eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
از گیاهان همیشه سبز با برگهای اره اره که بیشتر دوستان تو خونه دارنش و خیلی راحت از جدا کردن پاجوش هاش تکثیر میشه ☀️نیاز بنور از پشت پنجره رو به قبله جنوبی رو داره و تا خاکش خشک شد باید سیراب شه (تقریبا هفته ای یکبار نیاز به آب داره) حالا چرا روی برگاش میوفته👇 ❌آفتاب تند ❌افراط در آبیاری ❌افراط در کوددهی 🤓اگه به دلیل آب زیاد روی برگهاش لک افتاده دو بار بافاصله ده روز بجای آب با محلول قارچ‌کش‌‌ آبش بدید ⬅️اگر هم کود زیاد دادید تا چند ماه کودش ندید تا با آبیاری کودها از خاک شسته بشه ❌متاسفانه این لک ها از بین نمیره و باید از گیاه جدا بشن 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
چرا که خریدم حالش بده ؟ 🤓👈دوستانیکه سوال میپرسن گل آزالیا خریدن در بهار گل داشته و الان تو تابستون گلهاش خشک شده و حال گیاه خوب نیست آزالیا سه هفته در بهار رو گل هست و وقتی هوا گرم میشه چون نیاز به خنکی داره بدلیل ، ، خشک میشه که بهتره به داخل باغچه زیر سایه درختان منتقل بشه و اگه شهر گرمی دارید ازش قلمه بگیرید 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸 😍از گل‌های زیبای باغچه ای بهاره و یکساله که از بهار تا فصل سرد گل های میمونه گازانیا هست 👈در فصل بهار گل‌های زیبایی به رنگهای زرد ، نارنجی ،سفید،صورتی،قرمز میده ☀️برای گلدهی بنور زیاد و چند ساعت آفتاب در روز احتیاج داره و شب ها گله‌اش بسته و روزها باز میشن 💧دو سه سانت از خاکش خشک شد آبیاری میخواد و تا حدودی به بی آبی مقاومه ✔️دمای ۲۵ تا ۳۰ درجه برای گلدهیش ایده آله 🌱از کاشت بذر یا قلمه تکثیر میشه 🍃🌼بذرهاش و پاییز میتونید جدا کنید داخل پاکت کاغذی نگه دارید و بهار بکارید 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
نکته ⬅️دوستان عزیزم کود برای گلها مفیده ولی اگه غلیظ و یا با فاصله زمانی کم به گل ها داده بشه ،لک قهوه ای روی گلها میوفته و گیاه رو خراب می‌کنه ☠ ✅یک ق چایخوری در یک لیتر آب ،غلظتش باشه و حداقل دوماه بین هر دو کوددهی با کود آهن فاصله بزارید 👈هر موقع کود آهن میدید اون ماه کود دیگه ای ندید ❌دقت کنید به ساکولنت ها و کاکتوس ها کود آهن ندید چون با بافتشون سازگاری نداره و خرابشون می‌کنه 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
کاکتوس ها در اثر کم نوری رشد علفی پیدا میکنند و باریک میشن🌵 🤓باریک شدن عارضه‌ای است برگشت ناپذیر ولی اگر گیاه دوباره نور کافی دریافت کند ادامه رشد گیاه طبیعی خواهد بود. 🤓همه گل ها از جمله کاکتوس ها بطرف نور رشد میکنند پس هر هفته ۱۸۰ درجه گلدان گیاه رو بچرخونید تا صاف رشد کند 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گیاه آپارتمانی متناسب با متولد هر ماه👇 😇متولدین به سفر و ماجراجویی علاقه دارند بنابراین به گیاهی نیازدارند ک زمانی ک در سفر هستید بتوانداز خودش نگهداری کند🌵 بقیه ماها در پست های بعدی👇 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: «مهمترین عضو بدنت چیست؟» طی سال‌های متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب می‌کردم، پاسخی را حدس می‌زدم و با خودم فکر می‌کردم که باید پاسخ صحیح باشد. وقتی کوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسان‌ها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم می‌گفتم: «مادر، گوش‌هایم.» او گفت: «نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند. اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کرد.» چندین سال سپری شد تا او بار دیگر سوالش را تکرار کند. من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم. برای همین، در پاسخش گفتم: «مادر، قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد. پس فکر می‌کنم چشم‌ها مهمترین عضو بدن هستند.» او نگاهی به من انداخت و گفت: «تو خیلی چیزها یاد گرفته‌ای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدم‌ها نابینا هستند.» من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم. چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم می‌گفت: «نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقل تر می‌شوی، دخترم.» سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دل‌شکسته شدند. همه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه می‌کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می‌آورم که برای دومین بار در زندگی‌ام، گریه پدرم را دیدم. وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: «عزیزم، آیا تا به حال دریافته‌ای که مهمترین عضو بدن چیست؟» از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می‌کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره‌ام تشخیص داد و گفت: «این سوال خیلی مهم است. پاسخ آن به تو نشان می‌دهد که آیا یک زندگی واقعی داشته‌ای یا نه. برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردم. اما امروز، روزی است که لازم است این درس زندگی را بیاموزی.» او نگاهی به من انداخت که تنها از عهده یک مادر بر می‌آید. من نیز به چشمان پر از اشکش چشم دوخته بودم. او گفت: «عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانه‌هایت هستند.» پرسیدم: «به خاطر اینکه سرم را نگه می‌دارند؟» جواب داد: «نه، از این جهت که تو می‌توانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه می‌کند، روی آن نگه داری. عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ما انسان‌ها، لحظاتی فرا می‌رسد که به شانه‌ای برای گریستن نیاز پیدا می‌کنیم. من دعا می‌کنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانه‌هایشان بگذاری و گریه کنی.» از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست. بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است. مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد، مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد، اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد، خوب یا بد ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 مرد بزّازی بود که برای فروش پارچه به دهات اطراف می‌رفت و آنها را می فروخت. یک روز بزّازِ ، داشت از یک ده به ده دیگر می‌رفت، وقتی از آبادی خارج شد و به راه بیابانی رسید، سواری را دید که آهسته آهسته می‌رفت. مرد بزّاز که بسته‌ی پارچه ها را به دوش داشت، بسیار خسته بود پس به سوار گفت: "آقا، حالا که ما هر دو از یک راه می‌رویم، اگر این بسته را روی اسب خودت بگذاری از جوانمردی تو سپاسگزار خواهم بود ." سوار جواب داد:"حق با تو است که کمک کردن ، کار پسندیده ای است امّا از این متأسّفم که اسب من دیشب، کاه و جو نخورده و تاب و توان راه رفتن ندارد." مرد بزّاز گفت: "بله، حق با شماست." و چند قدم دیگر پیش رفتند که ناگهان از کنار جاده، خرگوشی بیرون دوید و پا به فرار گذاشت. اسب سوار وقتی خرگوش را دید، شروع کرد دنبال خرگوش تاختند. مرد بزّاز وقتی دویدن اسب را دید به فکر فرو رفت و با خود گفت:"چه خوب شد که سوار،کوله بار مرا نگرفت وگرنه ممکن بود به فکر بدی بیفتد و پارچه های مرا بِبرد و دیگر دستم به او نرسد". اسب سوار هم پس از اینکه مقداری رفته بود به همین فکر افتاد و با خود گفت:"اسبی به این خوبی دارم که هیچ سواری هم نمی‌تواند به او برسد، خوب بود بسته‌ی بار بزّاز را می‌گرفتم و می‌زدم به بیابان و می‌رفتم". سپس سوار، اسب را برگردانید و آرام آرام برگشت تا به بزاز رسید و به او گفت: "راستی هنوز تا آبادی خیلی راه داریم، خدا را خوش نمی‌آید که تو پیاده و خسته باشی و من هم اسب داشته باشم و به تو کمک نکنم، حالا بسته‌ی پارچه را بده تا برایت بیاورم." مرد بزّاز گفت : "برو ، آنچه که تو به آن اندیشیده ای ، من هم از آن غافل نبوده‌ام." مرزبان نامه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجة دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد. ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می‌رود. دانشمند برمی‌خیزد، ازملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود بازمی‌گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم‌مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده‌ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم. مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره‌ای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می‌خورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می‌خورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم‌مرغ می‌خورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز می‌خورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاک بر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*چــه فرقــی بین مــــادر و پــــدر وجود دارد ؟* *بسیار مــرا به تعجب آورد 🤔* *فــرق بین مــادر و پــدر* کسی که از زمانی که چشــم باز می کنی تو را دوست دارد مــــادر است وکسی که دوستت دارد بدون اینکه ظاهر کند پــــدر است « به او جفا می کنی » مــــادر تو را به جهان تقدیم می کند پــــدر تلاش می کند که جهان را به تو تقدیم کند *« به سختی می افتد* مــــادر به تو زندگی می دهد پــــدر به تو می آموزد چگونه این زندگی را احیا کنی *« به تلاش وادار می کند* مــــادر تو را 9 ماه در رحم خود نگه میدارد پــــدر باقی عمر تو را حمل می کند *« ومتوجه نیستی »* مادر به وقت تولدت فریاد می کشد صدایش را نمی شنوی وپــــدر بعد از آن فریاد می کشد « از او گله می کنی » مــــادر گریه می کند وقتی بیمار می شوی پــــدر بیمار می شود وقتی گریه می کنی *« در خفا »* مــــادر مطمئن می شود که گرسنه نیستی پــــدر به تو یاد می دهد که گرسنه نمانی *« درک نمی کنی »* مــــادر تو را روی سینه اش نگه می دارد پــــدر تو را به دوش می کشد « اورا نمی بینی » مــــادر چشمه محبت است وپــــدر چاه حکمت *« و می ترسی از عمق چاه »* مــــادر مسئولیت از دوش تو بر می دارد پــــدر مسئولیت را در وجود تو می کارد *« تو را به سختی می اندازد »* مــــادر تو را از سقوط نگه می دارد پــــدر می آموزد بعد از سقوط بلند شوی مادر یاد می دهد چگونه روی پای خود راه بروی پدر یاد می دهد چگونه در راه ها ی زندگی حرکت کنی مــــادر کمال وزیبایی را منعکس می کند پــــدر واقعییت ها وتلاشها را منعکس می کند *مهــر مــادری را هنگام ولادت حس می کنی* *مهــر پــدری را وقتی پــــدر شدی حس خواهی کرد* *بنابرایــن مــــادر با چیــزی مقایســه نمی شود* *و پــــدر تکــرار نخواهــد شــد.* پروردگارا هم چنانکه مرا پرورش دادن آنها را مورد رحم خودت قرار بده https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
قهر کردن یک نوع اختلال شخصیتی و نوعی بیماری روانی است که فرد با تکیه بر آن از روبرویی با مشکلاتش می گریزد و طرف مقابل را تنبیه می کند. کسانی که زیاد قهر می کنند افرادی هستند که تصورمی کنند بهترین کار برای تسلط روی افراد، این است که آنها را تحت کنترل درآورند. البته این شیوه برخورد، خودخواهانه به نظر می رسد چون بدین ترتیب فرصت حرف زدن را از طرف مقابل هم سلب می کنند. قهر کردن یکی از اختلالات شخصیت نابالغ است که ممکن است ریشه درکودکی فرد داشته باشد. این افراد معمولا راه حلهای موقت و ناکار آمدی مثل قهر کردن را به شیوه های صحیح حل مشکلات ترجیح می دهند. قهر، حاصل خشم افراد درونگرا، کم جرات، منفعل پرخاشگر، خجالتی و پرتوقع است. این افراد به دلیل عدم بلوغ شخصیت در ابراز احساساتشان ناتوان هستند. قهر، رفتاری برای بیان اعتراض است و از جانب کسانی که بیماری رفتاری دارند انجام می شود. برای برخورد با کسانی که به صورت مداوم قهر می کنند مهمترین نکته اینست که نباید به آنها برای قهرشان جایزه داد. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠قبرها هم حرف می‌زنند!💠 ◀️ از گورستان برگشته بود. استاد عارفان، مرحوم آیت الله قاضی را میگویم. شاگردان گرداگردش را گرفته بودند که آقا! چه دیدید؟ آخر دیدنِ او با دیدنِ دیگران تفاوف داشت. ✴️فرمود: هرچه درون قبرها را نگاه کردم مار و عقربی ندیدم؛ به قبرها گفتم: این آخوندها چه میگویند که قبرها پر از مار و عقرب است، آیا اینها درست است؟! 💢قبرها گفتند: ما خودمان مار و عقربی نداریم؛ هرکس می‌آید با خود یا روح و ریحان می‌آورد و یا مار و عقرب! ‌💠💠💠💠💠 ‌ 💠 «پاکـدامنی» 💠 ‌ ‌ 💎امام علی(علیه السلام): 👇 ‌ 👈🏻مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ. ‌ ‌ 👈🏼پاداش مجاهد‌ی كه در راه خدا به شهادت رسيده برتر از پاكدامنی نيست كه توان گناه دارد و گناه نكند، كه پاكدامن در آستانه فرشته شدن است. ‌ ‌ (📚نهج البلاغه، حکمت ۴۶۶) https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d