#امام_کاظم_علیه_السلام
#مثنوی
#مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای باب حوائجِ الی الله
در ملک خدا امام آگاه
سلطان اُمم امام قرآن
سر تا به قدم تمام قرآن
دی دیده ی دل چراغ نوری
موسای هزار کوه طوری
قبر تو چراغ اهل بیتش
صحن تو بهشت آفرینش
کعبه است هماره زیر دِینت
تعظیم کند به کاظمینت
در حبس، به نه سپهر ناظم
مشهورتر از همه به کاظم
زندان تو رشک طور ایمن
موسات به کف گرفته دامن
عیسی به فراز چرخ چارم
بر روی تو می زند تبسّم
زنجیر تو رشته ی وصالت
زندان شده شاهد جلالت
حبس تو نهان زچشم یاران
از اشگ شبت ستاره باران
با آن که نبد ره خروجت
می بود هزارها عروجت
خصم ار چه به گردنت غل انداخت
سجّاده زگریه ات گُل انداخت
زندان تو محفل دعا بود
میعادگه تو و خدا بود
معراج تو در دل سیه چال
می کرد نماز با دمت حال
لب های تو بوسه گاه تکبیر
زندان به دعات گشت تطهیر
زنجیر تو کائنات را دِین
حبس تو مقام قاب قوسین
در حبس تو را یکی روز و شب
اندام کبود و ساق مرضوض
ای روح لطیف رنجه دیده
هر صبح و مسا شکنجه دیده
ای پاسخ مهربانیت قهر
ای قلب تو پاره پاره از ره
بی جرم و گنه عدو تو را کشت
ای یوسف فاطمه چرا کشت
چون جدّ غریب خود به گودال
پرپر زده در دل سیه چال
آثار شکنجه در تنت بود
زنجیر ستم به گردنت بود
آگاه زغربت تو کس نیست
جز مشت پریت در قفس نیست
ای شسته به اشگ، تربت تو
تشییع تو شرح غربت تو
تشییع تو بود مثل مادر
تابوت تو گشت تخته ی در
هر چند زگوشه ی سیه چال
تشییع تو شد به چار حمّال
آخر بدنت به اوج عزّت
تشییع شد ای غریب عترت
بردند تنت چو آیت نور
با غسل و کفن به جانب گور
کردند زپیکر تو تجلیل
می رفت به عرش بانگ تهلیل
بس نوحه که در غمت سرودند
زنجیر زگردنت گشودند
با آن همه زخم حلقه ی غُل
گردید نثار پیکرت گُل
دیگر نزدند بر تنت سنگ
از خون جبین نشد رخت رنگ
دیگر به سرت نخورد شمشیر
دیگر به دلت نزد کسی تیر
دیگر نبرید کس سرت را
در خون نکشید پیکرت را
دیگر سر تو نرفت بر نی
در طشت طلا و مجلس می
بردند به دوش پیکرت را
دیگر نزدند دخترت را
دارم به دل آه سینه سوزی
چون روز حسین نیست روزی
تا شعله ی دل زسینه خیزد
«میثم» به حسین اشگ ریزد
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#حسینی_سعدی_زمان
افسرده شد از باد مخالف چمن من
کس نیست در این شهر شریک محن من
این گوشه ی زندان شده بیتُ الحزن من
در غربت اگر مرگ بگیرد بدن من
آیا که کَنَد قبر و که دوزد کفن من
رحمی به غريبی من خسته برآرید
شرحی پی اِخبار به معصومه نگاريد
زان پیش که جسمم به دل خاک سپارید
تابوت مرا جای بلندی بگذارید
تا باد برد بوی مرا بر وطن من
افسرده و دلخسته و پابند ملالم
دور از وطن و حسرت دیدار عیالم
جز دیدن معصومه دگر نیست خیالم
محتاج به شرح است پریشانی حالم
آن شرح نهان فاش ز آه علن من
ای کاش که از این همه نعمای جهانی
می بود مرا در وطن امنیت جانی
تا نزد عيال خودم آسوده زمانی
بنشسته و قانع بُدمی بر لب نانی
بودی رخ اطفال حزینم سمن من
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#اختر_طوسی
فلک چیست ایوانِ موسی بنِ جعفر
مَلَک کیست دربانِ موسی بنِ جعفر
کند کسبِ نور آفتابِ منوّر
زشمعِ شبستانِ موسی بنِ جعفر
چو قُرصِ قمر را ببینی تو گوئی
که نانی است ازخوانِ موسی بنِ جعفر
به گاهِ تکلّم بُدی گوهر افشان
لبِ بِه زمرجانِ موسی بنِ جعفر
که دیده است درّی به دریایِ هستی
به از درّ دندانِ موسی بنِ جعفر
خدایش دهد جا به دوزخ هر آن کو
کشد سر زفرمانِ موسی بنِ جعفر
دراین خاک دان از غبارِ معاصی
بُدی پاک دامانِ موسی بنِ جعفر
به غیر از خدا هرچه گویند باشد
سزاوار درشأنِ موسی بنِ جعفر
خوشا آن که چون اخترِ طوسی ازجان
بود منقبت خوانِ موسی بنِ جعفر
