eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
372 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
شوشتری نمی دانم چه بر سر خامه ی عنبر فشان دارد که خواهد سرّی از اسرار پنهانی عیان دارد به مدح دختر زهرا مگر خواهد سخن گوید که با نغمات منصوری اناالحق بر زبان دارد به آهنگ حسینی مدح بانوی حجازی را به صد شور و نوا خواهد به عالم رایگان دارد چه بانو آنکه او را، نور حق در آستین باشد چه بانو آنکه جبریلش سر اندر آستان دارد حیا، بند نقاب او بود عفّت حجاب او ز عصمت آفتاب او مکان در لامکان دارد بیا عصمت تماشا کن که از بهر خریداری در این بازار یوسف هم کلاف و ریسمان دارد نبوّت شأن پیغمبر ولایت در خور حیدر نه این دارد نه آن امّا نشان از این و آن دارد تکلّم کردنش را هر که دیدی فاش می گفتی لسان حیدری گویا که در طیّ لسان دارد بود ناموس حق آن عصمت مطلق که از رفعت کمینه چاکر او پا به فرق فرقدان دارد بود نُه کرسی افلاک کمتر پایه ی قدرش اگر گویم که قصر قدر و جاهش نردبان دارد ز شرم روی او باشد که این مهر درخشان را به دامان زمینش آسمان هر شب نهان دارد نبیند تا که عقرب پرتوی از ماه رخسارش فلک از قوس بهر کوری اش تیر و کمان دارد به جرم اینکه نرگس دیده اش باز است در گلشن ز شرمش تا قیامت رخ به رنگ زعفران دارد نیفتد تا نظر بر سایه اش خورشید تابان را به چشم خویش از خطّ شعاعی صد سنان دارد نگویم من بود مریم کنیز مادرش زهرا اگر راضی شود او مریمش منّت به جان دارد زنی با این همه شوکت ندیده دیده ی گردون زنی با این همه سطوت به عالم کی نشان دارد چرا با این همه جاه و جلال و عصمتش دوران میان کوچه و بازار در هر سو عیان دارد خرد گفتا خموش ای بی خبر از سرّ این معنی که هرکس قُربش افزون تر فزونتر امتحان دارد ندارم باور ار گویند دیدش دیده ی مردم که دود آه خویشش مخفی از نامحرمان دارد اگر مستوره ی ایجاد چون خورشید رخشنده نه بر سر چادر و نه ساتر و نه سایبان دارد تجلّی کرد تا ظاهر شود حق ورنه در باطن ز بال قدسیان هم ساتر و هم سایبان دارد در این محفل بود زهرای اطهر حاضر و ناظر و گرنه گفتمی زینب چه آذرها به جان دارد سخن آهسته تر باید که شاید نشود زهرا وگرنه سوز آهش صد خطر بر حاضران دارد صبا، رو در نجف برگو تو با آن شیریزدانی که زینب در دمشق و کوفه چشم خونفشان دارد بگو از داغ مرگ نوجوانان پیر شد زینب به زیر بار محنت سرو قدّی چون کمان دارد خصوص از مرگ اکبر تا قیامت داغ و چون قمری به پای سرو قدّش ز اشک خود جویی روان دارد پس از قتل حسین با یک جهان غم چون کند زینب کز اطفال صغیر و تشنه لب یک کاروان دارد اگر خواهم ز غمهایش بیان یک داستان سازم به هر یک داستان از غم هزاران داستان دارد بود بهر شفاعت هر کسی را حجّتی بر کف «وفایی» حجّتی قاطع از این تیغ زبان دارد
چو بر زبان ادب نقش بست نام شما فلک به سجده در افتاد از مقام شما به سینه دست ادب داشتند ازخجلت مقربان خدا موقع سلام شما شما که رشحه ای از کوثرید و زیب جنان همیشه عصمت و حجب و حیاست رام شما نمی رسید به قاف شرف ،چنانچه نبود قرین حال حیا،لطف مستدام شما به حکم پر حکم لایمسه سوگند که بی وضو نبرد جبرئیل نام شما کمیت عقل ز درک مقامتان لنگ است ز التماس دعا گفتن امام شما رهین همتتان انبیای پیشین اند قوام یافته دین حق از قیام شما چو ذوالفقار علی در نیام صبر و رضاست زبان پر شرری در غلاف کام شما بلاغت آمده بانو!فصاحت آموزد ز منطق سخن گوهرانتظام شما قیاس سنگ و گهر را مثال می یابم من از مقایسۀ لعل با کلام شما ز بس رضا به قضای خدای خود دادید قضا مرید شما شد قدر غلام شما گرفته لذت رویای شوکت و اجلال زچشم چرخ فلک ،فکراحتشام شما جهان و هرچه در آن است جا گرفته یقین به زیر چادری از جود و لطف عام شما ستانده مرتبۀ نور گستری خورشید از آن که سوده سحر گاه ،سربه بام شما از آن جمال که خورشید نور برده به وام به سان صبح ظفر بود تیره شام شما جهان نبود ز تنین دهر آسوده عنان نداشت چو در دست اهتمام شما نبود شوکت فر گستری به ظل همای نبود گر به دو عالم اسیر دام شما نایستد ز مسیرش مدار چرخ وجود مگر دمی که باستد به احترام شما شمیم فتح شنیدم سحر ز باد صبا گمان که تاج سرش بود خاک گام شما رسانده بر دل ما عطر و بوی جنت را هر آن نفس که گذر کرده از مشام شما به بارگاه سلیمان چو تحفۀ موری است همین چکامۀ (بحری) که شد بنام شما
و شور عشق یار تا سر رشته دار زینب است مسلک عرفان و وحدت رهگذار زینب است در اسارت هم بود سر حلقه آزادگان شعر شورانگیز حرّیت شعار زینب است مهبط تنزیل , او را مکتب ایثار و عشق عصمت کبرای حق آموزگار زینب است روزگاری تیره شد گر روزگارش باک نیست روزگار شان و عزت روزگار زینب است سایه پرورد ظلالش انجم رخشان عشق پرتو خورشید عصمت پرده دار زینب است هر نوائی سر زند از نای ذرات وجود نغمه ایثار و تمکین و وقار زینب است کاخ استبداد را لرزاندن از سحر کلام از کسی ناید , همانا کار کار زینب است خم به ابرو بر نیفکند از نهیب حادثات صبر خود حیران عزم استوار زینب است آتشی سرکش به جان دارد کز آن سوزد جهان گر عنانگیرش نه چشم اشکبار زینب است نی عجب گردون ز گردش ماند و خاک از مدار کافرینش محو صبر و اصطبار زینب است پایداری در قبال کینه و بیداد و ظلم هر کجا بینی نشان و یادگار زینب است رستخیز کربلا دیده است و غوغای عراق محشر شام اینک اندر انتظار زینب است کاروانی می برد از کربلا سوی دمشق عشقِ سرّالله , سر خیل قطار زینب است آفتابی در سر نی با فروغ ایزدی جلوه بخش دیده ی انجم شمار زینب است اوج قدرش را گزندی که رسد از سفلگان عزت و شان و جلالت در تبار زینب است شاهدی همپای سلطان شهیدان وفا زلف خون آلود , تاج افتخار زینب است هان مگو پژمرده گلزارش ز بیداد خزان باغ هستی را طراوت از بهار زینب است سوگوار از محنت دنیا خداوندا مباد هر که چون "عابد" غمین و سوگوار زینب است
و من کیستم که مدح تو یک‌دانه را کنم خواهم تسلّی دلِ دیوانه را کنم خواهم به تابِ زلف، سخن شانه را کنم شاید که خدمت در این خانه را کنم شاید شکسته کشتی‌ام آید کنار عشق ای در دمشق خفته! برآور سری ز خاک جان‌های خلق را نگر، از مهر خود هلاک هر صبح آسمان، به گریبانِ چاک‌چاک داغ تو مانده بر دلش، ای آفتاب پاک بنمای رخ که بی‌تو نچرخد مدار عشق ای انحنای قامت نستوه ذوالفقار وی قامت رشید مروّت به روزگار وی نام زن گرفته ز نام تو اعتبار ای دختر بزرگ علی! ای بزرگوار هم خواهر حسینی و هم افتخار عشق ای "لَن‌تَرانی" از نغماتت ترانه‌ای عرش از تلألوآت تو آئینه‌خانه‌ای خورشید شد ز خرمن فیض تو دانه‌ای طور از ظهور نور تو سنگ نشانه‌ای مدهوش گشته عقل چو موسی ز کار عشق هرچند آفرینشِ دنیایی‌ات زن است مردآفرینیِ تو به دنیا مُبرهن است از مهرِ پرفروغِ تو گفتن، چه گفتن است توصیف ما، حکایت خورشید و روزن است روزن کجا و مطلع خورشیدوار عشق عقل از شکوه روح تو دیوانه می‌شود عرش از تجلّی تو پری‌خانه می‌شود روح‌القدس به شمعِ تو پروانه می‌شود ماتم، که هر چه گویمت افسانه می‌شود ای جان عشق، هستی عشق، اعتبار عشق ای قهرمان صبر به پیکار کربلا وز کوفه تا به شام علمدار کربلا ای گل‌فروشِ عشق، به بازار کربلا سامان گرفت از نفست کار کربلا نی کار کربلا، همه باغ و بهار عشق روزی که بود قحط وفا، قحط یاوری روزی که خون گریست در او مهر خاوری روزی که زد علم سرنی، ماه سروری روزی که سوخت خیمۀ خورشیدِ دلبری تنها تو مانده بودی آن روز یار عشق ای تازیانه خورده و سیلی چشیده تو ای جان خویش را به لب نیز دیده تو ای زیر کوه غم، قد سروش خمیده تو ای داغ شش برادر، یک‌جا کشیده تو ای گشت بند بند وجودت نثار عشق بر ما بخوان ز مصحف ماتم روایتی با ما بگو از آن همه غم‌ها حکایتی وز آن دهان که داشت به لب ذکر آیتی گویا ز چوب‌دستِ عدو در شکایتی زان لطمه‌ها که زد به لب آب‌دار عشق جز لالۀ دلِ تو میان هزار باغ یک لاله کس ندیده و در آن هزار داغ صد کهکشان ستاره گرفت از دلت چراغ از بس که دیده است دلت، داغ روی داغ داغت نشسته بر جگر داغ‌دار عشق از ماتم خرابه نشینان شام گو از زخم‌های کعب‌نی و سنگ بام گو از کودک گرسنه و بوی طعام گو از مجلس یزید در آن بار عام گو وز حلقۀ اسارت زنجیروار عشق روزی که صبر، حلقۀ مهرت به‌گوش کرد فریاد مرتضایی‌ات از دل خروش کرد ناگه هلال یک‌ شبه، یغمای هوش کرد خون از سرت ز رؤیت آن ماه، جوش کرد خوش صفحه‌ای‌ست با خط خونین نگار عشق زینت فضای حیدر کرار بوده‌ای در دودمان آل عبا، فخر دوده‌ای گوی سبق زمریم و هاجر ربوده‌ای ای آن‌که از ستایش ایزد ستوده‌ای شعر "یتیم" را چقدر اعتبار عشق
آیِنه در آیِنه نورِ مُکَرَم زینب است جلوه در جلوه تجلیاتِ خاتم زینب است خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب است زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب است آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب است با مُسَمَط با قصیده با غزل با مثنوی صائِبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی جودی و یَغما و نَیِر شهریار و مولوی می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنزوی این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است نامِ او پُر کرده عالم را حجابش بیشتر خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش بیشتر غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر محملش دارد تماشا و رکابش بیشتر گفت با عباس پُشتیبانِ پرچم زینب است شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر است مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر است سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است عقل در توصیفِ او دیوانه باشد بهتر است در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است عشق وقتی می تپد عاشق پرستو می‌شود دستِ عاشق زود از حالِ دلش رو می‌شود هر که با خورشید شد آیینه ی او می‌شود دخترِ شاهِ نجف هم شاه بانو می‌شود یک تن اما حامیِ ناموسِ عالم زینب است از همان اول خدا میخواست او را شُد حسین اصلاً او با اولین پلکِ تماشا شُد حسین فاطمه شُد مرتضی شُد پیش از آنها شُد حسین گرچه نامش بود زینب بعدش اما شُد حسین او حسین است و حسینش هم مُسَلَم زینب است گرچه بر بال و پرِ خود سلسله دارد هنوز او که باشد سایبانی قافله دارد هنوز می‌رود پشتِ برادر فاصله دارد هنوز با سرِ هر زلفِ او صدها گله دارد هنوز آنکه ریزد در فراغت اشک ماتم زینب است
و امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است امشب که از نسیم حضوری لبالب است شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است شامی که روشنایی روز است امشب است امشب شب ملیکه دادار زینب است این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است این سجده سجده بر قدمی جاودانه است این شعله شعله نگهی عاشقانه است از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است عالم محیط و نقطه پرگار زینب است سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد نوری دمید و قبله هر آفتاب شد چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد زیباترین دعای علی مستجاب شد زهراست این که در دل گهواره قاب شد امشب تمام گرمی بازار زینب است بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت تصویر جلوه‌های خداوار زینب است این کیست این که سجده کند عشق در برش این کیست این که سینه درند در برابرش این کیست این که از جلوات مطهرش عالم نبود غیر غباری ز محضرش فرموده است از برکاتش برادرش آئینه‌دار حیدر کرار زینب است تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست از کربلا بپرس علمدار زینب است سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش تا روز حشر کعبه ایثار زینب است شمس حجاب گنبد دوار زینب است بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است محبوبه حبیه دادار زینب است مسطوره سلاله اطهار زینب است اذن دخول در حرم یار زینب است منصوره نرفته سر دار زینب است نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین طاق فلک علی است به عالم ستون حسین خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین با یک قیامت است هم الغالبون حسین در این قیام نقطه پرگار زینب است سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟ تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟ عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟ روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟ علامه مفسر قرآن عشق کیست؟ تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است ققنوس وهم از پی او در توهم است فانوس وصف در صفت وصف او گم است قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است پابوس او تمامی افلاک و انجم است کابوس شام و دولت نامرد مردم است بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است پیداترین ستاره دیبای خلقت است زیباترین سروده لب‌های خلقت است زهراترین زهره زهرای خلقت است لیلاترین لیلی لیلای خلقت است شیواترین سئوال معمای خلقت است گنجینه جزیره اسرار زینب است ذرات و کائنات همه مرده یا خموش در احتجاج بود زنی یک علم به دوش قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش آتشفشان قهر خداوند در خروش هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش این رعد و برق نیست که انگار زینب است خورشید روی قله نی آشکار شد کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد ناموس حق به ناقه عریان سوار شد هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد زیباترین ستاره دنباله‌دار شد در این مسیر نور جلودار زینب است چشم ستاره در به در جستجوی ماه بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه راحت بخواب چونکه پرستار زینب است پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست حتی به حال و روز دلش کاروان گریست از خنده‌های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله ور کودکان گریست از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست بر خیل اشک قافله سالار زینب است آن شانه صبور صبوری زما ربود آن قامت غیور قیامت بپا نمود آن شیرزن حماسه عباس را سرود با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود غم را بگو بیا که خریدار زینب است زینب اگر نبود اثر کربلا نبود شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود زینب اگر نبود علم حق به پا نبود این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود یک یا حسین بر لب ما و شما نبود در کار عشق گرمی بازار زینب است با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام در اوج اقتدار جهاندار زینب است زینب کجا و خنده اشرار یا حسین زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین زینب کجا و این همه آزار یا حسین زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است ادامه👇👇👇👇
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفَسِّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا «ای ماورای حد تصور، کمال تو» بالاتر از پریدن جبریل، بال تو... غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا! دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو عطر حضور فاطمه دارد صدای تو
بند و ای مهین دخت مرتضی زینب اسوة مکتب رضا زینب انجم آرای آسمان قدر محور گردش قضا زینب روشنی بخش دیدة زهرا زیب آغوش مرتضی زینب تا صف حشر عالم هستی است با پیام تو کربلا زینب اوّلین دخت حیدر و زهرا دومین عصمت خدا زینب کیستی ای بخاک مقدم تو پدر و مادرم فدا زینب خطبه‌های تو آتشین امّا کلمات تو جانفزا زینب این عجب نیست روز عاشورا گر بگوید حسین، یا زینب آنکه بوسید دست زهرا را بوسه زد چهرة تو را زینب شش برادر جدا شد از تو، ولی صبر از تو نشد جدا زینب چه بگویم که هر چه گویم هست در ثنای تو نارسا زینب تا ابد اهل آسمان و زمین بتو دارند التجا زینب دل ببام تو مرغ سرگردان جان بخاک درت گدا زینب صابرین را بهر بلا آید از تو در گوش جان ندا زینب همچو زهرا شفاعت از امّت میکنی در صف در صف جزا زینب مهر جز مهر تو حرام حرام راه جز راه تو خطا زینب زورق صبر را تو راندی تو ز ابتدا تا به انتها زینب گر نبد پایداری تو نبود رکن توحید پا بجا زینب شرح صبر تو در کتاب خداست کاف و ها ویا و عین و صادگو است ای تو را از خدا امامت صبر وی بخاک درت اقامت صبر هم بپایت جبین حلم و رضا هم بدستت زمام دولت صبر روی دوشت ستاده کوه بلا زیر پایت شکسته قدرت صبر بهمه آیه‌های صبر قسم همه در وصف تو است صحبت صبر زیر پای تو خُرد قدرت کفر پیش صبر تو طاق طاقت صبر مظهر صبر مادری به خدا بابی انت، ای حقیقت صبر بعد مادر به اقتدار پدر بر سر دوش تو است رایت صبر پا بپای قیام عاشورا بوده در قامتت قیامت صبر صبر از همّت تو فاتح شد نه تو را بر سر است منّت صبر نیست در نقل استقامت تو غیر افسانه‌ای حکایت صبر جای هر تازیانه بر بدنت یک نشان است از علامت صبر ز تو شایسته درس حلم و رضاست از تو زیبد همی ز عامت صبر در ثنای تو هست و امّ و ابت هرچه نازل شده است آیت صبر بولّی خدا تو دادی صبر ای تو را از خدا ولایت صبر سرنگون از تو کاخ ظلم و ستم پایدار از تو سر و قامت صبر ای در آغوش تو رضا را، رُشد وی بدامان تو ولادت صبر تو به اسلام آبرو دادی در دیار بلا ز شدّت صبر شرح صبر تو در کتاب خداست کاف و ها و یا و عین و صاد گواست ای گل ناز پرور زهرا وی بهشت معطّر زهرا مهر سر تا بپای پیغمبر ماه از پای تا سر زهرا بتو زیبد بتو، امامت صبر که تو هستی تو دختر زهرا از دم کفر سوز تو خیزد نطق اسلام پرور زهرا عاشق آفتاب طلعت تو ماه در خون شناور زهرا باغ سرسبز آرزوی علی نخل امید پرور زهرا بودی از کودکی بخانة وحی مونس و یار و یاور زهرا که ز طفلی هماره می‌گشتی دور زهرا چو مادر زهرا کس نداند که این توئی یا او چون نشینی برابر زهرا فاطمه کوثر محمدi و تو تا صف حشر کوثر زهرا گفته مدح تو را خداوندی که بود مدح گستر زهرا وصف تو مدح تو فضائل تو کلمات مکرّر زهرا از تو نوشند تا قیامت آب همه گلهای پرپر زهرا راه زهرا و تو است هر دو یکی ای سراپای مظهر زهرا محمل و قتلگاه سنگر تو به تو و باب و شوهر زهرا بندای مقدّس قرآن بروان مطهّر زهرا به جبین شکستة تو قسم به جراهات پیکر زهرا شرح صبر تو در کتاب خداست کاف و ها و یا و عین و صاد گواست ای خداوند صبر مفتخرت وی رسولان عشق خاک درت مکتب صبر حاصل سخنت آیت فتح رایت ظفرت نخل امید انبیائی تو جوشش خون اولیا ثمرت میگرفتی هماره پیغمبر همچو ز هرای خویشتن به برت اسوة استقامتی که خدا کرده در پیش هر بلا سپرت پدر و مادرم فدات که هست فاطمه مادر و علی پدرت ای به یک روز مادر دو شهید ای فدای دو نازنین پسرت ای که در طول کمتر از یکروز ماند هفتاد داغ بر جگرت چرخ از بار غصّه تو خمید تو که بودی! که خم نشد کمرت آبروی حسین بودی تو بخدا شد حسین مفتخرت تاب هجر تو را نداشت از آن با سر خویش گشت هم‌سفرت خواستی خون بپای او ریزی چوب محمل از آن شکست سرت به جهاد مقدّس روزت به نماز نشسته سحرت بر دل خصم آتش افکندی با وجودی که بود خون جگرت کربلا از تو کربلاست هنوز ای دو صد کربلا به هر خبرت تا ز قرآن کنی تو دفع خطر هیچ بیمی نبود از خطرات انقلابی عظیم بر می‌خواست اوفتادی بهر مکان گذرت مظهر صبر حیّ دادگری گفته مدح تو حیّ دادگرت شرح صبر تو در کتاب خداست کاف و ها و یا و عین و صاد گواست نه فقط یاور حسینی تو که پیام آور حسینی تو تن تنها بموج دشمن‌ها یارو هم سنگر حسینی تو در مقام خطابه و ایثار پدر و مادر حسینی تو جاودان است تا ابد نورت شمع روشنگر حسینی تو در تو باید حسین را دیدن مُظهر و مَظهرَ حسینی تو مادر و دختر چهار شهید قهرمان خواهر حسینی تو به چه خواهر، که بایدت گفتن مادر دیگر حسینی تو
و دخت علی زینب کبری سلام سیّدة النّساء زهرا سلام سلام ای حقیقت فاطمه زنده کن طریقت فاطمه کتاب صبر مرتضی سینه ات تمام فاطمه در آیینه ات تو زینب امّی و زین ابی پیمبر خون خدا زینبی تو مادر ائمه را دختری چه دختری نایبة الحیدری محافظ جان ولی کیست تو حسین دوّم علی کیست تو پیمبر خون خدای جلیل وحی به لبهای تو بی جبرئیل وفات تو به جز ولادت نبود اسارتت کم از شهادت نبود کفر به نطق تو سیه روز شد حسین با صبر تو پیروز شد آینه ی فاطمۀ شهیده عالمه ی معلّمه ندیده فاتحه الکتاب صبر و رضا شیر زن بیشۀ سرخ قضا گفته به هر بلا بلی با حسین نوشته بر لوح دلت یا حسین سایۀ تو خوب تر از آفتاب خون حسین از نفست خورده آب تو آبروی پدر و مادری تو کوثر کوثر پیغمبری روی منبر تو سراج الهداست حنجره ات پر از صدای خداست تو کیستی که بوده از کودکی نهضت کربلا به تو متّکی وجود تو بین حسین و حسن چو مادرت فاطمه در پنج تن عبادتت عبادت حیدر است ولادتت ولادت مادر است معلّم مرد و زن عالمی مرّبی هزارها مریمی فخر خرد پیش تو دیوانگی است خاک قدم های تو مردانگی است خروش تو خروش خون امام سکوت تو تیغ علی در نیام پیمبر و فاطمه و ائمّه مفتخر از تو دخت و اخت و عمّه فاطمه بالد که تویی دخترش حسین نازد که تویی خواهرش شعله مصباح هدایت تویی تمام تفسیر ولایت تویی تو نهضت حسین را حیاتی تو لنگر سفینۀ النّجاتی تو پرچم صبر برافراشتی شهید را زنده نگه داشتی جام بلا تشنۀ کام تو بود یک طرف سکّه به نام تو بود تا که از آن جام بر افروختی سوختی و سوختی و سوختی روز ولادت که درخشیده ای به صورت حسین خندیده ای حسین آغوش محبّت گشود تو دل از او، او ز تو دل می ربود روی نهادی به روی دوش او شد دلت آرام در آغوش او آنچه که می خواست به گوش تو گفت آنچه که باید ز دهانت شنفت در دلتان شراره پیوسته بود رازی پوشیده و سر بسته بود تا سفر کرب و بلا ساز شد پرده از این سرّ مگو باز شد موی سفید تو ز خون رنگ شد روی حسینت هدف سنگ شد ای به ستمگر همه جا گفته لا شیر زن بیشه قالوا بلا خلعت عصمت بتو زیبنده باد مکتب آزادگیت زنده باد پور معاویّه حقیر تو شد شام به یک خطبه اسیر تو شد کیست که همچون تو دلیری کند روز اسیریش امیری کند فرق شکسته، دست در سلسه به کاخ ظالم افکند زلزله یزید دیگر جسدی مرده بود سیلی یابن الطلّقا خورده بود رأس بریدۀ برادر به طشت مات تو و محو کلام تو گشت گویی در طشت طلا گفت این دختر زهرا و علی آفرین خصم به نطق تو سر افکنده شد تو خطبه خواندی و علی زنده شد کوه صفت مقاوم استاده ای بنی امیّه را شکست داده ای نطق تو تیغ آبدار دین است دختر مرتضی علی چنین است حیف که داغ روی داغ دیدی خزان لاله ها به باغ دیدی حیف که بر پیکر تو نشانه ماند ز کعب نی و تازیانه حیف تو را شام خراب بردند چرا به مجلس شراب بردند حیف که حرمت از شما شکستند ده تن را به یک طناب بستند حیف عدو به سینه آذرت زد چوب به لب های برادرت زد حیف که در شراره ی غم تو هنوز زنده مانده «میثم» تو
اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
اختر من! هلال من! ماه من هم‌سفر و همدم و همراه من بی‌تو دلم طایر بی‌بال بود داغ چهل ‌روزه چهل ‌سال بود پیش روی محمل من صف‌ زدند رقص‌کنان، خنده‌‌زنان کف ‌زدند محمل ما در ملاء عام بود همدم ما سنگ لب ‌بام بود دیده به خورشید رخت دوختم آب شدم، ساختم و سوختم رأس تو می‌داد به زینب سلام چشم تو می‌گشت به من هم‌ کلام چشم تو از چار طرف سوی من نغمه‌ی قرآن تو نیروی من حال، پی عرض سلام آمدم فاتح و پیروز ز شام آمدم ای به جمالت نگه فاطمه ای سر نی هم‌‌سخن ما همه باز هم از وحی محمّد بگو از گلوی پاره خوش‌ آمد بگو آمده‌ام شانه به مویت زنم بوسه به رگ‌های گلویت زنم دست، برون از جگر خاک کن اشک غم از دیده‌ی من پاک کن ای به لبت زمزمه‌ی آب ‌آب آب بده آب بده بر رباب جان اخا غنچه‌ی پرپر کجاست آب که آزاد شد اصغر کجاست آمدم از شام سوی این حرم تا به مزار تو طواف آورم مروه مزار تو، صفا علقمه سعی کنم پشت سر فاطمه آمده‌ام ای همه‌جا همرهم تا سفر خویش گزارش دهم نام تو زنده ز قیام من است فتح تو در خطبه‌ی شام من است وحی خدا داشت بیانم حسین تیغ علی بود زبانم حسین سوختم و سوختم و ساختم لرزه به کاخ ستم انداختم طفل تو گردید پیام‌‌آورت شام شد آرامگه دخترت گرچه به پای سرت آرام شد سفیر دائم تو در شام شد زنده شد از دفن شب دخترت خاطره‌ی دفن شب مادرت
(۱) دوست دارم که ترک لاف کنم خلوتی رفته، اعتکاف کنم تا شوم مُحرم حریم دمشق کعبه‌ی عشق را طواف کنم سخن از کاف و ها و یا گویم صحبت از عین و شین و قاف کنم حرف از معنی حجاب زنم یاد از بانوی عفاف کنم اوّلین حرف و آخرین مطلب السّلام علیکِ یا زینب! (۲) السّلام ای ملیکة الدّنیا! السّلام ای شفیعة العقبا! السّلام ای نبیره‌ی یاسین! السّلام ای نتیجه‌ی طاها! السّلام ای سلالة الحیدر! السّلام ای سلیلة الزّهرا! السّلام ای حسن ز پا تا سر! السّلام ای حسین سر تا پا! بردی ای نور عین و عین نور! تو از این پنج نور، فیض حضور (۳) ای تو ناموس قادر متعال! مایه‌ی افتخار احمد و آل فاطمه عصمت و علی خصلت مجتبی سیرت و حسین کمال ای حریم تو احسن المأمن! وی مدیح تو افضل الاعمال! دم ز تو می‌زنیم در همه دم یاد تو می‌کنیم در همه حال ای که یادت نمی‌رود از یاد! پدر و مادرم فدای تو باد! (۴) فاطمه زاده و علی حسبی علوی ذات و فاطمی نسبی کرمت شامل رجال و نسا حرمت مستجار شیخ و صبی ای ملقّب به زین اب! زینب! تو سزاوار این‌چنین لقبی زینبت خوانده است گر چه خدا به خدا زِین جدّ و امّ و ابی ای تو آیینه‌ی صفات حق! عفّت تام، عصمت مطلق (۵) خطبه‌هایت مبلّغ مکتب گریه‌هایت مروّج مذهب از تو باید سرود در هر روز بر تو باید گریست در هر شب چه بگویم که در رساله‌ی عشق عشق فتوا دهد بر این مطلب: با ادب با وضو بباید برد نام عُلیا مخدرّه زینب وه! که نامت به وحی، تمثیل ست زآن که نام‌آور تو جبریل ست (۶) ای خداوند عشق! یا زینب! عبد در بند عشق یا زینب! گر نبُد عشق تو جدا می‌گشت بند از بند عشق یا زینب! زیر و رو کرده‌ایم کون و مکان نیست مانند عشق، یا زینب! عشق اگر عشق توست ما همه‌ایم آرزومند عشق، یا زینب! کیستی؟ ای به عشق سنگ محک! عشق را با تو هست حقّ نمک (۷) عقل، مجنون توست سیّدتی! عشق، مفتون توست سیّدتی! ماندگار است تا ابد اسلام لیک مدیون توست سیّدتی! حج و صوم وصلوة وخمس و زکات همه مرهون توست سیّدتی! نه فقط کربلا و کوفه و شام کعبه ممنون توست سیّدتی! همه هستیّ خود فدا کردی دِین خود را به دین ادا کردی (۸) محو صبر تو حضرت ایّوب مات اشک تو یوسف و یعقوب یاد تو در ضمیر جان محفوظ نام تو در کتاب دل مکتوب گَرد و خاک حریم پاک تو را حور با گیسویش کند جاروب تویی آن کس که بس مصیبت دید شد به امّ المصائبی منسوب چه مصائب؟ که سخت پیرت کرد بلکه از عمر خویش سیرت کرد (۹) آن که از بار غم خمیده تویی داغ بر روی داغ دیده تویی آن که هم بوده مادر دو شهید هم شده مادرش شهیده تویی آن که از خیمه‌گاه تا گودال همه‌ی راه را دویده تویی آن که فریاد واحسینایش از زمین بر فلک رسیده تویی تویی آن زن که رفت مردانه کوفه، زندان و شام، ویرانه (۱۰) تویی آن بانویی که فاضله بود بری از نقص بود و کامله بود تویی آن بانویی که در دل شب گرم راز و نیاز و نافله بود تویی آن بانویی که بر لب او نه گلایه نه شِکوه نه گله بود تویی آن بانویی که چل منزل در اسیری امیر قافله بود راه را با حسین کردی طی تو به محمل، حسین بر سر نی (۱۱) چون که می‌رفتی، ای علی‌رفتار! به سوی قبر احمد مختار تا حریم رسول اکرم بود، پیش‌گام تو حیدر کرّار هم حسن همرهت بُدی ز یمین هم حسین از پی‌ات شدی ز یسار تو کجا روی ناقه‌ی عریان؟ تو کجا بین کوچه و بازار؟ خاطر عاطر تو آزردند بزم نامحرمان تو را بردند (۱۲) ای مهین جلوه‌ی دلارایی! وی بهین اسوه‌ی شکیبایی! ما همه ذرّه و تو خورشیدی ما همه قطره و تو دریایی ای وجودت مطاف درد و غم در لقب کعبة الرّزایایی آن همه داغ دیدی و گفتی من ندیدم به غیر زیبایی همه مبهوت و مات بینش تو آفرین‌ها بر آفرینش تو (۱۳) گر شود صبر با تو رو در رو پیش پای تو می‌زند زانو صابران را تو برترین اسوه شاکران را تو بهترین الگو درد جان را محبتت درمان زخم دل را ولایتت دارو ما فقیر تو و تو مستغنی ما گدای تو و تو شه‌بانو هر چه هستیم خوب یا که بدیم چنگ بر تار چادر تو زدیم (۱۴) من کجا مدح دخت دخت رسول؟ نازپرورده‌ی علیّ و بتول ای عقیله میان هاشمیان! عاجز از درک تو تمام عقول تا بیایم به آستان‌بوسی کی به من می‌دهی تو اذن دخول؟ به سر آمد مدیحه و پایش بزن از راه مهر، مُهر قبول "تربتم" لیک کم‌ترم از خاک باد ارواح العالمین فداک! (سروده‌ی جمادی الاولی ۱۴۲۰ و ۱۴۲۱ق؛ ۲۰ سال پیش) 🌹🌹 الهی و ربّی! بحقّ عقیلة العرب و العجم! عجّل لولیّک الفرج 🌹🌹