eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
372 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
شکوه موج‌های سهمگینِ خطبه‌های من برای صخره معنا کرد دریای خروشان را بدن‌ها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند فقط در «کوفه» دعوت می‌کنند این‌گونه مهمان را!... اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند  ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل  یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند  یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد  پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف  پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست  روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین روضه خوانی نشست بر منبر گفت هرگز نمیرود از یاد اهل روضه مرا حلال کنید دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت روضه ای را که بکند آب سینه ی فولاد کاش این جمله جعل بود و دروغ دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد از زمین و زمان صدا خیزد جبرئیل است میزند فریاد غیرتی ها همه به هوش به هوش دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت و مادرش غش کرد گفت در کربلا چه ها رخ داد ناگهان صیحه ای زد و گفتا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد زینب و مجلس شراب کجا معجرش دستِ کوفیان افتاد ای امام زمان ، ببخش مرا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد کوفه دام بلای زینب شد روبرویش جماعتی صَیّاد چه گذشته به حال او وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد دل زینب پر از غم و درد است دور او مردمان تماماً شاد کوفیان گرم هلهله وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست ایرانی است مادر تو، این مدال ماست ما را علی غلام حسینش خطاب کرد از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود تمام عمر خود، آزار دیدم جهان را بر سرم آوار دیدم عزیزان خدا را خوار دیدم میان مجلس اغیار دیدم چهل منزل که نه، عمری حزینم چهل سال است من چله نشینم شبانه روز، یاد اربعینم همیشه چشم خود، پُربار دیدم کنارِ گریه دوشادوش ماندم فقط خیره شدم، خاموش ماندم گمانم ساعتی بیهوش ماندم همینکه آب، بالاجبار دیدم شده اشکم روان، با که بگویم غمِ هفت آسمان با که بگویم ازین داغ گران با که بگویم حرم را بر سرِ بازار دیدم الهی که زنی مضطر نماند میان کوچه، بی یاور نماند اگر هم ماند، بی معجر نماند خودم این درد را ناچار دیدم ازین غصه گریبان می دهم چاک میان خنده های قوم ناپاک عقیله عمه ام را بر روی خاک... به زیر کعب نی، بسیار دیدم نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه نرفت از خاطر من، حرمله... نه از آن ملعون غمی دشوار دیدم مداوا کرد چشم تار ما را تسلا داد قلب زار ما را خدا خیرش دهد، مختار ما را سر شمر و سنان بر دار دیدم رباب و گریه اش... ای داد، ای وای صدای گریه ی نوزاد، ای وای کشیدم از جگر فریاد ای وای... پرِ گهواره را هر بار دیدم نمی دانم، گمانم خواب بودم میان خیمه ها بی تاب بودم مریض اما پیِ ارباب بودم به حال زار، داغ یار دیدم به روی سینه اش دیدم دویدند تنش را سمت گودالی کشیدند سرش با خنجر کندی بریدند خودم دیدم، اگرچه تار دیدم بمیرم عاقبت انگشترش را لباسِ دستباف مادرش را عبا، عمامه ی پیغمبرش را میان دکه ی تجار دیدم
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: ایران، ایران امام رضاست همه گفتند محال است ولی دل خوشم من به محالات رضا
س می‌رود سمت برادر، به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هرچه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدّب دارد از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمۀ ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هردو برادر این‌بار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی خدعه زد دشمن بی‌عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هردو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسر شیر به هم دوخته شد اوّل از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغۀ شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم عاقبت واقعه،شدآنچه که‌زینب می‌خواست نذر من گشت ادا! شکر، حسینم برجاست پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند! خود زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شدۀ مادرمانی، قَسَمت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هرچه غم مال من و قول بده تا آخر هرچه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
علیه‌السلام ع نوکر چه بهتر نام از قنبر بگیرد شاید که مولا دستی از نوکر بگیرد محشر، گره وا می کنند از ما، کریمان باشد که دستم را علی‌اکبر بگیرد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ع آفتابی کز تجلّی بی‌قرینش یافتم در فلک می‌جستم اما در زمینش یافتم ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود مهر را شرمندۀ نور جبینش یافتم خرمن گیسو پریشان کرد و من عشّاق را چنگ‌ها بر تار زلف عنبرینش یافتم کیست این محبوب دل، آرام‌جان، روح روان کآفرینش را به ذکر آفرینش یافتم این محمّد صورت و سیرت علیّ اکبر است آن‌که حق را در جمال نازنینش یافتم جان پیغمبر حسین و او بود جان حسین در دل دریای دین دُرّ ثمینش یافتم زادۀ لیلا و مجنونش دل هر عاقلی ست وارث "طاها" سلیل "یا" و "سین"ش یافتم گر چه نامش در شمار چارده معصوم نیست لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم در وجاهت در بلاغت در ملاحت در کمال یادگار رَحمَة لِلعالمینش یافتم در شجاعت چون علیّ و در سخاوت چون حسن در عبادت همچو زین العابدینش یافتم هاشمیّ و در جلالت بی‌نظیرش دیده‌ام فاطمیّ و با امامت همنشینش یافتم گر نبود او را شهادت بُد امامت را سزا کز ولایت چون امیرالمؤمنینش یافتم چون ادب پروردۀ دامان علم و حکمت است با علوم اوّلین و آخرینش یافتم کیست موسی در حضورش بندۀ خدمت‌گزار کیست عیسی اندر این‌جا خوشه‌چینش یافتم می‌ستاید دشمنش بر همّت و آزادگی همّت او را ز عزم آهنینش یافتم از نبرد کربلایش با چنان استادگی دست و شمشیر علی در آستینش یافتم در مسیر کربلا کز "لانُبالی" گل فشاند پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم از اذانش صبح عاشورا برای اهل بیت موج تسکین در صدای دلنشینش یافتم تا زبان بنهاد مولا در دهان اکبرش با چنان لب تشنگی ماء معینش یافتم شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین این حقیقت در وداع آخرینش یافتم من که سر تا پا گناهم دست حاجت می‌برم در حضورش چون شَفیعُ المُذنِبینش یافتم من کجا و مدح آن مولا که در توصیف او این‌همه گفتم ولی بهتر از اینش یافتم درگهش بوسم که خاکش توتیای دیده‌هاست دامنش گیرم که من حبل المتینش یافتم ای «مؤيد»! عزّت و آزادی و اخلاص را از رسول الله و آل طاهرینش یافتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» ع «زهی عذار تو آئینه‌دار حیرانی عرق به روی تو واله چو چشم قربانی» به مو، بلندی تفسیر لیلة‌الاسرا به رخ، تجلّیِ مشرق‌فروز رباّنی نوای حلق تو دلکش‌ترین ترنّم عشق که خود معلّم داوودی از خوش‌الحانی اگر تو لب بگشایی به وقت خندیدن به پرده جمع شود غنچه از پریشانی ز خاتم لب لعل تو نیک دانستم که ختم حُسنی و حُسن‌ختام خوبانی نظر بر این قد و بالا قیامتی دگر است علی‌الخصوص به هنگامۀ خرامانی به مجلسی که تو محفل‌فروز آن باشی شود چو آینه محو تو ماه کنعانی تو نور چشم حسینی و شمع جمع حرم علیّ‌ اکبر و جانِ علی‌ّ عمرانی چمن طراز حقیقت که بست نقش تو را گشود پرده ز رخسار حُسن یزدانی خدا به نازِ برومندیِ تو می‌نازد که شاهکار خدایی و شاه خوبانی چو می‌روی تو در آغوش سیّدالشّهدا مثال سورۀ یوسف میان قرآنی «نمی‌توان ز حیا سیر دید روی تو را کباب کرد مرا این حجاب نورانی» «یتیم»! این غزل چون نسیم از من نیست که دارم از دم «صائب» دو بیت روحانی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»
Fadaeian_Milad_Hazrat_Ali_14021104_01.mp3
10.46M
حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جبریل شنید از تو برای خبر آمد پر سوخت و پر ریخت و بی‌بال و پر آمد می‌خواست بگوید که خدا داخل کعبه‌ست دیوار ترک خورد و خبر زودتر آمد بت‌خانه فرو ریخت و میخانه بنا شد از میکده ساقی سر کوی و گذر آمد ای عشق بفرما قدمت روی سر ما خاکیم و از این شاد که ما را پدر آمد میخانه نه آن است که گفتیم و شنیدیم میخانه از اطراف ضریح تو برآمد با عشق تو بر نقره زدم بوسه و دیدم از جای لبم خوشه انگور درآمد محراب به محراب پِی قبله دویدم ایوان طلاکوب توأم در نظر آمد می‌خواستم از مدح تو چیزی بنویسم یک واژه نگفتم من و عمرم به سرآمد آیات خدا را همه در شور تو دیدم هر آیه که خواندم به لبم نی‌شکر آمد با اشک وضو کردم و قرآن که گشودم بدخواه تو در آیه فقط کور و کر آمد شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