eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
372 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
(شفق) زهرا گذشت و خاطره‌‏هایش هنوز هست در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست شهری که بود شاهد اندوه فاطمه سرشارِ موجِ گریه، فضایش هنوز هست در کوچه‌های غم‌زده و بی‌فروغ شهر هرجا نظر کنی، ردِ پایش هنوز هست از بوستان عترت یاسین و باغ وحی، گل رفت و باز، عطر وفایش هنوز هست سوز مصیبتش نشد از سینه‌ها برون آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست در خانه‌ای که فاطمه چون چلچراغ بود نور و صفا به صحن و سرایش هنوز هست در آستانۀ‌ درِ آن روضۀ بهشت بانگ و نوای وا اَبتایش هنوز هست راز و نیاز فاطمه را تا شود گواه محراب هست و موج دعایش هنوز هست گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی پی می‌‏برَد که شور و نوایش هنوز هست دست ستم اگرچه فدک را از او گرفت، آن خطبۀ بلیغ و رسایش هنوز هست رسم شهیدپروری از اوست یادگار؛ شور حسین و کرب‌و‌بلایش هنوز هست تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم مهدی- که باد جان به فدایش- هنوز هست در دست او صحیفۀ زهرا امانت است؛ آیینۀ تما‌م‌نمایش هنوز هست گر نیستیم قابل دیدار او «شفق» ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست ۵۰
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» ◾️روح ذاکر و پیرغلام امام حسین(ع)، در شامگاه چهارشنبه به ملکوت اعلی پیوست. ◾️مجموعه آموزشی ماتم الحسین عليه السّلام این ضایعه را به خانواده محترم آن مرحوم و به جامعه ستایشگری، تسلیت عرض می‌کند. 🏴 شادی روح ایشان، صلوات و فاتحه‌ای قرائت بفرمایید.
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مایۀ افتخار او زهراست جلوه‌گاه خداست خود، اما جلوۀ کردگار او زهراست ذوالفقارش اگر عدوکُش شد جوهرِ ذوالفقار او زهراست در علی می‌توان خدا را دید زآنکه آیینه‌دار او زهراست او ندارد به دار دنیا مِهر تا که دار و ندارِ او زهراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خود میان بهشت می‌بیند تا به خانه کنار او زهراست ۵۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟ بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن مرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست ؟ به دستِ مردمِ چشم از رخِ تو گل چیدن به می‌پرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن به رحمتِ سرِ زلفِ تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن ؟ عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن ز خطّ یار بیاموز مِهر با رخِ خوب که گرد عارضِ خوبان خوش است گردیدن مبوس جز لبِ ساقی و جامِ می حافظ که دستِ زهدفروشان خطاست بوسیدن
عرش و فرش از سوگ زهرا داغدار چشم انجم زین مصیبت اشکبار شمعها خاموش و دلها شعله ور شاهد درد علی دیوار و در ژاله می بارد به گلبرگ سمن می فشاند بر صدف در عدن غسل زهرا را دهد از اشگ ناب ریزد انجم از مژه بر آفتاب گوئیا ابر بهاران در چمن شستشوی گل دهد در پیرهن طهر مطلق را نیاز غسل نیست لیک قصد انجام فرمان نبی است ور نه زهرا را نیاز آب، نه جوی شیری در خور مهتاب، نه بحرها امواج درد انگیختند آبهای خود به ساحل ریختند تا مگر یابند از غسلش صفا تا مگر جویند از آن گهر بها چشمه تسنیم را خون شد جگر فیضی از آن جسم دریابد مگر اشک کوثر چشمه سیاله شد شاید آن گل را تواند ژاله شد گر جهان را آب گیرد سر به پا هست شبنم شستن گل را سزا زان علی می ریخت اشک از چشم تر تا صفا افزون کند بر آن گهر در ظلم سرچشمه آب بقا غسل دادی بهر آن شکل صفا ناگهان دست علی از کار ماند پای صبرش دیگر از رفتار ماند روی بر دیوار هشت آن کان صبر ریخت بر رخ اشک غم چشمش چو ابر صبر از کف داد و شیون ساز کرد مرغ حق، گویی فغان آغاز کرد علت این گریه بی اختیار باز پرسیدند ز اصحاب کبار گفت حق، دست جفا را بشکند رکن بنیان خطا را بشکند نیش خاری یافتم در برگ گل سخت باشد در بهاران مرگ گل کی ببیند چشم این نیلی بساط دختر پیغمبر و ضرب سیاط بشکند دستی که این بیداد کرد خرمن صبر مرا بر باد کرد هر که زد ما را شرر در آشیان آتش غم افتدش در خانمان بشکند دستی که دست ما ببست شاخ پر بار ولایت را شکست دست نامردان عاری از وداد آبروی مردمی بر باد داد برق زرق و زر به اعین شد حجاب مستشان بنمود دنیا چون شراب تیر حرص و آز، دل آماج کرد خانه ایمان و دین را تاراج کرد مست دنیا را هوا اندر سر است مست جاه، از مست صهبا بدتر است هر که شد از جام منصب باده نوش بامداد حشر می آید به هوش پای کوبد بر سر عقل و تمیز می برد از یاد روز رستخیز همچو طفلان می شود سرگرم لهو پایمال دین کند با جهل و سهو حرمت بیت هدا را بشکند خانه اهل ولا آتش زند میل بر هر سستی و پستی کند مست دنیا سخت بد مستی کند   ۵۲
ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول که آنجا خیال را نبود قدرت نزول طول زمان هوای تو از سر بدر نبرد اصلی بود محبت و الاصل لا یزول گفتم به عقل چاره کنم، درد عشق را غافل از این که عشق بود، آفت عقول درویشم و به هیچ قناعت همی کنم بگذاردم به خویش، اگر نفس بوالفضول اول رفیق باید، آن که طریق از آنک باید رفیق خضر شدن، نی مرید غول گر باخبر شوی زبقای پی از فنا اندر فنای نفس چو نیکان شوی عجول آسودگی نیابی، در عرصه ی جهان گر بسپری بسیط زمین را به عرض و طول در حیرتم که شادی و عیش جهان که راست هستند چون فقیر و غنی هر دو تن ملول از آن زمان که بار امانت قبول کرد معلوم شد که آدم خاکی بود جهول چشم امید نیست به هیچ آستان مرا الا به آستانه فرخنده بتول ام الائمة النقبا، بانوی جزا نورالهدی، حبیبه ی حق، بضعة الرسول زهرا که زامر حق پی تعیین جفت او در شب نمود زهره به کاخ علی نزول صدیقه آن که کرده پی کسب عزوجاه روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول در وصف ذات پاک و کرامات بی حدش گردیده نطق، الکن و حیران شود عقول باشد «محیط» شاد زیمن ولای او در روز رستخیز که هر کس بود ملول ۵۳
اطلاع رسانی جلسه آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام جمعه(۱۰ آذر ) از ساعت ۹.۳۰ صبح برگزار میگردد. افرادی که به جلسه مشرف می‌شوند توجه داشته باشند: موضوع توسل ، اشعار و روضه های (حضرت زهرا سلام الله علیها ) می باشد https://eitaa.com/matam133
اى قرار جان ز داغت بى قرارى می کنم رفتى و من تا که هستم سوگوارى می کنم گر نباشد بیم طعن دشمنان یا فاطمه روز و شب در پیش قبرت آه و زارى مى ‏کنم گر بخشکد اشک من یا قره ی العین رسول در عزایت خون دل از دیده جارى می کنم بر خزان عمرت اى ریحانه باغ نبى گریه پیوسته چون ابر بهارى می کنم هر چه می خواهم نگریم پیش طفلانت ولى از غم دل گریه بى ‏اختیارى مى ‏کنم خود نهال آرزویم را به گِل کردم دریغ از سرشک دیده آنرا آبیارى می کنم روزها در خانه طفلان را تسلى مى ‏دهم شب کنار قبر تو شب زنده دارى مى ‏کنم من که خود مشکل گشایم از غم هجران تو مشکلى افتاده در کارم که زارى می کنم جان من در خاک رفت و زنده‏ ام من اى عجب صبر من از دست رفت و بردبارى مى ‏کنم موید ۵۴
تا نهان زیر گِلت ای گُل رعنا کردم نفسم حبس شد و مرگ تمنا کردم اینکه در خاک نهادم تن پاک تو نبود جان خود را دل شب دفن بصحرا کردم تا ندانند که یار من مظلوم کجاست دل شب رو بسوی قبر تو تنها کردم تو شدی کشته من، من نشدم حامی تو که کتک خوردی و در کوچه تماشا کردم بس که تنها شده ام نیمه شب در دل چاه سر فرو برده ام و عقده دل وا کردم بجز از قاتل تو مردم این شهر همه پشت کردند به من روی به هر جا کردم زینبت جای تو میکرد ز رخ اشکم پاک هر زمان گریه ز هجران تو زهرا کردم مردم و زنده شدم لحظه به لحظه صد بار تا وصایای تو را یکسره اجرا کردم غم دل با که بگویم که بخندد به دلم منکه زخم دل خود با تو مداوا کردم بامیدی که اجل سوی تو اَم باز آرد لاجرم صبر در این ماتم عظمی کردم تا بسوزد به عزای تو دل عالم را من به «میثم» جگر سوخته اعطا کردم ۵۵