#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#خوشدل_تهرانی
#زینب_است
کان عصمت کوه همّت بحر رحمت زینب است
دومین بانوی دربار ولایت زینب است
در وفاداری نظیر وی نیامد در وجود
در وفا و در صفا فرخنده آیت زینب است
در برادر دوستی نامد عدیلش خواهری
وه چه خواهر بیعدیل اندر محبت زینب است
بحر علم و دانش و فضل و کمال و قدس و دین
کان صدق و طاعت و تقوی و رحمت زینب است
شیردل دخت حجاز آن قهرمان سرفراز
همچو باب خود علی اندر شجاعت زینب است
در شجاعت نی همین تنها چو باب خویش بود
چون علیّ مرتضی کان فصاحت زینب است
نی فصاحت را همین تنها ز باب خویش داشت
چون شه مردان در آیین بلاغت زینب است
خطبه چون درکوفهخواندی خلق گفتندی علیست
چون هماهنگ علی اندر خطابت زینب است
او عقیله، او علیمه، او علیّه، عالیه
او ولیّه در ولایت بینهایت زینب است
خود به شأن اوست «انَّاللّه یُحبّالصّابرین»
صابرات دهر را بخشافضیلت زینب است
نی همین از جمله عالم، صبر او افزونتر است
آنکه افزونتر بود او را مصیبت زینب است
او بود امّالمصائب، اوست امّالصّابرات
عظّماللّه اجورک فیالرزیّه زینب است
آنکه داغ شش برادر دید صبحی تا به ظهر
بانوی عصر و زمان خاتون عزّت زینب است
اندر آن کوفه که بودی پایتخت باب او
شد اسیر و آنکه دید اینگونه محنت زینب است
وانکه در ویرانه پنهان کرد گنج خود به خاک
چون رقیّه، عمّۀ خم گشته قامت زینب است
آنکه خود امروز گیرد دست هر افتاده را
وان که «خوشدل» را کند فردا شفاعت زینب است
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#خوشدل_تهرانی
هركجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد كنید
تا نمرده است، ز كنج قفس آزاد كنید
مُرد اگر كنج قفس، طایر بشكسته پرى
یاد از مردن زندانى بغداد كنید
چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید
از عزیز دل زهرا و على یاد كنید
كُند و زنجیر گشایید، ز پایش دم مرگ
زین ستمكارى هارون، همه فریاد كنید
چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنید
تا دم مرگ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد كنید
پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش
پس شما گریه بر آن كشته ی بیداد كنید
نگذارید كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كنید
"خوشدل" از ماتم آن باب حوائج گوید
تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید
#شب_دوم
#ورودیه
غربت دیدۀ بارانیت ای دلخوشیم
آتش افروخته دامانِ مرا میخواهد
لشکر نیزه که چشم از تو نگیرد، نکند
جان من! آمده و جانِ مرا میخواهد
چکمۀ کیست که کُفرانه رجز میخواند
نکند سینۀ قرآن مرا میخواهد
کُشت دلشوره مرا آخرِ این راه کجاست؟
این زمین مهجه قلبم نکند کرب و بلاست
ناگهان دلهره بر پیکرِ من ریخته است
کربلا گفتی و بال و پر من ریخته است
اینغباری که ازایندشت بهرویِ تو نشست
پیشتر خاک عزا بر سرِ من ریخته است
لحظهای روز دهم از نظرم سرخ گذشت
دیدم آنچه به دلِ مضطرِ من ریخته است
هر طرف چشم من افتاد به صحرا دیدم
تن بیسر شده دور و بَرِ من ریخته است
دیدم از خیرهگی تیر سه پر لختۀ خون
جای شیر از دو لب اصغرِ من ریخته است
غارت پیرهن پاره اگر طولانی است
گرگ از بسکه سرِ دلبرِ من ریخته است
کعبنِی از همه سو دورِ تنم پیچیده
دستِ تاراج سرِ معجرِ من ریخته است
آخرِ راه رسیدیم بیا برگردیم
تا که داغ تو ندیدیم بیا برگردیم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#امام_حسین_علیهالسلام
#شب_دوم
#ورودیه
#محمود_اسدی
چه صحنهها که در این دشت خار میبینم
چه روی داده که دائم غبار میبینم
چه روی داده از آن لحظهای که آمدهایم
تو را به غصّه و ماتم دچار میبینم
از آن زمان که رسیدم دلم به شور افتاد
خدا گواست چه در این دیار میبینم
بگو کجاست؟ که اینجا دلم گرفته حسین
سه ساله را، ز چه رو بی قرار میبینم
هنوز دیر نگشته، بیا و برگردیم
وگرنه، گرد تنت نیزهدار میبینم
تمام دلهرهام این شده زمین نخوری
وگرنه روی تنت ده سوار میبینم
خدا کند نشود جسم تو لگدکوبی
چو زخمهای تو، غم بی شمار میبینم
اگر برند مرا بین کوچه و بازار
سر تو را وسط رهگذار میبینم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#امام_حسین_علیهالسلام
#شب_دوم
#ورودیه
#محمدعلی_اخلاقی
نسیمی میوزد غمناک از صحرا به محملها
که یکسر آل طه را، فتاده غصّه در دلها
شتابان سوی قربانگاه عازم، عاشقان حق
ز بهر قتلشان از کین، کمر بستند باطلها
زمین کربلا پُر شد ز خونریزان، عجب آن است
به سرعت مینمایند عاشقانش،طیّ منزلها
رَود این قافله، سوی عراق و مرگ، دنبالش
چه مرگی؟جسمهاشان چاکچاک ازتیغ قاتلها
برو،ای ساربان! آهسته، لیلا بیپسر گردد
زخون،قاسم حنا بندد ز غم محزون شود،دلها
فلک! رحمی نما آوارگان شهر بطحا را
از آن ترسم کنی آخر به گردنْشان سلاسلها
چنان ظلمی به سر دارد، فلک بر آل پیغمبر
که خون گریند تا محشر،محبّانْشان به محفلها
اگر این قافله برگردد از ماریّه، واویلا!
کهاز مرگ شهیدانش،سیهپوشاست،محملها
توسّل جو به شاه عاشقان،«تابع»! به هر مشکل
به دست اوست در دنیا و عقبی،حلّ مشکلها
#امام_حسین_علیهالسلام
#شب_دوم
#ورودیه
#خوشدل_تهرانی
بهرت، ای کرببلا! آمده مهمانی چند
دیده بگشا و ببین، موکب سلطانی چند
بر مه و مهر فلک سای سر خود که تو را
داده دادار جهان، نیّر تابانی چند
خاک تو،وادی مقصود مِهین قافلهای است
که نمودند همی طیّ بیابانی چند
پس از این، کرببلا! با سر و سامان گردی
که شوی خوابگه بی سر و سامانی چند
تیره رخسار فرات تو شود! گر نکند
رحم بر تشنگی کودک عطشانی چند
چند روز دگر، این جاست که بر عرش رَود
ز جگر سوختگان، ناله و افغانی چند
اندر اینجاست که از داغ جوانان حسین
تا به دامن بشود چاک، گریبانی چند
اندر اینجاست که بشکفته شود از دم تیغ
ز گلستان نبی، غنچۀ خندانی چند
لالهزار شه خوبان شوی، ای کرببلا!
چند روز دگر از خون جوانانی چند
چون سکینه به برِ پیکر صد پارهی شاه
بنشینند هَزاران نواخوانی چند
گیسوی حور به فردوس، پریشان گردد
ز غم بیکسی مویپریشانی چند
ای حسینی!که بخواندهاست سرت برسرنی
به ره شام بلا، آیۀ قرآنی چند
صلهکن لطف به«خوشدل»که بهغمگینیساخت
ز بیان غم تو، دفتر و دیوانی چند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#امام_حسین_علیهالسلام
#ورود_به_کربلا
#سید_رضا_مؤید
#شب_دوم
#ورودیه
نه تنها جان خود را هدیه بر درگاه آوردم
الها! هر چه دارم من به قربانگاه آوردم
نه تنها یک گلستان لاله دارم بهر پژمردن
کنارش یک نیستان نالۀ جانکاه آوردم
حسینم من حسینم، آفتاب روز عاشورا
که در این آسمان، هم اختر و هم ماه آوردم
بُوَد حجّاج را در کعبه یک قربان ولیکن من
خلیل عشقم و چندین ذبیح الله آوردم
پى تکمیل عاشوراى خونیم خداوندا!
ز اکبر تا به اصغر جمله را همراه آوردم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
ماه بودن عادتی دیرینه در این طایفهست
ماه اگر شش ماهه باشد هم هدایت میکند
آسمان غرق سکوتی سخت میمانَد، عدو
خیمه و انگشتر و گهواره غارت میکند
گوش تاریخ از هجوم ماجرا خون میچکد
مقتل از تیر و اُذُن وقتی روایت میکند
یک گلو فریاد میپاشد به سمت آسمان
آسمان را بعد از این باب زیارت میکند
بر پر قنداقهاش بند است کار عالمی
درد عالم را دوا با یک اشارت میکند
هر بزرگی منتظر ماندهست تا صبح فرج
نعمت سربازیاش، اصغر عنایت میکند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#سعید_خرازی
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
با زبان لعل لب خشک مدارا نکند
جگر سوخته را آب مداوا نکند
من دعا میکنم از عمق وجودم هرگز
مردی از مردم نامرد تمنّا نکند
خواهش آب نمودم ز شما تیر آمد
هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند
گوش تا گوش علی را لبۀ تیغ درید
صید، اینگونه کسی، ماهی دریا نکند
پشت هرخیمهای ای کاش چهل صورت قبر
کنده بودم که کسی جسم تو پیدا نکند
به علیاصغرم آقا! بگو از قول رباب
که ز بی شیری من شکوه به زهرا نکند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#رضا_معتمد
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را
پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را
نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبیست
یعنی که در پیشگاهت آوردهام جان و تن را...
قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش
تا حس کنم در نگاهت، لبتشنه پرپر زدن را
تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت
میبینی افتاده بر خاک، یاران گلگونکفن را
یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش
بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامتشکن را
ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون
بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را
گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی
داغی که از من گرفتهست،پروای دلسوختن را
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
#حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
#خوشدل_تهرانی
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
گلوی اصغر و پای سه ساله دختر تو
دو شاهدند،به محشر حضور داور تو
دو مُهر سرخ، به پای مرامنامۀ توست
گلوی اصغر و پای سه ساله دختر تو
نشان آبله در پای آن سه ساله به جاست
چو جای تیر که باشد به حلق اصغر تو
به عالمی بنمودند این دو گل اعلام
که غیر سرّ حقیقت نبود در سر تو
بزرگ رهبر آزادگان، حسین عزیز!
که آسمان سر تعظیم سوده بر در تو
تویی حقیقت آزادی و عدالت و دین
چنان که رهبر نسوان دهر،خواهر تو
زهی سهساله که پروانه گشتوشمع سرت
نمود جان به فدای جمال انور تو
خرابه شاهد جان دادن یتیمی بود
که بود تا دم آخر به دامنش سر تو
سر تو موقعی از دامنش به خاک افتاد
که بود ناظر مرگش دو دیدهی تر تو
رقیه کرد تأسّی به تو که جای کفن
به خاک، رخت سیه بُرد نزد مادر تو
بلی لباس اسیری کفن شدی«خوشدل»!
رقیه را که بُود روز حش یاور تو
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
غزل مرثیه حضرت علی اصغر علیه السلام
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم
یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم
تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد
خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم
ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم
روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم
می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم
به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم
بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام
پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم
چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت
تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم
چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است
نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#داود_رحیمی
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر ع
پیرهنش دستمال اشکامه بگو
پیرهن پاره ی بچم رو بدن
بیا گوشوارمو واسشون ببر
بگو گهواره ی بچم رو بدن
بهشون بگو بذارن یه کمی
همدمم نیزه ی اصغرم بشه
عصای پیری که واسه من نشد
اقلا سایه ی روو سرم بشه
دستو گهواره می کردم بخوابه
حالا نیزه شده گهواره براش
جای من حرمله لالایی میگه
بچمو می ترسونه با اون صداش
تازه یاد گرفته بودم چجوری
برا بچه م بخونم لالا لالا
توی گوشم می پیچه سوز صداش
تازه داشت یاد می گرفت بگه بابا
بچمو بغل می کردی یادته؟
هی می گفتی عمه قوربونت بره...
روزی که داشتی می دادیش به حسین
باورت میشد که بار آخره؟
بمیرم! خواهشای آخرشو
نتونستم دیگه مستجاب کنم
گلم از تشنگی پژمرده بود و
نمیشد فکری برای آب کنم
تا علی گریه می کرد آب می شدم
این غمو کجای این دل بذارم؟
زینبم! آب دادی آتیشم زدی...
حالا که شیر دارم اصغر ندارم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ساقی لب تشنگان
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
من بـیبرادر چـون کنم بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون
بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
خواهـم بـرم در خیمهگه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت
ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری، بنما مـرا یـاری
بی تـو غـریب و بیمعیـن در این بیابـانم، سقای طفـلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان، بـر ناقـهی عریان
گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
شد روز روشن پیش چشمم تیرهتر از شب، چون معجر زینب
بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
شاعر: مرحوم علیاکبر #خوشدل_تهرانی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#خوشدل_تهرانی
داستان هایی که از شام خراب آورده ام
عالمی از صبر خود در اضطراب آورده ام
رأس خونین تو بر نی بود با من هم سفر
خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده ام
ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش
آیه ای از سوره ی اُمّ الکتاب آورده ام
تا ز قلب داغ دارت، گرد غم شویم ز مهر
از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده ام
سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی
وین سر بشکسته را، از خون خضاب آورده ام
پیش چشم من، عزیزت در خرابه جان سپرد
سخت جانی بین که با این غصه، تاب آورده ام
کودک شش ماهه ات گر خفته روی سینه ات
از پی دیدار او همره، رباب آورده ام
ای شه خونین کفن ای نور چشم بوتراب
بهرت ای عطشان جگر،از دیده آب آورده ام
خوشدلا بربند لب از ماتم سلطان دین
چون براتِ رحمتِ یوم الحساب آورده ام
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تیره روزم چو شب شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم
گلی از خار ندید،این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگون کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟
#خوشدل_تهرانی