#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
#ژولیده_نیشابوری
نسوزد تا که دل، چشمی به عالم تر نمی گردد
نبارد تا که ابری، نخل بار آور نمی گردد
ملاک خاتمیت قابلیت هست انسان را
وگرنه هر یتیم مکه پیغمبر نمی گردد
اگر بارد ز ابر آسمان هر روز و شب باران
لیاقت گر نباشد، قطره ای گوهر نمی گردد
ز هر ساقی مکن خواهش که می در ساغرت ریزد
که هر ساقی به عالم ساقی کوثر نمی گردد
به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کن
کز این در هیچ کس با دست خالی بر نمی گردد
میسر گر نشد لطفش برو خود را ملامت کن
که کم لطفی ز اولاد علی باور نمیگردد
کسی که ضامن آهو شود، وقت گرفتاری
یقیناً زائرش بی بهره از این در نمی گردد
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
صد بحر کرم از تو و یک چشم تر از من
لطفی کن و این خون جگر را بخر از من
خاموشی آتش بود از مرحمت ابر
باران کرم از تو و کوه شرر از من
در کوی تو زوّار گنه کار زیادند
امّا نبود هیچ کس آلوده تر از من
من عبد گنه کار و تو مولای رئوفی
رأفت زتو زیبنده بود چشم تر از من
من از نظر افتاده و تو چشم خدایی
ای چشم خداوند مپوشان نظر از من
تن خسته و کوه گنهم بر سر دوش است
این کوه گنه سخت شکسته کمر از من
آقایی و زوّار نوازی همه از تو
بار گنه و خجلت و اشگ بصر از من
ای یوسف زهرا نظری کن که نمانده
جز نامه ی آلوده زعصیان اثر از من
دریاب مرا ای پسر موسی جعفر
آن روز که در حشر گریزد پدر از من
من غیر عطا از تو دگر هیچ ندیدم
تو غیر خطا هیچ ندیدی دگر از من
من «میثم» دار توام ای دوست دعا کن
جز میوه ی نخل تو نماند ثمر از من
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
#علی_انسانی
دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش
زهر یارش شد و بنشست، کنار جگرش
نه به غیر از دل او غمخور او بود کسی
نه به دامان کسی جز به سر خاک، سرش
گفت بر عترت خود از پی من گریه کنید
خود خبر داد که برگشت ندارد، سفرش
بارها تا به در حجره نشست و، برخاست
اوّلش بود ولی داد ز آخر، خبرش
دست مولا به دل و، دست غلامش بر سر
چشم او بر وی و، او چشم به راه پسرش
جگر پاره به جا بود و، جگرگوشه نبود
حجره در بسته، ولی باز به در، چشم ترش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چهل_روز_تا_محرم
از امشبی به بعد به عشق محرمت
چله گرفته ام که گنه کم کنم حسین
#امام_رضا_علیه_السلام
خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید ، شفا نیز داده شد
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
اصلا بهانه هاست که ما را می آورد
با دادن بهانه ، بها نیز داده شد
هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
در این حرم نخواسته ها نیز داده شد
از بس کریم بود که در هم خرید و رفت
در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد
اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد
گفتم رضا ، عطای حسینی نصیب شد
گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد
می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند
دیدم برات کرببلا نیز داده شد
علی اکبر لطیفیان
#امام_رضا_علیه_السلام_شهادت
#وحید_قاسمی
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟
در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...
نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی
این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
این جا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
هدایت شده از سید مهدی حسینی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
#امام_رضا_علیه_السلام_مدح
#استاد_غلامرضا_سازگار
چه غم گر گنه کار و نامه سیاهم
علی بن موسی الرضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش
کرم کرد و داد از عنایت پناهم
سراپا شدم غرق دریای رحمت
نگویید دیگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من
رضا کرد با چشم رحمت نگاهم
به جز دامن آل عصمت نگیرم
به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو میخواست راهم دهد از کرامت
عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم
اگر خوار بودم، اگر پست بودم
رضا داد قدرم، رضا داد جاهم
شدم خاک پای امام رئوفی
که بر شهریاران کند پادشاهم
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرضایم
اگر چه گنه کار و آلوده هستم
ز صهبای «لاتقنطوا» مست مستم
سزد پا به بال ملائک گذارم
که بر دامن این ضریح است دستم
هم از جان بر این آستان رخ نهادم
هم از دل بر این پنجره رشته بستم
امام غریبان ولی نعمتم شد
که عمری سر سفرۀ او نشستم
به حبّ تو دادار را میستایم
به مهر تو معبود را میپرستم
به پیمانهای هستیام را بسوزان
به رویم میاور که پیمان شکستم
به من در ز رأفت گشودی وگرنه
تو بالای بالا و من پست پستم
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرضایم
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
خوشا آن که تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی
بر آن محتضر میبرم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی
خوش آن خانهبردوش دور از دیاری
که هم خانه و هم دیارش تو باشی
خوشا آن گدائی که تنهای تنها
کناری نشنید، کنارش تو باشی
خوشا آن تهیدست بی برگ و باری
که در این چمن برگ و بارش تو باشی
خوشا آن که یک عمر پروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
شعاری به پیشانی خود نوشتم
خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرضایم
تو آئینهی طلعت کبریائی
جگر پارهی خاتم الانبیائی
تو قرآن، تو توحید، تو دین، تو ایمان
تو زهرای مرضیه، تو مرتضائی
تو بدرالولایه، تو شمس الائمه
تو مولا علی بن موسی الرضائی
تو یاسین، تو طاها، تو کوثر، تو قدری
تو کعبه، تو مروه، تو سعی و صفایی
تو یار غریبانی و خود غریبی
تو تنهائی و با همه آشنائی
زهی جاه و رفعت، زهی لطف و رأفت
که نه از خدا و نه از ما جدائی
چو برخیزم از خاک، در حشر گویم
علی بن موسی، کجائی؟ کجائی؟
به جان جوادت پی بازدیدم
سه جائی که خود وعده دادی بیائی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرضایم
نبی را به خاک حجاز است و ایران
دو کس پارهی تن، دو تن بهتر از جان
مطاف ملک، فاطمه در مدینه
علی بن موسی الرضا در خراسان
یکی مدفنش بوسه گاه خلایق
یکی خانهاش سوخت از نار سوزان
رواق یکی سر بر افلاک برده
مزار یکی مانده با خاک یکسان
یکی در فراق پسر دل پر از خون
یکی در عزای پدر دیده گریان
یکی روز شد دفن در شهر غربت
یکی شب غریبانه تر از غریبان
الهی زبان مرا وقت مردن
به این بیتِ ترجیع، گویا بگردان
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرضایم
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
نسیم در بدرم، گرد راه آوردم
زشب سیاه ترم رو به ماه آوردم
نبود دسته گلم تا به دست، برگیرم
در این حرم عوض گل گناه آوردم
به دل شکستگی ام گر شهود می طلبی
دو چشم اشک برایت گواه آوردم
گناه کارم و رو کرده ام به دار الزّهد
سفید مویم و روی سیاه آوردم
ز آتش گنهم، آب دیده خشکیده
زفقرِ اشک، در این خانه، آه آوردم
هزار در به رویم باز بود و کردم ناز
نیاز خویش در این بارگاه آوردم
به نامه ی سیهم خطّ قرمزی بکشید
که بر رئوف رئوفان پناه آوردم
خدا کند که مرا هم سگی حساب کند
که رو به کوی رضا گاه گاه آوردم
سرشک خجلت و طومار جرم عمرم را
حضور مظهر عفو اله آوردم
رواست تا بنویسی به نخل خود «میثم»
که از بهشت ولایت گیاه آوردم