eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
ع می یاد از دور یه سیاهی به امید نیم نگاهی سر شکسته و پشیمون می کشه از سینه آهی میگه ای نور شب تار میگه ای سید و سالار کوله بار غصه ها رو از رودوش سینه وردار من همونم که تواین خاک اومدم راهتو بستم دل شکسته ام چراکه دل زینبو شکستم من بودم که قحط آبه خیمه ها در اضطرابه با همه اینا تو خیمه ات اگه رام بدی حسابه من یه قطره که روونم به امید وصل دریا یعنی میشه توبه ی من مورد قبول زهرا
ع می یاد از دور یه سیاهی به امید نیم نگاهی سر شکسته و پشیمون می کشه از سینه آهی میگه ای نور شب تار میگه ای سید و سالار کوله بار غصه ها رو از رودوش سینه وردار من همونم که تواین خاک اومدم راهتو بستم دل شکسته ام چراکه دل زینبو شکستم من بودم که قحط آبه خیمه ها در اضطرابه با همه اینا تو خیمه ات اگه رام بدی حسابه من یه قطره که روونم به امید وصل دریا یعنی میشه توبه ی من مورد قبول زهرا سر؟؟؟؟ میخواهم امید شم پیش زهرا رو سفید شم همه ی آروزم اینه پارکاب تو شهید شم
بزم خدایی است مهد عشق و آشنایی است هر دلی با حسین آشنا شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان شب شب حر و حبیب است جون و عون غم نصیب است جان عابس به غم مبتلا شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان حر دلی آشفته دارد راز دل ناگفته دارد عشق او را به حق رهنما شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان بر زمین افتان و خیزان با نوای ای حسین جان رو سیاهی مرا ناخدا شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان گر چه حرم رو سیاهم من ز زینب عذر خواهم راهم از کینه توزان جدا شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان عاقبت ختم به خیر است حر به رتبت چون زهیر است دل نبازم که قبله نما شد بیقرار غم کربلا شد ای حسین ای حسین ای حسین جان ********
اول صبح است وقت یاری اصحاب بود(۲) فاطمه بی‌تاب بود میکشان صف بسته وقت اذن از ارباب بود (۲) فاطمه بی تاب بود عون و جعفر قاسم و عباس و اکبر یک طرف (۲) مثل حیدر بسته صف یک طرف فریاد واعما برای آب بود (۲) فاطمه بی تاب بود یک طرف حُر و حبیب و یک طرف جون و بُریر(۲) نعره زن باشد زهیر خصم هم آمادهٔ پیکار با احباب بود (۲) فاطمه بی تاب بود هم وهب آماده بود و هم عروس مضطرش (۲) آه از چشم ترش عیسی گردون نشین امروز در محراب بود (۲) فاطمه بی تاب بود حُر که میدان رفت می زد نعره های حیدری (۲) از حسین دل می بری مرحبا گویان برایش جمع شیخ وشاب شد(۲) فاطمه بی تاب شد تا حبیب افتاد بر سر زد عزیز فاطمه (۲) بر لبش این زمزمه گفت با زینب حبیبم رفت بختم خواب شد (۲) فاطمه بی تاب شد خیمه ها در ولوله شد تا زهیر شیررفت(۲) در تنش شمشیر رفت سهمش از میخانهٔ وحدت شراب ناب بود (۲) فاطمه بی تاب بود
ع پشت من خم گشته از بار گناهانم حسین(۲) بین پشیمانم حسین سیدی العفو چون محتاج غفرانم حسین (۲) بین پشیمانم حسین راه بستم بر تو راه مغفرت را سد مکن (۲) قهر با این بد مکن دست این افتاده از پا گیر گریانم حسین (۲) بین پشیمانم حسین چون دل زینب شکستم شرمسارم تا ابد(۲) جان زهرا کن مدد بی‌قرارم زین عمل سر در گریبانم حسین (۲) بین پشیمانم حسین ریسمان بر گردنم بستم که پابست توام (۲) از ازل مست توام حُر آزاده مرا خواندی همانم یا حسین (۲) بین پشیمانم حسین من حسینم اوفتادی تو،بلندت می کنم (۲) در کمندت می کنم سوختم از این نوای ای حسین جانم حسین (۲) بین پشیمانم حسین یاعلی گفت و به میدان رفت با فرزند خویش (۲) تا نگردد بند خویش روز عاشورا ولی شد عید قربانم حسین (۲) بین پشیمانم حسین
ای جان جانان جهان ، ای بهترین دلدار ، یا سید الاحرار عالم شده دیوانه ات ، ای عشق بی تکرار ، یا سید الاحرار‌ ردّم نکن ای مهربان تر از پدر مادر ، جان علی اصغر ای که به آقایی تو ، کرده جهان اقرار ، یا سید الاحرار مانند فطرس می شود ، بال و پرم باشی ،تاج سرم باشی ؟ غمخوار من هم می شوی ، ای بهترین غمخوار ، یا سیدالاحرار ای آبروی عالمین ، شرمنده ات هستم ، راه تو را بستم من را حلالم کن حسین ، جان سپهسالار یا سید الاحرار اصلا بدی ام را تو ، بر رویم نیاوردی، از بس که تو مردی با اینکه از من یا حسین ، داری گله بسیار یا سید الاحرار با اینکه بد کردم ولی ، ای سید عالم ، شد شامل حالم لطف همان که کشته شد بین در و دیوار ، یا سیدالاحرار حقت نباشد این همه ، نا مهربانی ها ، ای مهربان آقا در این بیابان از عطش ، چشم تو گردد تار ، یا سید الاحرار واویلتا گردی کفن ، با خاک صحرا تو ، جبران کند با تو هر کس که دارد کینه ای از حیدر کرار، یا سید الاحرار تقصیر من هم هست اگر ، زینب پریشان است ، بی تاب و گریان است فکر اسیری حرم ، من را دهد آزار ، یا سید الاحرار
س گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان گلاب زد به سر گیسوی معطرشان لباس رزم، ولی نه کفن به تن پوشاند حنا کشید به دستان شیرپرورشان چقدر خوش قد و بالا، چقدر حیدری‌اند قسم به شیر حلالی که داد مادرشان گرفته‌اند ز عباس درس مردی را نداشت تاب تحمل، کسی برابرشان تمام دار و نداری که دارد اینانند رسید لحظۀ تلخ وداع آخرشان نبود آب که ریزد به پشتشان اما دو بوسه‌ای زد و قرآن گرفت بر سرشان حضور پیر خرابات یادتان نرود قسم به مادر سادات یادتان نرود نشسته‌ام که بگریم دو یاس پرپر را چنان، چگونه، چه گویم جواب خواهر را؟ چگونه این دو بدن را به شانه‌ام گیرم دو پر شکسته، دو زخمی‌ترین، دو بی سر را به شانه‌‌های خمیده نمی‌توانم برد به خاک می‌‌کشم و می‌‌برم دو اکبر را به رنگ خون شدم از بس کشیدم از تنشان چقدر نیزه شکسته، چقدر خنجر را شکستن پر و بال کبوتران دیدم ندیده‌ام غم پر کندن کبوتر را شکسته است غرورم برابر زینب خدا کند که بگیرند چشم مادر را خدا کند که نمیرد اگر به نی بیند سر دو کودک خود با سر برادر را خدا کند که پس از ما کسی نسوزاند نخی ز چادر او یا نخی ز معجر را به نیزه‌ای که نظر می‌‌کنید بر سر او دعا کنید نیافتید در برابر او سید پوریا هاشمی
س بنا نبود بمانی غریب در صحرا و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا بنا نبود که تکیه به نیزه‌ات بزنی مرا برای جهاد عظیم، خط بزنی بنا نبود مهیای سوختن باشی میان خیمه پی کهنه پیرهن باشی زمین نیفت کتاب مقدس زینب! فدای بی‌کسی‌ات!‌ ای همه کس زینب عصای دست شدن رسم خواهری باشد علی الخصوص که خواهر برادری باشد به راه عشق تو این چشم تر که چیزی نیست جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست بیا خودت پسران مرا ببر میدان که پیش مرگ تو باشند این دو در میدان بیا که شاهد حاجت روایی‌ات باشند بزرگ کردمشان تا فدایی‌ات باشند تو را به جان من آقا قبول کن بروند به حق چادر زهرا قبول کن بروند چه بهتر است نبینند راه بسته شده در ازدحام ره قتلگاه بسته شده چه بهتر است نبییند زخم خنجر را به سمت خیمۀ زن‌ها هجوم لشگر را چه بهتر است نباشند و خون جگر نشوند شبیه من وسط خیمه شعله‌ور نشوند چه بهتر است نبینند اوج این غم را به روی مادرشان ضربه‌‌های محکم را چه بهتر است نبینند آب خواهم شد اسیر، وارد بزم شراب خواهم شد اين شير بچه هاي من از نسل ِحيدرند همزاد پاكي و كرم از خونِ جعفرند در اوج خويش اگر چه به طيار ميرسند اي رُكن ِ عشق من، به شما سجده ميبرند رخصت دهيد لشكرِ طاغوت و جبت را با ذكر يا علي مدد از پا در آورند در عشق رفته اند به دائيِ ماهشان آئينه هاي رزم علمدار ِ لشگرند سوگند خورده اند كه قربانيت شوند من مطمئنم آبرويم را نميبرند شمشير بسته، مستِ كفن، تشنه ي وصال بر جان خويش درد و بلاي تو ميخَرند سهمي مرا ز داغ ِ جگر گوشه ها دهيد اين دو اميدِ آبروي من به محشرند تا زير كعبِ نيزه نيفتاده ام ز پا بگذار تا به پاي تو از خويش بگذرند دِق ميكنند معجر من جا به جا شود حساس و غيرتي به سرانجام مادرند اسباب خجلت است كريمانه كن قبول اين دو ذبيح تحفه ي ناچيز ِ خواهرند در ازدحام ِ نيزه و شمشيرها اگر ديدي كه قطعه قطعه و در خون شناورند... ...دلخوش نكن به ياوري خواهرانه ام پاها مرا ز خيمه برونم نميبرند شرم ِحضوِر ِخواهر ِ خود را قبول كن قربانيانِ اصغرِ خود را قبول كن (عليرضا شريف)
س عالم علی و نور جهانتاب زینب است مثل علی و مثل نبی ناب زینب است از جلوه های فاطمه سیراب زینب است تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است یعنی که پنج تَن دل یک قاب زینب است این کیست این عقیله آقای کربلاست این کیست این که غیرت فردای کربلاست این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست این کیست حضرت زهرای کربلاست عصمت کم است صاحب الالقاب زینب است آورده روی دست خودش جانِ خویش را آماده کرده است دو قرآن خویش را رو کرده است بر همه شیران خویش را دو گرد باد خویش دو طوفان خویش را خورشید این دو اخترنایاب زینب است زخم دل شکسته ی خود را که هَم گذاشت اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت از خود گذشت و تحفه ای از بیش و کم گذاشت سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت قبله حسین باشد و محراب زینب است زینب رسید و باز امام احترام کرد مثلِ علی ,حسین به پایش قیام کرد تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد زینب که است؟آن که ادب را تمام کرد در کربلا معلم آداب زینب است دو مرد از قبیله یِ خود انتخاب کرد آیینه بودو رو به سوی آفتاب کرد با التماس دامن خود را پُر آب کرد بر روی نام مادرش اما حساب کرد فرمود این شکسته ی بی تاب زینب است بالی اگر که نیست برادر, دلی که هست آورده ام به شعله کشم حاصلی که هست حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست از من بخر دو هدیه ناقابلی که هست باور بکن که اول اصحاب زینب است رفتند سمت معرکه پر در بیاورند عباس گشته اند جگر در بیاوَرَند چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است از دور دیدو گفت علمدار مرحبا بر ضربه هایشان صدو ده بار مرحبا بر دو امیر به دو جگردار مرحبا زینب شدند و حیدر کرار مرحبا اما میان خیمه ی بی آب زینب است اما رسید لحظه درخون صدا زدن خونین نفس نفس زدن ودست وپا زدن یک بار تیغ وبار دگر نیزه را زدن دوراز نگاه مادرشان بی هوازدن دربین خمیه شاهد گرداب زینب است یک نانجیب دشنه به ابرویشان کشید یک بی حیا دونیزه به پهلویشان کشید یک ناصبی که چکمه سر و رویشان کشید یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید آنکه دوچشم او شده خوناب زینب است آمد غروب وخنده دشمن بلند شد وقتی صدای غارت و شیون بلند شد دو نیزه درمقابل یک زن بلند شد زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد چشم حسین از سر نی ها به زینب است شاعر:حسن لطفی
س می‌رود سمت برادر، به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هرچه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدّب دارد از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمۀ ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هردو برادر این‌بار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی خدعه زد دشمن بی‌عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هردو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسر شیر به هم دوخته شد اوّل از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغۀ شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم عاقبت واقعه،شدآنچه که‌زینب می‌خواست نذر من گشت ادا! شکر، حسینم برجاست پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند! خود زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شدۀ مادرمانی، قَسَمت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هرچه غم مال من و قول بده تا آخر هرچه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
س یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است میثم مومن نژاد
س بزرگ آفرینش اوج اعجاز خدا زینب به یک پیکر تمام خمسه‌ی آل عبا زینب عبا، یعنی حجاب روی اصحاب کسا زینب و شد تفسیر کاف و ها و عین و صاد و یا زینب چی میفهمیم از زینب و ما ادراک ما زینب چه میفهمیم از آن آیینه‌ی خیر النسا زهرا از آن پا تا به سر حیدر از آن سر تا به پا زهرا از آن در کوفه پیغمبر از آن در کربلا زهرا از آن در خَلق و در منطق از آن خُلق و صدا زهرا بلی گفتیم یا زهرا اگر گفتیم یا زینب کمی از ماتمش اوج مصیبت بود عالم را به اشکش اشک میریزیم ایام محرم را کتیبه چادرش، از معجرش داریم پرچم را از او داریم عزای اشرف اولاد آدم را بزرگ بانوان ام المصائب ربنا زینب زنی از خیمه نازل شد زنی سر تا قدم قران وجودش سوره‌ی توحید روحش سوره‌ی انسان زنی چون کوه پابرجا زنی در کسوت مردان که چون خورشید عمری در حجاب نور خود پنهان قمر آورده با خود سوی میدان بلا زینب دو ماه آورده همراه خودش چون قاسم و اکبر دوتا مانند جدهاشان دوتا جعفر دوتا حیدر که عمری سرفراز از نامشان باشد همین مادر رجز خواندند شد با این رجز در کربلا محشر میان خیمه اما دست دارد بر دعا زینب برایش اشک میریزد فرات و دجله جیحون هم به گرد عشق او هرگز نخواد بود مجنون هم که خود آواره اولادش برای عشق در خون هم برای پیکر طفلان نرفت از خیمه بیرون هم به بالین علی رفته است اما تا کجا زینب