمایید دوستاتونم بگید بیان. هوا سرده..
دخترای شیطون بدون تعارف پریدن نشستن تو ماشین. از لای حرفاشون و صدا زدنا فهمیدم اسمش شقایقه.
کاپوت رو دادم پایین که شقایق گفت: مزاحم نشیم خونه منتظرتون نباشن؟..
آهی کشیدم و گفتم: هیچ کس تو دنیا منتظر من نیست!..
به طرف فرمون رفتم و نشستم. شقایق جلو نشست و دوستاش اون عقب داشتن مسخره بازی در میاوردن.
ماشین رو خواستم روشن کنم که نشد و چندبار پشت هم صداهای عجیب غریب درآورد. دخترا از پشت گفتن: پراید باز نشه نریزه زمین صلوات!..
خندیدم و دوباره استارت زدم. چندبار امتحان کردم بالاخره روشن شد. همشون دست زدن که شقایق گفت: من بابت داشتن همچین دوستای جلفی شرمنده ام!..
دخترا از پشت چندتا مشت زدن رو شونه اش و گفتن: باز این یه مذکر دید...
خندیدم و گفتم: من فرق می کنم با مذکرایی که دیدید من پیرمردم راحت باشید!..
شقایق گفت: نفرمایید این چه حرفیه؟..
آهی کشیدم و گفتم: چهلو رد کردم پیر محسوب نمیشم؟..
دخترا با تعجب گفتن: دروغ میگید؟ مگه میشه نهایت سی و دو سه میخوره بهتون!..
انقد شاد بودن و مسخره بازی درمیاوردن که نفهمیدم کی رسیدم خوابگاه. با خنده و شادی از ماشین پیاده شدن.
شقایق هنوز نشسته بود.....
💚
#ادامه_دارد
#قسمت_سیو_هشت
یکی یکی داشتم باهاشون خداحافظی می کردم و جواب تشکراشونو می دادم که شقایق گفت: ممنونم زحمت دادیم.
ببخشید اومدم تشکر کنم بدتر دوباره اسباب زحمت شدیم و باید باز تشکر کنم..
سرمو تکون دادم و گفتم: تشکر نداره که این پراید آبروی منو برد..
شقایق خندید و گفت: نگید اینطوری همینم باز تو این گرونیا غنیمته.
خدا بهترشو بده بهتون تا با خانواده برید همه جا رو بگردید..
انقد سرزبون داشت که کم آورده بودم. با حالت غمگینی گفتم: ممنون ولی کسی رو ندارم که بریم..
با تعجب پرسید: یعنی مجردید؟..
گفتم: بله همسرم خیلی سال پیش فوت کردن..
ابروهاشو داد بالا و گفت: خیلی متاسفم ببخشید ناراحتتون کردم.
ایشالا غم نبینید دیگه. کاری ندارید من دیگه برم بیش از این مزاحمتون نشم؟..
لبخندی زدم و تو چشماش نگاه کردم.
خیلی بچه بود گناه داشت اصلا درباره اش فکر دیگه ای کنم اون مثل دختربچه ها بهم حسی داشت شبیه عمو گفتناشون..
خیلی آروم گفتم: خداحافظ..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_هفت سرمو تکون دادم و گفتم: این چه حرفیه چه مزاحمتی؟ بفرمایید دوستاتونم بگید بیان. هوا سرده
#قسمت_سیو_نه
شقایق از ماشین پیاده شد و با تک بوق ازشون دور شدم.
بعد اینهمه سال حس خوبی بود رفتن توی اجتماع و شنیدن خنده و شادی دخترای جوون. کم کم داشتم انگیزه ی لازم واسه کنار گذاشتن همون نیمچه مصرفی که داشتم رو هم پیدا می کردم. یکم مونده بود برسم خونه که با صدای زنگ گوشی غریبی زدم رو ترمز.
با تعجب به گوشیم نگاه کردم صدای زنگش اونطوری نبود.
برگشتم عقب صدا از عقب میومد. با دیدن گوشی ای که اون عقب روی صندلی بود و داشت زنگ می خورد فهمیدم مال یکی از اون دختراست که جا گذاشته. بی وقفه زنگ میخورد. دراز شدم گوشی رو بردارم اسم شقایق رو صفحه افتاده بود. سریع جواب دادم: بله؟..
صدای نگران دختری از اون طرف به گوش می رسید . شقایق گفت: آقا ببخشید گوشی دوستم انگار مونده تو ماشین شما داره زار زار گریه می کنه!..
گفتم: نگران نباشید تازه فهمیدم اشکالی نداره میارم میدم مسئول خوابگاهتون ناراحت نباشید. اشکالی داره فردا بیارم؟..
دوستش از اون طرف گفت:
نه تو رو خدا اگه میشه بگو الان بیاره. تا صبح دق میکنم..
گفتم: باشه اشکال نداره دور میزنم میام..
پوفی کشیدم و از اینکه بهشون رو داده بودم پشیمون بودم. اونهمه راهو چجوری باید یبار دیگه بر می گشتم؟..
یکم مونده بود برسم خوابگاه و هوا تاریک شده بود. گوشی دوباره داشت زنگ می خورد چون رمز داشت قبل اینکه جواب بدم یه وسوسه ای اومد سراغم و ناخودآگاه تصمیم گرفتم شماره ی شقایق رو بردارم. سریع گوشیمو درآوردم و تا قطع نشده شماره رو زدم تو گوشی خودم.
تماس قطع شد ولی بلافاصله دوباره زنگ خورد. جواب دادم گفتم نزدیک خوابگاهم....
💚
#قسمت_چهل
رفتم از همون جلوی در به مسئول خوابگاه گفتم که من راننده آژانسم و این گوشی رو تو ماشینم جا گذاشتن.
یه حس غریبی داشتم دوست داشتم زودتر برسم خونه و بهش پیام بدم.
از خودم بابت این فکر بدم میومد که به یه دختربچه چشم دارم و آدم پستی هستم.
ولی چه کنم گاهی آدم دست به کارایی میزنه که هیچ دست خودش نیست. مادرم زنگ زد و گفت برم خونه شون ولی گفتم کار دارم و اون شب نمیتونم برم.
نمیخواستم فعلاً به چیزی جز شقایق فکر کنم حتی اگه کارم اشتباه هم که بود دوست داشتم باهاش یکم حرف بزنم.
اصلا دست خودم نبود..
رسیدم خونه همون طور با لباسهای بیرون دراز کشیدم. سریع گوشیمو درآوردم و رفتم روی شمارش.
دستام میلرزید انگار بعد از این همه مدت استرس اینو داشتم که چطور می خوام با یه نفر حرف بزنم؟
با دستای لرزون نوشتم: سلام!..
منتظر شدم تا جواب بده.
نمیدونستم مشغول چه کاری بود دوست داشتم هر چه زودتر پیام رو بخونه و جواب بده.
طولی نکشید که پیامش روی گوشیم ظاهر شد که نوشته بود: سلام شما؟..
با دستای لرزون نوشتم: نمیدونم که از کارم ناراحت بشی یا نه.. اولش معذرت می خوام که بی اجازه شمارت رو از گوشی دوستت وقتی زنگ میزدی برداشتم، من فرزادم!
می خواستم باهات یکم حرف بزنم البته فکر بد درباره من نکنی قصد خاصی ندارم نمیدونم چرا از همون روزی که تو بلوار پیدات کردم و بردم بیمارستان دلم با دیدنت لرزید.
فکر نکنی من آدم سو استفاده گری ام و به خاطر کمکم می خوام ازت درخواست های خدایی نکرده بدی داشته باشم، فقط دوست دارم باهات یکم حرف بزنم اگه تو دوست نداشته باشی اشکالی نداره مزاحمت نمیشم..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_نه شقایق از ماشین پیاده شد و با تک بوق ازشون دور شدم. بعد اینهمه سال حس خوبی بود رفتن توی
#قسمت_چهلو_یک
چند صفحه تایپ کردم و براش فرستادم. دلم داشت میلرزید اصلا حالم تو خودم نبود.
نمیدونستم چه جوابی می خواد بده توقع بدترین حرفها رو ازش داشتم چون کار بدی کرده بودم و بدون اجازه بهش پیام داده بودم.
مثلا می گفت چه حرفی چی می خواستم بگم؟
بدجور پشیمون شده بودم کاش اصلا پیام نمی دادم.
دعا دعا میکردم اصلا پیامم بهش نرفته باشه.
داشتم از حرص پوست لبم رو می جویدم که صدای پیام گوشیم بلند شد.
به طرف گوشی شیرجه زدم و تندتند رمزشو وارد کردم.
چشمام واسه خوندن پیامش دودو می زد.
نوشته بود: چه حرفی؟!..
باید چی می گفتم؟
همون طور لبخند رو لبم بود و داشتم به پیامش نگاه می کردم و فکر میکردم چی بنویسم که پیام داد: جدی تنهای تنها زندگی می کنی؟ چند سالته؟..
این شد مقدمه ی حرف زدن ما.
به خودم اومدم و دیدم ساعت هاست مشغول پیام دادنیم و از همه ی اتفاقای زندگیم براش گفتم.
حس می کردم حسابی سبک شدم.
اون هم از خودش گفت که یه برادر کوچکتر داره....
💚
#قسمت_چهلو_دو
و چون تک دختره بهش اجازه دادن بیاد شهر دیگه درس بخونه
البته که خونه ی پدربزرگش هم اینجا بود ولی بخاطر اینکه خوب درس بخونه تو خوابگاه می موند.
دم صبح خوابم برد. دو ساعت خوابیدم ولی عجب چسبید.
دوست داشتم دیگه به هیچ وجه سمت مواد نرم.
می خواستم خوب به نظر برسم آخه شقایق گفته بود اصلا به چهره ام نمیاد که سن و سالم اون باشه.
اول رفتم سرکار و یه سر به روند کار زدم
و بعد رفتم تا ببینم کلینیک ترک باز باشه برم تا درمان شم.
خیلی انگیزه گرفته بودم با اینکه بین ما هیچ حرفی زده نشده بود و فقط از زندگی گفته بودیم
ولی انقد خوشحال بودم که دوست داشتم به خودم برسم.
رفتم کلینیک بعد ویزیت کلی صحبت کردم
گفتم انگیزه دارم فقط کمک می خوام تا مصرف کمم رو به صفر برسونم.
یه مقدار دارو دادن و قرار شد هر چند وقت یبار ویزیت شم.
نمی دونم چرا توقع داشتم شقایق باز بهم پیام بده
ولی وقتی تا شب منتظر شدم و خبری نشد،
خیلی نا امید شدم.
تا صبح پیامامون رو مرور کردم و پررویی می دونستم اینکه بهش پیام بدم.
سعی کردم فقط ذهنم درگیر کارم باشه و حسابی پیشرفت کنم.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد