eitaa logo
مَبهوتْ³¹⁵
3.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
669 ویدیو
5 فایل
مـاتُ و مَبهوتِـــ تـواَم، ماهِـ تَماشایــی مَـن.. __________________ عبدالرقیه‌خانوم³¹⁵ -غیر از علی‌"ع" و اولادش؛ هیچـــــ -------------------- فروشگاهمون: https://eitaa.com/foroosh_mabhot اینم لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17305761504826
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5843957129727192388.mp3
5.35M
یارب! إرحم ضعفَ بدني .. روضه‌های قضاشده از آخرین باری که روضه‌ی این عبارت خوانده شد جمع شده بود مثل استخوانی در گلو ... «روضه های قضا شده پای این عبارت» یعنی ذره ذره آب شدن پایِ تمام آن کمیل‌هایی که رد می‌شدند از این عبارت و ردش می‌ماند پشتِ پلك‌های باران زده ... تا امشب ! تا امشب که شب .. شبِ آه بود و هق‌هق ... تا امشب که شب .. شبِ سوختن بود و اشك ... تا امشب که شبِ رقیه بود و ... تنها خاتون سه‌ساله بلد است مجنون را پریشان و بی‌تاب کند پایِ شب سوّم ... فقط خانوم آی خانوم ....
مَبهوتْ³¹⁵
یارب! إرحم ضعفَ بدني .. روضه‌های قضاشده از آخرین باری که روضه‌ی این عبارت خوانده شد جمع شده بود م
زشته واقعا زشته.. برا منی که همه به حضرت رقیه"س" میشناسنم زشته که اینو گوش بدم و هنوز قلبم کار کنه.. هنوز این نفس لعنتی بیاد و بره.. چرا من از داغت نمیمیرم..💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من از شوقش زمين خوردم ولي مولا بلندم كرد همیشه یاعلي گفتم علي از جابلندم کرد..
با مرگ اگر تو را توان دید کی میرسد این تولد ما؟
چقدر این جمله‌ی شهید خلیلی قَشنگه که میگه: هیشکي پشتتون نیس! هیشکي پُشت آدم نیس.. فقط خدا هستِش..
وسواسی باشید در انتخاب کتابی که می‌خوانید فیلمی که می‌بینید آدمی که با آن معاشرت می‌کنید موضوعی که به آن فکر می‌کنید این‌ها غذای روح شما هستند ... 🤍
ان‌شاءالله‌وعدمون‌به‌زودی‌حرم‌ خانم‌سه‌ساله‌باشه.. این‌شب‌دومی‌میخوایم‌برا‌خانوم‌اشک‌بریزیم😭 نیت‌کنید‌و‌یه‌حاجت‌بیارید‌مدنظرتون‌ ان‌شاءالله‌نگاه‌خانوم‌شامل‌حالمون‌بشه💔
ای خانم... هر شبِ ما شده روضه حلال کنین رفقا. مقتل صفا بخشِ این زندگیِ زُمُخته... خانم رو که دفن کردن امام سجاد سر به دیوارِ خرابه گذاشت و به شدت گریه میکرد و میگریست! عمه جان زینب"سلام‌الله‌علیها" بهش فرمود: برادرزاده جانم شما امامی! حجتِ خدایی! برای چی اینطور بی تابی؟ آقاجان فرمود: عمه جان... دلم برای این میسوزه که دیروز رقیه سر به دیوار گذاشته بود و رنگ به رخسار نداشت! به گفتم رقیه خواهرم؟ چی شده که سر به دیوار گذاشتی و رنگِ صورتت پریده؟ رقیه جوابی داد که دلم رو سوزوند عمه جان! بهم جواب داد: داداش... تویِ این شهر بچه ای مثلِ من گرسنه هست؟ :)