بسمالله الرحمن الرحیم
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان؛ #عید_سعید_فطر
#استاد_غلامرضا_سازگار
چه زود از دست ما ماه خدا رفت
مه تسبيح و تهليل و دعا رفت
مه احيا مه شب زنده داري
مه روزه مه صدق و صفا رفت
مهي که بود از فيض و سعادت
نفس، تسبيح و خواب آن عبادت
مه يا نور و يا قدوس و يارب
شبش از روز و روزش بهتر از شب
خوشا آن روزه داران را که دانم
محبت بود در دل، ذکر، بر لب
به خلوتگاه شب اختر فشاندند
کميل و افتتاح و ندبه خواندند
سحر بود و مناجات و دعايش
دعاهاي لطيف و دلربايش
خوش آنکو داشت خلوت با خداوند
دريغ از لحظه هاي با صفايش
کجا رفتند شب هاي منيرش
چه شد بوحمزه و جوشن کبيرش
چه شب هايي که دل ياد خدا بود
دعا بود و دعا بود و دعا بود
به گوش جان صداي آشنا بود
خوشا آنان که از نو جان گرفتند
دل شب انس با قرآن گرفتند
چه ماهي ماه حي ذو المنن بود
چه ماهي ذکر حق نقل دهن بود
چه ماهي ماه غفران ماه رحمت
چه ماهي ماه ميلاد حسن بود
چه ماهي دل ز ايمان منجلي بود
علي بود و علي بود و علي بود
مه احيا مه مولا علي بود
علي شمع دل و دل با علي بود
تو گويي با علي بوديم تا صبح
چه مي گويم نفس ها يا علي بود
چه شد آواي يارب الکريمش
دعاي يا عليُّ يا عظيمش
وفا و عشق و ايمان بود اين ماه
مگو، شيرين تر از جان بود اين ماه
بهشت سبز انس عبد و معبود
بهار ختم قرآن بود اين ماه
فروغ روح از بدرش گرفتيم
شرف از ليله القدرش گرفتيم
الا اي دوستان عيد صيام است
چه بنشستيد اين عيد قيام است
طلوع صبحدم را اين روايت
هلال ماه نور اين پيام است
خوشا حال تمام روزه داران
که حسرت شد نصيب روزه خواران
ره صدق و صفا پوييد امشب
جمال يار را جوييد امشب
وضو گيريد با عطر بهشتي
به مهدي تهنيت گوييد امشب
خوش آن عيدي که با دلدار باشيم
همه با هم کنار يار باشيم
اگر چه عيد فيض و عيد نور است
اگر چه عيد شوق و عيد شور است
اگر چه عيد مجد است و سعادت
تمام عيدها روز ظهور است
بدون يار، گل خار است خار است
گل نرگس اگر آيد بهار است
الا اي شمع بزم آشنايي
ندارد بي تو چشمم روشنايي
دلم خون شد دلم خون از جدايي
گلم، باغم، بهارم کي مي آيي
الهي عيدِ بي تو باز گردد
بيا تا عيد ما آغاز گردد
تو شمع و قلب ما پروانه ي توست
نديده عالمي ديوانه ي توست
نداي يا لثارات الحسينت
لواي کربلا بر شانه ي توست
ظهورت عيد خلق عالمين است
نه تنها عيد ما، عيد حسين است
همين است و همين است و همين است
که ديدار تو عيد مسلمين است
عزيز دل به آمين تو سوگند
دعاي «ميثم» دل خسته اين است
که فردا جزو ياران تو باشد
دلش باغ و بهاران تو باشد
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#عید_سعید_فطر
#غزل
#صائب_تبریزی
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
#غزل
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#صائب_تبریزی
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم پُر است از تو و خالی است جای تو
هر چند کاینات گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کناره ای ز محیط سخای تو
آیینه خانه ای است پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج صفای تو
هر غنچه را ز حمد تو جزوی است در بغل
هر خار می کند به زبانی ثنای تو
یک قطره اشک سوخته، یک مهره گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو
خاک سیه به کاسه نمرود می کند
هر پشه ای که بال زند در هوای تو
در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو
عام است التفات کهن خرقه عقول
تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
غیر از نیاز و عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟
عمر ابد که خضر بود سایه پرورش
سروی است پست بر لب آب بقای تو
صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو
#مناجات_با_خدا
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
بدم؛ مرا به پیمبر ببخش یا الله!
به اشک دیدهی حیدر، ببخش یا الله!
تمام دار و ندارم محبت زهراست
مرا به سورهی کوثر، ببخش یا الله!
به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن
مرا به این دو برادر، ببخش یا الله!
به درگه تو گناه مکرر آوردم
مرا به عفو مکرّر ببخش یا الله!
ببر به کرب و بلا زائر حسینم کن
به آن ضریح مطهر، ببخش یا الله!
به دستهای علمدار کربلا سوگند
به حرمت علی اکبر، ببخش یا الله!
به بانگ العطش نازدانههای حسین
به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله!
به سیدالشهدا و به خون حنجر او
که شد بریده ز خنجر، ببخش یا الله!
به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب،
سر حسین برابر، ببخش یا الله !
به خون میثم تمّار، جرم "میثم" را
به روی او تو نیاور؛ ببـخش یا الله!
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 اعجاز علمی شگفت انگیز قرآن
🔸️بیان نکته اعجاز علمی در قرآن کریم توسط دکتر مرادی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#غزل
#محمدجواد_غفورزاده
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
ای ماه! رمزی از رمضان در نگاه توست
ای آنکه دیده دوختهای در نگاه من
هر چند میروی و وداع تو مشکل است
پیوسته باد خاطرهات تکیهگاه من
ای ماه! دل سپردۀ مهمانی توام
ماهی که گفته است خدا: هست ماه من
ای شاهدِ سپیدۀ شبهای انتظار
ای قدر حُرمتِ شب قدرت، گواه من
بر شانههای توبه که سر میگذاشتم
دستی کشید پرده به روی گناه من
یادش بهخیر، در دل شبهای قدر هم
زمزم شنید زمزمۀ گاهگاه من
برگرد و سایه از سر و سامان ما مگیر
باشد که اشک توبه شود عذرخواه من
باران نور آیۀ «لا تَقنطوا» کجاست
تا چتر رحمتش بشود سر پناه من؟
ای ماه! با وداع تو ای کاش بگذرند
از جرم و از خطای من و اشتباه من..
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_شهدا
صدای دلنشین #شهید_ابراهیم_هادی❤️
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
4_321432367430369610.mp3
9.14M
#مناجات_با_خدا
#زمزمه
من آمدم ای خدا! درد خود دوا کنم
رُخصت بده در زنم، هی خدا خدا کنم
ماه من، شاه من، مهربان اله من
جان مولا علی، بگذر از گناه من
::
شرمندهٔ رحمت و نعمت الهیام
عصیان شده موجبِ آه و روسیاهیام
گشته اشکم روان، بر رُخ سیاه من
جان مولا علی، بگذر از گناه من
::
گرچه از این بندهات، جز خطا ندیدهای
روی گناهان من، پردهها کشیدهای
آبرویم نبر، چون توئی پناه من
جان مولا علی، بگذر از گناه من
::
ذکر زبانم بُوَد، یا علیّ و یا عظیم
بنما هدایت مرا، بر صراط مستقیم
عاصیم، نادمم، اشک من گواه من
جان مولا علی، بگذر از گناه من
شاعر: #ولی_الله_کلامی_زنجانی
باصدای مرحوم: #محمدعلی_کریمخانی
#غزل
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
#حافظ
آن سیهچَرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست
رویِ خوب است و کمالِ هنر و دامنِ پاک
لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست
خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است
سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست