eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
372 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
طلعت جان آفرین، پرده ز رخ بر گرفت معنى «اللَّه نور» صورت دیگر گرفت جلوه ی وجه خدا، جهان سراسر گرفت خانه ی حق همچو جان، حق را در بر گرفت‏ مژده که صاحب حرم شد ز حرم آشکار فتاده بیرون مگر ز پرده ی غیب راز که چشم لاهوتیان هست به ناسوت باز مَلَک نهاد از فلک، به کعبه روى نیاز خوشا به حال حرم، که یافت این امتیاز خوشا به حال زمین، که یافت این افتخار وجه خداى قدیم چو در حرم دیده شد روشن از جلوه‏ اش مردمک دیده شد بساط اهریمنى ز دهر برچیده شد بهر طواف عباد، کعبه پسندیده شد پاى چو در آن نهاد، مظهر پروردگار امین وحى اله پیک خدا جبرئیل آمد و پیغام داد به امر ربّ جلیل‏ که خانه‏ اى بهر حق، بنا نماید خلیل خلیل آن خانه را ساخت براى خلیل‏ کیست مگر آن خلیل؟ حیدر والا تبار شد چو به دست خلیل خانه ی حق ساخته صاحب آن خانه را خانه چو نشناخته‏ می زد هر صبح و شام کوکو چون فاخته بنا و بانى ز شوق همچو دو دلباخته‏ در ره معشوق خود، هر دو در انتظار مژده که این انتظار دگر به پایان رسید خانه ی حق آن‏چه را خواسته بود، آن رسید یعنى صاحب حرم ز لطف یزدان رسید براى صاحبدلان، نوید جانان رسید که همچو روزى عیان شده است بی پرده یار خانه به روى على، دَرِ حرم را گشود کعبه ببرد از نیاز به خاک پایش سجود عاشق و معشوق را جذبه ی الفت ربود فاطمه شد واسطه، میان غیب و شهود که غیب مطلق بماند به پرده ی استتار درون کعبه چو شد مادر شاه نجف صوت «أنا اللّه» شنید، ز قائل «لا تخف» گوهر بحر وجود، بیرون شد از صدف گوهر یکدانه را بگرفت، آن گه به کف‏ بعد سه روز از حرم به خانه شد رهسپار آمد و آورد و داد به مصطفی آن گوهر نبى، على را گرفت چو جان شیرین به بر کرد به رخسار او، به چشم حق بین نظر چو دید نور خدا ز روى او جلوه‏ گر زبان به تکبیر حق گشود آن شهریار حبیب، محبوب را چو دید، چون گل شکفت دُرّ سخن را سپس، آن دُر ناسفته سُفت‏ غنچه ی لب را على، ز شوق بگشود و گفت: براى ختم رسل، ز رازهاى نهفت‏ سرّ نهان را عیان کرد، بَرِ رازدار چند زنى اى حکیم دم از حدوث و قِدَم وجه خداى قدیم جلوه نمود از حرم‏ زد به کتاب وجود، کلک مشیّت رقَم که شد عیان در جهان، وجود بخش عدم‏ به چشم حق بین، ببین صورت صورت نگار بیرون شد کاف و نون از لب گویاى او نُه فلک افراشته دست تواناى او نیست کسى در جهان همسر و همتاى او ما به وجود آمدیم بهر تماشاى او از پى زلف و رخش، گردد لیل و نهار چو شد صداى على بلند روز الست بهر ولایش خداى با همه میثاق بست‏ سعید شد هر که او، به عهد شد پاى بست گشت شقى آن که او، رشته ی پیمان گسست‏ قسمت این شد بهشت، نصیب آن گشت نار على خدا را بود مظهر ذات و صفات هم او بود دست حق، هم او بود عین ذات‏ بسته به زلفش بود سلسله ی کائنات هستى از او یافته تمامى ممکنات‏ بوده و باشد على، چرخ جهان را مدار قلزم هستى نمى از نم اعطاى اوست فروغ روى وجود، ز نور سیماى اوست‏ چه پرسى از جاى او، در همه جا، جاى اوست سرمه ی چشم مَلَک خاک کف پاى اوست‏ کرده ز جان اولیاء به بندگیش افتخار در صدف «کُنْتُ کَنْز» گوهر رخشنده بود در فلک «لَوْ کُشِف» أختر تابنده بود خواهى اگر وصف او، خداى را بنده بود بندگى حق نمود تا به جهان زنده بود ز بندگى عاقبت گشت خداوندگار بر همه اهل جهان سیّد و سرور على است در ره دین خدا هادى و رهبر على است‏ دشمن بیداد و جور فاتح خیبر على است یار ستمدیده و خصم ستمگر على است نبود او را به دهر غیر عدالت شعار سرور اهل سماء، رهبر اهل زمین أختر برج حیا، گوهر دُرج یقین‏ لنگر فُلک بقاء، معنى ماء مَعین داور روز جزا، مهیمن یوم دین‏ قسیم خلد و جحیم، شفیع روز شمار روز ازل دست او نقشه ی هستى کشید ز خامه ی قدرتش چه نقشها شد پدید مرا به لطف على است «قدسى» چشم امید که «یفعل ما یشاء و یحکُمُ ما یُرید» مشیّت او بود، مشیّت کردگار