eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
372 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
سر خیل رسل ، شافع روز عَرَصات بنمود به امت از کَرَم راه نجات فرمود خدا جمله گناهش بخشد هر کس که برای من فرستد صلوات ای نام تو جان بخش تر از آب حیات محتاج تو خلقی به حیات و به ممات از بعثت انبیاء و ارسال رسل مقصود تو بودی، به محمد صلوات با آینه‌های پاک خویشاوند است با رایحۀ بهار در پیوند است در شصت و سه سال لب به نفرین نگشود پیغمبر ما معجزه‌اش لبخند است احمد زحرا گشت برون با رخ  ماه باحکم پیمبری به فرمان الاه بر عارض او هرکه نظر کرد بگفت لاحول ولا قوه الا باالله
🚩 خلاصه مطلب| شب و روز مبعث ؛ قله ماه رجب و از شبهای قدر ▫️شب ۲۷ رجب از لیالی قدر است. ▫️نکته بسیار جالب و عجیب درباره شب و روز مبعث حضرت رسول اکرم(ص)، آنست که این شب و روز تعلق ویژه به امیرالمومنین علی(ع) دارد. ▫️عجیب‌تر آنکه اهل معنا مانند مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی در المراقبات و جناب سید در اقبال الاعمال و شیخ عباس در مفاتیح می‌فرمایند که توصیه شده در این شب به حرم حضرت امیر(ع) مشرف شوید و شفای بیماران خود را از مولا بگیرید. ▫️شب مبعث؛ شب تجلی اعظم! با تأمل در ادعیه وارده در شب مبعث، می‌توان به گوشه‌ای از عظمت این شب پی برد. ▫️ جناب شیخ عباس قمی در مفاتیح ذیل اعمال این شب این دعا را آورده که: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُكَرَّمِ...» ملاحظه می‌کنید که صحبت از «تجلی اعظم» است؛ که خدایا من تو را به تجلی اعظم این شب قسم می‌دهم. اما این معنا صرفا اشاره‌وار و در هاله‌ای از ابهام در دعا ذکر شده. ▫️برای فهم معنای تجلی اعظم به فراز دیگری از دعا مراجعه می‌کنیم که می‌فرماید: «اللَّهُمَّ وَ هَذَا رَجَبٌ الْمُكَرَّمُ الَّذِي أَكْرَمْتَنَا بِهِ أَوَّلُ أَشْهُرِ الْحُرُمِ أَكْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ بَيْنِ الْأُمَمِ فَلَكَ الْحَمْدُ يَا ذَا الْجُودِ وَ الْكَرَمِ فَأَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ...» ▫️ گفتیم که رجب ماه حضرت امیر(ع) از یک سو و ماه خداوند از سوی دیگر است. هم در براهین عقلی اثبات شده و هم در روایات اهل بیت(ع) آمده که جلوه انسیِ حقیقت توحید، کلمه ولایت است و کسی که می‌خواهد به توحید وارد شود، باید مراتب ولایت را طی کند. ▫️به تعبیر مرحوم استاد سعادت‌پرور(ره)، اینکه لفظ «اعظم» در دعا سه بار تکرار شده، تبیین معنای تجلی اعظم است و این شب، عرصه تجلی تام و تما پروردگار است. ▫️آن تجلی که باید در شب قدر برای ما اتفاق بیفتد، در این شب برای رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) و اولیای الهی اتفاق افتاد که همانا ظهور اسم اعظم است. ▫️ کسی جز صاحب ولایت، لیاقت درک آن اسم را به طور تام ندارد؛ چرا که در فراز بعد می‌فرماید: «الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ...» یعنی جایگاه اسم اعظم در ظل عرش است و مراتب مادون تحمل پذیرش آن را ندارد. ▫️ اگر ما تحمل و ظرفیت درک این اسم اعظم را نداریم، بیایید لااقل به گونه‌ای عمل کنیم که همچون آن پیرزن خود را در صف خریداران یوسف(ع) جا بزنیم... 🔻توصیه‌های عملی برای شب و روز مبعث: 1️⃣ اگر می‌توانید روز مبعث را روزه بگیرید. در روایات است که روزه آن معادل هفتاد سال است و مبعث یکی از ۴ روز ممتاز سال برای روزه است. 2️⃣ شب مبعث را بسیار غنیمت بشمارید که این شب، مقدمه شب قدر بعدی یعنی شب نیمه شعبان است. برای درک آن شب، باید از شب مبعث شروع کرد. 3️⃣ این شب، هنگام تضرع به درگاه اهل بیت(ع) است و چه بهتر که با تحفه‌ای به پیشگاه ائمه(ع) برسیم. لذا بنده توصیه می‌کنم که با هدیه‌ای از جانب حضرت صدیقه طاهره(س) به محضر حضرت امیرالمومنین(ع) توسل کنیم: به این صورت که ۴ رکعت نماز حضرت امیرالمومنین(ع) را که ایشان علاقه خاصی به این نماز دارند به نیابت از حضرت صدیقه طاهره به جای ۴ رکعت از نماز شبمان بخوانیم و به جناب حضرت امیر(ع) و یا حضرت رسول(ص) و یا هر دوی این بزرگواران هدیه کنیم و عرضه بداریم که اگر من قابلیت و ظرف این هدیه را دارم، شما به بنده عنایتی بفرمایید. اين نماز چهار ركعت است: در هر ركعت يك بار سوره «حمد» و پنجاه بار «قل هو اللّه احد» و بعد از نماز تسبیحات خاص ایشان را که در مفاتیح است ذکر کنید. 4️⃣ این شب، شب شفای از بیماری‌هاست و مرحوم شیخ عباس در مفاتیج روایات عجیبی از عنایات امیرالمؤمنین(ع) ذکر نموده. لذا تعجب نکنید اگر حضرت در این شب عنایت ویژه‌ای نیز بر ما بکنند. بیایید ما هم به سنت حضرات ائمه(ع) گله عاشقانه به درگاه حضرت امیر(ع) داشته باشیم که شما در این شب، بیماران بسیاری را شفا می‌دهید، پس عنایت بفرمایید و قلب بیمار ما را نیز شفا دهید. 5️⃣ در این شب‌ها دعا برای یکدیگر را فراموش نکنید که دعا در حق دیگران،‌ ابتداءا در حق خود داعی اجابت می‌گردد و در سیره حضرت صدیقه طاهره(ع) است که از شب تا صبح فقط برای دیگران دعا می‌فرمودند.
امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری  مشرق نورانی خورشید عالم‌گستری  شب‌نشینی کرده روی تخته سنگت جبریل  این دل شب راز‌دار بعثت پیغبمری  گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی  ناز کن بر مه که غرق نورِ حیِّ داوری  گر چه شب را با محمّد صبح کردی سال‌ها  امشب از او یافتی هر لحظه فیض دیگری  کوه های مکه می‌گردند دورت تا سحر  گرچه در فرشی ولی از عرش اعلا برتری  چشم شو، روی دل‌آرای پیمبر را ببین  در کنار او گل لبخند حیدر را ببین  --  آی انسان‌ها کلام کبریا را بشنوید  وحی نازل شد همه حکم خدا را بشنوید  بانگ جبریل امین پیچیده در غار حرا  گوش تا آوای جان‌بخش حرا را بشنوید  بانگ «اقراء بسم ربک» با ندای جبرئیل  نغمه ی تهلیل ختم‌الانبیا را بشنوید  این صدای منجی کل جهان خلقت است  بشنوید ای کل خلقت این صدا را بشنوید  تا به کی افسانه ی بیگانگان در گوشتان  گوش تا امشب صدای آشنا را بشنوید  فرق بت‌ها را به همراه پیمبر بشکنید  با کمان حمزه از بوجهل‌ها سر بشکنید  --  ای بتان کعبه عمر بتگران سر آمده  بشکنید اینک که ابراهیم دیگر آمده  منجی کل بشر بیرون شد از غار حرا  با کلام روح‌بخش حی داور آمده  موسی عمران دیگر آمده از کوه طور  یا مسیحا با ندای روح‌پرور آمده؟  همچنان هارون که با موسی‌بن‌عمران یار بود  همره پیغمبر اسلام، حیدر آمده  پای در چشم زمین و آسمان در مشت اوست  پیش رو حکم خداوند است و حیدر پشت اوست  --  محو شو ای تیرگی نور آمده نور آمده  محفل توحید را شیرین‌ترین شور آمده  دیوها را آید از هر سو نهیب‌الفرار  دسته دسته بر زمین از آسمان حور آمده  ای تمام کوه های مکه این آوای کیست؟  این محمّد یا همان موساست کز طور آمده  روز روز جشن آزادی زن‌های اسیر  یا که عید دختران زنده در گور آمده  با تبر محکم به فرق بتگران باید زدن  این چنین از خالق معبود دستور آمده  باید اینک پشت حمال الحطب را بشکنید  با شجاعت هر دو دست بولهب را بشکنید  --  ای امین وحی اینک بانگ «اقرأ» ‌ساز کن  یا محمّد از زبان ما سخن آغاز کن  یا محمّد همچو خورشید از حرا بیرون بیا  بر تمام کائنات آغوش خود را باز کن  سنگ اگر از چار سو آید سپر کن سینه را  با تبسم آنچه را می‌بایدت ابراز کن  پرچم توحید را بر قله ی عالم بزن  خلق را از شرق تا غرب جهان آواز کن  یا محمّد برترین اعجاز تو قرآن توست  هان، بگو، اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن  ما تو را از انبیا اعجاز برتر داده ایم  بعد قرآنت وصیی مثل حیدر داده ایم  --  ای همه پیغمبران در انتظار بعثتت  وی تمام عالم امکان دیار بعثتت  سنگ‌‌های کعبه می‌گویند تو پیغمبری  کوه های مکه بی‌صبر و قرار بعثتت  مکه و مصر و حجاز و کوفه و شامات نه،  وسعت ملک خدا باغ و بهار بعثتت  نیست بیم از غزوه های خیبر و احزاب و بدر  تا بوَد در دست حیدر، ذوالفقار بعثتت  تا مکان باقی‌ست، تا چرخ زمان در گردش است  می‌‌رسد بر خلق، فیض بی‌شمار بعثتت  بعد تو دیگر نیاید در جهان پیغمبری  آری آری تا قیامت همچنان پیغمبری  --  ای فراز قله ی هستی لوای حکمتت  آفرینش تا قیامت غرق بحر رحمتت  سال‌ها و ماه ها و هفته ها و روزها  می‌درخشد تا قیامت آفتاب حکمتت  با لب شیرین گشودی روی و خندیدی به سنگ  سنگ هم شرمنده شد از خلق و خوی و خصلتت  بیشتر آزار دیدی از همه پیغمبران  ای همه پیغمبران مبهوت صبر و همّتت  تا زمین و آسمان بر پاست تو پیغمبری  تا جهان باقی‌است ماییم و کتاب و عترتت  این دو، تا روز قیامت با همند و با همند  هم نجات عالمند و هم چراغ آدمند  --  ما مسلمانیم و مهر وحدت ما یا علی است  وحدت آن دارد که او را رهبر و مولا علی است  چیست وحدت؟ چنگ بر«حبل‌المتین» حق زدن  ای تمام مسلمین حبل‌المتین تنها علی است  تفرقه یعنی جدا از دامن حیدر شدن  متحد باشید ای یاران امام ما علی است  در سپهر وحدت و ایمان و عشق و اتحاد  محور توحید و خورشید جهان‌آرا علی است  من کی‌ام تا نفس پیغمبر امام ما شود  فاش می‌گویم امام حضرت زهرا علی است  ما تمام عمر با قرآن و عترت زیستیم  نیستیم آن دم که در خطّ ولایت نیستیم  --  کیست احمد؟- شهر علم کبریا و در: علی است  باطن و ظاهر علی، اول علی، آخر علی است  دست و شمشیر خدا، چشم خدا، وجه خدا  نص قرآن است آری، نفس پیغمبر علی است  آن دو تن باید که بگریزند از میدان جنگ  تا شود معلوم تنها فاتح خیبر علی است  فتح بدر و فتح خیبر حقِ شیرِ داور است  الفرار ای روبهان از معرکه، حیدر علی است  گر شوی غافل به سوی این و آنت می‌برند  ای برادر راه خود را گم نکن، رهبر علی است  «میثما» نه شافعی نه مالکی نه حنبلی  بعد پیغمبر فقط مولا علی مولا علی 
پیمبران همه از جای خود قیام کنید نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید می طهور به دست خدا به جام کنید سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید شب امید شمـا و شب نویـد شماست ادب کنید که عید خدا و عید شماست **** پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد خبر دهید که عید اخوّت آمده است خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است * خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور تو را زنند صدا دختران زنده به گور * تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم * پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت زدند طعنه و دادند سخت دشنامت زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت چهارده صده روشن چراغ حکمت توست چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان * علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست علی است با حق و حق در پی علی پویاست علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست بنای دین بقایش که هست عالمگیر یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی! یقین کنید که دست خدا علی است علی! یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی! یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی! یقین کنید که صاحب لوا علی است علی! یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی! قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست یقین کنید کـه اسـلام بــی‌علی کفــر است حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی!
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد گل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب از حرا بر قلۀ هستی بتاب جسم بی‌جان بشر را، جان تویی این پریشان گلّه را، چوپان تویی کعبه را، ز آلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن بر همه اعلام کن: زن، برده نیست بردۀ مردانِ تن پرورده نیست باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟ دیو شهوت را برون کن از بهشت ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس درشهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر! از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دل آگاه ماست
ای جان جهان جان محمد  با نام خدا بخوان محمد  ای باعث ممکنات اقرأ  ای خواجه ی کائنات اقرأ  ای قدر و جلالتت مبارک  فرمان رسالتت مبارک  ای رشته ی نه فلک به چنگت  تا چند مکان به تخته سنگت  تو پیک مقدس نجاتی  تو روح حیات را حیاتی  ای درّ یتیم و باب خلقت  ای سینه ی تو کتاب خلقت  ای گمشده آفتاب، احمد  امشب ز حرا بتاب، احمد  ای در کنفت جهان هستی  آغازگر خداپرستی  برخیز و به سوی کعبه کن رو  تا بشنوی از بتان هوالهُو  این غار که با تو کرده عادت  دارد به نبوتت شهادت  این سنگ که بر رویش نشستی  فریاد زند پیمبر استی  ای کعبه ی کعبه دلبری کن  برخیز و پیام آوری کن  با نام خدای حی سرمد  بگشای زبان بخوان محمد  کو از «علق» آدم آفریده  «کن» گفته و عالم آفریده  ای وادی مکه احمد است این  ای غار حرا محمد است این  این تخته ی سنگهای غارند  کآوای شهادتین دارند  ای مردم مکه حق پرستی  تا چند به خواب جهل و مستی  تا چند بشر ز معرفت دور  تا چند حکومت زر و زور  این کعبه که گِرد آن نشستید  این لات و هبل که می پرستید  دارند به لب ندای تهلیل  از ختم رسل کنند تجلیل  هر سنگ و درخت با محمد  فریاد زنند یا محمد  آئین تو تا ابد جهانی است  دین تو هماره جاودانی است  منجی بشر به بانگ تکبیر  از کوه حرا شده سرازیر  انوار نبوتش زند برق  هستی شده در فروغ او غرق  دریاب خدیجه، شوهرت را  تبریک بگو پیمبرت را  این نور نبوت است بشتاب  خورشید اخوت است بشتاب  روزی که بشر در آب و گل بود  این نور هماره مشتعل بود  در خلوت دوست منجلی بود  حق بود و محمد و علی بود  سوگند به عصمت محمد  احمد، علی و علی است، احمد  سیر خط سرخ نور کردند  تا عمق زمان عبور کردند  از سن علی گذشته ده سال  افتاده رسول را به دنبال  دو شمس نبوت و ولایت  دو محور عالم هدایت  او هستی و هست آفرینش  این نفس نفیس و جانشینش  او بر همه «تفلحوا» بیانش  این سوره ی مؤمنون به شانش  دو آیت حق، دو یار نستوه  گویی دو محمد آید از کوه  از جانب ذات حی دادار  هنگام نزول وحی در غار  احمد که ز وحی منجلی بود  در محضر او فقط علی بود  در صورت هم خدای دیدند  آوازه ی وحی را شنیدند  ای عبد مطیع حی سرمد  ای پیرو مکتب محمد  از خط علی مباش بیرون  موسی نشود بدون هارون  یک طایفه یارِ یارِ یارند  یک سلسله یارِ یارِ غارند  من عاشق روی یارِ یارم  کاری نبود به یارِ غارم  حیدر دَرِ باز شهر علم است  گنجینه ی راز شهر علم است  بر غیر خدا سجود ممنوع  بی اذن علی ورود ممنوع  از جانب در به شهر رو آر  دزد است که می رود ز دیوار  ما مؤمن و تابع امیریم  ما پیرو بعثت و غدیریم  داریم به کف زمام عزت  از ظهر غدیر و صبح بعثت  دین مهر امیرمؤمنین است  و ا… علی تمام دین است  روزی که هنوز ما نبودیم  لبریز ز مهر دوست بودیم  در محضر مصطفی رسیدیم  الحق مع علی شنیدیم 
چو بر اریکه سوار آن یگانه فارس شد پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد بزرگ مکتب توحید را مؤسس شد « ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد» قدم نهاد به خاک احمد فرشته سرشت گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت به مزرع دل عشاق تخم عاطفه کشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرٌس شد» بسوی او زده پر مرغ فکرت اُدبا به خوی او گرویده بُتان پاک قبا ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا «ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد» یگانه گوهر گنجینۀ طریقت اوست امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست «بصدر مِصطَبَه ام می کشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد» به بام عرش، ملائک زدند پرچم نور شد از تجلّی او چشم بت پرستان کور بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور «طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منَش مهندس شد» دهد منادی غیب از فراز عرش ندا رسید مظهر حق رکن دین و میر هدا به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا «لب از ترشّح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد» بیا بنازمت ای شهسوار عرصه ی جود بخوان ترانه ی پرشور حمد یا محمود تو در قیام و ملائک به سجده اند و قعود «کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد» فرشته آمد و بگریخت دیو با خواری به جمع دلشدگان مژده داد و دلداری شدم به رغم رقیبان غلام درباری «چو زر عزیز وجودست نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد» به عاشقان خبر وصل دوست برسانید سرود گرم محبت ز نای جان خوانید به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفشانید «ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که «حافظ» از این راه رفت و مُفلس شد»
بانگ تکبیر ز امواج فضا می‌آید گوش باشید که آوای خدا می‌آید بوی عطر از نفس باد صبا می‌آید نفس باد صبا روح فزا می‌آید پیک وحی است که در غار حرا می‌آید به محمد ز خداوند ندا می‌آید ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید گوش‌های شنوا حکم خدا را شنوید بت و بتخانه همه ذکر خدا می‌گویند سخن از اقرأ و از غار حرا می‌گویند حمد حق، مدح رسول دو سرا می‌گویند خلق عالم همه تبریک به ما می‌گویند حکم توحید به ما و به شما می‌گویند همگی با نفس روح فزا می‌گویند بشریت چه نشستی که مسیحت آمد حکم توحید به آوای فصیحت آمد این چراغی است که تا شام ابد جلوه‌گر است این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است این نجات همه در دامن موج خطر است این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب‌تر است پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است چشم بد دور ز آیینۀ رخسارش باد تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد آی انسان‌ها فرمان پیمبر شنوید گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید روح گردید و از آن روح مطهر شنوید همه با هم سخن خالق داور شنوید بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید همه را با هم در عدل برابر شنوید دورۀ کفر و زر و زور به اتمام آمد اهل عالم همه آماده که اسلام آمد عید آزادی زن‌های اسیر است امروز عید خلق است و خداوند قدیر است امروز دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز بشریت را فرمان خطیر است امروز حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز جاودان باد چراغی که منیر است امروز ذکر بت‌ها همه لا نعبد الا ایاه همه گویند ولا قوه الا با الله تا به کی چهرۀ خورشید عدالت مستور تا به کی سلطۀ بیدادگران با زر و زور با من امروز بخوانید همگی این منشور منجی کل جهان آمده با مشعل نور عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور دور دختر کشی و جهل به پایان آمد سر تسلیم بیارید که قرآن آمد مکه آهنگ، به گلواژۀ اقرأ بنواز کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز بشریت را با مکتب توحید بساز سر این رشته دراز است دراز است دراز خیز تا عرصۀ بیدادگران تنگ کنی سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی ای به راه تو تمامی ملل را دیده ای که جبریل امین دور سرت گردیده ای به قلب بشر از غار حرا تابیده ای خدا پیش‌تر از پیش تو را بگزیده ای سحاب کرمت بر همگان باریده خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست منجی کل بشر دین علی پرور توست گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند روزی آید که همه خلق مسلمان توأند خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود به تولای علی دین تو تکمیل شود تو و آل تو چراغان هدایید همه چارده آینه از وجه خدایید همه چارده صورت توحید نمایید همه چارده قبلۀ ارباب دعایید همه چارده نوح به طوفان بلایید همه چارده مهر عیان در همه جایید همه چارده طور به سینای وسیع دل‌ها چارده عقده گشا در همۀ مشکل‌ها عزت امت تو در گرو وحدت توست وحدت امت تو پیروی از عترت توست طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست تا خدایی خداوند به پا دولت توست شیعه آن است که هر لحظۀ او بعثت توست شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده شیعه در غار حرا با تو علی را دیده بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست بعثت سوم او واقعۀ عاشوراست پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست به خدایی خدایی که جهان را آراست شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است میثما شیعه همان میثم تمار علی است
عصر جهانگير نبوّت رسيد عيد بزرگ بشريّت رسيد عيد خدا عيد جهان وجود عيد قيام است و ركوع و سجود عيد رسول دوسرا آمده منجي عالم ز حرا آمده سيّد افلاك!سلامٌ عليك خواجۀ لولاك!سلامٌ عليك اي شده لبريزِ پيام خدا بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا بخوان، بخوان اي به دو عالم علَم به نام آنكه آفريده قلم بخوان كه هستي به تو دارد نياز بخوان كه خلقت به تو آرد نماز بخوان كه آغاز پيام‌آوري‌ست بخوان كه پايان ستم‌گستري‌ست بخوان كه نابودي نااهل‌هاست بخوان كه ناكامي بوجهل‌هاست بخوان كه توحيد كشد ناز تو بخوان كه عدل است سرافراز تو بخوان و خود را سپرِ سنگ كن بخوان و رخساره ز خون رنگ كن زمين و آسمان پر از نور توست غار حرا نه! همه جا طور توست نكته‌به‌نكته روبه‌رو موبه‌مو آنچه كه بايست بگويي بگو بگو هو الحيّ و هو الهو، بگو بگو خدا نيست به جز او، بگو بگو همه خداپرستي كنيد ترك گناه و جهل و پستي كنيد بگو بتان دم از خدا مي‌زنند خدا، خدا، خدا صدا مي‌زنند بگو نداي من نداي خداست بگو كه اين صدا صداي خداست بگو كه توحيد، نجات شماست بگو كه اسلام، حيات شماست ما به تو حكم ازلي داده‌ايم ما به تو قرآن و علي داده‌ايم قلب تو از تابش ما منجلي‌ست پيش تو ما، پشت سر تو علي‌ست حبيب ما تو اول و آخري تو بر پيمبران پيام‌آوري بعد تو پيغامبري نيست نيست حكم و كتاب دگري نيست نيست اي ز تو انبيا همه سربلند كيست كه بعد از تو كند سر، بلند؟ اگرچه بر پيمبران خاتمي پيشتر از عالمي و آدمي تو از تمام انبيا برتري تو يك پيمبرِ علي‌پروري طلعت تو شمع ره انبياست وزير تو پادشه انبياست كيست علي؟ روح در آغوش تو كيست علي؟ بت‌شكن دوش تو كيست علي؟ علي‌ست، ما را ولي كيست علي؟ علي‌ست تو، تو علي علي بود تمام تفسير تو علي‌ست شير ما و شمشير تو جسم تو و جان تو يعني علي تمام قرآن تو يعني علي ساقۀ پيكان تو در شست اوست دست يداللهي ما دست اوست خيل ملك محو جلال تواَند شيفتۀ صوت بلال تواَند بوذر و مقداد، مسلمان توست جنّت ما عاشق سلمان توست مهر به درگاه تو باشد مقيم ماه به انگشت تو گردد دو نيم هر نفس پاك تو تكبير ماست حيدر خيبرشكنت شير ماست روح بشر تشنۀ تعليم توست خلقت ما يكسره تسليم توست خيز و به جان و تن عالم بدم در نفس خستۀ «ميثم»بدم
آنروزها رنگ سحر خاکستری بود رنگ تمام غنچه ها نیلوفری بود آداب آدم چهره ها کین گستری بود هر دختری محروم مهر مادری بود آنروزها جان جهان از غم به لب بود آنروزها خورشید هم در بند شب بود صبح سعادت با همه نامهربان بود بر شیر مردان ، حکم حکم روبه هان بود گوئی تمام باغها بی باغبان بود گوئی تمام فصلها فصل خزان بود آنروزها گل روی گلشن را نمیدید بلبل جمال یاس و سوسن را نمیدید آنجا که ظلم از هر طرف بیداد میکرد از غم عقاقی گریه بر شمشاد میکرد مرغ سعادت شِکوه از صیاد میکرد آنجا که عشق از بی کسی فریاد میکرد آزاد مردی نغمه های دیگری داشت گوئی به سر حال و هوای دیگری داشت او صحبت از یک خالق و یک یار میکرد او وصف یک معشوق و یک دلدار میکرد با هر سخن کز یار در بازار میکرد از خواب غفلت عشق را بیدار میکرد تا غنچه ی لعل لبانش باز میشد مرغ اسیر عشق در پرواز میشد در بین نامردان سخن مردانه میگفت جان جهان از جلوه ی جانانه میگفت در خانه ی حق مدح صاحبخانه میگفت بر تیره روزان از می و پیمانه میگفت نطقش برای ظلم بوی جنگ میداد ظلمت جواب نور را با سنگ میداد از طعنه ی نامرد مردم در نوا شد دریای رحمت از کویر غم جدا شد چون روزهای پیش وارد بر حرا شد از خلق بگریزان و واصل بر خدا شد از جهل مردم نزد خالق ناله میکرد فریاد از بیداد چندین ساله میکرد کآمد بگوشش از پس غیبت ندائی بر گوش جان بنشست بانگ آشنائی کی عبد من تو بهترین مخلوق مائی بر تو سزد پیغمبری بر من خدائی اقرا باسم ربک قل ای محمد برگو بنام خالق کل ای محمد تو آخرین پیغمبر مائی محمد تمثال روی ما سراپائی محمد پیغمبران قطره، تو دریائی محمد پیغمبران را هم تو مولائی محمد برخیزو راهی شو که ره دور و دراز است از کعبه هم بر دامنت دست نیاز است گرچه از این ساعت رهی دشوار داری ای یوسف ما گرمی بازار داری باکت نباشد مشتری بسیار داری همسنگری چون حیدر کرار داری در هر قدم صد آسمان یاور دهیمت مزد رسالت سوره ی کوثر دهیمت
این محفل ختم رُسل، یا بزم شکر داور است این حلقه ی ذکر علی، یا بعثت پیغمبر است مبعث شب وصف علی، نه جای ذکر دیگر است هرگز نپنداری جدا، جانِ نبی از حیدر است اینگونه از شبهای سال، این لیله المحیا سر است عید رسول الله شد، افضل ز اعیاد خدا ختم رسل شد مصطفی، بهر ولای مرتضا دانی چرا مبعوث شد بهر رسالت مصطفا تا که خدا فرمان دهد او را پیِ امرِ ولا تنها نه در خمّ غدیر، از قبل فرمودش خدا: حیدر ولی اللهی اَش، باشد همه اسرارِ ما دین آسمانی بی ستون باشد به یمنِ مرتضا هر جا که احمد پر کشد، آنجا نظر گاه علیست مافوقِ طاقِ عرشِ حق، خطّ گذرگاه علیست اصلاً برای مصطفی، سرمایه ی پیغمبری در عرش و فرش و برّ و بحر، یکجاست صوت حیدری معراج نه، غارِ حرا نه، نزد قرب داوری صوتِ علی زد حرف اول را، نه صوت دیگری یعنی علی غیر از خدا، بر هر که دارد سروری صوتِ علی، آهنگ زیبای دلِ پیغمبر است با این صدا او آشنا، از ابتدا تا آخر است بعثت حقیقت دارد اما، این حقیقت با علیست قرآن شریعت دارد اما، این شریعت با علیست احمد طریقت دارد اما، این طریقت با علیست دینش هدایت دارد اما، این هدایت با علیست عترت ولایت دارد اما، این ولایت با علیست دانی که سرّ مصطفی در چیست ، هم وِردِ لبش یک روح در دو کالبد، این است اصلِ مطلبش این عید را ذکر علی، بالاتر از هر مطلبی است ما مدحِ مولا را اگر داریم بر لب، از نبی است هر کس که با این ره مخالف باشد از ما اجنبی است ذکر علی، ذکر جوانمردان به هر روز و شبی است این ذکر ، زینت بخشِ مَه رویان به هر لعلِ لبی است ذکرِ سماوات و زمین، حیدر امیر المومنین بعثت همین است و همین، حیدر امیر المومنین احمد به جرم عشقِ او، در جنگ ابرویش شکست زهرا برای یاری اش، در کوچه بازویش شکست اصلا حسن، با ذکر نام او، گُلِ رویش شکست آری حسینش در تهِ گودال، پهلویش شکست با سنگ کوفی حرمتِ زینب زهر سویش شکست ذاتِ پیامِ جاودانِ بعثتِ احمد، علیست قرآن بخوان، جانِ کلامِ خالقِ سرمد علیست
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار بخوان که باغ شود غرق در طراوت و نور بخوان که دفتر گل وا شود به نام بهار بخوان به نام خدایت که باغ را ببری به میهمانی گل‌ها، به بار عام بهار بخوان که با نَفَس پاکت ای مسیحا دم جهان جوان شود از نو، به احترام بهار بخوان که عالم و آدم قرار می‌گیرند به زیر سایۀ فیض عَلی‌الدّوام بهار بخوان که تا سحر ایمان بیاوَرد خورشید به آیه آیۀ سی جزء از پیام بهار اگر تو لب بگشایی، به عطر یاس قسم که دامن گل یاسین شود مقام بهار.. در آستانِ شکوهت شکوفه‌باران است که بوی عشق رسیده‌ست بر مشام بهار.. طلوع فجر رسالت رسید و آمده‌اند فرشتگانِ مقرّب، پی سلام بهار بخوان که بر سرِ راهت «علی»ست چشم به راه که اقتدا به پیمبر کند امام بهار تو ماه چلّه‌نشینی، «خدیجه» منتظر است که از دلش بِبَرد غم گلِ کلام بهار بخوان که لعل لبت ترجمان آب بقاست بخوان که قولِ کریم تو «عُروةُ الوُثْقی»ست بس است هرچه به بیراهه‌ها سفر کردند بس است هرچه به بیهوده عمر سر کردند بس است هرچه به سودای سود، رفت زیان بس است هرچه که سرمایه‌ها ضرر کردند بس است، هرچه خزان‌باورانِ غارتگر تمامِ حاصلِ این باغ را هدر کردند بس است هرچه ستم‌بارگان جادوگر دعا و ناله و نفرین بی‌اثر کردند بس است هرچه به افسون قصۀ پَریان «هزار و یک شبِ» این قوم را سحر کردند بس است هرچه بشر منّت از «مَنات» کشید بس است هرچه به «لات و هُبَل» نظر کردند.. بس است هرچه به شمشیر و نیزه نازیدند و پیش اهلِ نظر سینه را سپر کردند بس است هرچه به جرم رَمیدن یک اسب قبیله را همه تاراج و دربه‌در کردند بس است هرچه که خون ریختند در صحرا بس است هرچه زمین را ز اشک تر کردند بس است هرچه که با غنچه‌های زنده به گور نهالِ عاطفه را قطع با تبر کردند.. اَلا که می‌شود از جلوه‌ات جهان روشن! اگرچه بحث در این جلوه مختصر کردند بلند، تا ابد آوازۀ تو خواهد شد جهان‌گشا خبرِ تازۀ تو خواهد شد زمان، زمانِ قیام است و امتحان دادن زمانِ درس محبت، به این و آن دادن الا رسول بهارآفرین، ارادۀ توست نجاتِ باغِ گل از پنجۀ خزان دادن به یک اشارۀ چشم تو، ای یتیم قریش! تمام مزرعه را آب می‌توان دادن اگر چه هست «معاد از پی معاش» آری ثواب اگر چه بود، رسمِ‌ آب و نان دادن غذای روح، به این مردم فقیر بده که سعی توست طراوت به بوستان دادن درون سینۀ این قوم، جای دل، سنگ است تویی و معجزۀ سنگ را تکان دادن.. بگو: کتاب خدا معجز رسالت ماست رواست بوسه بر این نورِ جاودان دادن.. مسیح از نفس آسمانی‌ات آموخت ز فیض گوشۀ چشمی به مرده جان دادن اگر قرارِ تو، دل بردن است از این مردم اشاره کن به «بلال» از پی اذان دادن گواه اگر ز تو خواهند «قُل کَفی بِالله» از این دلیل چه بهتر به کاروان دادن؟.. چه جای صحبت بیگانگان که سهم علی‌ست تجلّیاتِ جمال تو را نشان دادن بخوان تجلّی «صَلُّوا عَلَیه» از این جَلَوات یکی‌ست ذکر خدا و فرشتگان، به پای خیز! که دل‌ها ز شوق آب شوند به یمن نور تو، ذرّات، آفتاب شوند بخوان! به نام خدا «بِاسم رَبِّکَ الاَعلی» که لاله‌ها همه پیمانۀ گلاب شوند امینِ وحی و نبوت! «اَلا بِذِکرِ الله» بخوان! که با خبر از متنِ این کتاب شوند سمندِ صاعقه زین کن، خدا نکرده مباد که بی‌عدالتی و جهل، هم‌رکاب شوند.. رسولِ نهضتِ بیداری زمان! مگذار که پلک‌های فروبسته، گرم خواب شوند شتاب کن که روان‌های تشنۀ ایمان رها ز پنجۀ تردید و اضطراب شوند به یک اشارۀ تو، برگ‌های پاییزی لطیف و تازه چو نیلوفرانِ آب شوند بخوان حدیث محبت که بردگانِ سیاه در این کویر درخشان‌تر از شهاب شوند بگیر دستِ همه پابرهنگان زمین که این شکسته‌دلان مالکُ‌الرّقاب شوند یتیم آمنه! اصحاب سرسپردۀ تو طلایه‌دار ظفرمند انقلاب شوند سحر که آیۀ «أمَّنْ یُجیب» می‌خوانند امیدوار دعاهای مستجاب شوند بگیر دستِ علی را، که با امیرِ عرب مجاهدان، همه پیروز و کامیاب شوند چه جای حیرت، اگر یازده ستاره و ماه به جانشینی خورشید انتخاب شوند بعید نیست که پروانگانِ اهل‌البیت اسیرِ معنی این شاه‌بیت ناب شوند «به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب کند» «به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند»