eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمم همين كه گشت خوش‌اقبال گريه كرد ياد بقيع كرد و به هر حال گريه كرد همراه چار قبله‌ى حاجات سينه زد هم‌پاى چار كعبه‌ى آمال گريه كرد 《يک باره چار كوه كجا بر زمين نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گريه كرد》 در كوچه، مادرى به زمين خورد و مجتبى با يادِ آن شكسته پر و بال گريه كرد با ياد نينوا چه به سجّاد مى‌گذشت بعد از پدر، قريبِ چهل سال گريه كرد با داغ باقر و غم صادق دلم شكست حتّى به روی شانه‌ى من، شال گريه كرد بعد از مدينه، نوبت كرب‌وبلا رسيد آن جا كه تل به سر زد و گودال گريه كرد
ای با عظمت! عبد عظیم! ادرکنی وی سدره مقام و ری مقیم! ادرکنی از نسل حسن کریم آل اللّهی یا حضرت سیّد الکریم! ادرکنی
شهی که مه ز جمالش فروغ و تاب بگیرد قمر ز شرم رخش چهره در حجاب بگیرد علیّ عالی اعلا که خواست حق ز طفیلش به عشوه، شاهد امکان ز رخ، نقاب بگیرد همیشه عرش، هوس داشت تا که تاج تولّا به سر ز خاک قدوم ابوتراب بگیرد سپهر خواست که تشریف موهبت ز کف او به افتخار در این نیلگون ثبات بگیرد نتیجه‌ی کف جودش هر آن که خواست بیابد شمار کار وی از ریزش سحاب بگیرد گهی به تیغ شود آبیارِ مزرع اسلام گهی شود شرر و شرک ارمیاب بگیرد به گاه عدل همی انتقام شهپر تیهو ز چنگل و سخط طغرل و عقاب بگیرد قضا چو از سخطش رایت عقاب فزاید، قدر چو از غضبش آیت عذاب بگیرد، جهان ز برق جهان کاخ اعتبار بسوزد زمان ز سیل دمان، راه بر ثواب بگیرد شها! کی‌ام من و از مدح تو چسان بنويسم که اوج چشمه‌ی خورشید را ذباب بگیرد ولی اگر نتوانم کنم ز مدح تو انشا همای بختم اگر شهپر از ثواب بگیرد، رَوَم به حال حسینت چنان ز درد بگریم که سیل اشکم دریا شود، حباب بگیرد به جای اشک رود خون ز دیده‌ام به عزای شهی که وقت سواری ز مه نقاب بگيرد دمی که جای بگیرد به روی اسب شهادت سزد به خانه‌ی زینش گر آفتاب بگیرد کسی نبود عنان‌دار ذوالجناح شریفش کسی نبود که بازوی آن جناب بگیرد شنيده‌اید که هرگز مقابل رخ دشمن سوار اسب شود شاه و زن، رکاب بگیرد سوار شد جگر تشنه و فرات، برابر برو سپهر! سر خانه‌ی تو آب بگیرد خطاب کرد به اهل حرم به گریه و زاری که آب چشم دو عالم از این خطاب بگیرد که نیست اکبر و قاسم که  تا به وقت سواری یکی عنان به کف و دیگری رکاب بگيرد جلو به عهده‌ی لیلا؛ عنان به شانه‌ی کلثوم سکینه زیر بغل؛ سایبان، رباب بگیرد ز خیمه، دخترم، ای زینب فکار! برون کن بگو به فاطمه او شیشه‌ی گلاب بگیرد برای رفتن من تا دلم به جای خود آید کجاست مادر اصغر که ذکر خواب بگیرد تمام اهل حریمم زنید حلقه به دورم رقیّه ختم "فتحنا" برای باب بگیرد وصیّتی است مرا با شما حریم پیمبر چو از شرار عطش، قلب، التهاب بگیرد کسی ز خیمه نیاید برون که شمر ستم‌گر برای بستن بازوی او طناب بگیرد کسی ز خیمه نیاید برون به گریه و شیون که خصم طعنه زند، قلبم اضطراب بگیرد کسی نیاید و بیند مرا که بی کس و کارم که بیش‌تر دل او از غم، انقلاب بگیرد کسی بیاید و بیند به زير خنجر شمرم که نیست هم‌چو دلی آن زمان که تاب بگیرد کجاست 《سیّد مظلوم》 تا ز 《صالح مدّاح》 همیشه درس فصاحت از آن جناب بگیرد
ویرانی دل اگر که خواهی آباد باید حرمین کاظمین آری یاد درگاه جواد و بارگاه موسی کاین«باب‌حوائج» است و آن«باب‌مراد» لب تشنه ز عمق جگرش می گفت : آه می سوخت به ظلمت غریبی چون ماه شد ورد لبش لحظه ی آخر ، ناگاه لا یوم کیومک ابا عبدالله  بر شمس شموس نورعین است جواد خورشید سپهر کاظمین است جواد تا حشر سزد که شیعه گرید بر او لب تشنه چو جدّخود حسین ست جواد چرخ از غم زندگانی‌ات گریه کند از کینۀ خصم جانی‌ات گریه کند کم عُمرترین امامِ‌معصوم تویی زهرا به تو و جوانی‌ات گریه کند از آتش غم، سینه کباب ست امروز بغداد ز سیل غم، خراب ست امروز جا دارد اگر کبوتران سایه کنند خورشید میان آفتاب ست امروز
کعبه _ به خدا! _ طبع ولایی دارد در مدح علی، غزل‌سرایی دارد حرف دل این بیت، همین مصراع است: "ایوان نجف، عجب صفایی دارد"
ع شش ماه تمام من تو را بوسیدم در خواب عروسی تو را می‌دیدم وقتی که تو را گذاشتم در قبرت ای کاش لحد برای تو می‌چیدم ع چهل منزل مرا از پی دواندی بمیرد مادرت بی شیر ماندی عزیزم جای شکرش باز باقیست به زیر سم مرکب‌ها نماندی ع به عمرش مادری تا حال چون من سر طفلش به روی نی ندیده به آغوشم بیا دیر است مادر زمان خوردن شیرت رسیده ع ز گل نازکترم لای لای لالایی بریده حنجرم لای لای لالایی چجوری دل ز من کندی و رفتی نگفتی مادرم لای لای لالایی علیه‌السلام ع سلطان کربلا چو تمنای آب کرد دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد ناخورده آب، طفل رضیع حسین را آن تیر ظالمانهٔ او، سیر از آب کرد از سوز تشنگی که علی جان‌سپار بود دشمن ندانم از چه به کشتن شتاب کرد بگرفت خون حلق علی را به کف حسین با خون او محاسن خود را خضاب کرد از آن همه شکوفه به گلزار کربلا این بود گل‌پری که شهادت گلاب کرد خون می‌چکد زخامهٔ زرین کلام تو بس‌کن «حسان» که شعر تو دلها کباب کرد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ع در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست امّا به دل‌رباییِ این ماه‌پاره نیست گهواره‌اش به بحر گنه، دست‌گیر ماست این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست "در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست" نامش علی است، شیر بخوان، شیرخواره نیست قنداقه را به معرکه‌ی عشق می‌برند "در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست" با یک نظر گرفت گلوی سه‌شعبه را نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست! با گریه‌اش ز مادر و با خنده از پدر اشکی گرفته است که آن را شماره نیست بر غربت حسین، گلوی علی گواست با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست دیشب صدای گریه‌‌اش از عرش هم گذشت امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟ باید کنار گریه، صبوری کند رباب جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست در آسمان که سرخ شود موقع غروب آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟ "تربت"! بس است شرح غم بی کرانه‌اش بحری است بس عمیق که آن را کناره نیست ✔️غزلی عاشورایی در ۱۲ بیت از ۹ شاعر، به ترتیب آقایان: + + خدا را شاکریم که در جمعی از دوستان شاعر، از شهرهای مختلف، با سنین متفاوت که بعضا" یک‌دیگر را هم نمی‌شناختند، هم‌دل و هم‌نوا یک غزل عاشورایی رقم بزنیم. به گمانم انسجام کلمات و فضای حاکم بر مدح و مرثیه و نیز خطّ عمودی شعر، بسیار یک‌دست شده و اصلا" قابل تشخیص نیست که نتیجه‌ی کار گروهی است. توجّه کنید که در پیش‌نویس‌های دوستان، بیش از ۱۰ بیت دیگر هم بوده که به غزل راه نیافته است. ان‌شاءالله مرضیّ منتقم عاشورا باشد و گامی در تعجیل فرج حضرت. (ابیات ۵، ۹، ۱۱ از ) ع ای خوش آن روزی که در آغوش، اصغر داشتم! ذکر لالایی به بالینش مکرّر داشتم . تا که در راه حسینم، پر زند، پرپر شود کاش جز این شیرخواره، طفل دیگر داشتم! ع آخرین سرباز لشگر راهی از گهواره شد درمیان خیمه‌ها یک مادری آواره شد این پسر را همچو مادر بی هوا زد دشمنش تا حسین بر خویش آمد دید حنجر پاره شد از طریق آمدن پیداست از شرمندگیش بسته بر روی امیر عشق راه چاره شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» ع وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را شاهی كه شكسته‌ست مصیبت كمرش را پروانه به هم ریخته گهواره خود را تا باز كند از پر قنداق، پرش را تلخ است پدر گریه كند، طفل بخندد سخت است كه پنهان بكند چشم ترش را دور و برش آن‌قدر كسی نیست كه باید این طفل در آغوش بگیرد پدرش را مادر نگران است، خدایا! نكند تیر نیت كند، از شیر بگیر پسرش را هم چشم به راه است كه سیراب بیارند هم دلهره دارد كه مبادا خبرش را ... ای وای از آن تیر و كمانی كه گرفته‌ست این بار سپیدی گلویی نظرش را وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را مردی كه شكسته‌ست مصیبت كمرش را علی عباسی
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
#پایان_ماه_محرم #ورود_به_شام ✍ #جواد_هاشمی_تربت ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟ «باز این چه شور
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است 👇👇👇👇
ای با عظمت! عبد عظیم! ادرکنی وی سدره مقام و ری مقیم! ادرکنی از نسل حسن کریم آل اللّهی یا حضرت سیّد الکریم! ادرکنی
تو را خبر بُوَد امشب چه دل‌پذیر شبی است؟ بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است! رسیده مولد بانوی آسمان و زمین چه مهر پرده نشینی! چه ماه مُحتجبی است! چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق به هر که می‌نگرم، فکر حاجت و طلبی است اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب! دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟ چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف! ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است: «هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است»
(۱) دوست دارم که ترک لاف کنم خلوتی رفته، اعتکاف کنم تا شوم مُحرم حریم دمشق کعبه‌ی عشق را طواف کنم سخن از کاف و ها و یا گویم صحبت از عین و شین و قاف کنم حرف از معنی حجاب زنم یاد از بانوی عفاف کنم اوّلین حرف و آخرین مطلب السّلام علیکِ یا زینب! (۲) السّلام ای ملیکة الدّنیا! السّلام ای شفیعة العقبا! السّلام ای نبیره‌ی یاسین! السّلام ای نتیجه‌ی طاها! السّلام ای سلالة الحیدر! السّلام ای سلیلة الزّهرا! السّلام ای حسن ز پا تا سر! السّلام ای حسین سر تا پا! بردی ای نور عین و عین نور! تو از این پنج نور، فیض حضور (۳) ای تو ناموس قادر متعال! مایه‌ی افتخار احمد و آل فاطمه عصمت و علی خصلت مجتبی سیرت و حسین کمال ای حریم تو احسن المأمن! وی مدیح تو افضل الاعمال! دم ز تو می‌زنیم در همه دم یاد تو می‌کنیم در همه حال ای که یادت نمی‌رود از یاد! پدر و مادرم فدای تو باد! (۴) فاطمه زاده و علی حسبی علوی ذات و فاطمی نسبی کرمت شامل رجال و نسا حرمت مستجار شیخ و صبی ای ملقّب به زین اب! زینب! تو سزاوار این‌چنین لقبی زینبت خوانده است گر چه خدا به خدا زِین جدّ و امّ و ابی ای تو آیینه‌ی صفات حق! عفّت تام، عصمت مطلق (۵) خطبه‌هایت مبلّغ مکتب گریه‌هایت مروّج مذهب از تو باید سرود در هر روز بر تو باید گریست در هر شب چه بگویم که در رساله‌ی عشق عشق فتوا دهد بر این مطلب: با ادب با وضو بباید برد نام عُلیا مخدرّه زینب وه! که نامت به وحی، تمثیل ست زآن که نام‌آور تو جبریل ست (۶) ای خداوند عشق! یا زینب! عبد در بند عشق یا زینب! گر نبُد عشق تو جدا می‌گشت بند از بند عشق یا زینب! زیر و رو کرده‌ایم کون و مکان نیست مانند عشق، یا زینب! عشق اگر عشق توست ما همه‌ایم آرزومند عشق، یا زینب! کیستی؟ ای به عشق سنگ محک! عشق را با تو هست حقّ نمک (۷) عقل، مجنون توست سیّدتی! عشق، مفتون توست سیّدتی! ماندگار است تا ابد اسلام لیک مدیون توست سیّدتی! حج و صوم وصلوة وخمس و زکات همه مرهون توست سیّدتی! نه فقط کربلا و کوفه و شام کعبه ممنون توست سیّدتی! همه هستیّ خود فدا کردی دِین خود را به دین ادا کردی (۸) محو صبر تو حضرت ایّوب مات اشک تو یوسف و یعقوب یاد تو در ضمیر جان محفوظ نام تو در کتاب دل مکتوب گَرد و خاک حریم پاک تو را حور با گیسویش کند جاروب تویی آن کس که بس مصیبت دید شد به امّ المصائبی منسوب چه مصائب؟ که سخت پیرت کرد بلکه از عمر خویش سیرت کرد (۹) آن که از بار غم خمیده تویی داغ بر روی داغ دیده تویی آن که هم بوده مادر دو شهید هم شده مادرش شهیده تویی آن که از خیمه‌گاه تا گودال همه‌ی راه را دویده تویی آن که فریاد واحسینایش از زمین بر فلک رسیده تویی تویی آن زن که رفت مردانه کوفه، زندان و شام، ویرانه (۱۰) تویی آن بانویی که فاضله بود بری از نقص بود و کامله بود تویی آن بانویی که در دل شب گرم راز و نیاز و نافله بود تویی آن بانویی که بر لب او نه گلایه نه شِکوه نه گله بود تویی آن بانویی که چل منزل در اسیری امیر قافله بود راه را با حسین کردی طی تو به محمل، حسین بر سر نی (۱۱) چون که می‌رفتی، ای علی‌رفتار! به سوی قبر احمد مختار تا حریم رسول اکرم بود، پیش‌گام تو حیدر کرّار هم حسن همرهت بُدی ز یمین هم حسین از پی‌ات شدی ز یسار تو کجا روی ناقه‌ی عریان؟ تو کجا بین کوچه و بازار؟ خاطر عاطر تو آزردند بزم نامحرمان تو را بردند (۱۲) ای مهین جلوه‌ی دلارایی! وی بهین اسوه‌ی شکیبایی! ما همه ذرّه و تو خورشیدی ما همه قطره و تو دریایی ای وجودت مطاف درد و غم در لقب کعبة الرّزایایی آن همه داغ دیدی و گفتی من ندیدم به غیر زیبایی همه مبهوت و مات بینش تو آفرین‌ها بر آفرینش تو (۱۳) گر شود صبر با تو رو در رو پیش پای تو می‌زند زانو صابران را تو برترین اسوه شاکران را تو بهترین الگو درد جان را محبتت درمان زخم دل را ولایتت دارو ما فقیر تو و تو مستغنی ما گدای تو و تو شه‌بانو هر چه هستیم خوب یا که بدیم چنگ بر تار چادر تو زدیم (۱۴) من کجا مدح دخت دخت رسول؟ نازپرورده‌ی علیّ و بتول ای عقیله میان هاشمیان! عاجز از درک تو تمام عقول تا بیایم به آستان‌بوسی کی به من می‌دهی تو اذن دخول؟ به سر آمد مدیحه و پایش بزن از راه مهر، مُهر قبول "تربتم" لیک کم‌ترم از خاک باد ارواح العالمین فداک! (سروده‌ی جمادی الاولی ۱۴۲۰ و ۱۴۲۱ق؛ ۲۰ سال پیش) 🌹🌹 الهی و ربّی! بحقّ عقیلة العرب و العجم! عجّل لولیّک الفرج 🌹🌹
یا حضرت امّ البنین شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم شاعر شده ام که با تماشای بهار بر چار گل ام بنین گریه کنم