کند لَعن بر ذاتِ هارونِ ملعون
که شد دشمنِ جانِ موسی بنِ جعفر
چو یاد آیدش حال گردد پریشان
زحالِ پریشانِ موسی بنِ جعفر
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#آیت_الله_محمد_حسین_غروی_اصفهانی
زندانیان عشق چو شب را سحر کنند
از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند
مانند غنچه سر به گریبان در آورند
شور و نوای بلبل شوریده سر کنند
چون سر به خشت یا که به زانوی غم نهند
یکباره سر ز کنگرهٔ عرش بر کنند
با آن شکستهحالی و بیبال و بیپری
تا آشیان قدس به خوبی سفر کنند
چون رهسپر شوند به سینای طور عشق
از شوق سینه را سپر هر خطر کنند
آنان کزین معامله هستند بیخبر
برگو که تا به مَحبَس هارون نظر کنند
تا بنگرند گنج حقیقت به کنج غم
آن لعل خشک را به دُر اشک تر کنند
بر پا کنند حلقهٔ ماتم به یاد او
تا عرش و فرش را همه زیر و زبر کنند
آتش به عرصهٔ ملکوت قِدَم زنند
ملک حُدوث را ز غمش پر شرر کنند
تا شد به زیر سلسله سرحلقهٔ عقول
افتاد شور و غلغله در حلقهٔ عقول
6837830309897.mp3
9.75M
مدح (ما خاک پای حضرت موسیبنجعفریم)
🎥 مراسم مناجات شب چهاردهم ماه #رمضان
🗓 سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
🏷 #امام_کاظم
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
مدح (ما خاک پای حضرت موسیبنجعفریم) 🎥 مراسم مناجات شب چهاردهم ماه #رمضان 🗓 سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
👆👆👆👆
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#حسن_کردی
ما خاک پای حضرت موسیبنجعفریم
در سایهسار رحمت موسیبنجعفریم
داده به ما زیادتر از آنچه خواستیم
شرمندهی عنایت موسیبنجعفریم
مدیون لطف بیحد این خانوادهایم
ما نوکران عترت موسیبنجعفریم
ما نسل پشت نسل فقیران سفرهی
دولتسرای عزّت موسیبنجعفریم
ایثار او عقیدهی ما را درست کرد
ما شیعهی کرامت موسیبنجعفریم
با یاد روضههای سیهچال، سالها
گریهکنان غربت موسیبنجعفریم
زنجیر و ساق پا و نم خاکهای سرد
خونیندل از اسارت موسیبنجعفریم
6837830316579.mp3
14.37M
روضه (بالاترین خورشید، گنجی در خفا بود)
🎥 مراسم مناجات شب چهاردهم ماه #رمضان
🗓 سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
🏷 #امام_کاظم
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
روضه (بالاترین خورشید، گنجی در خفا بود) 🎥 مراسم مناجات شب چهاردهم ماه #رمضان 🗓 سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۴
👆👆👆👆
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#رضا_دین_پرور
بالاترین خورشید، گنجی در خفا بود
لبهای خشکش، تشنهء ذکر و دعا بود
بی جلوه هم از بندهء بد، عبد می ساخت
موسای ما در معجزاتش بی عصا بود
از ساق عرش افتاد در زندان ویران
آنکس که مجروحیتش از ساق پا بود
با ضربه ها هرچند که از حال می رفت
در سجده مدهوش ملاقات خدا بود
زیر عبایش جلوه های پنج تن داشت
هر جای جسمش روضهء آل عبا بود
بار قنوتش را ورم هایش کشیدند
هر وعده سیلی خورد آقا بی هوا بود
هرکس که آمد پیش او حاجت روا شد
هرچند حرفش نیشدار و ناروا بود
زنجیر، دور گردنش بود و زمین خورد
بسکه ردیف استخوانش جابجا بود
با زخم لبهایش به سختی آب می خورد
هرشب گریز روضه هایش کربلا بود
ای کاظمینی ها! جنازه بر زمین ماند
ای کاش در بین شما، یک آشنا بود
هرچند بی کس روی تخته پاره افتاد
در وقت تدفینش یقین دارم رضا بود
اینجا از ابریشم، کفن آماده کردند
در پیش مردم حرمت صاحب عزا بود
در کربلا یا سر به روی نیزه می رفت…
یا هر تنی صدپاره با سر نیزه ها بود
آنجا سری در دست قاتل بود اما
با خنجر کُندی بریده از قفا بود
بعد سه روز ارباب ما را دفن کردند
تجمیع جسم او به دست بوریا بود
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#تشییع
#محمد_سهرابی
بر سر تخته پاره دريا رفت
ناله از تخت سينه بالا رفت
چهار حمّال و آفتابِ فلك
چه بساطيست اينكه با ما رفت
جبرئيل از فلك اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت
شجر طور ساقه اش بشكست
يا كه بشكسته ساق،موسا رفت
يك تن و اينهمه كفن چه كند؟
ناله از بوريا به بالا رفت
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#صغیر_اصفهانی
ای خدا زهر جفا زد شرر اندر جگرم
کو طبیبی که بیاید ز محبت به برم ؟
کو انیسی که به او درد دل اظهار کنم ؟
باید اظهار غم خویش به دیوار کنم
دم مرگ است و کسی نیست که از راه وفا
کند آسوده ام از محنت زنجیر جفا
مانده در گوشه ی زندان به غم و رنج و ملال
مدتی شد که ندارم خبر از اهل و عیال
روزگاری ست که غربت شده از کین وطنم
زیر زنجیر مشقّت شده کاهیده تنم
عوض آن که بپرسند ز من حال تو چون ؟
شده نیلی رخم از سیلی این فرقه ی دون
قاصدی کو که به معصومه رساند خبری
تا کند گریه پس از من ز غم بی پدری ؟
#امام_کاظم_علیه_السلام
#قصیده
#مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر
ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر
با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر
در دل مطمورهها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر
کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر
شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
حلقه زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر
این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر
ناز بر فیض مسیحا میکنم جایی که باشد
خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر
تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من
هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داری
انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر
کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر
تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر
دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر
دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد
تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر
دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم
تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر
کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده
در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر
در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه
بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر
کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو
تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر
تو همای قله نوری و زندانت قفس شد
در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر
با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه
سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر
چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر
گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سالهـا میگذرد رفتـهام از یـاد همه
کاش میکرد اجـل گوشۀ زندان، یادم
طایر عرش کجـا، قعـر سیـهچال کجا؟
من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا میداند
بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظـهای آید به برم
سالها حلقهصفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم
دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری
گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم
منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم