eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
290 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم بر سر جادّه، سجّاده‌ی صبر افکندیم چشم بر کعبه‌ی موعود به صحرا ماندیم با دعا بر تو همه‌روزه نمازی داریم روی بر قبله‌ی رویت به مصلّا ماندیم «رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم»* تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم عجب این نیست شکیبایی‌مان را ببرد عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم در فراق تو دریغا! که غزل کم گفتیم وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم واژه‌ها در صف توصیف شما مانده و ما آه! از قافله‌ی قافیه‌ها جا ماندیم ✔️بيت تضمین‌شده از ، شاگرد است. ۷۱
تا تو بی پرده شدی، لاله رخان خوار شدند همه گل هایِ چمن، در پسِ دیوار شدن پرده بردار که از شوقِ تماشایِ رُخت در دیوارِ جهان ، آیینه رخسار شدن
ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم... لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟ گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم با چنین روشن‌گری ما از جلا غافل شدیم عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش ما ز خواب‌آلودگی‌ها زین صدا غافل شدیم
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ فریاد که زود از سر این گله شبان رفت شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟ ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت با قامت چون تیر درین معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت برداشت ز دوش همه کس بار گنه را چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت چون اشک غیوران به سراپرده مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو عالم پُر است از تو و خالی است جای تو هر چند کاینات گدای در تواند یک آفریده نیست که داند سرای تو تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته در هر کناره ای ز محیط سخای تو آیینه خانه ای است پر از آفتاب و ماه دامان خاک تیره ز موج صفای تو هر غنچه را ز حمد تو جزوی است در بغل هر خار می کند به زبانی ثنای تو یک قطره اشک سوخته، یک مهره گل است دریا و کان نظر به محیط سخای تو خاک سیه به کاسه نمرود می کند هر پشه ای که بال زند در هوای تو در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟ هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو عام است التفات کهن خرقه عقول تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو غیر از نیاز و عجز که در کشور تو نیست این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟ عمر ابد که خضر بود سایه پرورش سروی است پست بر لب آب بقای تو صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟ ای صد هزار جان مقدس فدای تو
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟ ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب