#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟!
شاید زبانم لال بیچاره رباب است
اصلاً بیا و فکر کن که آب خورده
اصلاً بیا و فکر کن یک گوشه خواب است
اینکه نمیخوابد علی تقصیر تو نیست
به جای لالا بر لب تو آب آب است
گیسو نکش اینقدر تو تازه عروسی
ای کاش میشد زودتر دست تو را بست
حالا دلت که سوخته ما را دعا کن
خانم دعای تو یقیناً مستجاب است
علی اکبر لطیفیان
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
#حضرت_علیاصغر علیهالسلام
#هادی_قاسمی
علی در معرکه مردانگی را امتحان میداد
و اینیعنیکهمردیرا بهنامرداننشانمیداد
تلظی در تلظی، گریه در گریه، همه فریاد
علیِّاکبر انگاری در این میدان اذان میداد
رجزهاینگاهش،جانلشکررا بههممیریخت
چنانکه گریههایش قلبمولا را تکان میداد
فرات! آیاحسین از تو تقاضایزیادی داشت؟
نباید پاسخ لبتشنه را تیر و کمان میداد
بمیرم دستوبالت مثلحیدر بستهبود آنروز
گلویتهم شبیهاو، خبر از استخوان میداد
سهشعبه داشت تیریکهگلوی خشک اصغر را
ربابآنسمتمیمردوحسیناینسمتجانمیداد
برایت از عبا گهواره میسازد پدر زیرا
خبر از آتش افتاده بر این دودمان میداد
امانازلحظهایکهپشتخیمه مادرتدلخون
چنانگهواره هی آغوشخالی را تکان میداد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
#حضرت_علیاصغر عليهالسلام
#مرثیه
#مسعود_یوسفپور
گاهواره نیست در شأن تو ای کوه وقار!
تکیه بر دست حسینت کن میان کارزار
تیر از نوع سه پر، آنهم در این گرد و غبار
یعنی از تو خصم میترسد علیِ شیرخوار!
آمدی و پاسخ «هَل مِن مُعین» شد آشکار
چون زِره، قنداقه را بستی بهتن،از هر کنار
چون عمو تیغی به جز ابروی تیزت برندار
آمدی میدان بجنگی،آب میخواهی چه کار
حتم دارم جبرئیل افتاده یاد این شعار:
«لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار»
در نبردت لببهلب تکبیر میخواهی فقط
شیرلازم نیست،توشمشیر میخواهی فقط
کی میان خیمه این ساعت اقامت میکنی
در غدیر خویش میآیی امامت میکنی
دشت را یکباره حیران قیامت میکنی
آنچه کردعباس، تو بی قدوقامت میکنی
تشنگی سختست اما استقامت میکنی
هر فراتی هست را غرق ندامت میکنی
رود را با این لب خشکت ملامت میکنی
از ضریح حنجرت داری کرامت میکنی
چندماهتهست و توصیفشهامتمیکنی
با پر قنداقهات فردا قیامت میکنی
داشتی ای کاش در میدان مجالی بیشتر
لااقل مانند اکبر سن و سالی بیشتر
ای قنوت پادشاه کربلا! این سرزمین
شک ندارم با تو گشته قبلۀ اهل یقین
نیست در شأنت رکابی، خاتم یکسر نگین!
تیری آمد شعبه شعبه شد شریعه شرمگین
قاب قوسینی و آغوش پدر عرش برین
تازه میفهمم چرا خونت نمیریزد زمین
ای مسیح تشنه! هر دم نام تو اعجاز کرد
دستهای تو گرههای بزرگی باز کرد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#حضرت_علیاصغر علیهالسلام
#مرثیه
#الهام_نجمیبند
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
گهواره را تکان بده در خاطرت رباب
قربان چشمهای علی اصغرت،رباب!
لبهای تشنه، غنچۀ خشکیده، اضطراب
بارید اشک، در دلِ غم پرورت رباب
با «اِن یَکاد» نذر گلویش فرشته خواند
این اشک خون اوست به چشم ترت رباب
با اینکه شیرخوارۀ تو مرد جنگ نیست
ترسیدهاند تکتک از این لشگرت رباب
آن سیب سرخ چیده شده روی نیزهها
از باغ عشق توست که رفت از برَت رباب
بعد از غروبِ یار در آن دشت پر بلا
دیگر نبود سایه به روی سرت رباب
یاس سه ساله زخمی طوفان کربلاست
از حال رفته است بگو مادرش کجاست
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#حضرت_محسن_علیهالسلام
#ژولیده_نیشابوری
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
دو شش ماهه کودک چو ماه و ستاره
یکی شیرزاد و یکی شیرخواره
یکی نازدانه یکی نازپرور
یکی ماهروی و یکی ماهپاره
ندای خدا را بگفتند لبّیک
یکی از رحم، وان یک از گاهواره
یکی کشته در بین دیوار و در شد
یکی را ز پیکان، گلو گشت پاره
یکی روی دست پدر تشنه جان داد
یکی سوخت از آتش پرشراره
یکی روی مادر ندید و، ولی کرد
یکی بر غریبیِ بابا نظاره
یکی شد ملقّب به بابالحوائج
یکی نیز بر عرش حق گوشواره
نکردند پروا، گذشتند از جان
که تا دینِ حق زنده مانَد هماره
اگر خواهی از این دو نام و نشانی
بود محسن و اصغر شیرخواره
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»